17 دی 1386 ـ 7 نوامبر 2007 |
قیاس تان مع الفارق است!
پاسخ به مطلب آقای زیاری
فرهاد جعفری
حقیقت
این است که آقای زیاری در مطلب خود،
کیفرخواست بلند بالایی علیه ساخت حاکم و رفتارهایش تنظیم کرده اند و اشتباهات
بسیاری از حاکمان را برشمرده اند.
که:
اولآ) نگارنده
هم به اغلب چنین خطاهایی که توسط ساخت حاکم صورت گرفته اذعان دارم و اگر بنا بر
شمارش خطاهای حاکمان و تاکید بر «اشتباهات رخ داده در گذشته
» باشد نگارنده
نیز می تواند بر چنان فهرستی موارد تازه و بیشتری هم بیفزاید ( همچنان که میتواند
خطاهای بسیاری توسط مخالفین و منتقدین نظام سیاسی را فهرست و شمارش کند).
در حالی که همیشه گفته
ام و بر آن تاکید کرده ام که معتقدم:
اگر بنا بر
«مسالمت» و «تمرکز روی آینده» و «آشتی ملی» است؛ تاکید بیش از اندازه بر خطاهای
یکدیگر در گذشته، هرگز راهگشا نخواهد بود و کمکی به هیچکدام از دو طرف منازعه ی
سیاسی در ایران نخواهد کرد.
آقای زیاری حق دارند و می توانند «راهبرد آشتی ملی» را نپذیرند و با آن مخالف باشند. اما من (که صراحتا هم گفته و نوشته ام که شخصا چنین راهبردی را تا «برگزاری رای گیری / انتخابات مجلس هشتم» و بررسی رفتار حاکمان با منتقدان شان تعقیب می کنم، نه بیشتر؛ مگر آنکه ببینم حاکمان در رفتار خود با منتقدان شان تجدیدنظر نموده اند) فعلا آمادگی خود را اعلام کرده ام که به عنوان «یکی از هفتاد میلیون شهروند ایرانی»، چشم خود را بر خطاهای صورت گرفته در گذشته ببندم و آنها را موقتا، و «به نفع آینده» و «به نفع فراهم شدن زمینه های آشتی ملی» به منظور پیشگیری از خسارت های بزرگی که در نتیجه قهر و کدورت پاره های متنوع جامعه ی ایرانی در راه است، نادیده بگیرم.
بنابراین تمام چنین خطاهایی که جناب زیاری برشمرده اند؛ در عین آنکه مبتنی بر برخی حقایق اند، «فعلا» کمترین اهمیتی در تصمیم گیری من نسبت به ساخت سیاسی ندارند. آنچنان که اگر چنین فهرستی، از این که هست بسیار هم طولانی تر می بود؛ باز هم «فعلا» تاثیری در تصمیم گیری های سیاسی من (تا مشخص شدن نخستین طلیعه های «کیفیت کمپین 24 اسفند») نمی داشت و نخواهد داشت.
ثانیا) موضوعیت شمارش فهرستی نسبتا بلندبالا از خطاهای حاکمان در نوشته ی جناب زیاری، احتمالا آن است که موضوع «همکاری با حاکمان» (هر چند که برای بهبود رفتارهایش و هر چند که برای پیشگیری از بروز مجدد چنان خطاهایی که جناب زیاری برشمرده اند) امری زشت و مذموم تلقی شود.
پاسخ به آقای زیاری که خود را صراحتآ «مسلمانی معتقد» خوانده اند(و به اغلب احتمال شیعه اثنی عشری)؛ چه بسا آسانتر از آن چیزی باشد که خودشان فکر می کنند.
چرا که «تاریخ اسلام و به ویژه شیعه» سرشار و مملو از لحظاتی و دقایقی ست که یک «معصوم دینی» تصمیم به «صلح و سازش با حاکمانی نه چندان وجیه المله یا مسلمان یا صالح در جهت یک مصلحت عالی تر» گرفته است.
سکوت 25 ساله امام نخست
شیعیان و سپس تحویل حکومت از آخرین خلیفه ی ماقبل خود، یکی از آنهاست. «صلح امام
دوم شیعیان با حکومت وقت» یک نمونه ی دیگر. رفتار امامان چهارم تا هفتم شیعیان با
خلفا و حاکمان وقت، چند نمونه دیگر. و «پذیرش ولایت عهدی یک حاکم ناصالح یا دست کم
غاصب از دید شیعیان» توسط «امام هشتم شیعیان» روشن ترین نمونه برای اینکه:
گاه یک ضرورت
اجتماعی یا یک مصلحت عالی تر اجتماعی ایجاب می کند که خطاهای حاکمانی که به ناروا
حکم رانده اند نادیده گرفته شود.
واقعیت این است که:
اغلب شیعیان
ایرانی (اعم از مخالفان و موافقان حکومت) اگر چه خود را اثنی عشری و دوازده امامی
می دانند و می خوانند؛ اما در نتیجه ی غلو بی نظیری که نسل معاصر توسط یک رهبر فکری
(علی شریعتی) در خصوص فقط دو تن از امامان شیعه شاهد بوده است، در راهبردهای
اجتماعی خود «فقط دو الگو» و آن هم «انقلابی و سازش ناپذیر» دارند.
چنین کسانی ضمن آن که خود را از «سیره و شیوه ی نه امام دیگر خود» در مواجهه با وضعیت های نادرست اجتماعی و سیاسی محروم کرده اند؛ جامعه ی ایرانی را نیز به این سرحد نادرست رسانده اند که در بازسازی نظام های اجتماعی شان، هیچ راهی جز «انقلاب و سرنگونی» بازنشناسند و از تلاش برای ترمیم و اصلاح آن پرهیز کنند. و همین که اندک کوشش ها در این زمینه را ناکام یافتند، شمشیر امام سوم شیعیان را بردارند و به جان کسانی بیفتند که آنان را در مسیر درست و صلاح نمی دانند!
در قاموس واژگان چنین شیعیانی، «گفتگو و مصالحه» (در نتیجه ی تبلیغات و پروپاگاندای معلم خشونت و نفرت، علی شریعتی) یک امر «زشت و مذموم، نکوهیده و غیرشیعی»ست. حال آنکه از یاد می برند که شمار بیشتر امامان شیعه، در مواجهه با خلفای جور، چنین راهبردی را برگزیده و به موازین آن پای بند بوده اند.
آقای زیاری و مسلمانان
معتقدی نظیر ایشان باید توضیح دهند که:
چرا اگر دست کم
9
اما شیعه؛ راه «گفتگو،
مفاهمه، توافق، همکاری و مصالحه با حاکمان غاصب وقت و حتی در یک مورد پذیرش
ولایتعهدی یک کدام آنان» را برگزیده باشند، چنان رفتاری را
(احتمالا)
رفتار نادرست و قابل سرزنشی نمی دانند، اما اگر امروز یک شهروند ایرانی
(مانند
من) مبتنی بر آموزه های مسالمت جویانه اش، مشابه چنان رفتاری را (آن هم وقتی که می
گوید تا روشن شدن رفتار حاکمان در رای گیری/ انتخابات پیش رو) در پیش می گیرد،
مرتکب رفتاری خطا شده است؟!
این درست که در نظام معنایی و فکری و ارزشی جناب زیاری؛ چه بسا امامان مذکور به خاطر «مصالح دین خدا» چنان تصمیماتی اتخاذ کرده باشند. اما اگر بشود به خاطر مصالح دین خدا چنان تصمیاتی گرفت، سوال این است که: چرا نتوان برای «مصالح بندگان خدا» چنان راهبردی را برگزید؟!
بنابراین ادامه ی بحث ما (در این جهت خاص) موکول به این است که ایشان توضیحات خود را در این زمینه بیان نمایند که از دید ایشان: اگر اقدام من در امضای چنان بندی (با آن تفسیر صریح شخصی ام) «پيماني ست كه با حاكمان در جهت حفظ "منافع ناحقشان" بسته ام»؛ آنگاه اقدام امامان شیعه را چگونه ارزیابی می کنند؟!
اما بعد!
1.
ایشان پرسیده
اند:
آيا همواره،
گزاره هاي ساخته ذهن هاي فردي و جمعي ديگران را فارغ از "دستيابي به منظورشان براي
بيان آن گزاره ها" براي خود تفسير مي كنيد؟ ... آيا احتمالاً از "چراغ قرمز"
راهنمايي با خودروي خود مي گذريد و سپس به افسر تعقيب كننده خود مي گوييد: "بر داشت
من از اين قانون، كه در حين قرمز بودن چراغ، نبايد از آن عبور كرد؛ اين بوده كه شما
به من اجازه مشاركت در فرآيند تعقيب و گريزي هيجان انگيز را داده ايد!" و من مسئول
برداشت شما و سيستم و نظام فكري امثال شما نسبت به اين "قانون" در هنگام تصويب آن
نيستم. و بنابراين شما حق بازداشت من از ادامه مسيرم را نداريد!!
باید بگویم:
نه!
من «همواره»،
«همه ی» گزاره های ساخته ی «ذهن فردی و جمعی دیگران» را به نفع خود تفسیر نمی کنم
(بیمار نیستم که چنین کنم!) بلکه «گاهی اوقات و به ندرت» که «مصادره به مطلوب گزاره
ای را به نفع منافع همگانی ببینم» چنین می کنم و در این موارد اندک هم، عموم را از
انگیزه و اهدافم مطلع می کنم!
هم سوال و هم مثال؛
پرسش و مثالی «بی وجه» و صرفا «برای پوشش و ظاهر منطقی و استدلالی دادن به یک متن»
مطرح شده اند. وقتی که به صراحت نوشته ام:
من امضای بند
مذکور در فرم ثبت نام انتخابات/رای گیری مجلس هشتم را به قلان انگیزه، چنان فهمیده
ام.
و قیاس مزبور به شدت «مع الفارق» است. چرا که به وضوح «انگیزه ی مفسر» را از چنان نحو تفسیری نادیده گرفته است. در حالی که مفسر به صراحت هم آن را بیان کرده است!
(قیاس مزبور آنگاه درست
می شود و آنگاه به درستی قابل انطباق بر مورد اختلاف میان ماست که:
راننده ی
اتوموبیلی را فرض کنیم که «به خاطر رساندن یک بیمار اورژانس به پزشک»، «اضطرارا» و
«ناچارآ» از چراغ قرمز عبور می کند و می گوید معتقد است که عبور از چراغ قرمز نه
فقط برای آمبولانس، بلکه برای «هر کسی که بیمار اورژانسی را حمل می کند» اخلاقآ
مجاز است. چون نوع اتوموبیل که مبنای قانونگذار برای چنان قانونگذاری نبوده. بلکه
نجات یک مصدوم هدف و انگیزه قانونگذار از صدور چنین جوازی بوده است)
2. باید به جناب زیاری این نکته را هم متذکر شوم که «وظایف، تکالیف و مسئولیت ها»ی یک «بازیگر سیاسی» با یک «فیلسوف» یا «متخلق به اخلاق» کاملا متفاوت و متمایز است! (لطفا این جمله ی مرا بهانه نکنید که: خب دیگر. پذیرفتی که بازیگری سیاسی به معنای بی اخلاقی ست! / باور کنید اینجا که من می نویسم به شدت سرد است و سخت است نشستن و نوشتن در مورد واضحات).
اگر کسی برای خود نقش «فیلسوف سیاسی» قائل (و از این رو در مواردی با منهیات و موانع و محدودیت ها و ممنوعیت های فلسفی روبرو)ست به نحوی که خود را درگیر و دار و دربند «تفسیر برخی از مراجع و فقهای شیعه از ولایت فقیه» می داند؛ من آن کس نیستم!
من خود را یک «بازیگر سیاسی» (در حد و اندازه ی یک شهروند ساده و جزء این کشور) می دانم و به منظور پیگیری هدفی با منافع عمومی و همگانی؛ خود را درگیر فهم و تفسیر شورای نگهبان از مفهوم چنان بندی نمی کنم. تا چنان فهمی بتواند به عنوان «یک مانع در برابر تمایل و اراده ی من برای تاثیرگذاری اجتماعی» ایفای نقش کند!
به ویژه که «با صدای
بلند» هم آن را اعلام کرده ام و «مخفیانه و در خلوت» آن را با شخص شما در میان
نگذاشته ام!
و به ویژه که با
صدای بلند و «به نحوی علنی» و پیشاپیش هم گفته ام که چنانچه این فهم من ملاک تصمیم
گیری حاکمان در خصوص تایید صلاحیتم قرار نگیرد (یا در واقع قرار بگیرد!) چه واکنشی
از خود نشان خواهم داد.
3. واقعیت این است که هر یک از ما صاحب یک «دستگاه منطقی» در برخورد و مواجهه با رویدادهای پیرامون مان هستیم.
می پذیرم که:
مطابق دستگاه
منطقی جناب زیاری (یک مسلمان معتقد با گرایشات احتمالا انقلابی-شیعی/ به معنای
الگوگیری از امام سوم شیعیان در رفتارهای سیاسی)
اقدام من خطاست.
اما اقدام من؛ مطابق الگوی رفتاری ام برای کنش و واکنش اجتماعی_سیاسی (ساتیاگراها و آهمیسای گاندی) چنین اقدامی نه تنها خطا نیست، بلکه اقدامی درست و مطلوب به شمار می رود. چون در جهت اصول و بنیادهای آن از جمله «مهربانی با رقیب» ، «چشم پوشی بر خطاهای رقیب»، «پافشاری بر حقیقت»، «گوشزد کردن اشتباهات» و نهایتا «عدم همکاری و نافرمانی مدنی»ست.
بنابراین:
همچنان که من
جناب زیاری را در ابتدای این نوشته با پرسش هایی از
«دستگاه
فکری خودشان/ منبعث از سیره بزرگان دین» روبرو ساختم تا به ایشان نشان بدهم که
رفتارهای مصالحه جویانه حتی با حاکمانی که به ناروا حکومت کرده اند، امری محتمل و
متصور و شدنی ست؛ ایشان هم اگر می خواهند مرا با پرسش و انتقادی مواجه کنند که
متوجه خطای خود شوم، لازم است به من و خوانندگان نشان دهند که: بنا به این دلایل؛
رفتار و اقدام فرهاد جعفری در امضای چنان بندی با هیچ یک از موازین «ساتیاگراها و
آهیمسا» (یا دست کم با یک کدام شان) نمی خواند و منطبق نیست.
من به «دستگاه فکری جناب زیاری» (به عنوان یکی از ده ها تفسیر موجود از دین) کاملا و عمیقا احترام می گذارم. اما باید بگویم: در حوزه مسائل اجتماعی و سیاسی، من هرگز از آن فرمان نمی برم و هرگز رفتار خود را با توصیه های آن تنظیم نمی کنم!
پس لطفاً یا دستگاه
فکری و نظامنامه ی عملیاتی ای را (که میگویم به آن معتقدم)
نقد کنید؛ و یا
نشانم بدهید که این یا آن رفتارم، با آن دستگاه فکری و نظامنامه اش (که میگویم به
آن معتقدم) منطبق نیست.
چرا که من
«مسئول الزامات و تکالیف هیچ دستگاه فکری دیگری جز آنچه خود دارم و به آن معتقدم»
نیستم.
در انتها؛ بار دیگر از جناب زیاری تشکر می کنم.
برگرفته از وبلاگ نويسنده:
http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=80&c=1
شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته
و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |