ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم پايگاه رسمی شبکهء جهانی سکولارهای سبز برای دموکراسی و آزادی در ايران |
سخنرانی در شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران در تورنتو فاطمه حقیقتجو |
با تشکر از برگزار کنندگان برنامه، همه ما اینجا جمع شده ایم تا برای تحقق حکومت دموکراتیک و جمهوری کوشش جمعی نماییم . از منظر تاریخی هم شاهد حکومتهای سکولار خودکامه و هم حکومتهای مذهبی خودکامه بوده ایم. نه سکولار اتوترینزم پهلوی و نه بنیادگرایی دینی الگوی موفقی برای کشور ما است. جنبش سبز نیز به قول اقای میرسپاسی پسا اسلامی و پسا سکولار است. بنابراین از نظر من، محور ائتلاف باید جمهوری خواهی، دموکراسی خواهی و حقوق مداری باشد و نه صرف تشکیل یک حکومت سکولار. امروز به تجربه 30 سال جمهوری اسلامی حتی بسیاری از کسانی که مدافع حکومت دینی بوده اند به مخالفین ان بدل شده اند و ارزوی جدایی نهاد دین از حکومت را دارند. اگر سکولاریزم ملازمه، دموکراسی باشد اما ایدئولوژیک کردن ان و ساختن دینی از ان زمینه دیکتاتوری و تضیع حقوق بخشی از جامعه را می تواند فراهم کند. برای دوری جستن از خطرات ان باید به نکاتی توجه نمود. اگر جمهوری را با تمام ارزشهایش بپذیریم و بر ان تاکید کنیم حقوق بشر، حق حاکمیت ملی و حفظ حریم خصوصی از آن بیرون می اید و در نتیجه سکولاریزم هم مستقر خواهد شد چراکه جدایی دین از سیاست یک پایه مهم دموکراسی است. ممنوعیت ورود حکومت به حوزه شخصی و حریم افراد شامل مساله دین هم خواهد شد و حکومت ها نمی توانند در خصوص دین مردم تصمیم بگیرند چنین حکومتی نمی تواند غیر سکولار باشد در تبیین سکولاریزم و جدایی نهاد دین از حکومت برای من چند اصل و ارزش از اهمیت واجد شرایطی برخوردار است که بدون ان سکولاریزم صرفا مانع دیکتاتوری دینی می شود و نمی تواند دیکتاتوری را بطور مطلق از بین ببرد. ابتدا لازم می دانم نظر خود را در خصوص شعار شبکه سکولارهای سبز ایران بیان نمایم. شعار این جمع مبنی بر "ایران از همه ما مهمتر است" را به گونه های مختلفی می توان تعریف نمود. اگر مقصود اولویت منافع ملی است. سوال اینست که منافع ملی چیست؟ منافع ملی را افراد و گروههای مختلف به گونه های مختلف تعریف می کنند. دیکتاتورها نیز در طول تاریخ ایران گفته اند که برای حفظ ایران دیکتاتوری لازم است. اما اگر ایران از همه ما مهمتر است را اینگونه تعریف کنیم که " ایران برای همه ایرانیان" و ان را مشروط به پذیرش حقوق برابر همه ایرانیان در ساختن ان و همزیستی مسالمت امیز در کنار هم بدانیم، ان وقت این شعار معنای بهتری پیدا می کند. بنابراین، اصل و ارزش ایران برای همه ایرانیان یکی از اصولی است که بنده از ان استفاده می کنم تا بتوانم تعریف خود را از سکولاریزم مورد احتیاج ایران ارائه کنم. حال اگر خود را ملزم به اصل ایران برای همه ایرانیان بدانم. اصل دوم از این مشتق شده و ان اینست که ایرانیان دارای یک دیدگاه واحد در امور نیستند و ایرانیان متکثر و متنوع بلحاظ قومیت، زبان، فرهنگ، دین، مذهب، ایدئولوژی سیاسی ، جنسیت و غیره هستند. ایرانی باید ساخت که همه این تنوع و تکثر به رسمیت شناخته شود و محترم شمارده شود. همگان حق زیست مسالمت امیز، حق تعیین سرنوشت ، حق دخالت و مشارکت در امور سیاسی- اجتماعی و اقتصادی، و حق برابر قانونی داشته باشند و به عبارت دیگراشکال گوناگون تبعیض ممنوع است. در واقع، با جدایی نهاد دین و حکومت ما بدنبال یک حکومت حق مدارو ضد تبعیض هستیم. و نه اینکه این بار نیز سکولار بودن بر غیر سکولار بودن را عامل امتیاز و حضور در مناصب قدرت فرض نمود. طبیعی است که جمع اضداد کار را بسیار سخت و دشوار می کند. بنابراین، راهکار صندوق رای و قانونمداری، راهکاری است که همه این اضداد و تکثر و تنوع را بتوانند به وحدت در عین تکثر و تنوع برساند. سکولاریزم را اگر به معنای تفکیک نهاد حکومت از نهاد دین بدانیم به این معنا که منشا قانونگذاری را عرف بدانیم نه شریعت. آنگاه به این مساله برخواهیم خورد که بالاخره قانونگذار بر مبنای فهم خود از مسائل و معدل نظر مردم در امور خاص عمل خواهد خواهد. نکته اینجاست که در چنین حکومتی اولا همه حق عمل به تکالیف دینی خود دارند و هیچ دین و مذهبی مزیت بر دین و مذهب دیگر ندارد چرا که هر گونه ارتقا یکی به دیگر زمینه تبعیض بر دیگری را فراهم می سازد. اما از سوی دیگر نیز سکولاریزم را هم نباید تبدیل به یک ایدئولوژی نمود که خود عامل تبعیض علیه دینداران شود. این خطری است که سکولاریزم می تواند متوجه جامعه نماید. بنابراین سکولاریزم صرف بدون التزام به اصول حقوق بشر، حقوق برابر برای همه ایرانیان وحق تعیین سرنوشت تبدیل به بلای جان جامعه خواهد شد و خود زمینه دیکتاتوری را فراهم خواهد نمود. چیزی که در منطقه خاورمیانه ما شاهدیم که چگونه حکومتهای سکولار تبدیل به دیکتاتورهایی شده اند که عامل تبعیض طبقاتی، خانوادگی و غیره را فراهم نموده اند. مرزهای بین نهاد مذهب و امور کشورداری باید روشن شود. اما من از نظریه خانواده درمان مینوچین استفاده می کنم که سه نوع مرز را در خانواده ها را شناساسی کرده است. خانواده با مرزهای سخت بین اعضا خود که امکان تبادل بین انها وجود ندارد و اعضای خانواده انقدر از هم دور هستند که اگر اتفاقی هم برای یکی از انها بیفتد به تحرک واداشته نمی شوند. دوم مرزهای نقطه چین یا محو و بدون مرز که کمترین هیجان از یک عضو به دیگری منتقل شده و و مرزهای خط چین بعنوان مرزهای متعادل. حال اگر این اصل ایران برای ایرانیان را قبول دارید سوال اینست که حق یک گروه مذهبی در اداره مملکت چیست؟ اگر ازادی احزاب در قانون اساسی تصریح شده است. ایا می خواهید مانند جمهوری اسلامی که شرطی بر چنین ازادیهایی گذاشته اند و ان را مقید نموده اند، شما نیز ازادی تشکلها و احزاب را مشروط به امور و اصولی همچون ایمان به سکولاریزم (که خود دارای تعاریف مختلف است) بکنید؟ اگر چنین باشد که تبعیض یک دیدگاه بر دیدگاه دیگر است تبعیض یک بخش از ایرانیان علیه ایرانیان دیگر است؟ اگر چنین نیست باید بپذیریم که یک گروه مذهبی ،فرض کنید، که مسیحیان، مسلمانان شیعه و سنی، یهودیان می خواهند حزب مسیحی، حزب اسلامی یا حزب یهودی درست کنند و اینگونه خود را در معرض رای مردم بگذارند. دوستان سکولار در این جمع چه پاسخی دارند؟ ایا احزاب دینی و مذهبی ازاد هستند که مشارکت سیاسی نمایند و از طریق یک انتخابات ازاد به پارلمان راه یابند و یا دولت را در اختیار بگیرند؟ آیا اگر گروهی از سکولارها و لائیکها حق تبلیغ دارند که دین افیون توده ها است آیا مذهبی ها نیز حق تبلیغ دین دارند؟ بگذاید مثال روشنتری بیان نمایم. من مبلغان دین افیون توده هاست و مبلغان مدرسه مصباح یزدی را دو سر طیف می دانم. از موضع حق مداری و ایرانیان برای ایرانیان چگونه می خواهید حقوق این دو سر طیف را به رسمیت بشناسید. من ایرانی می خواهم که حق قانونی مصباح یزدی به رسمیت شمارده شود و حق لائیکهایی که دین را افیون توده ها می دانند نیز به رسمیت شمارده شود. چه نوع سکولاریزمی شما ارائه می کنید که این دو گروه همزیستی مسالمت امیز در جامعه داشته باشند نه تنها در یک جامعه باشند بلکه حق دخالت در سرنوشت سیاسی اشان هم برسمیت شمارده شود و هر دو بتوانند خود را کاندیدای پارلمان و ریاست جمهوری و دیگر نهادها نمایند. من سکولاریزمی می خواهم که در ان تبعیض قانونی نشود و هیچ گروهی مثلا مومن به کافر یا کافر به مومن ا برتری نیابد و خون هیچ طبقه ای، گروهی، فردی بر طبقه، گروه و فرد دیگر مباح نباشد و کسانی که خلاف ان عمل نمایند عملی غیرقانونی مرتکب شده و مطابق قانون با انها عمل خواهد شد. اگر بنا است که تکثر به رسمیت شناخته شود و محترم شمرده شود مرز احترام و بی احترامی ، حرمت و بی حرمتی چیست؟ ایا اتش زدن کتاب اسمانی حرمت است؟ یا بی حرمتی؟ مجاز است یا غیر مجاز؟ ایا تمسخر زبان وفرهنگ قومی حرمت است؟ یا بی حرمتی؟ مجاز است و یا غیر مجاز؟ نسبت آزادی بیان با محترم شمردن حقوق افراد، مذاهب و اقوام چیست؟ اینها نمونه هایی است که در گذشته ما شاهد بودیم که ، بخشی از جامعه را علیه بخش دیگر عصبانی کرد. مثال کاریکاتور روزنامه ایران علیه ترک زبانها در سال 2005 که منجر به تظاهرات مردم شهرهای ترک نشین شد. من علاقمند هستم که دو مثال تاریخی دیگر در خصوص سوال حکومتهای سکولار تا کجا حق دارد در امور نهادهای دینی دخالت کند؟ بیان کنم. مساله حجاب، مساله مهمی در ایران است. اگرچه شاید بعد از تجربه تاریخی یکصد سال گذشته، امروز اغلب ایرانیها به حد اعتدال به رسمیت شناختن حق انتخاب سبک پوشش رسیده اند ، اما از این مثال تاریخی برای نمونه های دیگر باید استفاده نمود. مقایسه کشف حجاب رضاشاه به عنوان نمونه حکومت سکولار و رقابت قدرت بین رضا شاه و نهاد روحانیت و حجاب اجباری دوره جمهوری اسلامی و یا مثال فرا مرزها و عملکرد ضد حقوق بشر دولت لائیک فرانسه در خصوص اعمال محدودیت حجاب و نوع ان. بنیاد هیچکدام از این دو گونه رفتار حکومتها با زنان، مطابق استانداردهای حقوق بشر نیست. دولت سکولار رضاشاه زنان بسیاری را به دلیل کشف حجاب خشونت آمیز خانه نشین نمود. جمهوری اسلامی نیز حجاب اجباری را قانونی نمود وعلیه کسانی که قانون حجاب را رعایت نمی کنند به اعمال خشونت پرداخت، رضاشاه نیز برخورد خشونت امیزی به نام سکولاریزم و مدرنیته با زنان محجبه نمود. کسانی که دین را افیون توده ها می داند شاید همچنان پس از گذشت یکصد سال به تحسین رضاشاه در مجبور کردن زنان به ترک حجاب بپردازند و ان را اقدامی شجاعانه، مترقیانه برای ازادسازی زنان بنامند. ایا شما که بدنبال حکومت سکولار هستید نسبتان با خشونت مشروع بنام رعایت اصول سکولاریزم چیست؟ ایا چنین نوع خشونتی مثل خشونت رضا شاه را مجاز می دانید؟ چون فکر می کنید که بقیه احمق هستند و نمی دانند که سکولاریزم چه معجون حیات بخشی است و با زور هم شده باید این معجون زندگانی را به مردم خوراند؟ اما سوال اینست که نسبت چنین اقدامی با حقوق زنان محجبه که علاقه به پوشش دارند چیست؟ همین سوال برای حجاب اجباری قابل طرح است. بر اساس همین اصل باور به حقوق بشر بود که در دوران سال 2000 تا 2004 که بنده نماینده مجلس شورای اسلامی بودم بارها بر حق ازادی انتخاب و سبک پوشش زنان تاکید کردم. از این مثال می خواهم ورودی کوتاه به ان سوال نمایم که به اعتقاد بنده حکومت حق دخالت در نهاد دین ندارد و ازادی عمل نهادهای مدنی باید حفظ شود مگر اینکه افرادی به تخلف از قوانین بپردازند و انگاه طبق قانون با متخلف و متخلفین برخورد خواهد شد. نهاد دین در هیچ جامعه ای تعطیل نشده است و نهاد دین اصولا تعطیل شدنی نیست. نگاه کنید به تاثیر نهاد دین در قانونگذاری در جامعه سکولار امریکا. آزادی مذهبی چیزی است که سکولاریزم غیر ایدئولوژیک باید ان را پاس بدارد. البته طبیعی است که با تقویت و ارتقا آموزش عمومی، می توان خرافات و باورها و سنتهای غلطی به نام دین در جامعه ترویج می شود را تضعیف نمود. اما مبنا صرفا و صرفا برخورد اقناعی باید باشد و نه برخورد تبعیض امیز و خشونت امیز. به عبارت دیگر، تبعیض و خشونت در هر لباسی به هر نامی چه دین چه جدایی دین از سیاست و عرفی شدن مذموم و ممنوع است. نکته دیگری که در بحث سکولاریزم باید دوستان مورد توجه قرار دهند مساله تفاوت فرهنگ مرکز و حاشیه است. اگر شما کسانی را در داخل تهران و یا شهرهای بزرگ می بینید که طرفدار سکولاریزم هستند این به این معنا نیست که بقیه مردم نیزهمچون انها فکر می کنند. در بعضی بخشهای جامعه ایران دین و باورهای درست و غلط دینی انچنان در فرهنگ و رسوم منطقه ای قومی رسوخ کرده است که تغییر انها کاری سخت است و حتی بعضی از دینداران حاضرند که خونشان را هم برای پاسداشت ان ارزشها اهداکنند. بنده که تحقیقاتی در مناطق مرزی و حاشیه ای ایران انجام داده ام می توانم بگویم که شباهتهای بین ارزشها و رسوم بعضی از مناطق مرزی ایران و افغانستان بیش از شباهت بین ان مناطق و ارزشها و رسوم حاکم در تهران است. در طول 30 سال گذشته نیز چنان مبارزه ای با واژه سکولاریزم شده است که چنین واژه همچون دشمن ارزشها و دین تبلیغ شده است. بنابراین نوع ادبیات مورد استفاده بگونه ای باید باشد که مردم بدانند جدایی نهاد دین از حکومت به حفظ دین انها نیز می پردازد و انها ازادانه تر به ازادی مذهبی خواهند داشت. "ریشه دار بودن نهاد دین" است. جامعه ایران، برای نسل های متمادی با و در کنار نهاد دین رشد و زندگی کرده اند. این واقعیت جامعه ایران است که در آن نهاد دین ریشه طولانی در باورها و اندیشه های مردمان اش دارد، هر چند در سی سال گذشته تفکر تحمیلی از دین، سبب شده است که نگاه نسل جوان به مقوله دین دست خوش تغییرات بنیادینی شود. در پایان انچه ما بیش از هر چیزی به ان نیاز داریم. پذیرش و به رسمیت شناختن تنوع و تکثر ما ایرانیان، احترام به تفاوتها و پذیرش حقوق دیگراندیشان (غیر سکولارها)، همزیستی مسالمت امیز و آشتی دموکراتیک و پایبندی به مبارزات خشونت پرهیزی برای دموکراسی است. درست است که دوستان سکولار درصدد سازماندهی بین خود هستند و این امری مبارک و نیکو است.( مینو چین در خانواده درمانی) اما بجای پررنگ کردن مرزهای بین سکولارها و مذهبیها و روشنفکران دینی به تبیین مرزهای درست پرداخت که امکان گفتگوی سازنده و همکاری برای تحقق دموکراسی فراهم شود. سخنان آیت ا... بیات: «آزادی اگرچه به گفته آقایان یكی از «حقوق طبیعی» است اما من آزادی را “فوق حق” میدانم. من آزادی را مقوّم ذات انسان میدانم. سلب آزادی از انسان، سلب حقی از انسان نیست، بلکه مسخ هویت انسانیست. آزادی را نمیشود از انسان گرفت چراکه گرفتن آزادی، گرفتن دین و گرفتن بشریت است. بشر اگر آزاد نبود، خلیفه نبود. او اگر آزاد نبود، انبیا برای او فرستاده نمیشدند. 124 هزار پیامبر برای بشر آمده كه تنها به او بگوید كه تو آزاد هستی. حكومت "مصنوع بشری" است و نازل شدهی آسمانی نیست. انسان یک زمانی چوب و صندلی میسازد، یک زمان هم یک نظام سیاسی میسازد. من بیشک یک حكومت دینی درست را بر حكومت غیردینی ترجیح میدهم. به همین دلیل هم از قانون اساسی جمهوری اسلامی دفاع میكنم اما نه با این تفسیر من درآوردی كه برخی آقایان اعلام میكنند. با این وجود باید به عنوان یك دلسوز بگویم که اگر حكومت دینی خدای ناکرده خوب عمل نكند، جامعه به سوی لائیك شدن پیش خواهد رفت، در حقیقت تبدیل به ضد دین میشود. منظور من از لائیسم، سکولاریسم نیست چراکه در سکولاریسم، ضدیتی با دین وجود ندارد، و سکولارها تنها میخواهند که نهاد سیاست مقید به دین نباشد. اما اگر یک حكومت دینی خوب نباشد، ممكن است جامعه را به سوی جای بدتری سوق دهد و جامعه به سمت لائیك شدن پیش رود و بواسطۀ بد عمل کردن حکومت، مردم نه سکولار که لائیک شوند و دیگر به سمت دین نروند که باید از آن روز به خدای عالم پناه برد.»
|
|