بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

تير 1387 ـ   ژوئيه  2008

 

پيوند به قسمت اول        پيوند به قسمت دوم       پيوند به قسمت سوم       پيوند به قسمت 4 تا 7

 

جامعه مدنی (2)

 

شهباز نخعي ــ مونتريال

 

 

هدف انسان نه مالكيت حقيقت، بلكه جستجوي مستمر آن است.

كارل پوپر

تاريخچه

مفهوم جامعه مدني با آغاز رنسانس در اروپا اندك اندك و در درازاي چند سده شكل گرفت و تكوين يافت. اين تكوين نسبتي مستقيم با نگرش انسان به مفهوم خدا داشت. در قرون وسطي تنها محور سياست و امور اداره جامعه خدا بود. در درازاي چند قرن (شانزدهم تا نوزدهم) انديشمندان غربي از نيكولو ماكياول تا كارل ماركس، نقش خدا را به تدريج كمرنگ كردند و انسان را به جاي خدا محور قرار دادند. سنت توماس از بزرگان مذهب كاتوليك در قرون وسطي ميگويد: "مسئله اصلي علم سياست تنها اين است كه سازمان و نهادي را كشف كند كه امر آمرزش روح را به بهترين نحو آسان كند."

در قرون وسطي، هسته ي مركزي همه انديشه هاي زمان اين باور بود كه خدايي وجود دارد كه كامل و نامتناهي و خير مطلق است و نماينده او در روي زمين پاپ اعظم در رم است. دنيا ماتمكده اي است كه ميان انسان و خدا جدايي ميافكند. علايق جسمي و مادي خطرناك و مايه گناهند زيرا انسان را از هدف غايي زندگي كه تقويت و پرورش رابطه اي درست ميان روح انسان و خداست دور ميدارند. چيزهاي ديگر در دنيا فقط با اين معيار ارزيابي ميشوند كه تا چه ميزان در فراهم كردن آمرزش روح موثرند و يا روح را از آمرزيدگي باز ميدارند.

اگر برداشت و مفهوم جامعه مدني را به يك تابلو نقاشي رنگ و روغن تشبيه كنيم، نيكولو ماكياول (1527ــ1469) سياستمدار و انديشمند ايتاليايي يكي از نخستين كساني بود كه با دگرگون كردن مفهوم هاي ارزشي رايج با كشيدن رنگ سفيد روي بومي كه طرح خدا را بر خود داشت، طرح اوليه و مدادي انسان را بر آن كشيد. در اين طرح اوليه، انسان اهميتي بيش از خدا يافت و جامعه خدامحور به جامعه انساني محور تبديل شد.

ماكياول نظام اخلاقي به وجود آمده به خواست و اراده خدا را نفي كرد و زندگي حاوي شهرت، سربلندي و نام آوري را فضيلت شمرد.

پس از ماكياول، نوبت به انديشمند انگليسي توماس هابز (Thomas Habs)  (1679ــ1588) رسيد كه آن طرح مدادي اوليه را كمي پررنگ تر كند و در خطوط آن تغييراتي پديد آورد. انديشه هابز بين خدا و انسان در نوسان بود. هابز جامعه را مانند بدن انسان ميدانست و بر اين باور بود كه يك دستگاه مقتدر ــ‌ مانند مغز ــ بايد بر اندام هاي آن حكم براند. هابز با آنكه نقش خدا را در زندگي سياسي و اجتماعي انسان كمرنگ تر كرد، اما به جاي آنكه اين نقش را به انسان ــ در مفهوم عام ــ بسپارد، آن را به حاكم خود كامه اي كه همگان بايد از او اطاعت كنند سپرد. هابز ميگويد: "آنچه انتخاب آزادانه يا خود به خود نام دارد خيالي بيش نيست، زيرا ميتوان از اوضاع و احوال قبلي جسماني و محيطي يك انسان، رفتار آينده او را پيش بيني كرد."

به باور هابز: "در طبيعت انسان ميتوان سه انگيزه اصلي را يافت كه مايه كشمكش ميشوند: نخست رقابت، دوم عدم اعتماد، سوم شأن و مقام. انگيزه اول براي به دست آوردن سود بيشتر است و دومي براي ايمني جان و مال و سومي كه براي نام آوري و كسب اعتبار است انسان را واميدارد كه به همنوع خود بتازد."

چنان كه ديده ميشود، در انديشه هابز با آنكه خدا تا حدودي به كنار زده ميشود اما انسان هنوز موجودي آزاد و حاكم بر سرنوشت خود نيست و نياز به يك حاكم مقتدر و خودكامه دارد كه با استفاده از "قوانين طبيعت" او را اداره كند: "قدر يا ارزش هر انسان، مانند چيزهاي ديگر، در بهايي است كه ديگران در برابر استفاده از آن به او ميپردازند، و بنابر اين آدمي داراي ارزش مطلق نيست، بلكه ارزش او به نياز و داوري افراد ديگر بستگي دارد."

به نظر هابز "با پيروي از قوانين طبيعي انسانها ميتوانند در صلح و هماهنگي در كنار هم زندگي كنند . . . اما چون ما بيش از آن افراط كار و كوته بين هستيم كه از قوانيني كه خود اراده كرده ايم پيروي كنيم، نيازمند قدرت حاكمه پر اقتداري هستيم كه آن قوانين را به زور به ما تحميل كند."

درباره چگونگي اين "قدرت حاكمه پراقتدار" هابز ميگويد: "از دو راه ميتوان به اين قدرت حاكمه رسيد. راه نخست استفاده از قدرت طبيعي است، مانند مردمي كه فرزندان خود و فرزندان آنها را وادار ميكند كه در زير سلطه او قرار گيرند، زيرا اين اختيار را دارد كه اگر از فرمان او سرپيچي كنند، آنان را بكشد. و يا آنكه شخصي به وسيله جنگ دشمنان را مطيع اراده خود سازد و به شرط انقياد، از تباه كردن جانشان درگذرد. راه ديگر آن است كه آدميان ميان خود توافق كنند كه با ميل و رضايت به زير فرمان يك فرد يا انجمني از افراد درآيند، بدان منظور كه او (يا آن انجمن) حافظ آنان در برابر آسيب ديگران باشد. راه نخست را ميتوان دولت اكتسابي و راه دوم را اجتماع سياسي يا دولت تاسيسي ناميد."

در نظرات سياسي هابز تناقض هايي آشكار وجود دارد كه براي درك چرايي آنها بايد زمان ابراز آنها ــ سده هفدهم ميلادي ــ را در نظر گرفت. او در عين حال كه براي انسان حق آزادي محدودي، در زمينه ي حفظ زندگي خود قايل است و ميپذيرد كه اگر حكمراني فرمان قتل يا ايراد جرح يا نقص عضو فردي را صادر كند يا او را از استفاده از غذا، هوا، دارو يا هر چيز ديگري كه بدون آن ادامه حيات برايش ميسر نباشد، محروم نمايد. . . آن فرد حق دارد كه از فرمانهاي حكمران تمرد كند، اما اين حق در برابر حقوقي كه در سده هاي بعد براي انسان تدوين شد و سرانجام شكل "حقوق بشر" به خود گرفت بسيار ناچيز است. به گفته هابز: "تعهد رعايا در برابر حكمران فقط و فقط تا زماني دوام خواهد داشت، كه آن قدرتي كه حكمران به وسيله ي آن از جان رعايايش حفاظت ميكند، نيز دوام داشته باشد."

در برابر اين حق محدود و ناچيز، قدرت و اختيارات حاكم بسيار فراگير و نامحدود است: "اختيارات و نتايج حاكميت در هر دو نوع حكومت (يعني حكومت تاسيسي و حكومت اكتسابي) حالت يكساني دارد. بدون رضايت حكمران، نميتوان قدرت او را به ديگري انتقال داد و نميتوان قدرتش را از او سلب كرد و هيچيك از رعايا حق ندارند وي را به وارد كردن خسارتي متهم كنند، و نيز نميتوانند او را به كيفر رسانند. حق قضاوت درباره اين كه چه چيزي براي صلح ضروري است و حق داوري درباره عقايد و نظرات در اختيار اوست. او قانونگذار منحصر به فرد و داور اعظم اختلافات است. در هنگام جنگ و زمان صلح، حق انتخاب داوران، مشاوران، فرماندهان، ماموران و وزيران، و همچنين حق تصميم درباره پاداش ها و كيفرها . . . متعلق به اوست."

چنان كه ديده شد، تنها تفاوتي كه انديشه سياسي هابز با آنچه كه در قرون وسطي معمول بود دارد، در اين است كه خدا را به عنوان منشا حق حاكميت به كنار مي نهد و به آن مبناي زميني و انساني ميدهد. حاكم خودكامه حق حاكميت خود را به زور يا رضايت از انسانها ميگيرد. اما همين حد از تغيير را نيز نبايد دست كم گرفت و بي اهميت شمرد. اهميت كار هابز در اين است كه به منزله لولاي دري است كه از قرون وسطي به عهد رنسانس باز ميشود و راه را براي گذر به عصر روشنگري، كه به مردم سالاري و حقوق بشر ميانجامد، مي گشايد. تناقض هاي موجود در انديشه سياسي هابز، در واقع آغازگر بحثي ميشود كه انديشمندان پس از او به آن ميپردازند و آن را گام به گام به پيش ميبرند.

 

 پيوند به قسمت سوم

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

و يا مستقيماً در اينجا:

ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)

 

 

لطفاً از افزودن تصوير در اين ای  ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست.

Your message:             : پيام شما

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630