پيوند به بخش اول پيوند به بخش دوم پيوند به بخش سوم
جنبشهای ملی کرد برای خود مختاری يا استقلال طلبی
ناصر رحيمخانی
متن گفتار در اتاق پالتاک انجمن سخن، ۵ بهمن ۱۳۸۶
بخش سوم ـ دو پرسش و دو پاسخ
پرسش: شما چرا و به چه دليل بهحزب دموکرات کردستان اتهام میزنيد که خواهان حمله نظامی آمريکا به ايران است؟
پاسخ: بنا به همهی نشانهها، اعلاميهها، تحليلها و روابط و مناسبات. بنا به تاييد حملهی نظامی آمريکا به عراق. هم استراتژی تهاجمی آمريکا، ايران را در «محور شرارت» قرار داده بود و هم ايرانيان موافق و مخالف حملهی نظامی آمريکا به عراق، میدانستند که با اين موافقت يا مخالفت دارند چه میگويند. از اين گذشته، اين من نيستم که سياستها و روابط حزب دموکرات را طرفداری از حمله نظامی آمريکا به ايران میدانم. اين گروه های سياسی متحد با حزب دموکرات کردستان، همراهان «کميته اتحاد عمل پايدار» و امضا کنندگان اعلاميههای مشترک با حزب دموکرات کردستان هستند که سياست ها و روابط حزب دموکرات کردستان را در تائيد حمله نظامی آمريکا به ايران میدانند. نگاه کنيد به اطلاعيهی پلنوم سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران، نگاه کنيد به پيام هيئت سياسی- اجرايی سازمان فدائيان خلق ايران- اکثريت و نگاه کنيد به گفتههای رضا اکرمی و مصاحبهی عبدالله حسنزاده.
اطلاعيهی پلنوم اتحاد فدائيان خلق میگويد: «يکی از مسائلی که بعد از حمله نظامی دولت آمريکا به عراق، و بخصوص بعد از تبديل بحران اتمی ايران به يک بحران بينالمللی مطرح است، مساله موضع نيروهای سياسی ايران در قبال احتمال حمله دولت آمريکا به ايران است. در جريان تدارک جنگ عليه عراق و برای سرنگونی صدام حسين، مواضع متفاوتی در بين نيروهای سياسی وجود داشت. اما اين مواضع برای همکاریهای متقابل، باوجود اهميتشان، تاثير چندانی نداشت و در مناسبات فيمابين نقش برجستهای ايفا نمیکرد. اما اکنون که موضوع به امر سکوت در قبال يک حمله نظامی و يا مخالفت با آن مربوط میشود، مواضع نيروهای سياسی فاصلهای تعيينکننده از هم میگيرند. نمیتوان در کنار هم فعاليت مشترک نمود، اما هم مخالف حمله نظامی بود و هم موافق آن بود. هم به دولت آمريکا هشدار داد که دست به ماجراجويی جديد نزند و هم خواستار آن شد که نقش «رهايیبخش» خود را فراموش نکند. سايه روشن هايی که امروز در مواضع برخی نيروها اينجا و آنجا وجود دارد و در موارد اضطراری سرباز میکند، با حساستر شدن شرايط در همين حد باقی نخواهد ماند. تاکيد ما بر رد هرگونه مداخله در امور داخلی کشورمان جز از طريق پشتيبانی از تلاش مردم ايران برای تحولات سياسی و در جهت دمکراسی و يا در قالب اعتراضات بينالمللی عليه نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی در ايران، در بطن خود هرگونه مداخله نظامی، سياسی و ... برای تغيير حکومت از بيرون و يا جايگزين کردن آن با يک دولت منتصب به اين يا آن قدرت خارجی را، منتفی میسازد.» ـ ۲۶ خرداد ۱۳۸۶/ ۱۶ ژوئن ۲۰۰۷
نخست گويی پلنوم هنوز درنيافته بود که «مواضع متفاوت» نسبت به جنگ عراق بهمعنای «مواضع متفاوت» نسبت به امکان حملهی نظامی آمريکا به ايران هم بود، از اين رو آسوده خيال مینويسد: «اين مواضع برای همکاریهای متقابل، با وجود اهميتشان، تاثير چندانی نداشت و در مناسبات فيمابين نقش برجستهای ايفا نمیکرد». ب.»
ديگر اين که باز هم گويی پلنوم هنوز درنيافته بود که نمیتوان سياستها و روشها و بيان دوگانهی حزب دموکرات کردستان را انتقاد کرد اما خود نيز همان روشها و همان زبان و بيان دوگانه را بکار گرفت؛ حزب دموکرات کردستان از آمريکا میخواهد نقش «رهايی بخش» خود را فراموش نکند و پلنوم اتحاد فدائيان خلق فراموش میکند از حزب دموکرات و کومهله نام ببرد. شيوهی «پوشيده نويسی». نگفتن برای گفتن. گفتن بدون نام بردن. نام نبردن برای گفتن!
اگر ظرافت و جسارت سياسی در کار میبود، اطلاعيهی پلنوم سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران اينچنين مسکين و پريشان نمیبود.
و نگاه کنيد به پيام سازمان اکثريت بهمناسبت ۲ ریبندان.(تاريخ دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶/ ۲۱ ژانويه ۲۰۰۸( گويی هيئت سياسی- اجرايی سازمان فدائيان خلق ايران - اکثريت، فراموش کرده است فرمول بندی ها و گزاره های هميشگی «ملل ايران»، «کشور کثيرالملهی ايران» و «حق ملل در تعيين سرنوشت خويش» را. در سراسر پيام اکثريت هيچ اشارهای به هيچ يک از اين فرمول بندیها نيست. من دريافت خود از ريشهی کمينترنی اين فرمولبندیها و تناقضات آن را در گفتار ديگری با عنوان «ملت ايران يا «ايران، کشور کثير المله» بيان کردهام. اما هيئت سياسی- اجرايی سازمان اکثريت، وقتی اين فرمولبندی های هميشگی خود را نمیگويد، میپرسم اينها را نمیگويد تا چه بگويد؟ پيام، از راه نگفتن شعارهای هميشگی، چه میگويد؟ آيا میخواهد از راه نگفتن «حق تعيين سرنوشت» و گفتن «ايران واحد و دموکراتيک»، تناقض و ناسازگاری اين دو را در پرده بگويد؟
آيا از راه نگفتن «حق تعيين سرنوشت» و از راه گفتن «ايران واحد دموکراتيک»، هر دو شيوهی نگفتن چيزی برای گفتن چيز ديگر، و گفتن چيزی برای نگفتن چيز ديگر را بکار نبرده است؟ آيا آشکارا «پوشيدهنويسی» نکرده است و آيا با «پوشيدهنويسی» سياست و اخلاق دوگانهی خود را آشکار نکرده است؟
وقتی در پيام هيئت سياسی اجرايی سازمان اکثريت آن هم درست به مناسبت ۲ ریبندان، فرمول بندی هميشگی «حق ملل در تعيين سرنوشت» گفته نمیشود و فرمول بندی «ايران واحد و دموکراتيک» پيوسته گفته میشود، میپرسم معنای اين نگفتن و آن گفتن چيست و خطاب به کيست؟
سازمان اکثريت، همراه اتحاد فدائيان خلق، در اين سالها از امضاء کنندگان هميشگی اعلاميه های مشترک با حزب دموکرات کردستان و کومهله بوده است. سازمان اکثريت از کدام سياستها و روشهای متحدين خود نگران شده است؟ آيا اکثريت، نغمهی جداسری حزب دموکرات کردستان و کومهله در سايهی سياست نئوکان های آمريکا را تازه شنيده است؟
سياست پراگماتيستی ريشهدار، گفته های دوپهلو، گفتن برای نگفتن و نگفتن برای گفتن.
و باز نگاه کنيد به گفته های رضا اکرمی .
رضا اکرمی در پاسخ پرسشی پيرامون «روابط اپوزيسيون کرد با ديگر نهادهای اپوزيسيون» میگويد: «برای نيروهای چپ و دموکرات ايران اين سئوال واقعی مطرح شده است که آيا همرزمان ما در کردستان در اين هدف و شعار محوری تجديد نظر کردهاند که بدون دموکراسی در ايران، دستيابی به حقوق دموکراتيک در کردستان ناممکن است؟ تا جاييکه تلاش در جهت ائتلاف نيروهای دموکرات ايرانی، اعم از چپ، ملی و دينباور و همچنين ائتلافی به وسعت همه ايران (البته حول برنامهای دموکراتيک) جای خود را به کنگره مليتهای فدرال ايران میدهد که همانطور که همه ما میدانيم بسياری از آنها اساساً در همکاریهای پيشين احزاب کرد هيچ جايگاهی نداشتند.» [۲۸ دی ماه ۱۳۶۸، سايت عصر نو]
رضا اکرمی در بيان چرايی فاصلهی «اپوزيسيون کرد» با «ديگر نهادهای اپوزيسيون ايران» به دو عامل اشاره میکند: «تحولات درون عراق پس از اشغال» و «تقويت گرايش ملیگرايانه در ميان احزاب کرد».
اگر رضا اکرمی در منطق همين گفتههای خود درنگ میکرد، آنگاه بهجای ناديده انگاشتن پيوند اين دو عامل- و طرح پرسشهای معصومانه دربارهی سياستهای حزب دموکرات در همکاری با نيروهای چپ و دموکرات و دين باور- سرشت واقعی «ناسيوناليسم قومی» و پيوستگی آن به «سياست و استراتژی نئوکانهای آمريکا» را آشکار میديد و آشکار میگفت.
رضا اکرمی میداند که حزب دموکرات کردستان نه تنها در «هدف و شعار محوری» دموکراسی برای ايران «تجديد نظر» کرده است بل که «فدراليسم در چهارچوب تقسيمات ملی و جغرافيايی» را هدف و شعار خود قرار داده است. و بر اين پايه به دنبال «ملتتراشی» و «کنگره سازی» و «آلترناتيو بازی» است ـ در سايهی سياست و استراتژی نئوکانهای آمريکايی. و «فدراليسم در چارچوب تقسيمات ملی و جغرافيايی» هم زمينهساز برانگيختن دشمنیها و نفرتانگيزیهای قومی بر سر «مرزهای تاريخی» آذربايجان و کردستان و يعنی زمينه سازی برای خشونت و پاکسازی قومی از طرف دستههای همين «کنگره».
و باز و نه فقط اين که حزب دموکرات کردستان اعلام کرده است «با هيچ حزب و سازمانی که سيستم فدراليسم را در چارچوب تقسيمات ملی و جغرافيايی نپذيرد، ائتلاف نخواهد کرد.» و نيز در همسخنی با کاخ سفيد اعلام کرده است: «آمريکا حاضر به امتيازدهی به ايران نيست و وجود اين رژيم در درازمدت به نفع آمريکا نخواهد بود. ايران عليه منافع آمريکا در منطقه فعاليت نموده و از تروريسم حمايت مینمايد.»
آيا پيوند «ناسيوناليسم قومی»، گرايش به خشونت و جنگ، بازی در ميدان رقابت دولتها و قدرتها و وابستگی به سياست و استراتژی نئوکانها روشن نيست؟
از سوی حزب دموکرات کردستان، «هدف» و «شعار» و «استراتژی» روشن است. «استراتژی انتظار» روز نامعلوم رسيدن ارتش «رهايیبخش» آمريکا.
پاسخ رضا اکرمی و سازمان اتحاد فدائيان خلق به «پيششرط» حزب دموکرات کردستان برای «ائتلاف» چيست؟ سياست و پاسخ روشنی در کار هست يا همچنان بیسياستی و «پوشيدهنويسی»؟
و باز نگاه کنيد به مصاحبه عبدالله حسنزاده. میگويد: «بدا به احوال کسی که از کشوری خارجی بخواهد که وطنش را برايش اشغال کند و حکومتش را تغيير دهد ... من هر روز کشور عراق را میبينم و هرگز حاضر نيستم که چنين فاجعه و بلايی سر کشورم بيايد و وطنم ايران به چنين حال و روزی مثل عراق بيافتد. هيچوقت هم ما کردها و حزبهای کردی به تجزيه و جدا شدن از ايران و وطنمان اعتقاد و باور نداشته و نداريم آخر با اين طرز تفکر کودکانه که مثلاً يک يا چند استان را از ايران جدا کنيم که چه بشود؟ مردم جهان را به کودک باوری خود فرابخوانيم ... در عمر نسل من و شما جوانها هم بعيد و ناممکن است که اين امر محقق شود، هر چقدر هم دايره امکان وسيع باشد ... »[مصاحبه عبدالله حسنزاده از رهبران قديمی حزب دموکرات کردستان ايران با عرفان قانعی فرد. سايت اخبار روز ۴ مرداد ۱۳۸۶. ۲۶ ژوئيه ۲۰۰۷]
وقتی عبدالله حسنزاده میگويد: «بدا به احوال کسی که از کشوری خارجی بخواهد که وطنش را برايش اشغال کند و حکومتش را تغيير دهد» گمان میکنم خطابش به آن جناح از حزب دموکرات کردستان و کومهله باشد که چنين سياستها و روشهايی دارند.
باری، برای شناخت سياست و روش حزب دموکرات کردستان در آرزوی حمله نظامی آمريکا به ايران، گمان میکنم همين د لايل و نشانهها کافی باشد.
***
پرسش: آقای رحيمخانی بحث خود را تقسيم کردند به دو قسمت يکی بازخوانی رويدادهای جمهوری مهاباد و ديگری بنيادهای جنبشهای ملی ناسيوناليستی در رابطه با مفهوم ملت.
البته من تقدير میکنم يک هموطن ايرانی، در اين روز، رويداد مهم تاريخی را به بحث و گفتوگو میگذارد و انتظار داشتم که همزبانان کرد عزيزی که از نگاههای مختلف به اين رويداد نگاه میکنند حداقل میتوانستند گفتمانهايی را بين هموطنان غير کرد زبان و صاحبنظران و خودشان میگذاشتند.
در رابطه با بازخوانی رويدادهای جمهوری مهاباد که اصل بحث اين است من شخصاً انتظار داشتم که شما – آقای رحيمخانی- جزئيات مهم و لازمی را اينجا بيان میکرديد. میشود گفت نود درصد بحث شما در اين رابطه تکيه بر کتاب و گفتههای آقای غنی بلوريان در کتاب برگ سبز بود که چيز مثبتی هست اما به جرئت میتوانم به شما بگويم شايد اين اين يک درصد از آن مدارک و اسناد مطالب مهمی است که میبايست در رابطه با اين بحث مهم گنجانده میشد تا به اطلاع هموطنان بخصوص غير کردمان در ايران میرسيد چراکه تشريح و بازگو کردن جزئيات لازم میتوانست کمک بکند در شناخت اين رويداد و به نکات مثبت و منفیاش اشاره بشود. سه سئوال مطرح میکنم و میخواهم بدانم خودتان شخصا چگونه فکر میکنيد روی اين واقعه يا رويداد تاريخی.
۱- آيا اقدام قاضی محمد- در اعلام جمهوری - بجا بود، برحق بود، قانونی بود؟ دستاوردش برای مردم کردستان چه بود؟
۲- آيا میتوان نتيجه گرفت که ديد امنيتی جمهوری اسلامی امروز در رابطه با مسئله کردستان- و در رژيم پهلوی هم تا حدی بود ولی نه اين شدت- آيا اين را انسان صاحب نظر غير متعصب میتواند بگويد که اين نتيجه اين اقدام قاضی محمد بوده است؟
۳- آيا دعوت رهبری حزب دموکرات کردستان از بوش در حمله به ايران، آيا اين در واقع تداوم حرکت و اقدام آقای قاضی محمد بوده؟ شما چگونه فکر میکنيد؟
پاسخ: با تشکر از شما، اشارههايی که بهکتاب برگ سبز کاک غنی بلوريان شد برای نشان دادن ديدگاههايی بود که در حزب دموکرات کردستان بود؛ يکی ديدگاهی که مير حاج- افسر کرد عراقی با گرايش هواخواهی انگليس- آن را نمايندگی میکرد يعنی ديدگاه کردستان بزرگ و استقلال و ديگری ديدگاه قاضی محمد که بهررو بهگونهای در چهار چوب ايران میگنجيد.
اما در ارزيابی رويدادهای گذشته، البته اين هست که ما با ديدگاه امروزیمان بهتاريخ گذشته نگاه میکنيم پيشزمينه های فکری، تجربيات و شرايط روز اثر میگذارد در نگاه ما به گذشته. اما شايد بشود هر رويدادی را در متن زمانهی آن رويداد بررسی کرد. در گفتهها اشاره کردم به اين که جنبشهای ناسيوناليستی هويتخواهی و استقلالطلبی کرد، پيشينه در روزگار جنگ اول جهانی و پيش از آن دارد و نيز اشاره شد به دو گرفتاری بزرگ اين جنبشها؛ يکی اين که جنبشها گرفتار ساختارها و رقابتهای قبيلهای هستند- که اين خود تناقضی را هم نشان میدهد يعنی از طرفی صحبت از ناسيوناليسم است و از طرف ديگر ساختارهای عشيره ای و قبيله ای.
و گرفتاری دوم جنبشها اين که در چنبرهی رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی بودند. بطور کلی در شرايط حضور و رقابت قدرتهای بزرگتر، دولتها، کشورها، جنبشها در موقعيتی قرار میگيرند- موقعيت ضعيفتر- و اين تصور به آنها دست میدهد که از امکانات يا از رقابتهايی که وجود دارد، بهرهبرداری کنند. اگر رويدادها را در چنين متنی در نظر بگيريم میبينيم که پس از جنگ جهانی دوم، نيروهای متفقين در ايران هستند، ارتش سرخ شوروی هست، ارتش انگليس حضور دارد و شورویها از جنبش کردها پشتيبانی کردند، کمک سياسی و نظامی کردند و خواستند از موقعيتهايی استفاده کنند. کسانی هم که در رهبری اين جنبشها بودند آنها هم تصور میکردند که از اين شرايط حضور و رقابت قدرتها بهرهبرداری کنند.
نتيجه سياسی نادرست و اشتباه بود و هميشه اين بازی در شکاف قدرتها به زيان جنبش های قومی و ملی بوده است.
آنچه دربارهی شخص قاضی محمد و شخصيت او میگويم اين است که هم موافقان و هم مخالفان، هم خبرنگاران و بازديدکنندگان داخلی و خارجی، و هم کسانی که از سوی دولت مرکزی فرستاده میشدند همگی به شخصيت قاضی محمد، صداقت و مسئوليتپذيری او ارج گذاشتهاند. بسيار خوب، اعلام جمهوری اشتباه بود. بعد هم ارتش آمد مهاباد را گرفت، قاضی محمد ماند، همه مسئوليتها را خود بهعهده گرفت. اين ايستادگی و مسئوليتپذيری، ارزش است، بگذاريد از ديد انسانی و اخلاقی به قضيه نگاه کنيم بدور از مسايل سياسی. متاسفانه چون به همهچيز سياسی نگاه میکنيم و سياستزده شدهايم، پارهای از ارزشها فراموش میشود.
اما درباره سياستهای حزب دموکرات کردستان دوره قاضی محمد، اشاره کردم که يکی از تناقضات سياسی اعلام جمهوری مهاباد، همين تناقض ميان اعلام تاسيس جمهوری و چارچوب نظام مشروطه سلطنتی بود. در اينباره دوگمانه هم مطرح کردم و نمیدانم آن گمانهها درست و به واقعيت نزديک باشند يا نه. يکی اين که شايد قاضی محمد برای اين که زير نفوذ و حوزه اقتدار حکومت ملی آذربايجان قرار نگيرد، اعلام جمهوری کرد و ديگر اينکه شايد برای کاستن از فشار زيادهخواهی، استقلالطلبی و جدايیخواهی گرايش ميرحاج. نمیدانم. اينها گمانههايی بود که مطرح شد.
اما دربارهی پرسش ديگر که آيا ديد امنيتی جمهوری اسلامی در کردستان دنبالهی فعاليتها و اقدامات دورهی قاضی محمد است يا نه؟
چنين قدرگرايیها در روند تاريخ- بويژه در روند تاريخ کشور ما که با گسستها همراه بوده- توضيحدهنده نيستند. شرايط دگرگون میشوند، شايد بسياری از زمينهها، عوامل و نيروها که در گذشته و در شرايط معينی عمل کردهاند در شرايط دگرگونشونده، همانهايی نباشند که در گذشته بودند.
در ايران انقلابی رخ داد، حزب دموکرات کردستان و کومهله در کردستان پايگاههای نيرومندی داشتند، پيشمرگههای مسلح داشتند، يکسوی موازنهی قدرت در منطقه بودند. قدرت اما به دنبال انحصار است و قدرت مرکزی خواهان آن است که انحصار قهر را در اختيار داشته باشد. وقتی در موازنهی نيروی دو يا چند نيرو، قدرت دوگانه يا چندگانه برقرار میشود، بنا به منطق قدرت، چنين وضعيتی نمیتواند پايدار باشد. يا با پذيرش دموکراسی، گونهای سازگاری و رقابت سياسی پيش میآيد، يا قدرت برتر در پی به تسليم کشاندن يا از ميان برداشتن ديگر نيروها برمیآيد، متاسفانه چون در کشورهايی مثل کشور ما امکان سازگاری و تفاهم وجود ندارد، سياست نفی و نابودی پيش کشيده میشود.
در اينجا آيا نبايد مسئوليت حاکمان جمهوری اسلامی- در نپذيرفتن پيشنهادهای هيئت نمايندگی خلق کرد- را بياد آورد؟ شما ممکن است بگوييد در پيشنهادهای هيئت نمايندگی، اينجا و آنجا، زيادهرویهايی بود، اما مسئوليت اساسی بهعهدهی قدرت مرکزی است که خواهان تفاهم نبود. بهياد داريم عبدالرحمن قاسملو نمايندهی انتخاب شدهی مردم بود در انتخابات مجلس شورای ملی، همان زمان آيتالله خمينی گفت خوب شد قاسملو به تهران نيامد وگرنه میدادم زندانش کنند. همين است که در اين گفتار گفتم که جمهوری اسلامی هم روند فرجام يابی «دولت- ملت» ايران را گسست. يعنی چه نمايندهی ملت را، نمايندهی انتخابی مردم کرد را میدهيم بگيرند؟ نه، به اينگونه نيست که ديد امنيتی جمهوری اسلامی در کردستان دنباله و نتيجهی رخدادی باشد که در ۱۳۲۴ خورشيدی رخ داده است.
اگر موازنهی نيروها بهگونهای میبود که نيروی معتدلی در راس قدرت میبود، اگر نيروهای جنبش چپ و دموکراتيک، اتحاد سياسی و تلاش سياسی ثمربخشی میداشتند، شايد فرجام کار اينچنين نمیبود و کردستان امنيتی نمیشد، ميليتاريزه نمیشد و زير فشار پاسدار و غير پاسدار قرار نمیگرفت.
و در نکتهی سوم شما بيان کرديد که آيا دعوت حزب دموکرات کردستان از بوش برای حمله به ايران، دنبالهی همان سياستهای دورهی قاضی محمد هست يا نه؟
در پاسخ میگويم نه. و شرايط متفاوت را بايد در جايگاه خودشان بررسی کرد.
از پس فروپاشی «اردوگاه سوسياليسم» و در جهان تکقطبی، نيروهای چپ و گرايشهای دموکراتيک، بنيادهای فکری- سياسی خود را از دست دادهاند و در کشور ما هنوز و متاسفانه ديدگاههای جايگزين شکل و قوام نگرفتهاند، در روزگار درهمريختگی ديدگاههای گذشته، گرايش قومی افراطی در پارهای صورتبندیهای سياسی کرد جای ديدگاههای گذشته را گرفته است.
شما بايد بهتر بدانيد و گمان کنم در سال ۱۳۶۲ خورشيدی بود که قاسملو رساله کوتاهی نوشت- و باز شما چون خودتان کرد هستيد بايد بهتر از من بدانيد- بنام بحث کوتاهی درباره سوسياليسم، به کردی گفته میشود کورته باس.
قاسملو در آن رساله تلاش کرده بود از ديدگاههای مارکسيست- لنينيستی- در رهبری – فاصله بگيرد و گونهای سوسيال دموکراسی را جايگزين کند. البته ديدگاههای قاسملو در «کورته باس» واکنشهايی را از جمله از سوی جناح چپ سنتی مارکسيست- لنينيست در درون حزب برانگيخت و بعدها هم همين گرايشهای گوناگون در پارهای انشعابهای بعدی حزب دموکرات، خود را نشان داد که مورد گفتوگوی ما نيست. اشاره من به اين است که اگر ديدگاههای «کورته باس»، پايهی فکری- سياسی فعاليت حزب دموکرات میشد، شايد، شايد میشد تصور کرد که سياستها و روشهای حزب دموکرات بهگونهای ديگر میبود. اما خود شما باز بهتر میدانيد هم در اين جهان تکقطبی و هم در روزگاری که حزب دموکرات کردستان از رهبران دانا و فرهيختهای مثل قاسملو و شرفکندی محروم است، حتی به آن پايههای «کورته باس» هم توجهی نشد. شما میدانيد در هجوم آمريکا به عراق، حزبهای سوسياليست و سوسيال دموکرات اروپا و بسياری کشورها- جز حزب کارگر انگلستان- با اين هجوم مخالف بودند. حزب دموکرات کردستان در بينالملل سوسياليستها، تنها بهعنوان ناظر يا ميهمان شرکت نمیکند، اگر اشتباه نکنم بهعنوان عضو پذيرفته شده است. اگر پايههای «کورته باس» و مناسبات با بينالملل سوسياليستها در حزب دموکرات ريشه میداشت، آنگاه میبايست حزب دموکرات بيشتر با سياستهای ضد جنگ اروپا و جهان همراه میشد. اما در جهان تکقطبی و در روزگار گسترش گرايش قومی، حزب دموکرات کردستان با سياستها و نقشههای نئوکانها همراه شده است و بار همهی مسئوليت چنين گرايشها و سياستهايی، بار پيامدهای سياسی گرايش به حمله نظامی آمريکا به ايران، تماماً برعهدهی همين رهبری حزب دموکرات کردستان است و نيز بر عهدهی صورتبندیهای ديگری که چنين گرايش و سياستی دارند. باری با چنين قدرگرايیها در بررسی مسايل سياسی روز همراه نيستم که به مثل دعوت يا گرايش رهبری امروز حزب دموکرات کردستان به تهاجم نظامی آمريکا به ايران را نسبت دهيم به سياستها و فعاليتهای دوره قاضی محمد.
پيوند به بخش اول پيوند به بخش دوم پيوند به بخش سوم
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |