بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

24 دی  1386 ـ  14 ژانويه 2008

 

سخنی با آقای فرهاد جعفری، داوطلب نمايندگی در مجلس هشتم! (*)

رضا زیاری

با سلام
آقاي جعفري!

آيا همواره، گزاره هاي ساخته ذهن هاي فردي و جمعي ديگران را فارغ از "دستيابي به منظورشان براي بيان آن گزاره ها" براي خود تفسير مي كنيد؟ حتي اگر برايتان امكان دستيابي به "هدف واقعي" بوجود آورندگان آن گزاره ها محيا باشد؟!

آيا احتمالاً از "چراغ قرمز" راهنمايي با خودروي خود مي گذريد و سپس به افسر تعقيب كننده خود مي گوييد: "بر داشت من از اين قانون، كه در حين قرمز بودن چراغ، نبايد از آن عبور كرد؛ اين بوده كه شما به من اجازه مشاركت در فرآيند تعقيب و گريزي هيجان انگيز را داده ايد!" و من مسئول برداشت شما و سيستم و نظام فكري امثال شما نسبت به اين "قانون" در هنگام تصويب آن نيستم. و بنابراين شما حق بازداشت من از ادامه مسيرم را نداريد!!

هنگاميكه «واقعاً» راهي در شناخت هدف هاي واقعي طرف فكري مقابل براي ما وجود نداشته باشد، مي توانيم صرفاً از برداشتها و مختصات فكري خودمان براي تحليل آن هدف و يا گزاره استفاده كنيم .

بله برداشت متفاوتي مي توانيم از گفتار و كردار طرف هاي مقابلمان داشته باشيم، اين كاملاً درست و منطقي است اما تنها آن استدلالها و برداشتهايي به كار مان مي آيند كه منطبق بر واقعيت باشند آيا غير از اين است؟ يا حداقل، نهايت سعي را براي تطبيق برداشت هاي مان با واقعيت كرده باشيم.

برداشتي كه شما از "اصل ولايت مطلقه فقيه" مطرح در بخش شرايط نامزدي انتخابات مجلس داشته ايد، و نتيجه اي كه از آن گرفته ايد سخت شما را به خطا مي برد.

با بررسي تلاشي كه حاكمان براي فهماندن مفهوم اين "اصل مترقي"! به شما و امثال شما و بنده كرده اند، مي فهميم كه اين نه آنست كه شما براي خود «ساخته ايد».

اكنون بياييد با هم مفاهيم و هدف هاي "واقعي" و منطبق بر نظام فكري حاكمان را از "اصلي" كه شما آنرا مجوزي براي شركت در روند دموكراسي شدن مي دانيد بررسي كنيم لطفاً دقت كافي را مبذول بداريد! جملات به حد شديدي گويا هستند:

آيت الله خمینی:
1
. مردم ناقص‌اند و نیازمند كمال ‌اند و ناكامل ‌اند، پس به حاكمي كه قیم امین صالح باشد محتاجند.- كتاب ولایت فقیه - حكومت اسلامی - روح الله موسوی خمینی - بینا - بیتا - ص 58
2
. اگر فقیه در كار نباشد، ولایت فقیه در كار نباشد، طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است " ( صحیفه نور - جلد 9 - ص 253).
3
. ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد. - کتاب ولایت فقیه - روح الله خمینی - موسسه تنظیم و نشر ﺁثار امام - چاپ نهم - تابستان 77- ص 49.
4
. مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت ‏با اسلام است. " ( سخنرانی نهم مرداد ماه سال 58 - صحیفه نور - جلد 10 – ص 88)
5
. مفهوم رهبري ديني، رهبري علماي مذهبي است در همه شئون جامعه" ( صحیفه نور - جلد 4 - ص 168)
6
. حكومت كه شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله است، يكي از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احكام نماز و روزه و حج و... است " ( کتاب صحیفه نور - جلد 20 - ص 452 )
7
. اسلام ولایت فقیه را واجب كرده‌ است (سخنرانی 3/8/58 - صحیفه نور - جلد 6- ص 118)


آيت الله جنتي ( دبير همه كاره همان شورايي كه مي خواهد صلاحيت شما تاييد كند):
1
.  ولی فقيه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختيار دارد. همان اختياری كه پيغمبر اكرم (ص) داشت. فقيه اين مقام و ولايت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد . "( سمینار ولایت فقیه در ساری ، رادیو تهران، اخبار ساعت 20 روز 29 اردیبهشت 1361 )
2
. ملت به عنوان ايتام محسوب می‌شوند و عالمان در حكم قیم و والیان امر هستند كه كار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند. " ( گردهمایی ائمه جمعه،8/11/77)
{از اين واضح تر چگونه حاكمان منظور خود را بايد به آقاي فرهاد جعفري بفهمانند يتيم!! توهين از اين واضح تر ؟!}
3
. بعد از آل محمد امت حالت یتیمی را دارد که پدر ندارد و سفارش کرده‌اند که علما به جای امامان از آنها کفایت كنند و هدایت امت را بر عهده بگیرند مانند قیمی که بعد از پدر متکفل اداره امور ایتام است ("سخنرانی 12/7/58 ، صحیفه نور ج 6، ص 36)

آيت الله بهشتي :
1
. اگر جامعه ما بخواهد به راستي اسلامي بماند و اسلام اصيل بر آن حكومت كند، بايد فقيه در جامعه، هم رهبري فقاهتي كند و هم رهبري ولايتي. يعني بايد نبض حكومت در دست فقيه باشد. (جاودانه تاریخ سید محمد حسینی بهشتی ، سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی ، ج 3 ، گفتارها ، صص 46-7)
2
. چرا جامعه عصر امام صادق جامعه صحيح و سالم اسلامي نبود؟ چون ولايت فقيه نداشت. " ( جمهوری اسلامی ، 3/4/82)


آيت الله خامنه اي:
 "
ولايت فقيه بر خلاف برخي برداشت‌ها، امري تشريفاتي نيست. بديهي است که دشمنان ملت از ولایت فقیه ناخرسند باشند و همواره و در هر فرصتي مساله ولايت فقيه را مورد حمله قرار دهند." (سخنرانی آقای خامنه ای در مراسم پانزدهمین سالگرد درگذشت آقای خمینی ،14/3/83)

هاشمي رفسنجاني:
"
ولایت فقیه محکم ترين مبنای حرکت جمهوری اسلامی ایران است... ولایت فقیه محور حکومت شیعی است اگر ولایت را از شیعه بگیرند شیعه چیزی ندارد " (سخنرانی در دهمین نشست دوره سوم مجلس خبرگان ،17/6/82)


آيت الله مصباح یزدی:
1
. عناصر مزدور شیطانی را شناسایی کنید. هرجا آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی‌فقیه ساز شده آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبهه اش را رفع کنید، اگر از روی غرض ورزی است، او را خفه کنید. ( سخنرانی مصباح یزدی در جمع بسیجیان شهرستان قروه 7 مرداد 81 )
2
. اعتبار ولايت فقيه به مردم نيست. ( سخنرانی در جمع ناظران استان قم ،خبر گزاری انتخاب ،29 بهمن 1384)
3
. ولايت فقيه، مترقي ترين اصل قوانين كشور است. ( سخنرانی در دیدار با مسئولین دانشكده افسری نیروی زمینی سپاه ،کیهان ، 10 خرداد 84)
4
. مخالفت با ولي فقيه، مخالفت با امامان و در حقيقت شرك به خدا است. ( سخنرانی مصباح یزدی به مناسبت عید غدیر خم ، خبر گزاری رسا ، 16 فروردین  83)
{مي دانيد كه با مشرك چگونه بر خورد مي كنند؟!! }

آيت الله خز علي:
1
. قانون اساسی می‌گوید قوای ثلاثه زیر نظر ولایت فقیه است. شما وقتی ولایت فقیه را قبول نداشته باشید 20 میلیون که هیچ 30 میلیون هم رای بیاورید تا این رای به تایید مقام ولایت نرسد معتبر نیست  (روزنامه خرداد 5/3/78 ) {بيان منظور را در ميان حاكمان از اين آشكار تر هم سراغ داريد! }
2
. اين چه حرفي است كه مي‌گويند اگر مردم خواستند. مردم چه كاره‏اند؟ مردم احكام خدا را اجرا مي‌كنند. مردم محترم و عزيزند اما براى اجراي احكام خدا، نه براى بر هم زدن احكام خدا." ( یا لثارات الحسین ، شماره 80 ، ص 4)

آيت الله مشكيني :
رهبر یا ولی فقیه را خدا منصوب می‌ کند. ولی چون مردم قدرت تشخیص ندارند نمی توانند او را پیدا كنند. (نشریه شهروند چاپ کانادا ، 5/30/2002 برابر با 9 خرداد 81)

حجت الا سلام غرویان :
"
مردم خوب می دانند که حکومت مال مردم نيست بلكه حکومت متعلق به خداست. در انتخابات و رفراندومها، مردم برای بيعت با ولايت فقيه می روند نه برای تعيين حکم خدا " ( رسالت 22 دی 84)

آيت الله مكارم شيرازي :
" خدا به ولي فقيه از طريق امام زمان (عج) اجازه داده كه حكومت كند " (خبر گزاری کار ایران ، ایلنا ، 12/7/85)

آيت الله مهدوي كني :
"
ولايت فقيه محور اساسي انقلاب است. مي‌گوييد مشروعيت ولايت فقيه از سوي مردم است؟ اين حرفها چيست؟ از خودتان درآورده‌ايد " . ( رسالت 13/11/75)

حالا با برداشت حكومت كنندگان از اين اصل مترقي! آگاه شديد؟
آيا باز هم براي خود آنرا اينگونه تفسير مي كنيد :
"
بند مزبور در حقیقت از من می‌خواهد «پاره‌ی اسلامگرای ایرانی را از طریق ابراز تعهد به این اصل به رسمیت بشناسم. به آن احترام بگذارم و با ابراز وفاداری به آن، وفاداری خود به مکانیزمهای پیش‌بینی شده در قانون اساسی را، برای هرگونه تغییر احتمالی در قوانین اعلام کنم. نه چیزی بیش از این»"

مي توانيد توضيح دهيد اگر قبول ولايت مطلقه فقيه به معناي رسميت شناختن پاره ي اسلامگراي ايراني است؛ شخصي چون من كه با اينكه ايرانيم و هم خود را مسلمان مي دانم اما اين اصل را باور ندارم در كجاي مختصات و نظام فكري شما ميگنجم؟!
براستي چنين برداشتي از آن جملات، اعتباري براي استدلالات شما باقي مي گذارد؟

در ادامه مي گوييد كه :
"
اگر حاکمان، به رغم آن که «فرهاد جعفری» بارها و بارها در مطالب و نوشته‌های عمومی‌اش خود را يك لیبرال ‌دموکرات خوانده است (که مسلمآ در معرض خوانش و پردازش شماری از ایرانیان و از جمله نهادهای امنیتی و فرهنگی حاکمان قرار دارد) «تائید صلاحیت» نمایند؛ هرگز به معنای آن نیست که «محتوای دستگاه فکری لیبرالی» او را پذیرفته و آن را با محتوای دستگاه فکری خود تاخت زده اند!"

نخير آقاي جعفري مطمئن باشيد كه اگر از ليبرال دموكرات بودن شما (حتي به صرف ادعا و نه شايد مبتني بر واقعيت) آگاه شوند بدليل معارضت با اين اصل مترقي؛ ممكن است صلاحيت شما را براي زندگي در ايران هم رد كنند!

كافي است هنگام ثبت نام كمي از ليبرال بودنتان تعريف مي كرديد تا ببينيد كه حتي مسئول ثبت نام به شما برگه ثبت نام را هم نمي داد. آنها هم براي خود ولايت قائلند هر چند مطلقه نباشد!!

مطمئنم آنها مي دانند كه معناي واقعي "ليبرال دموكرات" در تضاد كامل با آن برداشتي است كه از "اصل مترقي ولايت مطلقه فقيه" دارند .

تجربه، به ما مي آموزد كه اقرار شما به اصل ولايت مطلقه فقيه نه آنگونه كه خود "خيال" مي كنيد به معناي تضمين شما در شركت مسالمت جويانه در بازي دو طرفه دموكراسي شدن است بلكه پيماني است كه با حاكمان در حفظ "منافع ناحقشان" مي بنديد.

با امضاي در ذيل اين اصل است كه نمايندگان را اصطلاحاً «اخته» سياسي مي كنند. بياد بياوريد مجلس ششم را آناني كه بايد نماينده مردم و مطالبات آنان باشند؛ چگونه در برابر «حكم حكومتي» ولي فقيه در از دور خارج كردن لايحه ناچيز اختيارات رياست جمهوري، مهر نحس سكوت بر لب زدند و مجلسي را كه بايد محل ايستادن نماينده بر آرمان و حقوق يك ملت باشد محل جلوس كردند.


آقاي جعفري آنجا كه مي گوييد:
شخصا با بخش مربوط به «اعتقاد به اسلام و نظام جمهوری اسلامی» مشکلی نداشتم. چرا که خود را یک «سکولار خداباور» دانسته و بارها در یادداشت‌هایم بر آن تاکید و تصریح داشته‌ام. «خداباور» بودن لزوماً به معناي مسلمان بودن و اعتقاد به اسلام نيست؛ آنهم اسلامي كه شرح آنرا از زبان آقايان برايتان بيان كردم. احتمالاً خداباوري يا حتي اسلام يك دموكرات را آقايان در دسته اسلام آمريكايي طبقه بندي خواهند كرد.

در دوره قبل نزديك به اكثريت نامزدهايي را كه به اسلام اعتقاد داشته اند، نماز مي خوانده اند و روزه مي گرفته اند ، به بهانه «عدم التزام عملي به اسلام فقاهتي» رد صلاحيت كرده اند؛ در حاليكه مي دانستند آزاري هم از آنها متوجهشان نمي باشد و تنها به دليل خصلت قدرت است كه مي خواهد تا حد امكان متمركز شود و نياز به حذف رقيب دارند. قبله اسلام آقايان نه كعبه مكعب حجاز است ، قبله اين اسلام ؛ كانون قدرت شده است.

اما توصيه اي دوستانه برايتان دارم آقاي جعفري عزيز!
در نظام فكري تان ؛ بر تعاريف عبارات و گزاره هايي كه باور به آنها مي تواند در كنار يا مقابل منافع نظام هاي مستبد قرار بگيرد بيشتر دقت كنيد. برخي از آنها نياز به بازنگري اساسي دارند.

معمولاً حكومت هايي كه بناي شان بر حكومت بحق و قانوني مردم بر خودشان نيست؛ براي پيشگيري از اين كار تعاريفي غير حقيقي از برخي اصطلاحات و كلمات كليدي كه مي توانند در برابر منافعشان قرار گيرند مي سازند و بطور وسيع اين تعاريف خلاف واقع را در بين افكار مردم ترويج و تبليغ مي كنند. كلمات و اصطلاحاتي كليدي چون :

قانون، استقلال، آزادي، انتخاب بين بد و بدتر، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن، انقلاب، خشونت، مصلحت، حق، رشد، قانون بد بهتر از بي قانوني است و... از جمله اين كلمات و اصطلاحات و عبارات اساسي و كليدي هستند.

[آزادي]:
مسلماً تأييد مي فرماييد كه اگر "آزادي" را اين طور تعريف كنند (حاكمان) كه "توانايي هر كس براي اينكه كاري را كه مايل به انجام آن باشد، صرفنظر از حقوق ديگران، انجام دهد" آنوقت از شر بسياري كه فكر مي كنند آزادي مطلوب خوبي است راحت مي شوند. چه اين نوع "آزادي" هيچ به كار يك ليبرال دموكرات نمي آيد و بنابراين شروع مي كند در جهت منافع قدرت فرياد زدن كه : " مرگ بر اين آزادي"!

در حاليكه معناي درست آزادي، «آزادي در رشد» است. «آزادي از هر قيدي است كه انسان را از رسيدن به مجموعه حقوقش باز مي دارد». مي بينيد اين تعريف مي تواند تيشه بر هستي هر قدرت مستبدي بزند؟
مي دانيم كه جا انداختن هر تعريفي زمان بر است اما واي به روزي كه اين تعاريف كارگر افتند.

[قانون]:
آيا براستي قانون همان چيزي است كه شما تصور مي كنيد. آيا عمل به هر قانوني را وظيفه خود مي دانيد؟ از هر قانوني بايد تبعيت كرد؟ آيا اگر كمي بيشتر تأمل كنيم اين «قانون مبتني بر حقوق حقه» نيست كه بايد رعايت شود و قانوني كه بر بنيان حقوق وضع نشده باشد «قانون بي قانوني» است؟

در حاليكه بايد قانون را اينگونه تعريف كرد كه : "قانون"ها «دستورات تكليفي مبتني بر "حقوق" انسان هستند كه زمينه رسيدن تمامي مردم را به آزادي و حقوقشان مهيا مي كنند. »

بنابراين قوانيني كه زمينه ساز دستيابي عده اي به "منفعت شخصي يا گروهي" است عين بي قانوني است. قوانيني كه بر اساس تبعيض (جنسي، قومي، نژادي و ...) و خودي، غير خودي كردن وضع مي شوند بدليل آنكه حقوق پاره اي از مردمان را زير پا قرار مي دهند محكوم به ابطالند.


[
رشد]:
مفهومي كه شاه و حاكمان ايران به رشد داده اند؛ جز "افزايش روند صادرات ثروت كشور" نيست. كدام رشدي است كه بدون داشتن پايه هاي آزادي و استقلال شكل بگيرد الا اينكه رشد در تخريب باشد. آيا شما هم مي توانيد فارغ از آزادي و استقلال حتي رشد را تصور بكنيد؛ مانند حاكمان ديروز و امروز ايران كه گويي در مسير رشد "گوسفند به چرا مي برند" ؟


و يا گزاره هاي :
[
انتخاب بين بد و بدتر]:
آيا تمامي مكافاتي كه مي كشيم و تمامي حسرتي كه مي خوريم بدليل انتخابهاي بين بد و بدتر نبوده. آيا نديديد كه پس از آگاهي از كاركرد اين گزاره ، درحاليكه بي شرمانه از جانب برخي به اصطلاح اصلاح طلب تبليغ مي شود، چگونه در انتخابات نهم رياست جمهوري از آن استفاده مي كنند و "بد" را در برابر "بدتر" خود ساخته قرار مي دهند .
آيا اصلاً به اين مي انديشيم كه مگر اين مردم تا چه زمان بايد بين بد و بدتر انتخاب كنند ؟ آيا لازمه رشد يك ملت انتخاب مستمر بين "به و بهتر" نيست؟

[انقلاب]:
درحاليكه هر ساله سالروز انقلاب مردم بوسيله حاكمان جشن گرفته مي شود ؛ مردم را از انقلاب و عواقب آن مي ترسانند. آيا شما را به اين فكر نمي اندازد كه انقلاب اگر در جهت رسيدن آنها(حاكمان) به منافعمان باشد كاري شايسته است در حاليكه اگر مردم باز بخواهند انقلابي انجام بدهند كه نتيجه آن حتماً ساقط كردن منافعشان باشد مي شود انقلاب مخملي و نارنجي و هزار رنگ ديگر..!!

مگر يك انسان عاقل تا زماني كه راه حلي باشد تن به جنگ مي دهد؟ مي دانيم كه بسيار كساني كه در جنگ ها كشته مي شوند از انجام آن بيزارند. اما هزينه اي كه بابت خانه نشيني بايد بدهند مسلماً در نظرشان بيشتر بوده.

بله ! هزينه تسلط بيگانه بر كشور و آب و خاكشان بيشتر از منافع خانه نشيني و حفظ جان بوده پس تن به آن داده اند.
پس تا وقتي كه راه حلي بجز انقلاب (كه آنهم لزوماً همراه با خشونت نيست) در دسترس باشد، اقدام به آن از مشتي بي عقل سر ميزند ، اما تمامي حرف در همين جاست:

روند اصلاحات هشت ساله در حكومت، شما را به اين نتيجه نرسانده است كه حكومت با ابزارهايي كه براي خود فراهم ساخته با هر گونه اصلاحي كه مخالفت مي كند هيچ، تازه بر حجم حملات خود بر حقوق ملت نيز افزوده است.

آيا صرفاً اگر حكومت شخص شما را رد صلاحيت كرد آنوقت مي توان به اين نتيجه رسيد كه نظام ميلي از خود براي اصلاح نشان نمي دهد. براستي تمامي تجربيات بدست آمده را به كناري مي نهيد. مي دانيد به اين طريق اگر باشد تا تجربه 70-80 ميليون ايراني براي رسيدن به نتيجه اي كه حكومت دارد با زبان خود فرياد مي زند بايد 200-300 سال ديگر براي نيل به دموكراسي واقعي؛ بر سر خود بزنيم.

و اما [استقلال]:
اول بگذاريد بگويم كه «برداشت شما از استقلال» آنجاهايي كه مي گوييد:
«
پس از ایستادگی و پایمردی حاکمان ایرانی در برابر فشارهای متنوع و طاقت‌فرسای انواع دولت‌های خارجی (از چین و روسیه‌ی گرفته تا فرانسه و ایالات متحده و انگلیس) برای خودداری از ادامه‌ی برنامه‌ی هسته‌ای؛ جمهوری اسلامی ‌را نظامی ‌مستقل یافته‌ام که هر عیب و ایرادی داشته باشد، از دولت خارجی فرمان نمی‌گیرد»

و همينطور :
«
جمهوري اسلامي به رغم همه‌ی «بسیار اشتباهات و خطاها»یی که تاکنون مرتکب شده است؛ «یک دولت به لحاظ سیاسی مستقل» است» بسيار مرا شگفت زده كرد. آيا شما براستي نمي دانيد هر حكومت استبدادي (البته اگر حكومت جمهوري اسلامي را از اين نوع بدانيد!) هنگاميكه از تكيه خود بر مردمش صرف نظر مي كند؛ چاره اي جز مراجعه به قدرت خارجي برايش باقي نمي ماند. نمي دانيد حكومت نمي تواند در برزخ بماند يا به دست مردمان كشور مي افتد يا بوسيله شبه حاكمان به دامان قدرت خارجي مي افتد.

100 سال تجربه ايرانيان براي برقراري دموكراسي واقعي و هزينه هاي هنگفتي كه در راه آن صرف كرده اند؛ "حداقل" اين نتيجه را براي شما حاصل نساخته كه استبداد داخلي و استيلاي خارجي نمي توانند همچون دو روي يك سكه وجود خود را جز در وجود ديگري ببينند.

همانطور كه قدرت خارجي سلطه گر، براي رسيدن به هدف خود (كه همانا استيلاي بر ثروت هاي مادي و معنوي كشور مورد استيلا است) ؛ ناچار است برقراري استبداد در كشور هدف را از سياست هاي اصلي خود قرار دهد؛ حاكمان مستبد هم مي دانند بدون پشتوانه مردمي نياز به تكيه گاه مطمئن خارجي دارند هرچند كه در ظاهر بخشي از برنامه هاي حكومت راني خود را فحاشي به قدرتي كه به آن تكيه دارند قرار دهند.

حكومتي كه نه بر اراده مردمش تكيه دارد و نه بر خواست قدرتي خارجي؛ چگونه در ميان سنگ آسياي اين دو مي تواند دوام آورد.

آيا نميدانيد كه هر دوي مستبد داخلي و سلطه طلب خارجي رسيدن به اين هدفشان (قدرت داخلي رسيدن به قدرت و بهره برداري از منافع حاصل از آن و قدرت سلطه جوي خارجي استعمار مادي و معنوي بر مردم آن كشور) نياز دارند كه به جنگ «آزادي» بروند. مي توانيد تصور كنيد كه با وجود برخورداري مردم كشوري از نعمت آزادي مستبدي بر آنها حكم راند يا قدرتي خارجي ثروت ها شان را به يغما برند؟

پس مي بينيم كه آزادي را براستي نمي توان از استقلال تفكيك كرد. «تا آزاد نباشيد نمي توانيد مستقل باشيد. » در اين گزاره شك داريد؟


نظام هاي مانند عربستان، نظام هايي هستند كه بدليل عدم رشد كافي فرهنگ دموكراسي در ميان مردمانشان هنوز اين فرصت را به قدرت خارجي اي چون ايالات متحده امريكا مي دهند كه از ثروت هاي مادي و معنوي اين نظام ها استفاده برد. (به نقش عربستان در تنظيم اقتصاد امريكا كمي فكر كنيد. امريكا بخش اعظم كسري تراز اقتصادي سالانه اش را از طريق فروش دلاري تأمين مي كند كه عربستان بعنوان بزرگترين صادر كننده خاور ميانه و جهان آنرا (دلار) قدرت مي بخشد.)و از فروش ثروت خود براي تثبيت وضعيت اقتصادي و نيز حفظ هژموني ايالات متحده استفاده مي كند.
در ازاي چه چيز اينكار را مي كند؟ آيا تاكنون انديشيده ايد.

اما در كشور هايي مانند ايران اين امكان براي فروش مستقيم ثروت هاي ملي حداقل مانند كشوري مثل عربستان وجود ندارد، اما انتقال ثروت اين كشور به غرب را مثلاً در كوچ نخبگان به آن كشور ها نمي بينيد.

اگر عربستان ارزش ثروتش را كه تأمين كننده رفاه و زندگي مردمانش حتي پس از اتمام منابع نفتي بايد باشد نمي فهمد؛ ايران و حكومتش هم ارزش نخبگاني را كه مي توانند نقشي غير قابل وصف در ارتقاي ميزان رشد اين كشور داشته باشند نمي داند!

چرا آقاي جعفري هر دو نوع حكومت مي دانند و بخوبي هم از اين جريان آگاهند. همينطور كه مي دانند قدرت خارجي بدون پرداخت هزينه كافي تكيه گاه آنها نخواهد شد.

"يك كشور يا مي تواند بر اراده مردم خود زيست داشته باشد يا بر طبق خواست حداقل يك قدرت خارجي"

آيا تعطيلي ابتكار و خلق و دانش و فن و بسنده كردن به مصرف آن و آنهم در ازاي فروش ثروت ملي خود را نمي بينيد. آيا ميزان وحشتناك و بي سابقه واردات ايران در همين يك سال اخير، ميزان افزايش فروش نفت(اين ثروت ملي كه بايد صرف رشد كشور شود)، افزايش انفجار گونه مهاجرت نخبگان و فرهيختگان به غرب، .. و آيا وابستگي شديد اقتصاد ايران را به قدرت هاي خارجي نميبينيد. براستي خام مي انديشيد اگر تصور مي كنيد در دنياي كنوني؛ بدون داشتن اقتصادي مستقل مي توان به سياستي مستقل دست يافت!

حكومت گران ايران هم مثل شما شايد مي انديشند كه تصور مي كنند كه "ما نفت داريم، آنها علم و فن. ما به آنها نفت مي‌دهيم و آنها به ما كالاها و خدمات". به عقلشان نمي‌رسد كه آنچه ما مي‌دهيم ثروت است. آنچه ما مي‏ دهيم ما را فقير و آنچه آنها به ما مي ‏دهند، آنها را غني مي‌كند. چرا 40 درصد و بيشتر توليد ناخالص ايران را رانت تشكيل مي‌دهد، زيرا فكرهاي وابسته‌اي كه به زور بر دولت و اقتصاد كشور چنگ انداخته‏اند، ثروت را حاصل ابتكار و توليد نمي دانند بلكه حاصل سهم بري از درآمد نفت و ديگر درآمد هاي دولت مي‌دانند.

آيا گروگان گيري در سفارت امريكا، تحريك مداوم اين كشور در هر فرصتي كه پيش آمده، از دور خارج كردن هر ايراني برابري خواه، دموكراسي خواه، آزادي خواه به اتهام اقدام در جهت منافع آمريكا (يا همان «دشمن» ي كه در هر نوبت سخنراني رهبري نظام، شمارش از يكصد فراتر مي رود) شما را به اين نتيجه نمي رساند كه اين ها نقش دادن به كشوري خارجي است، به قدرتي سلطه طلب است براي ساختن استبداد داخلي؟!

آيا براستي كوچكترين منافاتي بين "گروگان گيري سفارت يك كشور خارجي توسط شماري ناآگاه و سپس «انقلاب دوم» خواندن آن از سوي برخي سران حكومت ايران" با" استقلال" اين كشور نمي بينيد؟ اين محور كردن يك قدرت خارجي براي از دور خارج كردن رقيب داخلي عين استقلال است از نظر شما؟!

آيا مي دانيد پس از اينكه بواسطه گروگانگيري؛ حزبي در كشور مربوط به قضيه، سقوط مي كند و حزبي ديگر نماينده اش دارد براي رياست جمهوري قسم مي خورد گروگانها آزاد مي شوند. آيا هيچ احياناً نام «شگفتي اكتبر » (October surprise) به گوشتان خورده است كه مي فرماييد حكومت ايران را "یک دولت به لحاظ سیاسی مستقل" مي دانيد ؟

آيا استقلال را "عدم صدور هيچ گونه مجوز براي قدرت خارجي براي نقش دادن خود در كشور" نمي دانيد؟ پس در اين صورت تعريف تان از استقلال را بيان بفرماييد. بفرماييد چيزي را كه تصور ميكنيد استقلال است چيست؟

ادامه دادن جنگ ايران و عراق ،پس از باز پس گيري زمينهاي اشغال شده توسط عراق و بخصوص آزادسازي خرمشهر را بنا به خواست چه كسي توجيه مي كنيد جز به خواست قدرت خارجي .
آيا مي دانيد در دادگاهي كه براي بررسي دخالت هاي دولت انگلستان در جنگ ايران و عراق تشكيل شد؛ آقاي «آلن كلارك» وزير دفاع خانم «مارگارت تاچر» عنوان كرد كه جنگ ايران و عراق به حتم به سود غرب بود.

براي جلوگيري از الگو پذيري مردم ديگر كشور هاي خاورميانه و انجام انقلاب بر عليه حكومت هاي پر فسادشان؛ همانند مردم ايران؛ و خفه كردن اين الگو در نطفه، بوسيله حكومت عراق آنرا آغاز كردند و سپس بوسيله حكومت ايران ،در حاليكه عراق ديگر نمي خواست به آن ادامه دهد، آنرا طولاني كردند.

وقتي هم كه ايران در حال مسلط شدن بر اوضاع جنگ مي شد ، اين چه چيزي جز قدرت خارجي بود كه با قرار گرفتن اوضاع در مسير نامطلوبش با صدور فرمان شليك به هواپيماي مسافربري ايران و تهديد به بمباران شيميايي شهر هاي ايران ، آنرا به پايان رساند.

تاريخچه جنگ ايران و عراق در يك خط نوشته؛ به اين صورت خواهد شد :
«
شروع آن با تحريك و تطميع صدام ، ادامه آن بوسيله حكومت ايران خلاف مصالح و منافع و حقوق مردمش و سر آخر اتمامش بوسيله قدرتي خارجي كه هر دو را برعليه هم شورانده بود» !

سود واقعي را از شروع اين جنگ خانمان سوز چه حكومتي برد؟
قدرت هايي كه جنگ و ادامه آنرا در جهت منافع خود مي ديدند و در آن جهت هم بود

و يا عراقي كه:
امروز در آتش فقر و بي امنيتي و اشغال، ملتش از رشد وامانده اقتصادش نابود شده، فرهنگش ويران شده.

يا ايراني كه :
1)
انقلابش را ،آزادي كسب كرده اش را، استقلال به دست آورده اش را بوسيله حكومت گران [...] اش نابود ساختند.
2)
با تحميل صدها و شايد هزاران ميليارد دلار خسارت مادي؛ زمينه و زير ساخت هاي اقتصادي اش را به ويراني كشاندند.
3)
نسلي از آنرا كه مي توانست در مسير رشد و ترقي اين كشور به كمك مان آيد نابود ساختند.
4)
استبدادي به واسطه جنگ؛ بر مردمش تحميل كردند كه پس از بيست سال از اتمام جنگ، هنوز از آن رنج مي برد.

آيا بخش اعظم فقر و فساد و فحشايي را كه بر كشور عزيزمان سايه انداخته نتيجه آن جنگ نمي دانيد.
آيا نيست كه امريكا با انداختن وحشت از جانب حاكمان ايران در دل حاكمان مستبد حاشيه خليج فارس ميلياردها دلار اسلحه بدانها مي فروشد.
آيا از معاملات پنهاني حاكمانتان با همين شيطانهاي كوچك و بزرگ آگاهي داريد.

پس چگونه است كه حكومت ايران و حكمران اش را به رغم همه‌ی بسیار اشتباهات و خطاهایی که تاکنون مرتکب شده است؛ "یک دولت به لحاظ سیاسی مستقل" مي دانيد؟! نه اينست، كه استقلال را طبق خواست قدرت، براي خود تعريف كرده ايد؟

برگرفته از سايت فرهاد جعفری به نام «گفتمگفت»:

http://www.goftamgoft.com/article.php?item_id=13

****

يادداشت آقای فرهاد جعفری:

اين مطلب را آقای زیاری در پاسخ به یادداشت پیشین من نوشته و ارسال کرده اند. ضمن تشکر از جناب زیاری؛ در نخستین فرصت به پرسش ها و انتقادات ایشان پاسخ خواهم داد. اما پیشتر از ایشان تشکری ویژه هم کرده باشم که متنی کاملا محترمانه و تقریبا خالی از هرگونه توهین و تحقیر و تهمت نوشته اند. این البته تکلیف همه ی ماست؛ اما در زمانه ای که «تحقیر و سرکوب» توسط «روح استبداد زده ی اغلب ما» (حتی کسانی از ما که پوشش های مدرن داریم و تشبث و تلبس به نشانه های دنیای مدرن و صنعتی خواب از چشم مان ربوده است) به کار گرفته می شود تا شخصی را منکوب خود و نظریات مان کنیم؛ مستلزم تشکر و سپاسی ویژه است.

 

****

يادداشت سکولاريسم نو:

*. عنوان نامه را ما انتخاب کرده ايم.

2. پيوند به پاسخ آقای فرهاد جعفری >>>>

 

 بازگشت به خانه

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630