بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 25 اسفند ماه 1391 ـ  15 مارس 2013

ذوالفقار چرا؟ پاسخ به مقالهء مهدی ذوالفقاری

سياوش. ا

جناب آقای مهدی ذوالفقاری در مقاله ای سرشار از مغلطه و سفسطه با عنوان "آقای رضا پهلوی يک سرمايه اقتصادی‌ست نه ملی!" در سايت گويا، به نقد و گاه هزل ديدگاه های آقای نوری علا و متعاقباً گروهی از ايرانيان که با او هم عقيده اند پرداخته و ذوالفقار قلم بر اينان آخته و بر راست و درست تفکر و سخن شان تاخته است. گذشته از اينکه عنوان نوشته ی ايشان حتی از ديدگاه خودشان لايق يک نشان تعجب بوده و بار خبری ندارد، به عنوان تحصيلکرده ای ميانسال که بيشتر عمر خود را در زمان نظام جمهوری سپری کرده و از مواهب شورش سال پنجاه و هفت به حد مکفی بر خوردار شده ام قصد دارم درد دلی دوستانه با اين هموطن گرامی و افرادی که ممکن است با بخشی يا تمام محتوای نوشته ی ايشان موافق باشند داشته باشم.

فرموده اند برای عده ای (و لابد نه خود ايشان) هنوز روشن نيست چرا پس از سرنگونی استبداد، حکومت اسلامی بر سر ما نازل شد و چرا آخرين پادشان ايران برای بار دوم از کشور "فرار" کرد ولی انتظار خواننده برای شنيدن پاسخی درخور برای اين معما فراهم نفرموده اند جز اينکه احتمالاً فساد مالی و فشار استبداد "پدر و پسر" تنها موجب اين امر بوده و جايی برای طرح نقش سياست های قدرت های بين المللی هم نگذاشته اند در حالي که به کرات و مرات در خصوص نقش مشاوره ها و اعمال نفوذ دول صاحب نفوذ در تصميم گيری های محمد رضا شاه و بخصوص قصد او برای خروج از کشور خوانده و شنيده ايم. در اين بين در پس اولين جملات آقای ذوالفقاری تحقير يا حتی حسرتی عميق از فرار شاه و عدم پايداری او در حفظ تخت و تاج (و لابد در حد بشار اسد) بوضوح مشهود است. باقی اجزای پازل "چرا انقلاب شد" ايشان هم بلاتکليف بر در هاله ای از ابهام بر زمين می ماند و بناگاه و بی مقدمه شاهد حمله ای تند وتيز به آخرين بازمانده ی بالفعل فعال خاندان پهلوی هستيم که بدون هيچ مقدمه ای او را آماج نيش قلم خود قرار می دهند.

آقای ذوالفقاری، عليرغم ادعای سبز بينی، بوضوح با کور رنگی اجتماعی خود جز سفيد و سياه چيزی نمی بيند و با سوء استفاده از کليشه های جاری قصد تخطئه ی تمام دستاوردهای يک ملت در دوره ای تاريخی از حيات کهن خود را دارد. در حاليکه هنوز مطمئن نيستيم دستاوردهای صنعتی و توسعه ی آلمان در ابتدای قرن بيستم را بايد به پای هيتلر گذاشت، با استفاده از بدنامی او در تاريخ نوشته ی متفقين به هر آن کس که نقشی در توسعه ی کشور خود داشته با سوء استفاده از همين نقش کليشه ای آدم بد می تازد و لابد اگر فرصتی می بود فردی چون امير کبير هم می توانست مشمول اين لطف گردد چرا که او بود که با تلاش های خود زير بنای پنجاه سال سلطنت ناصر الدين ميرزا و مظالم او را تدارک ديد.

همين استناد سفسطه گونه به کليشه ها باعث معوج انديشی و کج رويی هايی تاريخی شده است که موضوع دوران مشعشع نخست وزيری آقای مصدق را به تابويی تبديل کرده که برای درهم کوبيدن شخصيت حقيقی و حقوقی محمد رضاشاه توسط ائتلاف مرتجعين سرخ و سياه بارها به کار رفته و نويسنده ی مورد اشاره نيز از آن بهره ای برده است.

سوال: چه کسی مصدق ملی گرا را به نخست وزيری برگزيد؟ جواب: ۱) پادشاه مستبد؛ ۲) پارلمان آزاد دوران استبداد؛ ۳) خدا.

سوال چه کسی نخست وزير مردمی را برکنار کرد؟ جواب: ۱) همان پادشاه مستبد که او را نخست وزير کرد؛ ۲) پارلمان آزاده ای که توسط مصدق منحل شده بود، ۳) شعبان جعفری و ۵ جاهل ديگر با يکصد هزار دلار پول اهدايی و کشتار "ميليون ها" ايرانی که قصد حمايت نخست وزير محبوب شان در مقابل پادشاه را داشتند؛ ۴) خدا.

مقصود: سوء استفاد از اسطوره ها و کليشه ها برای بهره بردن در انحراف افکار مخاطبين بسيار مذموم و عملی ناجوانمردانه در حق تاريخ و صلاح ملک و ملت است.

روشنفکران ايرانی بدهکارترين قشر به تاريخ اين سرزمين در مورد انهدام نظام پادشاهی مشروطه و تبديل اولين نظام جمهوری کشور به حکومتی مستبد هستند. دليل اين ادعا بسيار واضح است. نظام پادشاهی با تمهيد مقدمات تحصيل هزاران هزار ايرانی در داخل و خارج کشور و در راستای برنامه های واقع بينانه توسعه قصد ايجاد سرمايه ی انسانی برای استمرار و پايداری اين توسعه را داشت بطوريکه فقط در سال انتهايی آن نظام نزديک به پنجاه هزار ايرانی در دانشگاه های آمريکا در حال تحصيل بودند. متاسفانه نتيجه ی اين اقدام وطن دوستانه و سازنده، فعاليت اين افراد در نهادهای براندازی چون کنفدراسيون، انجمن های اسلامی و ساير نهادهايی بود که بطوری بارز زير نظر و تحت نفوذ بدخواهان کشور (داخلی و خارجی) جهت دهی می شدند. جالب آن است که بسياری از تحصيل کردگان ايرانی حتی با سوابق سنگين سياسی در نزد ساواک براحتی در همين کشور کار و زندگی می کردند و اگر نيت وطن پرستانه ای داشتند می توانستند در سازندگی کشور نقشی داشته باشند.

موضوع بعدی فساد مالی و اقتصادی خاندان سلطنتی است. بياد داشته باشيم سلسله ی پهلوی بدنبال قاجاريه ای بر مسند نشست که کشور را در قالب ممالک محروسه (بخوانيد مجموعه طيولی به نام ايران) اداره می کرد. همين عبور از دوران طيولداری و رسيدن به دوران حساب و کتاب و بازگرداندن اموال پادشاه به عنوان اموال عمومی خود گامی مهم بوده که بايد مورد تقدير قرار گيرد. تشکيل سازمان بازرسی شاهنشاهی و تقويت جايگاه سازمان مديريت و برنامه ريزی در تسلط بر بودجه ی کشور نيز جزو روندی بود که در بلند مدت می توانست به اصلاح وضعيت منجر شود. خاطرات علم بازتابنده ی سير اصلاحات و نيز آمالی بود که اين شاه برای سرزمين اش داشت و البته لنگش ها و قصوری که در اين راه از جانب او، اطرافيان اش رخ می داد.

و اما موضوع سرمايه ملی بودن رضا پهلوی همين بس که او از نوزادی برای کشورداری تربيت شده است و برای اين امر هيچ دوره ی تحصيلی خاصی وجود ندارد که بنده يا آقای ذوالفقار هم در آن ثبت نام کنيم و اگر به ناصواب بيانديشيم که گرفتن مدرک تخصص و دکتری از آمريکا يا هر جای ديگر برای اين امر مفيد است همگان را به پيروی از مشی آقايان لاريجانی، ولايتی، نجفی و ... دعوت می کنم که همه دارای چنان مدارکی هستند. رضا پهلوی به وضوح فاقد عقده هايی است که در سياست ورزان چپ و راست و سياه و سرخ به چشم می خورد و به اندازه ی کافی مکنت دارد که همچون برخی به اصطلاح اصلاح طلبان اخراجی بدنبال بازگشت کفتارگون بر سر خان نعمت ايران زمين نباشد. پشتوانه های او، تربيت وی، گفتار پاک، وزين و بی آلايش اش، طرفداران ايده های او در بين نسل جوان و سايه ی سياسی سنگين پدر و پدر بزرگی است که ايران را از عصر تاريک و سرشار از شپش و خفت انتهای قاجاريه به ايران در حال توسعه ی دهه ی پنجاه رسانيدند. او بر خلاف قريب به اتفاق فرق و گروه های سياسی پوزيسيون و اوپوزيسيون دست به خون هيچ ايرانی نيالوده و نيات خود را به شفافيت ابراز کرده: از استبداد برائت می جويد، رويکرد علمی به تاريخ را خواستار می باشد، دارايی های خود به عنوان يک شاهزاده را کتمان نمی کند و به دنبال استقرار يک نظام دموکراتيک با تمام اسباب و ارکان آن (و نه فقط برگذاری انتخابات) است. برای ملتی که دچار قحطی شديد رجال سياسی ميهن دوست است، همين دلايل سرمايه ی ملی بودن او را توجيه می کنند.

و در نهايت اگر فرض کنيم رضا پهلوی در همين ساعت از عرصه ی سياسی حذف شود سود آن نصيب چه کسی می شود؟ پاسخ اين سوال را بايد در اميال و اغراض منفعت طلبان رنگارنگ جست نه منافع باشندگان سرزمينی با پرچم سبز، سفيد و سرخ.

http://news.gooya.com/politics/archives/2013/03/156784.php

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه