بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 28 مرداد ماه 1392 ـ  19 ماه اگوست 2013

هاشمی رفسنجانی، معتدل و غیر سکولار

محسن ذاکری

هاشمی رفسنجانی از جایگاه متفاوتی در مقایسه با دیگر ملایان حکومت دیروز و امروز ایران برخوردار است. وی را من همیشه پراگماتیک می دانم. وی را بسیاری تئوریسین اصلی در پس تمام تحولات حکومت اسلامی می دانند. او برای من شاید به نوعی «خوش یمن» هم بوده است. چرا که نخستین مقالهء من که جدا از بلاگ شخصی ام در مقیاس وسیع تری در اینترنت و به لطف سایت سکولاریسم نو  انتشار یافت، مقاله ای بود در سال 1388 همراه با خروش جنبش سبز در نقد آخرین سخنرانی نماز جمعهء هاشمی که از دید من بسیار مهم و مسیر ساز بود. 

اینک باز مصاحبه ای از وی انتشار یافته است که قابل تعمق است و در مقطع زمانی مهمی به میان می آید. از میان دیدگاه های این بار هاشمی باز هم براحتی می توان درک کرد که او نه برای مردم چیزی را می خواهد و نه بدون مردم می تواند / می توانند این بار حکومت اسلامی را کشیدن. آقای هاشمی همچنان سیاست «با مردم و نه برای مردم» را  بهترین می داند.

وی می گوید:

« قطعاً کارهای شعاری در آینده کم می‌شود. شعارهای بلند و عمل‌های کوچک مهم‌ترین شاخص جریان‌های تندرو است. جامعه هم به طرف اعتدال بیشتر خواهد رفت. مردم در حال تحصیل هستند. دانش و اطلاعات آنها زیاد می‌شود. کارهای شعاری از این نوع این انبوه توده‌ها را برای یک هدف خاص به صورت موجی بسیج کنند، در آینده سخت می‌شود. مبنای جامعهء آینده ایران اسلامی گردش صحیح‌تر و شفاف‌تر اطلاعات با هدف اقناع حداکثری مردم خواهد بود.»

به نظم چینش کلمات در این جملات نگاهی بیاندازیم؛ شعارهای بلند، عمل های کوچک، تند روی، تحصیل مردم، دانش، بسیج دشوار میشود و ایران اسلامی که گردش شفاف اطلاعات را نوید می دهد. هاشمی در حکم بنیانگزاران و سیاستمدار زیرک انقلاب اسلامی و حکومت زاییده این انقلاب، زمان شعارهای فربه و کارهای نحیف را آرام آرام رو به غروب می بیند و دلیل آن را دانش مردم بر می شمارد. این اعترافی سخت و هشداری بجا به حاکمین جمهوری اسلامی است. اما، با همهء هوش و تیزبینی که در هاشمی دیده می شود، بسیار متاسفم که کشور «من» سال ها تحت سیاست و ریاست کسانی چون ایشان بوده است و هنوز هست. سیاستمداری که در شروع هزارهء سوم پس از گذشت پنجاه سال از عمر کار سیاسی اش، اعتراف نماید که زمان شعار ها و وعده های تند و انقلابی و کارهای شل و بیرنگ برای انسان ها، گذشته است، براستی که نوبر است.

از سوی دیگر باز هم او خواهان دیدن و یا اعتراف به این حقیقت خیره کننده و تیز نیست که گردش شفاف اطلاعات در جمهوری اسلامی مصادف است با تزریق سم به درون رگ های جمهوری اسلامی. در تمام طول زندگی من ناچیز، تنها در یک دورهء کوتاه چند ماهه، مطبوعات ایران و روزنامه ها «آزادتر» نوشتند. دورهء ادارهء وزارت ارشاد بدست آقای عطا الله مهاجرانی در دولت نخست محمد خاتمی، تنها زمانی است که من بیاد دارم، حتی در زمان شاه هم چنین روی نداد، که روزنامه قدری آزادتر نوشتند. چه شد؟ خود آقای خاتمی و مهاجرانی هم دیدند که شیرازهء مملکت دارد از هم می درد و می پاشد. این دورهء شش ماهه به سر آمد و بگیر و ببند روزنامه نگارن و بستن روزنامه ها بطور وسیعی صورت گرفت. آقای خامنه ای که صبرش کاملاً سر آمده بود با حکم و عتاب به مجلس و نمایندگان، مقولهء امکان نقد سیاست های حکومت و خبررسانی از سوی مطبوعات را برای همیشه بست. اینک، باز آقای هاشمی با گشاده دستی و بدون هیچ اعتباری وعده گردش شفاف اطلاعات را در یک حکومت دینی و مستبد و شعار زیسته میدهد.

سپس هاشمی ادامه میدهد:

« اینها به اشتباه واقع‌گرایی اسلامی را با سکولاریزه شدن اشتباه می‌گیرند چرا که حرکت اعتدال به سمت اسلامی شدن منطقی است. مقصد اعتدال، واقع گرایی اسلامی است. با گسترش اعتدال در جامعه و افزایش و اقبال هر چه بیشتر مردم به آن، قطعاً جایگاه متزلزل خشکه مقدسی‌ها بیش از پیش تحلیل خواهد رفت. از طرف دیگر نیز برخی اسلام ‌شناس‌ها، حوزه‌ها و حتی افراد حزب‌اللهی هم کم‌کم احساس می‌کنند بعضی سخت‌گیری‌ها جواب نمی‌دهد و از جامعه اسلامی چیزی جز عده‌ای قلیلی برایشان باقی نمی‌ماند.»

شهامت و واقع بینی هاشمی را از اینکه جرأت دارد دربارهء کلمهء ترسناک، نحس و مخرب «سکولار» سخن بگوید، می ستایم. او خود همانگونه که قبلاً هم در حد یک پیش بینی مطرح کرده بود، می داند ایران به سوی سکولاریسم می رود و نه چیز دیگری. اما اینک او نیز به رسم سیاستمدارانی که از واقعیات گریختن را نیز سیاستی می دانند، از این مهم گریز می زند و با این توجیه که شعار «اعتدال» شعاری فربه نیست و عمل به آن نیز عملی کوچک و نا ممکن نیست، می خواهد پتک آهنین  سیستم حکومتی را که خود از سازندگان آن است به پتک لاستیکی بدل نماید. غافل از اینکه آیا مردم ایران خواهان این تغییر هستند یا اینکه چیز دیگری می خواهند.

و اینک می رسیم به نکتهء نهفته ای که در نظریات آقای هاشمی جای افسوس دارد:

پرسش: از شرح اعتدالی که شما می فرمایید "واقع گرایی اسلامی" نتیجه گرفته می شود، توضیح بیشتری می دهید؟

پاسخ: «در واقع‌گرایی اسلامی نه اسلام فراموش می‌‌شود و نه آرمان‌ها. در مسیر واقع‌گرایی اسلامی آرمان‌های ما هم اسلامی‌تر می‌شوند و هم واقع‌بینانه‌تر. شما فقط کافی است در مقطع تاریخی قبول قطعنامه 598 نتایج واقع‌گرایی اسلامی و اعتدال تصمیم‌گیری در حضرت امام(ره) را بررسی کنید و در نقطهء مقابل آن تصور کنید که اگر قرار بود تصمیمات نظام بر مبنای آرمانگرایی افراطی اتخاذ می شد چه سرنوشتی در انتظار ایران اسلامی بود؟. معلوم است که آرمان‌گرایی محض و خالی از واقع‌گرایی ممکن بود چه بلایی بر سر کشور بیاورد. از یاد نبریم که هیچگاه در تاریخ اسلام پیروزی و پیشرفتی حاصل نشده جز با اعتدال و واقع گرایی اسلامی. از افراطی‌گری نیز هیچگاه خیر و برکتی برای جوامع اسلامی حاصل نشده و نخواهد شد».

من فکر می کنم مخاطب اصلی این افکار هاشمی کسی جز اصلاح طلبان نمی تواند باشد. صراحت کلام هاشمی با ارجاع ذهن مخاطب به تاریخ اعتدال اسلامی و یا به بیانی «اعتدال اجتماعی اسلامی» و اینکه آرمان های اسلامی اصل کار هستند، دارد براحتی به من و شما – اگر گوشی برایمان باقی باشد – می گوید که اگر تا دیروز می گفتیم «نظام انقلابی» از فردا خواهیم گفت «نظام اعتدال و واقع گرایی اسلامی » و آن هم با وفاداری به سیاست های آقای خمینی و سنت پیامبر اسلام.  پس از سی و چهار سال هاشمی به این زبان به بیان آمده است که افراطی گرایی به جایی نمی رسد و طبری که وی برای شکستن افراطی گرایی بر می گزیند سیاست «اعتدال» آقای خمینی و سنت پیامبر اسلام است.

اینک جای پرسش است که با تکیه بر آرمان های اسلامی و تاریخ لشکر کشی ها و فتوحات اسلامی و اینکه مسلمانان همیشه در حکومت ها و بلاد خود اکثریت قادر و مطلق و بر حق بوده اند، و با استناد مدام به دکترین سیاسی آقای خمینی که حتی نلسون ماندلا بر سر مزار وی او را «ضد امپریالیست» نامید، چگونه اعتدال اسلامی وجود به گفتهء چینی ها «اژدهایی» بنام ایالات متحده امریکا را واقع بینانه بررسی و ‌هضم خواهد کرد؟ چگونه میتوان از آن اوج آرمانهای دینی، تاریخی و سنتی پیامبر و آقای خمینی به این نزول واقعیات تن در داد؟ به بیانی دیگر و در پاسخ به این پرسش ها باید گفت آیا جز این است که توافق های پشت پرده و تحت شرایط محکم القا شده از سوی رهبری، ایران را به سویی می برد که هیچ تفاوتی با گذشته ندارد و باز تنها و تنها «آرمان» همهء روحانیون  حفظ و نجات حکومت اسلامی از شورش مردم و عکس العمل نیروهای غربی است؟

و سر انجام، آقای هاشمی آب پاکی بر سر و روی خودش و همه می ریزد که اعتدال یعنی چه:

پرسش: «آیا اعتدال و واقع گرایی اسلامی به دولت سکولار منتهی نخواهد شد؟»

پاسخ: «من اطمینان دارم که این اتفاق نخواهد افتاد مشروط بر آنکه از مسیر اعتدال اسلامی خارج نشویم . اعتدال یعنی اینکه روحانیت و نیروهای مذهبی به عنوان اصیل ترین اقشار جامعه همانطور که اگر ببینند دین و مصالح جامعه در خطر است، صبر نمی‌‌کنند و بدرستی انتقاد و حتی تهاجم می‌کنند فراموش نکنند که چون قدرت هم با روحانیت است و الان هم مسئول هستند، باید از مساجد تا بالاترین ارکان خود را موظف به پیگیری "حق النّاس" و حتی تحمل انتقاد مخالفین خود را بدانند».

و این اعتدال چیست؟ ادامه نقش پیامبر گونه روحانیت و نیروهای مذهبی – ید بیضای اصلاح طلبان؟ – که موظف به پیگیری «حق الناس» هستند. من از این گزاره ها، با اینکه به توان سیاسی و دید دور نگر آقای هاشمی باور دارم، اما نوعی سرگیجه ء آقای هاشمی در سیاست می رسم و یا اینکه ایشان خواننده را ناچیز و کم توشه می انگارند. آیا اعتدال یعنی اینکه روحانیت صریح بگوید و مسئول تر باشد که حق الناس پیگیری شود؟ این است دکترین سیاسی که از درون اتاق ها و نشست های دربسته هاشمی و خاتمی و روحانی و عارف در آمده است؟ پیگیری حق الناس یعنی چه؟ ناس چه کسانی هستند؟ همان هایی که تا دیروز امت بودند؟ بهایی ها و یهودی ها هم جزو ناس بحساب می آیند؟ دانشجویان دگر اندیش چطور؟ زنان عاصی از کد های لباس و رفتار چطور؟ بنابرین، باز میرسیم به سکولاریسم بویژه اگر در مسیر اعتدال اسلامی باقی بمانیم!

چرا؟ چرا اینقدر سخت است شفاف و واقعی گفتن که حقوق انسانی مردم چه چیزهایی هستند؟ چرا اینقدر گلو گیر و مرگبار است گفتن این واقعیت که حکومت اسلامی برای حقوق مادی و انسانی مردم نیست و نخواهد بود؟ کیسهء وعده های آقای روحانی بزودی با این نخ و سوزن آقای هاشمی دوخته و بسته خواهد شد چرا که این پرسش های من برای آقای هاشمی و ملایان هزاران سال است که بی معنی است. بسیارخوب، مال بد بیخ ریش صاحب اش! اما، این نکته نباید فراموش شود که هاشمی می داند چه را چه زمان و چرا می گوید. او خطوط اصلی چهار سال آیندهء حکومت را مشخص کرده است، بازگشت روحانیت با ظاهری جدید به میدان برای آبروی رفته و کنار گذاردن رقیبان. اگر این است، پس با امید موفقیت روحانیون که برای یک سکولار انحلال طلب از این بهتر نمی شود! و برای یک سکولار اصلاح طلب، جز بیراهه ای سنگلاخ را نمی توان متصور بود.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه