بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

بهمن   1387 ـ ژانويۀ 2009   

 

دو روی يک سکه

 

 

 

 

مقدمه و آرشيو

چرا سنگ می زنند!؟

سيروس بهرامی می گويد:

جواب دکتر نوری علا به آقای نبوی مرا به ياد عيسی مسيح انداخت. وقتی همه ـ از اصلاح طلب و سلطنت طلب ـ به آدم حمله می کنند بايد به ايشان گفت هر کدام از شما که در ابتدای انقلاب و کمی پيش از آن دل به حرف های آقای خمينی نداده بوديد سنگ اول را به من بزنيد. اما اگر شما هم فريب خورده و واقعيت را نفهميده و «خدعه» را به جای صميميت و صفا گرفته ايد حالا هم بهتر آن است که حداقل ساکت باشيد. اگر با انصاف و صميمانه فکر کنيد بايد اذعان بفرمائيد که فريب خوردن عيب نيست بلکه دو گونه و دو رو بودن عيب بزرگی است  و دور از انصاف. در ابتدای انقلاب تب تغيير و عجله برای «استقلال» چنان تند بود که اغلب مردم فقط به همين ها فکر می کردند و اعتقاد نسنجيده ای داشتند که «هر کس بيايد از اين دستگاه فاسد بهتر خواهد بود». و اين خوش خيالی هميشه مرا به ياد عکسی از يک تابلوی راهنمائی در تقاطع خيابان های شاهر ضا و پهلوی (که اکنون انقلاب و ولیعصر خوانده می شوند) می اندازد. عکس جمعيت بسيار زيادی را نشان می دهد که در حال تظاهرات به جانب مغرب حرکت می کنند. تابلوی راهنمائی بيشتر سمت راست و بالای عکس را پوشانده و اخطار می کند: «قبل از رسيدن به چهار راه مسير خود را تعيين کنيد». متأسفانه هيچ يک از آن جمعيت ده ها هزاران نفره اين پيام واضح و نمادين را نخواند و به دل و جان نگرفت و همگی بی خيال به حرکت خود ادامه دادند. من می گويم بسيار خوب، حالا که فريب خورده ايم دو راه بيشتر پيش روی ما نيست: يا بايد اين واقعيت را قبول کنيم و در پی چاره باشيم و يا ديگران را انگشت نما کنيم و خود را بی گناه و پاک بدانيم. حقيقت اين است که نه دستگاه شاهنشاهی و نه دستگاه آيت الله شاهی، هيچ کدام، بيش از يک حکومت قائم به يک فرد نبوده و نيستند و، در نتيجه، اصل نياز ملت و آرزوی او برای پايه گذاری يک حکومت مردمی همچنان پابرجاست. من می بينم که اگرچه دکتر نوری علا هم گاهی از جادهء مستقيمی که به جانب مقصود می رود منحرف می شود اما شکی نيست که حرکتش برای پايه گذاری فرهنگی است که حکومت مردمی را تقويت می کند. پس بهتر است بگذارد معدودی از افرادی که آرزوی بازگشت دوران گذشته را دارند حرف های بی پايهء خود را بزنند. آنها در پيشگاه مردم جايگاهی ندارند. همين چند روز پيش در واشنگتن بودم و از جلوی بنای يادبود جنگ کره در پارک لينکلن می گذشتم که چشمم به تابلوی ديگری افتاد که می گفت: «آزادی مجانی نيست». حال ببينيد که کدام يک از سلطنت طلب های ما حاضر شدند برای شاهنشاه آريامهرشان جانفشانی کنند و فرزندان خود را به جبههء مقابل انقلاب بفرستند و يا برای مبارزه پول خرج کنند. يا کدام يک از اصلاح طلبان حاضرند به آقای «رهبر» بگويند شما حتی خارج از قانون اساسی که نوشته ايد عمل می کنيد؟ و براستی کدام شفافيت در کار اين «امام چهاردهم» وجود دارد؟ بله، هر کاری هزينه ای دارد. و شايد «بهای آزادی» اين بار پيکر خونين شاعری باشد که در معرض سنگسار گناهکارانی قرار گرفته که دروغگوئی و دو روئی را ننگ نمی دانند. اما ای کاش حتی اصلاح طلبان ما می دانستند که بقای ايشان در آن است که به راستی به مبارزه با دروغ و خدعه و ريا و ديکتاتوری برخيزند.

 

اسماعيل نوری علا نوشته است>>>>>

از آقای ابراهيم نبوی تشکر می کنم که موجب شدند من مقالهء گمشدهء سی سال پيشم را که در آن زمان در محدودهء لندن و پاريس پخش شد اما اکنون بخش هائی برگزيده ای از آن، به همت ايشان، بر امواج راديو زمانه و اينترنت پخش شده است، پيدا کنم. اکنون، با انتشار متن کامل مقاله، لازم می دانم از خوانندگان اين گفتگوهای قلمی خواهش کنم که مقالهء سی سال پيش مرا که اکنون در سايت شخصی ام قابل دسترسی است با دقت مطالعه کرده و تلاشی را که در جوانی و خامی ـ بقول آقای نبوی ـ داشته ام تا حساب «رهبری سياسی خمينی» را از «رهبری قشر آخوند و ملا» جدا کنم و، بدون انکار رهبری بلامنازع خمينی بر جنبش توده های مردم ايران، نسبت به خطر دسترسی قشر آخوند بقدرت هشدار دهم، ملاحظه نمايند. اکنون که پس از سی سال آن مقاله می خوانم می بينم که خطای عمدهء من در آن زمان بی اطلاعی از تفکيک علمی دو مفهوم «دين» و «مذهب» بوده است که موجب شده در آن مقاله به سختی تلاش کنم تا به توضيح «دو نوع مذهب خوب و بد» بپردازم، حال آنکه اکنون بروشنی می دانم که دين امری شخصی و ايمانی و اخلاقی است که بر پايهء ضديت با سرکوب و بی عدالتی بوجود می آيد و سپس بوسيلهء قشر آخوند مصادره شده و به مذهب تغيير شکل می دهد و اين مذهب است که حضورش، در هر شکل خود، مايهء حدوث فاجعه است. يعنی اگر آن مقاله را با علم به اين تفکيک می نوشتم بی شک در بسياری از جاها بجای واژهء «مذهب» از واژهء «دين» استفاده می کردم. در عين حال، در آن مقاله، باور من و خيلی ها بر اساس فرض راستگوئی و عهد ناشکنی يک مرجع تقليد و يک «مرد خدا» که عليه نيرنگ بازی قشر آخوند سخن می گفت و  قاعدتاً نبايد خود اهل «خدعه» باشد و «نيرنگ» بکار برد، بوجود آمده بود. اينکه من و ما نتوانستيم ـ در آن روزهای تب زده ـ مردی دروغزن، عهدشکن و خون آشام را در پشت چهرهء آقای خمينی ببينيم غبنی است بر ما که قبل از هرچيز موجب شده تا عمر خودمان را با زيستن در غربت تاخت زنيم و از شهر و ديارمان پراکنده گرديم. من نه در سخنان دکتر بختيار و نه در مقالات ديگران ـ که اغلبشان هنوز هم بوسيلهء آقای نبوی مطرح نشده اند ـ نديدم که خمينی را دروغزن و بدعهد بخوانند و، تا آنجا که بياد دارم آنها نيز بيشتر از خطر ديکتاتوری قشر آخوند سخن می گفتند. حتی تنها بعدها بود که دريافتم اين خدعه گری و نيرنگ زنی را نزديکان خمينی، مثل آقايان بنی صدر و قطب زاده ـ که حکم فرزندانش را داشتند ـ نيز حدس نزده بودند و يکی شان از دست او آواره گرديد و ديگری به دست او بجوخهء تيرباران سپرده شد... بهر حال اکنون مائيم و خوانندگان و آيندگان مان که قلمزده های ديروز و امروزمان را خواهند خواند و با توجه به اعمال و رفتار و زندگی ديروز و امروز هر کدام مان به قضاوت خواهند نشست.

 
 

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630