|
جمعه 13 بهمن ماه 1391 ـ 1 فوريه 2012 |
درسی که از انقلاب مصر نباید گرفت!
حسین باقرزاده
انقلاب ناتمام مصر باز به جوش و خروش افتاده است. مردم در مراکز شهرهای بزرگ به خیابان ها ریخته و شعار «سرنگونی نظام» را سر دادهاند و مقررات حکومت نظامی را که از سوی محمد مرسی اعلام شده زیر پا گذاشتهاند. تلفات مردم در یک هفتهء اخیر به ده ها کشته و سدها مجروح منتهی شده است. این حوادث خاطرات هفتههای اول انقلاب مصر تحت حکومت حسنی مبارک را تداعی میکند، و گویی همه چیز در حال تکرار شدن است. به عقیدهء بسیاری از مردم مصر، شرایط امروز این کشور همان شرایط پیش از انقلاب است و فقط یک «دیکتاتور انتخابی» (مرسی) جای یک «دیکتاتور خودبرگزیده» (مبارک) را گرفته است. این تحولات در سطح جهانی، و به خصوص در کشورهای عرب و یا مسلمان نشین، از نزدیک دنبال میشود. برای ایرانیانی که تحولات «بهار عرب» را در دو سال گذشته از نزدیک دنبال کردهاند نیز انقلاب مصر از اهمیت خاصی برخوردار است و تحلیلهای مختلفی در باره علل و عوامل رویدادهای این کشور عرضه میشود.
برای بسیاری این سؤال مطرح است که چرا انقلاب مصر به سلطهء اسلامگرایان منجر شد و به این جا کشید. مصر بزرگترین و، به اعتباری، پیشرفتهترین کشور جهان عرب به شمار میرود. سطح فرهنگی این کشور نسبتاً بالا است، دانشمندان و متخصصان مصری در سطح جهان دستآوردهای چشمگیری داشتهاند، مصر تنها کشور جهان عرب است که به دریافت جایزهء نوبل، آن هم در ادبیات، نایل شده (نجیب محفوظ)، بزرگترین و معتبرترین دانشگاه اسلامی را دارد (الازهر)، تنوع مطبوعات و نشر آن حتا در دوران حسنی مبارک پس از لبنان از همه جا بیشتر بوده است، جنبش فمینیستی آن سابقهء چند ده ساله دارد، و حضور جامعهء بزرگ قبطی آن، که به مذهب و فرهنگ و سنت های پیش از اسلام وفادار مانده (و نام مصر در زبان های اروپایی نیز از این ریشه است)، مصر را عملاً به یک کشور «چند مذهبی» تبدیل کرده است. در واقع میتوان گفت که این کشور به لحاظ بافت اجتماعی و مذهبی و سطح فرهنگی تا حد زیادی به ایران شبیه است.
مجموعهء این خصوصیات، ایرانیان را به تحولات مصر بسیار علاقمند کرده، و مصر بیش از هر کشور دیگری که در دو سال گذشته در موج بهار عرب دچار تغییر و تحول شدهاند مورد توجه ایرانیان بوده است. در واقع، با توجه به بافت اجتماعی و سطح فرهنگی مردم مصر انتظار زیادی بود که این کشور به یک نظام دموکراتیک پیشرفته دست یابد و سرمشقی برای سایر کشورهای دیگری که با یک حرکت انقلابی نظام های دیکتاتوری خود را سرنگون کردهاند یا در جریان آن هستند قرار بگیرد. به خصوص بسیاری انتظار داشتند (و تحلیل میکردند) که مصر از تجربهء انقلاب اسلامی ایران درس بگیرد و در همان چاهی نیفتد که انقلاب ایران در سال 57 گرفتار آن شد. ولی دو سال پس از آغاز انقلاب و سرنگونی رژیم حسنی مبارک و سلطهء اسلام گرایان بر آن، این انتظار به ترکیبی از یأس و نگرانی تبدیل شده و تحلیلهای دیگری در باره این تحولات عرضه میشود.
مسئله فقط این نیست که نیروهای اسلامگرا (اخوانالمسلمین و سلفیها)، که نقش چندانی در انقلاب مصر نداشتند و بهای زیادی بابت آن نپرداختند، اکنون برندهء آن شدهاند - هم ریاست جمهوری را از آن خود کرده اند و هم قانون اساسی مطلوب خود را از تصویب نهایی گذرانده اند، و اکنون هم به شیوهء مبارک پاسخ اعتراضات را با قهر و سرکوب میدهند. مسئله این است که جامعهء آزاد شدهء مصر نیز رفتارها و کنش های گاه منحط و شرمآوری را از خود نشان داده که در دوران حسنی مبارک کمتر سابقه داشت. زنان مصری که با امیدهای زیاد به انقلاب کمک رساندند یکی از قربانیان مستقیم حملات و تعرضات جنسی مردان «انقلابی» شدند و بارها در جریان تظاهرات اعتراضی مورد تعرض قرار گرفتند. قبطیان مصری که آیین مسیحی دارند نیز از سوی متعصبان مسلمان و اسلامزدهء مصر بارها مورد تعرض قرار گرفتهاند، و یکی از بزرگترین حملات خونین علیه قبطیان در همین یکی دو سال اخیر صورت گرفته است. بسیاری از سکولارها، زنان و قبطیان و اقلیتهای دیگر مصر خود را از بازندگان انقلاب مصر میدانند. انتخاب مرسی به ریاست جمهوری و تصویب قانون اساسی جدید این کشور نیز در یک همه پرسی و انتخابات «آزاد» انجام گرفته است، و در نهایت باید آن را نتیجهء عملکرد جمعی ِ مردم مصر دانست.
از تحولات مصر که تا این جا شباهت زیادی به تحولات پس از انقلاب سال 57 ایران داشته درس های زیادی میتوان گرفت. بسیاری از فعالان سیاسی ایرانی نسبت به آیندهء ایران پس از جمهوری اسلامی خوشبیناند و میاندیشند که، در یک ایران آزاد، سکولاریزم و ارزش های دموکراتیک و حقوق بشری به راحتی جا میافتند و از سوی مردم مورد استقبال قرار میگیرند. اینان به خصوص به عواملی مانند «سطح بالا»ی فرهنگی مردم ایران و تجربهء تلخ و مصیبتبار انقلاب اسلامی و سلطه 34 ساله حکومت خشن روحانیت شیعه اشاره میکنند. برداشت عمومی اینان این است که مردم ایران در کلیت خود از اسلام سیاسی و اسلامگرایی رو برگرداندهاند، و اگر روزی به آزادی دست یابند روحانیت را به کنار خواهند زد و به استقرار نظامی مبتنی بر یک قانون اساسی سکولار و حاوی ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری رأی خواهند داد.
کسانی هم هستند که معتقدند این تصویری رؤیایی از جامعه ایران است، و با اشاره به ناهنجاریهای اخلاقی که در طول حیات جمهوری اسلامی، با سلطهء فرهنگ دروغ و ریا و خشونت و تبعیض و سرکوب، جامعهء ایران بدتر و گستردهتر شده است، انتظار چنان واکنشی را از این جامعه ناواقع بینانه میدانند. اینان به خصوص به بالا رفتن آمار قتل و خشونت، دزدی، فساد، زورگویی و انواع دیگر تعدیات (به خصوص نسبت به زنان و کودکان) در این دوره اشاره میکنند و حضور بزرگ مردم در نمایش های فجیع اعدام را نشانهای از نفوذ فرهنگ اسلامگرایان حاکم در جامعه میدانند. میگویند بسیاری نیز در آغاز انقلاب مصر میگفتند مردم این کشور از فرهنگ بالایی برخوردارند و آنان راهی را که انقلاب 57 ایران رفت نخواهند پیمود. امروز میبینیم که مصر نیز به سادگی به کنترل اسلامگرایان در آمده و، دو سال پس از انقلاب، هزاران نفر از مردم مجبور شدهاند مجدداً به خیابان ها بریزند تا شاید این «اشتباه تاریخی» جبران شود.
یک نتیجهگیری که از این مقدمه به دست میآید این است که نباید به قضاوت مردم در پای صندوق رأی، حتا در فردای پس از جمهوری اسلامی، دل بست. مردم مصر در یک «انتخابات آزاد» به یک اسلامگرا و قانون اساسی مبتنی بر شریعت رأی دادند، و دلیلی وجود ندارد که در فردای ایران نیز مردم این کشور به انتخاب «نادرستی» دست نزنند. انتخابات آزاد در جامعهای که تجربه دموکراتیک ندارد و فرهنگ عملی آن آلوده به انواع عناصر منحط، فاسد و ضد دموکراتیک و حقوق بشری است همواره میتواند از سوی گروههای نادموکرات (از جمله، اسلامگرایان) مورد سوء استفاده قرار گیرد و به نتایج مورد نظر آنان منتهی شود. نظام «جمهوری اسلامی» و قانون اساسی آن هر کدام در یک رفراندوم «آزاد» مورد تصویب مردم ایران قرار گرفت، و اولین انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی آن نیز نسبتاً آزاد بوده است. به این ترتیب در فقدان جمهوری اسلامی نیز تضمینی برای این که مردم در یک «انتخابات آزاد» به انتخاب «درست» دست بزنند وجود ندارد، و تجربهء مصر نشان داد که این روش چقدر مخاطره آمیز است. به عقیدهء اینان، تحولات مصر (و بسیاری کشورهای دیگر از ایران 57 گرفته تا تونس 91) نشان داده است که «انتخابات آزاد» لزوماً به «خیر» مردم نیست و به خصوص از طریق آن نمیتوان به استقرار یک نظام سکولار و دموکرات رسید. از دید اینان، وقتی انتخاب مردم معنا و ارزش دارد که مردم از سطحی از فرهنگ و دانش دموکراتیک برخوردار باشند.
این استدلال البته از چند نظر مخدوش است. یکی این که حق «انتخاب آزاد» به معنای حق «اشتباه در انتخاب» نیز هست. دوم، «اشتباه در انتخاب» تعریف مطلق ندارد و نسبی است: هر انتخابی از دید یک نفر درست است و از دید دیگری نادرست و اشتباه. تنها انتخاب کننده در صورتی که بعداً از کردهء خود پشیمان شود میتواند انتخاب اولیهء خود را اشتباه بنامد. سوم، هیچ معیار عینی و جهانشمولی برای تعیین این که چه سطحی از فرهنگ و دانش دموکراتیک برای انتخاب «درست» لازم است وجود ندارد. و چهارم این که چنین فرهنگی تنها با تجربه به دست میآید، یعنی تا مردم در انتخاب آزاد با امکان انتخاب نادرست شرکت نکنند نمیتوانند به تدریج انتخاب بهتری بکنند. پذیرش حق انتخاب آزاد به معنای پذیرش حق اشتباه در انتخاب نیز هست، و یک دموکرات نه فقط باید به حق مردم برای آزادی انتخاب احترام بگذارد و بلکه باید نتیجهء انتخاب آنان را، حتا اگر از دید او اشتباه باشد، بپذیرد. و آیا مگر در دموکراسی های موجود جهان جز این عمل میکنند؟
مصریان زیادی به خیابان ها ریختهاند تا محمد مرسی و قانون اساسی جدید را که در انتخاباتی آزاد ولی با لطایفالحیلی به تصویب مردم مصر رسیده به کنار بزنند. سکولارها که در بازی انتخابات و صندوق رأی از اسلامگرایان شکست خوردهاند میخواهند از این طریق شکست خود را جبران کنند. استدلال آنان این است که انتخابات منصفانه نبوده است (گرچه دلیل اصلی ظاهراً این بوده که آنان پراکنده و بی سازمان بودند و حریف متحد و سازمان یافته). مصر هنوز در تب و تاب انقلابی است و قوانین دموکراسی بر آن حاکم نشده است. ولی از این حرکت نمیتوان این درس را گرفت که اگر از حریف شکست خوردیم رأی مردم را نادیده بگیریم. نیروهای فعال در جوامعی که تجربهء دموکراسی ندارند نیز باید یاد بگیرند که مانند همهء دموکراسیهای پیش رفتهء جهان شکست را بپذیرند و برای نوبت بعد خود را مجهز کنند تا شاید بتوانند این بار از طریق صندوق رأی حریف را شکست دهند.
نفی انتخابات آزاد (و نفی حق اشتباه در انتخاب) درسی نیست که بتوان از انقلاب مصر گرفت. در هر انتخاب آزادی در جهان گزینهای نفی میشود و گزینهای تثبیت (احیاناً با کمک پول و تبلیغات و عوامل دیگر). طرفداران گزینهء اول طبیعتاً گزینهء تثبیت شده را نادرست میدانند و کار مردم را اشتباه، ولی اقتضای دموکراسی آن است که (با فرض این که دلیلی بر تقلب در انتخابات در دست نباشد) این نتیجهء «اشتباه» را بپذیرند. این تنها راهی است که یک نیروی سیاسی مدعی دموکراسی و طرفداری از انتخابات آزاد میتواند نشان دهد که در ادعای خود صادق است. اکنون که شعار انتخابات آزاد در بین نیروهای اپوزیسیون ایرانی مطرح شده و به تدریج گسترش پیدا میکند، آنان لازم است عملاً نیز نشان دهند که به این شعار متعهّدند و حق «انتخاب آزاد» مردم را همراه با حق آنان برای «اشتباه در انتخاب» به رسمیت میشناسند و به آن تن میدهند.
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/43732/
نظر خوانندگان
اسماعيل نوری علا: از آنجا که من با استدلال آقای باقرزاده در يک نکتهء اساسی مخالفم، از خوانندگان اين مقاله دعوت می کنم که مطلبی از من را که چندی پيش در همين مقوله نوشته شده در پيوند زير بخوانند:
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.