بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

آبان   1387 ـ نوامبر 2008  ـ

 

پيوند به توضيح اسماعيل نوری علا

 بی مصدق نمی شود ملی بود!

دکتر مصدق و دخترانش

پرویز داورپناه

بلبل به گل شناسیم پروانه را به آتش / در دودمان عاشق نام و نسب نباشد

داستان آن بنده خدا را شنیده اید که گفته بود:  «خسن و خسين سه دختر معاويه بودند که کشته شدند». به او گفتند «خسن و خسين نبودند بلكه حسن و حسين بودند. سه نفر نبودند و دو نفر بودند. دختر نبودند و پسر بودند. فرزند معاویه نبودند، فرزند علي بودند. کشته نشدند بلکه شهید شدند. ای آدم خوب!! در یک جمله چند دروغ و اشتباه؟! » 

حالا حکایت کورش زعیم است که در گفتگو با اسماعیل نوری علا، در سایت سکولاریسم نو اظهار داشته است: «دکتر مصدق دو پسر و یک دختر داشت که دخترش در آسایشگاهی در سوئیس بستری بود و در جریان امور قرار نداشت».

واقعا آدم تعجب می‌کند که یکی از اعضای ۳۵ نفری شورای مرکزی جبهه ملی ایران تا چه حد می تواند در باره خانواده دکتر مصدق بی اطلاع باشد و اشتباه کند و چه مقدار می‌توان و می‌بایست در تصحیح آن نوشت. به قول حافظ:

بس كه در خرقه آلوده زدم لا‌ف صلا‌ح/ شرمسار از رخ ساقي و مي‌ رنگينم

اگر کورش زعیم نمی داند، مصدقیها می دانند که مصدق پنج فرزند داشت.

   حاصل ازدواج مصدق با سيده زهرا امامی (ضياء السلطنه) دو پسر و سه دختر بود. ضياء اشرف، مهندس احمد،  دکتر غلامحسين، منصوره  و خديجه                               

۱ ـ  ضياء اشرف با عزت الله خان بيات،  پسر عمه اش ـ پسر شوکت الدوله ـ  ازدواج کرد و دو پسر داشت.                                                                                             

۲ ـ  مهندس احمد با آمنه قدس اعظم ـ قدسی مظفری ـ ، دختر عمه دفتر الملوک ازدواج کرد. او فرزند نداشت.                                                                                           

۳ ـ دکتر غلامحسين با ملک خواجه نوری، دختر ميرزا علی، پسر ميرزا آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدين شاه ازدواج  کرد و يک دختر و دو پسر  بنام های معصومه، دکتر محمود و حميد داشت.                                                                                          

۴ ـ  منصوره با دکتر احمد متين دفتری، پسر ميرزا محمود دفتری، پسر عمو ی ميرزا حسين وزير دفتر ازدواج کرد و سه فرزند بنام های دکتر هدايت الله، ليلی و علی داشت.       

۵ ـ  خديجه در دوران کودکی (در سال ۱۳۱۹ ) بخاطر بازداشت پدرش توسط مأمورين رضا شاه و تبعيد ايشان به بيرجند دچار اختلال حواس و يک بيماری روانی شد که هرگز از اين بيماری خلاص نيافت.*

کورش زعیم در گفتگو با سکولاریسم نو ادامه میدهد: «پس از درگذشت دکتر مصدق، در مورد تعین تکلیف آیندء[ه] احمد آباد بین دو برادر اختلاف نظر پیش آمد... تا آنجا که من اطلاع دارم، مصدق قلعه را میان احمد، غلامحسین و محمود (فرزند غلامحسین) تقسیم کرده بود. و پس از درگذشت احمد مصدق، از آنجا که او فرزندی نداشت، سهم اش به غلامحسین خان رسید...»

و باز تعجب از اين جهت كه این مطالب خلاف واقع و خلاف انتظار از فردی است،که با اظهار فضل در همه ی امور زمینی و آسمانی و باستانی و هسته ای (قضیه ی نامه های او به احمدی نژاد از یادمان نرفته است) خیال می کند، مهندس کارشناس احمد آباد و دکاندار یک تشکیلات محبوب مردم گردیده و مغز متفکر این سازمان و همه ی ایرانیان درون و برون مرز است. در صورتی که واقعیت چیز دیگری است.

 سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل دکتر محمد مصدق در کتاب خاطرات جلیل بزرگمهر**، چاپ اول، فصل دوم از امور شخصی و خانوادگی دکتر محمد مصدق چنین می نویسد:

دکتر محمد مصدق پنج فرزند داشت: بانو ضیاء اشرف بیات مصدق، مهندس احمد مصدق، دکتر غلامحسین مصدق، بانو منصوره متین دفتری و دوشیزه خدیجه مصدق.

از صفحه ۱۱۵ تا ۱۸۱ این کتاب اختصاص دارد به خانواده و فرزندان مصدق، احمد آباد، تنظیم وصیت نامه ای برای مشخص کردن امور خانوادگی و تقسیم املاک مزروعی مصدق

در صفحه ۱۳۱ این کتاب آمده است: دکتر مصدق به موازات رسیدگی به امور وصیت و وکالت و قیمومت دخترش از تنظیم برنامه ای جهت تقسیم غیر منقول و املاک واقع در ناحیه ی ساوجبلاغ از محال کرج، که متعلق به فرزندان بود و او با حق وکالت اداره املاک را داشت غفلت نمی کرد. یادداشت مشروحه زیر را دکتر مصدق روز شنبه اول اسفند ماه ۱۳۳۲ به من دیکته کردند و پس از مروری دستور دادند به نظر فرزندانشان برسد که به همسرشان تسلیم کردم. این یادداشت بدون هیچ عنوانی چنین شروع می شود:

«قارپوزآباد دو سهم، یا دو برادر بردارند یا یک برادر و یک خواهر، بهرترتیب که بهتر می توانند با هم کنار بیایند. حسین آباد و حسن بکول هم دو سهم احمد آباد را هم از بابت سهم خدیجه قبول می کنم و ولایتا" از طرف او می فروشم به دو برادر و دو خواهر او به مبلغ یک صد هزار تومان که هر کدام از آنها تعهد کنند از سهمی که املاک دیگر به او می رسد تا زمانی که حیات دارد بصیغهء عمری همه ساله مقدار هفتاد و پنج خروار گندم از عایدی خود، که مجموعا" در سال سیصد خروار گندم برای خرج مریضخانه ای که هست، و چنانچه خوب و از آنجا خارج شدبرای مخارج او بپردازند.

احمد آباد را من به قیمت همان ماشین تلمبه و چاه عمیق بیشتر نمی فروشم چون که عواید ارباب در سال از مخارج چاه عمیق بیشتر نیست و چاه عمیق را برای آسایش زارعین و ساکنین آنجاحفر کردم که آنها هم مثل دهات آن اطراف که بی آب شده مضطر و بیچاره نشوند، البته اولاد من هم باید رعایت حال آنها را بکنند و از آنان نگهداری نمایند...»

«فرزندان عزیزم  تا من زنده هستم و هر مشکلی ممکن است به سهولت رفع شود اقدام کنید که هم خیال من راحت شودو هم شما بعد از من دچار اختلاف نشوید.»

پس از واگذار شدن املاک مزروعی در تاریخ ۲۴ آذر ماه ۱۳۴۱ صورت مجلسی تنظیم شد که در زیر می خوانیم: «امضا کنندگان ذیل: ضیاء اشرف بیات از طرف خود و خدیجه مصدق (به اعتبار قیمومت)، منصوره متین دفتری، مهندس احمد مصدق، دکتر غلامحسین مصدق موافقت نمودیم که از اقساط سالانهء فروش املاک ساوجبلاغ، که دولت خواهد پرداخت. . . هریک از اقساط را این جانبان به چهار قسمت تقسیم کرده و هر کدام سهم خود را برداریم و مبلغ هجده هزار تومان به هر یک از پدر و مادر خود بپردازیم. امضاها: احمد مصدق، دکتر غلامحسین مصدق، منصوره متین دفتری، ضیاءاشرف بیات مصدق.»

قابل توجه است صورت جلسه مطمئنا به دستور یا صلاحدید دکتر مصدق تنظیم شده بود و سهام فرزندان بالسویه بوده و سهم پسری و دختری (دو ـ یک) به میان نیامده است، سهم پدر و مادر هم یکسان در صورت مجلس هجده هزارتومان قید گردیده است.

 

واضح است که وقتی کورش زعیم صورت مساله را غلط طرح می کند و فرزندان مصدق از پنج تن به سه تن تقلیل پیدا می کنند که یک تن نیز بیمار است و در جریان امور قرار ندارد، آنوقت براحتی میتوان از تقسیم "قلعه"میان احمد و غلامحسین و محمود (فرزند غلامحسین) داد سخن راند و از اختلاف نظر دو برادر در مورد ارث و سهم اشان گفتگو کرد و نوشت پس از  درگذشت احمد مصدق، از آنجا که او فرزندی نداشت، سهم اش به غلامحسین خان رسید. و برای اینکه شاهدی برای این حرفها داشته باشد در گفتگو ادامه میدهد: «از آنجا که غلامحسین خان عموی بزرگ مرا می شناخت دوستی خانوادگی ما با هم بسرعت قوام گرفت و حداقل هفته ای يک بار را با هم بوديم. غلامحسین خان دائم در میهمانی ها می گفت: "پاپا همیشه از حسن زعیم سخن می گفت و خیلی به او احترام می گذاشت".غلامحسين خان گاهی هم با من درباره مسائل مربوط به احمد آباد حرف می زد." (عجیب است که در بارهء خواهرانش با او حرفی نزده است!)

در بررسي گفتگوی کورش زعیم با سایت سکولاریسم نو بايد گفت که او مي خواهد به مردم و خوانندگان سایت القاء کند كه او مصدق شناس و کارشناس احمد آباد است و دکان داری جبهه ملی را به قامت او دوخته اند.

دكان داري براي نيل به اهداف سیاسی ناسالم به اين صورت است كه با به كارگيري ابزار تحريف و دروغ، وقايعی جعل شود تا به اين وسيله مردم به جهل و نادانی گرفتار آيند و به صورت «مريد» هاي چشم و گوش بسته و مطيع و چاپلوس به تبعيت و پيروي كامل از اين دکان دار بپردازند و او را به شدت احترام نهند و دانا و فهيم و آگاه به همه ی امور بنامند. امری که در برون مرز اندک مریدان چاپلوس او چشم و گوش بسته  انجام می دهند.

۱۱ آبان 1387 - ۱ نوامبر ۲۰۰۸

 

منابع:

* (به نقل از صفحه ۵۱ کتاب: دکتر محمد مصدق و « راه مصدق »، بقلم دکتر منصور بيات زاده)

لينک کتاب  دکتر محمد مصدق و « راه مصدق»

www.rahe-mossadegh.ois-iran.com

 **خاطرات جلیل بزرگمهر از دکتر محمد مصدق،چاپ اول، بهار ۱۳۷۳ـ چاپ گلشن، تهران

http://davarpanahp.blogfa.com/post-398.aspx

 

******************

 

توضيح اسماعيل نوری علا: عنوان اين مقاله، ظاهراً نوعی دهن کجی است به مقالهء هفتهء پيش من با عنوان «بی مصدق هم می شود ملی بود، بی کورش اما نه!» اما مطلب را که به دقت می خوانی می بينی هيچ ربطی به آن مقاله ندارد و اگر هم داشته باشد المعنی فی بطن راقم است. مقاله، همانطور که از مدت ها پيش نيز می شد حدس زد، داستان به کام دل رسيدن يکی از مخالفين آقای مهندس کورش زعيم است که پس از سه ماه زيج نشستن و دنبال چاله چوله گشتن در گفتگوی من با ايشان (که نه به طرفداری از ايشان در دعوای تهوع آور داخلی جبههء ملی بلکه بخاطر آشنائی با يک چهرهء مطرح اين جبهه انجام شده و گفتگوهای ديگری با چهره هائی ديگر هم در راه است) بالاخره توانسته اند مچ ايشان را بگيرند و افشا کنند که آقای زعيم نمی داند که مصدق سه دختر داشته و نه يک دختر و...

توضيح در مورد چند و چون اين اشتباه (اگر قرار بر توضيح دادن باشد) بر عهدهء خود آقای زعيم است و من يکی صراحتاً اعلام می کنم که هيچگونه اطلاعی دربارهء زندگی خانوادگی هيچ يک از رهبران جبههء ملی ندارم و، مثلاً، اصلاً نمی دانم دکتر سنجابی چند تا بچه داشت و يا دکتر شايگان ازدواج کرده بود يانه. از وجود همسر دکتر فاطمی هم اخيراً مطلع شدم، هنگامی که برای تقديم يادداشت های همسرش به ديدار احمدی نژاد رفته بود. اما می خواهم بدانم که اين مقالهء آقای داورپناه چگونه می تواند توضيح دهد که «بی مصدق نمی توان ملی بود»؟ حجت قاطع نويسنده چيست؟ و، ايشان چگونه احتجاجات مرا در مقاله ام نفی می کنند؟

در واقع، وقتی مقالهء ايشان را خواندم فکر کردم که حق بود ايشان عنوان مقالهء خود را به اين صورت مطرح می کردند تا مقاله من و گفتگو با مهندس زعيم بصورت ساختاری بهم جوش بخورند: «بدون دانستن تعداد دختران مصدق نمی توان ملی بود». در آن صورت ديگران هم می فهميدند که شرط عضويت در جبههء ملی، به زعم آقای دکتر داورپناه چيست.

ايراد به اينکه آقای زعيم از تعداد دختران دکتر مصدق آگاه نبوده و با اين حال ادعا کرده که با دکتر غلامحسين خان دوست بوده است، در عين روشن نکردن هيچ امری از امور عالم (بجز اين ادعا که چون تعداد دختران مصدق را نمی دانسته نمی توانسته دوست غلامحسين خان باشد) فقط اين نکته را روشن می کند که از نظر برخی از کسانی که خود را عضو قديمی و صاحب حق آب و گل در جبههء ملی می دانند دانستن اطلاعاتی از اين دست که مصدق چند تا دختر داشت و کدامشان به چه کسی شوهر کرده بودند شرط «ملی» بودن است، چه رسد به عضو جبههء ملی بودن! من اما هنوز معتقدم که در ايران ميليون ها نفر آدم ملی گرای ميهن دوست وجود دارند که نه عضو جبههء ملی هستند و نه می دانند دکتر مصدق چند دختر داشته است.

حتی داشتن اينگونه اطلاعات عميق، بعنوان پيش شرط «عضو جبههء ملی بودن»، طبعاً در هيچ کجای شرايط عضويت در اين جبهه هم نيامده است. اما از همين طريق است که تازه می شود فهميد چه طرز فکری قادر است دانستن تعداد قطعات کفن و يا نام زن های پيامبر را جزو سئوالات کنکور دانشگاه بگذارد.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630