|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
سه شنبه 16 مهر ماه 1392 ـ 8 ماه اکتبر 2013 |
چرا نقد می کنم؟
محمد نوری زاد
در حالی که بیش از هزار روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و سایت ووبلاگ و شبکه های جوراجور رادیویی و تلویزیونی، بنا بر خاکساری و حمایت و تعریف و تمجید از شخص رهبر و اعضای دولت و نمایندگان مجلس و بزرگانِ دستگاه قضا دارند، نقدهای همچو منی چرا باید کام جماعتی را برآشوبد؟ مگر نقدهای من از «کانون فتنه»، و از متن «بی وطنی»، و از وادیِ «وابستگی های فرامرزی»، و از حوزهء حقارت های شخصیتی بر می خیزند؟ و مگر من به فردای روشن و رنگین وطنم، و رشد و رفاه و بهره مندی مردمان سرزمینم چشم ندارم و نسبت بدان بی تفاوتم؟
با همهء اعتراضی که آدم هایی مثل من به پروژه های خسارت ساز حاکمان و حامیان شان، و نقدی که به فاجعه ها و ناهنجاری های برآمده از کنش ِ آنان داریم، و با همهء ارادتی که آدم هایی مثل شریعتمداری و فلاحیان و واعظ طبسی و علم الهدی و محسن رضایی و رحیم پورازغدی و پورمحمدی و جنتی و آیت الله مکارم شیرازی و بسیجیان جان برکف از یک سوی، و دوستانی مثل محمد جواد ظریف و زنگنه و جهانگیری از دیگر سوی به نظام و رهبری دارند، هرگز اما کسی نمی تواند انکارکند فایده و تأثیر نقدِ نقادان را – اگرچه مستقیم و تند و بی تعارف – و تلاش شان برای آشکار سازی آسیب ها را، و امیدشان به پاکسازی آلودگی ها از صورت و ساحت کشورمان را.
نقادان در این نظام سر در گم، بی مهری ها و محدودیت های بسیاری را بر خود هموار می کنند تا زشتی های بدیهی شده را، یا فاجعه های جاری اما پنهان را آشکارکنند. اینان در این مسیر، هم خود و هم خانواده هایشان به تنگنا در می افتند، و هم گاه از هستی ساقط می شوند و دودمان شان به باد می رود. و من در این میان، چه کنم که تاب چشم پوشی بر هدرشدنِ فرصت های بی بازگشتِ کشورم را ندارم؟ و چه کنم که نمی توانم بی تفاوت از سر ِ مفسده هایی که به امضای بزرگان ما مقبولیت یافته اند عبور کنم؟
این روزها به دوستانی بر می خورم که مصرانه و مشفقانه مرا از صراحتِ سخن بر کنار می خواهند؛ و این که: حدودی را رعایت کنم، و پرده از وجههء ناجور جماعتی پس نزنم، و نقش و سهم شان را در پدیداریِ مفسده ها برملا نکنم. که چه؟ که: مبادا کام مردمی که با هزار امید به شعارهای تازه دل سپرده اند برآشوبد، و بر گوارایی ِ امید نیم بندشان خاک افشانده شود، و همانی برقلم من جاری شود که دشمنان می خواهند. و سر آخر، خود من به روزی درافتم که همهء دوستان از اطرافم پراکنده شوند، و در این ورطهء بلا تنها بمانم.
من اما می گویم: ندیدنِ یک جهالتِ آذین بسته، و عبور از کنار یک آسیبِ جاری، حتماً و قطعاً به فاجعه هایی می انجامد که این فاجعه ها با چهره هایی ناگزیر به جان جامعه رسوخ می کنند و یک به یکِ بایستگی ها را پس می رانند و برای بلعیدن دارایی های مردمان دهان می گشایند و فرصت های جامعه را به سمت خود سرازیر می کنند و بر سرمان آن می آورد که تا کنون آورده اند.
و می گویم: ما باید یکبار برای همیشه: مجامله و اغماض و پذیرشِ مدام کجی ها و کج رفتاری ها را کنار بگذاریم و اجازه ندهیم جماعتی بجای ما تصمیم بگیرند و بجای ما نیز امضا کنند. معتقدم ما هر روز و هر ساعت و به هر مناسبت اگر به آشکار سازی صریح و بی اعوجاجِ خطاها و خطاکاری ها نپردازیم، و نقاب از چهرهء ریاکاران و دزدان و فریبکاران پس نزنیم؛ مثل این سی و چهارسال گذشته به گردونهء ترس و وادادگی و بی تفاوتی فرو می شویم، و رفته رفته بدان خو می گیریم. خو گرفتن به ترس، به وادادگی، به بی تفاوتی، همان است که حاکمان از ما می خواهند. بی تردید.
من می گویم: بخاطر همهء علاقه ها و آرزوهایی که برای آیندهء سرزمینم دارم نقد می کنم.
می گویم: تا زمانی که رهبر، پاسخگوی مسئولیت های فراوان خویش نیست، و بی اجازهء مردم دست به اموال شان می برد، و تا زمانی که همهء دستگاه های ریز و درشت کشور ذلیل مقام معظم رهبری اند، و تا زمانی که حاکمان ما به اسم ما و با پول ما در سوریه و عراق خون می ریزند، و تا زمانی که نمایندگان مجلس در غرقابی از بزدلی مستغرق اند، و تا زمانی که روحانیانِ حکومتی به هرکجا سر فرو می برند و بابت مفت خوری ها وخسارت های شان به بنی بشری اعتنا ندارند، و تا زمانی که سرداران فربه سپاه به خراشیدنِ جان و جسم جامعه مشغولند، و تا زمانی که شعبون بی مخ های بیت رهبری جلوی چشم نیروهای انتظامی عربده می کشند و می زنند و تخریب می کنند و از دیوار سفارتخانه ها بالا می روند و کسی نیز جلودارشان نیست، و تا زمانی که دزدان دانه درشت در امنیت اند و دستگاه قضا نیم نگاهی نیز بدانان نمی کند، و تا زمانی که آدم های کوچک بر سر ِ مسندهای بزرگ خیمه بسته اند، و تا زمانی که حاکمیت به اسم اسلام پوست از تن اسلام و انسانیت می درد، و تا زمانی که یک جمعیت قلیل برای جمعیتی کثیر نسخه می پیچند، و تا زمانی که اقلیت های ما از حقوق برابر برخوردارنیستند، و تا زمانی که فرزندان راستین ما در زندان اند، بله، تا زمانی که جمعی از آیت الله های جا مانده در سیصد سال پیش ما با فتاوای خود، و تحکم احکام کهن و بی ربط، به روح و روان و شعورِ مردمان تیغ می کشند، باید نقد کرد.
و من، نقد می کنم. بی اعتنا به خوشامد کسانی و بد آمد کسانی دیگر.
مهرماه سال نود ودو
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.