جمهوری خواهی، همین امروز!
ف. تابان
در میان نیروهای اپوزیسیون و مخالف حکومت اسلامی، سردرگمی و پراکندی زیادی حاکم است. در مورد علل این سردرگمی ها، تاکنون مطالبی نوشته و گفته شده است. شاید یکی از دلایل این وضعیت تاسف بار، عدم ثبات استراتژیک، در بین پاره ای از فعالان سیاسی شناخته شده و تاثیرگذار باشد. عدم ثبات استراتژیکی که باعث عدم استحکام و استمرار مواضع سیاسی اساسی و اصولی بین این فعالان می شود. برخی این را ناشی از انعطاف پذیری و واقع گرایی می دانند، اما پرسه زدن های مداوم این گروه از فعالین در کوچه پس کوچه های سیاست، بیش از آن که نشانهء واقع گرایی باشد، نمونهء سرگشتگی و سردرگمی است. نظرات سیاسی و استراتژیک و «دوران تامل» برخی از آن ها به سه و چهار سال هم نمی رسد. طرفداران اصلاح حکومت به مدافعان دوآتشهء سرنگونی آن تبدیل می شوند، کسانی که در سودای رهبری چپ بودند، دست دوستی به سوی سلطنت طلبان دراز می کنند، پیشتازان تشکیل جبههء جمهوری خواهی ناگهان در می یآبند که راهشان اشتباه و شعارشان سکتاریستی بوده و بی توضیح و با توضیح، دموکراسی خواهی و حقوق بشر – اسم مستعار برای نزدیکی با مشروطه خواهان سلطنتی - را جایگزین جبههء قبلی خود می کنند. چنین چرخش هایی را در عرصهء سیاسی کمتر کشوری می توان شاهد بود. تنها در مدت چند سال، در حالی که وضعیت اساسی کشور تغییری عمده نکرده است، این عده از فعالین سیاسی، از این جبهه به آن جبهه و از این استراتژی به آن استراتژی کوچ می کنند و کالاهای فکری محصول این سردرگمی را که غالبا نسخه های دست دوم نظریات صاحب خانه های اصلی است، به عنوان تازه ترین و بدیع ترین محصولات به جامعهء سیاسی عرضه می کنند!
در چنین مختصاتی است که عده ای از کسانی که مدافع ایده های جمهوری خواهی بوده اند نیز به این نتیجه رسیده اند که چتر جمهوری خواهی نمی تواند به اندازهء کافی برای مبارزه در راه دموکراسی در ایران گسترده و فراگیر باشد. هدف این مقاله، پرداختن به همین موضوع اخیر، با بررسی دو جریان عمدهء جمهوری خواهی است که پنج سال پیش، وقتی که این تب به اوج رسیده بود، تشکیل شدند. این بررسی انتقادی البته به معنای نادیده گرفتن اقدامات مثبت هیچ کدام از این دو جریان نیست. یک بررسی جامع هم از علل ناکامی ها و همچنین دستاوردهای دو جریان نیست.
اتحاد جمهوری خواهان ایران
عدم ثبات در بین برخی فعالین این جبهه هم دیده می شود. عده ای از فعالین این جبهه ضرورت تشکیل جبههء جمهوری خواهی را مورد پرسش قرار داده اند. احتمالا عدم موفقیت اتحاد جمهوری خواهان در تبدیل شدن به یک جریان فراگیر، بخشی از فعالین این جبهه را به این فکر رسانده است که ظرف جمهوری خواهی، ظرفی تنگ برای مبارزه در راه دموکراسی در ایران است و باید با حفظ اندیشهء جمهوری خواهی، سیاست جمهوری خواهانه را در شرایط فعلی کنار گذاشت و به فکر تشکیل جبههء وسیع تر دموکراسی و حقوق بشر بود، که «نیمه جمهوری خواهان»، «نیمه دموکرات ها» و مشروطه طلبان بعد از انقلاب نیز در آن بگنجند. بخشی از دلایل نفی جبههء جمهوری خواهی در مقاله ای که آقای مهرداد مشایخی از فعالین این اتحاد اخیرا منتشر کرده اند، آمده است. (1)
ریشه یابی عدم موفقیت اتحاد جمهوری خواهان ایران – و نیز جمهوری خواهان دموکرات و لائیک – در جلب لایه های وسیع تر فعالین سیاسی به سوی خود، می تواند در روشن ساختن جوانب این بحث روشنگر باشد.
اتحاد جمهوری خواهان ایران، پنج سال پیش و در شرایط بسیار متشنج منطقه ای ناشی از حملهء آمریکا به عراق تشکیل شد. مرحلهء نخست تشکیل این اتحاد تا نخستین گردهمایی سراسری آن در شهر برلین آلمان، روند امیدوارکننده ای بود. بیش از یک هزار تن بیانیهء اعلام موجودیت ان را امضا کردند و در نخستین همایش آن چند صد تن از نخبگان سیاسی شرکت کردند. همایشی که به یکی از بزرگترین همایش های نوع خود در خارج از کشور تبدیل شد. هدف اتحاد جمهوری خواهان ایران، همانگونه که از نام آن پیداست و در بیانیهء اولیه آن نیز آمده است، گردهم آوردن نیروهای جمهوری خواه در یک جبههء مشترک برای دستیابی به آزادی در ایران بود. اما این اتحاد در جریان فعالیت خود، نتوانست این شروع موفقیت آمیز را ادامه داده و طیف های بیشتری از جمهوری خواهان را گرد هم آورد، که برعکس روز به روز از دامنهء تاثیرات اولیه آن کاسته شد و نیروهای قابل توجهی از اطراف آن پراکنده شدند.
محدودیت هدف انتخاب شده، یعنی جمهوری خواهی، در این عدم موفقیت نقشی نداشت، زیرا دست کم طیف های گوناگون جمهوری خواهی در ایران با جبههء جمهوری خواهی مشکلی نداشتند و این مشکل مربوط به طیف های خارج از این گرایش یعنی جریان مشروطه خواه پادشاهی، و جناح هایی از اصلاح طلبان حکومتی بود، اما اتحاد جمهوری خواهان نتوانست جمهوری خواهان را هم در زیر یک سقف جمع کند. (2)
دلیل عدم موفقیت اتحاد جمهوری خواهان در گسترش خود، به طور عمده مربوط به شیوه هایی بود (و هست) که عده ای از موسسان و گردانندگان این اتحاد در پیش گرفتند. نقد اِین شیوه ها برای تشکیل جبهه و اتحاد در آینده نیز حایز اهمیت اساسی است و چنانچه ادامه یابد، هر اتحادی را به شکست خواهد کشاند؛ زیرا بیانگر یک درک نادرست، ناکارآ و منزه طلبانه از موضوع اتحادها در عرصهء سیاست است.
عده ای از رهبران و موسسان این اتحاد، متاسفانه سرمست از «اکثریت» خود در نخستین همایش آن، از همان ابتدا سنگ بنای تشکیل اتحاد جمهوری خواهان را کج نهادند. به طور عمده تحت تاثیر همین عده از فعالین، اتحاد جمهوری خواهان که قرار بود به اتحادی فراگیر تبدیل شود، به سرعت جنبهء حزبی یافت و با استفاده از ماشین رای، مصوبات خود را یکی بعد از دیگری به تصویب رساند، در حالی که هواداران این طرز فکر از موفقیت های خود لبخند به لب داشتند، اما هر کدام از این مصوبات، دیواری بین اکثریت جمهوری خواهان درون سالن همایش و طیف های دیگری که در این گردهمایی شرکت نکرده بودند و یا در همان سالن با این روند موافقت نداشتند، می کشید. آن چه از کنفراس سراسری برلین بیرون آمد، در اساس نوعی از جمهوری خواهی بود که مهم ترین مشخصه اش امید بستن به اصلاحات و اصلاح طلبان حکومتی بود. به این ترتیب اتحاد جمهوری خواهان ایران بعد از نخستین همایش خود – دست کم در عرصهء سیاسی – سخنگوی طیف راست جناح اصلاح طلب جمهوری خواهی در ایران شد و طبیعی است که نتوانست دیگر گرایش های جمهوری خواه را با خود همراه سازد و به این ترتیب راه اتحاد فراگیر مسدود شد. (3)
به زودی معلوم شد، برای بخشی از فعالین سیاسی اجتماع کرده در این جبهه، که سال های متمادی از هرگونه تشکیلات و سازمان و حزب دوری کرده و به صورت منفرد فعالیت می کردند، اتحاد جمهوری خواهان ایران در واقع خانه ای است که به آن ها هویت سیاسی می بخشد و از همین رو با اصرار فراوان اصول تشکیلاتی یک حزب، شامل اساسنامه، برنامه و نحوهء ادارهء حزبی را بر اتحاد جمهوری خواهان تحمیل کردند. این تناقض و دوگانگی در این جریان همچنان ادامه دارد. در اتحاد جمهوری خواهان، اصل هر نفر یک رای حاکم است، افراد به طور مستقل در آن شرکت می کنند، شورای مرکزی و سایر ارگان های آن دقیقا مشابه با سایر احزاب سیاسی شکل گرفته است و روند تصمیم گیری ها نیز به طور عمده متکی بر روند تصمیم گیری های حزبی است. با توجه به چنین ساختاری، اتحاد جمهوری خواهان ایران بیش از این که به یک جبههء حاصل توافق های مشخص جریان های مختلف سیاسی شبیه باشد به یک حزب سیاسی شبیه است، اما خود این را نمی پذیرد و گاه حتی می کوشد بر فراز احزاب سیاسی موجود قرار بگیرد. این وضعیت شاید ناشی از نحوهء تشکیل این اتحاد باشد که عبارت بود از اجتماع فعالین منفرد.
در اتحاد جمهوری خواهان، گرایش نیرومندی وجود دارد که می خواهد نگاه خود به سیاست و اعتقاداتش را منشاء دوری و نزدیکی قرار دهد و به این ترتیب مانع باز شدن درهای اتحاد جمهوری خواهان و تبدیل آن به یک اتحاد گسترده تر می شود. در آستانهء تشکیل اولین گردهمایی اتحاد جمهوری خواهان در برلین، آقای فرخ نگهدار در سلسله مقالاتی، «چهار اصل» برای جمهوری خواهان ایران کشف کرد و آن گاه اعلام نمود حالا همه بیایند و بر اساس این «اصول» با هم متحد شوند!
این نگاه زیاده خواهانه همچنان در بین گروهی از فعالین این جریان تداوم یافته است، من از مقالهء اخیر آقای مهرداد مشایخی – صرفا به عنوان یکی از آخرین نمونه ها – مثال می آورم. آقای مشایخی می نویسد:
«تا آنجا که به "جمهوریخواهان" بر میگردد، ابتدا باید از طریق مباحث نظری و گفتگوهای مقدماتی مشخص کنیم که کدام "جمهوریخواهی" میتواند مبنای همکاری و ائتلاف قرار گیرد.»
وی سپس در دو بعد "ارزشی – آرمانی" و "سیاسی – برنامه ای" به توصیف آن جمهوری خواهی که به اعتقاد ایشان می تواند مبنای همکاری و ائتلاف قرار گیرد، می پردازد. در چنین متدی آقای مشایخی آن چه را که در ذهن دارد، به عنوان "مدل جمهوری خواهی" که می تواند مورد ائتلاف قرار گیرد، معرفی می کند. طبیعی است که با محور قرار دادن چنین "جمهوری خواهی" برای ائتلاف و همکاری، آقای مشایخی تنها می تواند با کسانی که مانند او در این مورد فکر می کنند، متحد شود.
چنین طرز تفکرهایی نمی توانند پرچم دار اتحاد وسیع جمهوری خواهان باشند و به اهداف اولیهء این اتحاد و همچنین تلاش هایی که در درون آن برای گسترده کردن اتحاد جمهوری خواهان وجود دارد، آسیب می زنند. آن ها تنها می توانند حداکثر همفکران خود را نمایندگی کنند. اشتباه است اگر آقای مشایخی و همفکران او فکر کنند با تعویض شعار جمهوری خواهی با انتخابات آزاد یا هر شعار دیگری، آن ها مانع اصلی را از سر راه برداشته اند، زیرا چنین طرز تفکری بلافاصله با موضوع دو بعد «ارزشی – آرمانی» و «سیاسی – برنامه ای» و «کدام انتخابات آزاد» روبرو می شود و باز می کوشد درک خود را – این بار از انتخابات آزاد - محور اتحاد کند و ناکامی و عدم موفقیت از نو تکرار می شود.
جمهوری خواهان دموکرات و لائیک
مشکلاتی که جمهوری خواهان دموکرات و لائیک را با ناکامی در گسترش صفوف خود مواجه کرد، علاوه بر آن چه که پیش از این در مورد اتحاد جمهوری خواهان ایران گفته شد، یک سلسله مسائل دیگر هم بود. دید و احساس «ضدسازمانی» در جمهوری خواهان دموکرات و لائیک به صورتی قوی تری از اتحاد جمهوری خواهان ایران عمل می کرد و در آن، جریانی حساسیت زیادی نسبت به مبرا نگاه داشتن خود از هرگونه نزدیکی با سایر احزاب سیاسی کشور نشان می داد. تحت تاثیر این گرایش، مناسبات جمهوری خواهان دموکرات و لائیک با بخش بزرگی از احزاب سیاسی دوستانه نبود و هدف خود را نه نزدیکی احزاب بلکه جلب فعالین سیاسی به «صفت منفرد» قرار دارند.
این جنبش که می خواست از نظر سیاسی تندتر و رادیکال تر از اتحاد جمهوری خواهان ایران باشد و در حقیقت جمهوری خواهی چپ و رادیکال را نمایندگی کند، در تار و پود همان دشواری هایی گرفتار شد که جنبش چپ ایران سال هاست در ان دست و پا زده است. جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک، خلاف اتحاد جمهوری خواهان ایران که کوشیده است حضوری موثر در عرصهء سیاسی ایران داشته باشد، نتوانست به عنوان یک جریان سیاسی فعال در سطح جامعه برآمد کند و شاید به همین دلیل از پیلهء خود خارج نشده دچار اختلاف و تنش و انشعاب شد. این بیماری، یک بیماری قدیمی در بین نیروهای چپ در ایران است. بخشی از چپ های ایرانی بیش از آن که سیاسی باشند، آرمان گرا هستند و نمی توانند آرمان گرایی خود را با سیاست و مبارزهء سیاسی فعال همراه کنند و این آرمان گرایی را در عرصهء مبارزهء روزمره پیاده کنند. به همین دلیل غالبا از نظر سیاسی در حاشیه باقی می مانند. به نظر من تحولات اخیر در جمهوری خواهان دموکرات و لائیک در جهت تضعیف این فکر و گرایش بوده و می تواند تاثیرات مثبتی در باز شدن این جریان به عنوان یک «اتحاد» داشته و به برعهده گرفتن نقش سیاسی بیشتر بیانجامد.
اتحاد یعنی توافق بر حداقل ها
اتحاد یعنی توافق بر سر حداقل ها. این تعریف هر چند ظاهرا مورد پذیرش همگان است، اما در عمل رعایت نمی شود و یکی از علل مهم آن است که احزاب سیاسی و فعالین ایرانی در ایجاد اتحادها نمی توانند موفق باشند. با توجه به این تعریف، در میان جمهوری خواهان، «حداقل» یعنی پذیرش یک حکومت جمهوری که متکی بر رای مردم باشد، یک حکومت کاملا انتخابی، فارغ از هر نوع تعریف و صفت اضافی. اما باز به عنوان نمونه، ببینم، آقای مشایخی همین موضوع را چگونه بررسی می کند و نتیجه می گیرد؛ وی در مقالهء خود می نویسد:
«سه جریان مختلف جمهوریخواهی ایرانی میتوانند، به طور مثال، اختلافهای جدی در تعریف و نگاه خود نسبت به نظام جمهوری مورد نظرشان داشته باشند. به طور مشخص، یکی میتواند بر حکومت بسیار متمرکز تأکید کند و دیگری بر حکومت فدرال غیر متمرکز؛ یکی بر جمهوری "شورائی" / سوسیالیستی و دیگری بر جمهوری پارلمانی رایج در اروپا؛ یکی مدل لائیک فرانسوی را بپذیرد، دیگری الگوی سکولار آمریکائی را و، سومی، تعریف "بومی" سکولاریسم مرتبط با اسلامگرایان سکولار را. دستکم، می باید پذیرفت مادام که بر سر این مختصات جمهوری آینده ایران مباحث و توافقهای بیشتری صورت نگرفته باشد، بسیار دور از ذهن خواهد بود که مسئله ائتلافها را حول مفهوم شکافته نشده "جمهوری" به سرانجام رسانیم».
توافق در این مورد به چه معنی می تواند باشد؟ آیا انتظار است که همهء نحله های جمهوری خواهی که در اینجا برشمرده شده اند، از نظرات خود دست بردارند، و روی مختصات معینی از جمهوری خواهی مثلا حکومت فدرال غیرمتمرکز، به توافق برسند؟ طبیعی است چنین تقاضایی غیرممکن و نشدنی است و چون نشدنی است، آیا باید از اتحاد وسیع جمهوری خواهان دست شست؟ به دلیل وجود همین گرایشات مختلف است که احتمالا آقای مشایخی قصد دارد از ایدهء جمهوری خواهی دست بردارد و به شعار دیگری متکی شود. اما بر هر شعاری انگشت گذاشته شود، همین تقسیم بندی ها را کم یا زیاد در آن ها می توان دید. وقتی ائتلاف بین جمهوری خواهان «دور از ذهن» باشد، چطور می توان از ائتلاف جمهوری خواهان با هواداران نظام پادشاهی گفتگو کرد؟
از نظر من توافق بر روی حداقل ها در اینجا یعنی توافق بر روی جمهوری به عنوان یک حکومت انتخابی و نه چیزی بیشتر. این موضوع که جمهوری مورد نظر باید متمرکز باشد یا غیرمتمرکز، شورایی باشد یا پارلمانی، لائیک فرانسوی باشد یا سکولار آمریکایی، مسایلی هستند که موضوع امروز اتحاد نیستند و نمایندگان مردم در زمان خود باید بر اساس روش های شناخته شدهء دموکراسی به آن پاسخ بدهند، قطعا در آن زمان کسانی که امروز برای جمهوری خواهی مبارزه می کنند، می توانند برنامه های مختلفی ارایه دهند و حتی رو در روی هم قرار گیرند. جمهوری خواهانی که به هر یک از این شاخه های پیش گفته وابسته اند، می توانند امروز هم برنامه های حزبی خود را داشته باشند و در عین حال بر سر مفهوم عام «جمهوری» متحد شوند و بپذیرند که ساختار نظام سیاسی کشور باید از طریق دموکراتیک و به رای مردم تعیین شود و در قانون اساسی آینده نحوهء سازماندهی، وظایف و جهت گیری های عمده اش تدوین گردد. ما امروز برای اتحاد احتیاج به نوشتن قانون اساسی مورد توافق عمومی و روشن کردن جزئیات ساختار نظام سیاسی آینده کشور نداریم.
چنان چه این دیدگاه کنار گذاشته نشود هیچ اتحاد موفقی را نمی توان سازمان داد. من فکر می کنم باید نقش احزاب سیاسی موجود در این جهت بیشتر از پیش فعال شود و هم اتحاد جمهوری خواهان ایران و هم جمهوری خواهان دموکرات و لائیک نیز بپذیرند که به عنوان دو حزب سیاسی در این روند شرکت کنند. طبیعی است که احزاب بهتر از روشنفکران و فعالین سیاسی مستقل می توانند روند تشکیل ائتلاف جمهوری خواهان را مدیریت و هدایت کنند.
آیا رفرمیست ها و انقلابیون می توانند با هم همکاری کنند؟
در این جا می خواهم یکی از کلیدی ترین پرسش ها در مورد موضوع اتحاد را مطرح کنم و آن نوع مناسبات و همکاری بین اصلاح طلبان و رادیکال ها یا رفرمیست ها و انقلابیون است. هر چند معمولا این «تندروها» و «رادیکال ها» هستند که به سیاست های انزواجویانه و سکتاریستی مشهورند، اما در چند سال اخیر در میان طیف اصلاح طلب و رفرمیست جامعهء سیاسی ایران، این سیاست انزواجویانه با شدت حتی بیشتری دنبال شده است و اصلاح طلبان خارج از حکومت نیز به طور پیگیرانه، با پیش کشیدن معیارها و اصول مورد قبول خود برای هر گونه نزدیکی، راه همکاری را سد کرده اند.
در وضعیت فعلی، یکی از نخستین مسائل، پاسخ به همین پرسش است. اگر پاسخی منفی به
اتحاد و همکاری بین اصلاح طلبان و انقلابیون داده شود، دیگر صحبت کردن از اتحاد
وسیع بی معنی می شود، اصلاح طلبان باید دنبال تشکیل جبههء خودشان بروند و انقلابیون
هم دنبال تشکیل جبههء خودشان.
پاسخ من به این پرسش به طور قطع مثبت است. یعنی نیروی مخالف استبداد که به معتقدین
به روش های اصلاح طلبانه و انقلابی تقسیم شده است نباید هر یک به راه خود برود و
باید بر سر مواردی مشترک، به اتحاد و همکاری برسد. اتحاد وسیع، اتحاد حداکثر آزادی
خواهان ایران است. طبیعی است که در هر دو سو، نیروهای کاملا افراطی وجود دارند که
به جز شرایط معین – و شاید هم هیچگاه – جذب هیچ اتحادی نخواهند شد.
برای این که بتوان چنین اتحادی را به درستی مدیریت کرد، ضروری است مراحل مبارزهء فعلی را مشخص و از هم تفکیک نمود. چشم انداز سیاسی ای که در حال حاضر در برابر ما قرار دارد، شامل مبارزه علیه استبداد دینی و مرحلهء گذار به جمهوری، استقرار حکومت جمهوری و سپس برنامه و وظایفی است که در برابر این جمهوری قرار خواهد گرفت. در یک اتحاد وسیع باید تمرکز اصلی بر روی استقرار جمهوری دموکراتیک که خواست مشترک بخش بسیار وسیعی از جامعهء ایران است، قرار داشته باشد و یک توافق حداقلی بر روی هدف جمهوری در عام ترین شکل آن صورت گیرد.
برنامهء حکومت آینده باید از دایرهء توافق و اتحاد در شرایط فعلی کنار گذاشته شود. از مسائل اقتصادی گرفته تا چگونگی سازماندهی قدرت سیاسی و سیاست خارجی و مسالهء ملی و قومی و سایر مسایل چنان نظرات مختلف و گرایشات طبقاتی متفاوتی وجود دارد که امکان توافق روی آن ها در یک اتحاد بزرگ غیرممکن است، اتحادی نیز که در این مرحله می خواهد تشکیل شود، وظیفه اش اجرای چنین برنامه ای (برنامهء حکومت آینده) نیست. تنها توافقی که در این زمینه امروز می تواند صورت گیرد و پذیرفته شود، برقراری جمهوری – در عام ترین تعریف خود - در کشور و سپردن برنامه ها و وظایف آن به خود این جمهوری و پذیرش آن از سوی نیروهای سیاسی در یک شرایط آزادانه است. به طور مثال کسانی که امروز می خواهند برای مبارزه با استبداد دینی و استقرار جمهوری در کشور متحد شوند، لازم نیست برنامهء حکومت آینده در زمینهء سمت گیری اقتصادی کشور را هم در توافق خود بگنجانند، توافقی که ممکن هم نیست. وظیفهء اتحاد در این مرحله نه حل این موضوع و موضوعات مشابه، بلکه فراهم آوردن زمینهء دموکراتیک برای تصمیم گیری های کلان در این مسایل در جمهوری آینده است.
در مورد چگونگی گذار به این جمهوری باید پذیرفت با کاری بسیار دشوار روبرو هستیم. سخت ترین بخش اتحاد، سیاست عملی و روزمرهء آن است و باید با حوصله و با درایت به دنبال راه حل های مشترک رفت. در این جا، هیچ معیاری را نمی توان به پایهء توافق تبدیل کرد و باید به تدوین پرحوصلهء سیاست های روزانه و تاکتیکی پرداخت و این را نیز پذیرفت که چه بسا در برخی و حتی بسیاری موارد «اتحاد» از اتخاذ یک سیاست واحد ناتوان بماند. باید این را از پیش دانست که مسیری که یک اتحاد وسیع جمهوری خواهی می پیماید مسیری هموار نیست و از کوره راه های سخت و پرپیچ و خم می گذرد و باید با حوصله و انعطاف این کوره راه ها را یافت و از آن ها گام به گام به سلامت عبور کرد. چه بسا داشتن «روحیهء توافق»، در گذر از مشکلات و غلبه بر اختلافات، نقش بزرگی در این میان داشته باشد.
چرا جبههء جمهوری خواهی؟
بحث در مورد تقدم «دموکراسی» و «جمهوری» سال هاست که مابین فعالین سیاسی در ایران ادامه دارد. این بحث به نظر من یک بحث انحرافی است و در شرایط کشور ما هیچ گونه تقدم و تاخری در مورد جمهوریت و دموکراسی وجود ندارد و این هر دو یکی هستند. دموکراسی بدون جمهوریت و جمهوری بدون دموکراسی در کشور ما معنایی ندارد. ما می توانستیم حساسیت هایی را که در این مورد به وجود آمده است نادیده بگیریم و از تاکید بر شکل حکومت آینده صرف نظر و به محتوای دموکراتیک آن بسنده کنیم، هرگاه در جامعه ای زندگی نمی کردیم که یک واقعیت تعیین کننده را در آن نمی توان و نباید نادیده گرفت، و این واقعیت این است که در کشور ما نیروهایی هستند که جمهوری نمی خواهند.
ایران ما امروز با دو نیروی مهم و تاثیرگذار مواجه است، که هر دو اصل ابتدایی دموکراسی یعنی انتخابی بودن کامل حکومت و واگذاری همهء قدرت به مردم را نفی می کنند.
نیروی نخست که نیروی چیره در جامعهء ماست، حکومت اسلامی و همهء جناح هایی هستند که از بقای این حکومت به نوعی دفاع می کنند. آن ها اصل اساسی و بنیادین دموکراسی، یعنی انتخابی بودن حکومت را نه تنها نفی، بلکه مدافعین آن را سرکوب می کنند و بهترهایشان بر آن قید و تبصره می زنند. مبارزهء اساسی نیروی دموکراسی با حکومت اسلامی ایران در جهت حذف مقامات و نهادهای انتصابی و انتخابی کردن و تحت نظارت و کنترل درآوردن همهء مقام های حکومتی یعنی یک مبارزهء جمهوری خواهانه است. هیچ نیروی دموکراتیکی نمی تواند با توهماتی نظیر حکومت اسلامی دموکراتیک و یا ولایت فقیه دموکراتیک موافقت کند. ساختار حاکم بر نظام سیاسی ایران از جمله عوامل بسیار موثری است که شعار «حکومت کاملا انتخابی» را در راس مبارزهء دموکراتیک در کشور ما قرار می دهد و آن را از انواع حکومت های «نیمه انتخابی» که یکی از مظاهر آن همین حکومت اسلامی است، متمایز می سازد.
نیروی دوم، انواع گرایش های سلطنت طلبانه در ایران هستند. این گرایش ها نیز کم یا زیاد حکومت انتخابی را نفی می کنند و قدرتی موروثی را جایگزین بخشی از آن می سازند. حضور چنین نیروی سیاسی در جامعهء ایران، نه دلیل دست کشیدن از شعار جمهوری خواهی به خاطر گسترده کردن جبههء دموکراسی خواهی، بلکه تاکیدی بر عنصر جمهوریت در مبارزهء دموکراتیک در ایران است، زیرا ما با نیروهایی مواجهیم که انتخابی بودن کامل حکومت را نفی می کنند.
علاوه بر این باید به این نکته توجه داشت که اصرار انواع سلطنت طلبان برای «مسکوت گذاشتن شکل حکومت» یک کلاه برداری سیاسی است. حضور فرزند آخرین شاه ایران در راس این جریان، یعنی حضور نماد سلطنت. با وجودی چنین نمادی، هیچ کدام از جریان های سلطنت طلب در ایران نوع نظام سیاسی مورد علاقهء خود را «مسکوت» نمی گذارند بلکه با هزاران وسیله آن را تبلیغ و به جامعه اعلام می کنند. تا زمانی که این نماد و مدعی تاج و تخت سلطنت در جامعهء ایران حضور دارد و در عرصهء سیاسی نیز بسیار فعال به نفع جریان سلطنت طلبی عمل می کند،، این درخواست سلطنت طلبان از جمهوری خواهان که نوع نظام را «مسکوت» بگذاریم، تنها یک فریبکاری است.
به دلیل حضور دو نیروی پیش گفته، که هر کدام به شکلی و درجه ای می کوشند نظام
دموکراسی در ایران را خدشه دار سازند و بر آن قید و بند بزنند، تصریح و تاکید بر
نظام جمهوری تمام انتخابی برای مبارزهء ما جمهوری خواهان از الویت اول برخوردار است
و از همین رو، مبارزه در راه تشکیل جبههء واحدی از جمهوری خواهان، همچنان و کماکان
در راس باقی می ماند.
يادداشت ها:
1. اشاراتی بر نظرگاه «تشکیل جنبش فراگیر جمهوریخواهی» - مهرداد مشایخی
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=19078
2. آقای مشایخی در مقالهء خود یکی از دلایل محدودیت های شعارهای جمهوری
خواهانه را این می داند که در داخل کشور کسی از آن «دفاع» نمی کند. وی می نویسد:
«هیچ جریان سکولاری (به استثنای جبهه ملی) خود را رسما" جمهوریخواه نمیخواند. این
از جنبه رسمی مسئله. از جنبه غیر رسمی هم، اگرچه اکثریت قریب به اتفاق اعضای
تشکلهای مدنی کشور قاعدتا" به نظام جمهوری باور دارند، ولی فعالیتهای روزمره آنها
در ایران در قالب فعالیتهای غیر سیاسی صنفی – جنبشی صورت میگیرد: فعالیتهای
زنان، دانشجویان، معلمان، روزنامهنگاران، کارگران، اقوام، فعالان حقوق بشر، و،
نظائر آن. بنابراین، با توجه به شرایط سیاسی کشور و محدودیتهائی که برای شکل
فعالیت علنی در ایران وجود دارد، چگونه میتوان مبحث تشکیل «قطب بزرگ جمهوریخواهی»
را در شرایط کنونی به ایران نیز تعمیم داد؟»
این طرز استدلال صحیح نیست. همین ایراد را عینا می توان به شعارهای دیگر، به طور
مثال «انتخابات» آزاد که اقای مشایخی قصد دارد آن را جانشین جمهوری خواهی کند، وارد
دانست. کدام یک از جنبش های پیش گفته، مثلا جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش اقلیت
های قومی و ملی، هدف خود را «برگزاری انتخابات آزاد» آعلام کرده است؟ کار این جنبش
ها چیز دیگری است و هر کدام به خاطر هدف های صنفی و مستقیم خود مبارزه می کنند. اما
تنها باید چشم ها را بست تا بتوان گفت که جنبش های پیش گفته در مقولهء «جمهوری
خواهی» نمی گنجند و امروز حامل غیرمستقیم و فردا در شرایط برآمد سیاسی جامعه، حامل
مستقیم جمهوری خواهی نخواهند بود. با چنین استدلالی که آقای مشایخی برای رد «قطب
بزرگ جمهوری خواهی» در پیش گرفته است، اساسا هیچ «قطب بزرگی» در ایران را نمی توان
تشکیل داد.
3. برداشت من این است که در سال های اخیر، این وضعیت تا حدودی اصلاح شده و
اتحاد جمهوری خواهان – در مجموعهء خود – توانسته است سیاست منطقی تری را که کمتر
وابسته به تحولات جناح اصلاح طلب داخل حکومت باشد، اتخاذ کند.
جمهوری و پادشاهی برابر با دموکراسی نیستند
جبهۀِ مَردمسالاری و ائتلاف های تازه
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |