|
چهارشنبه 11 بهمن ماه 1391 ـ 30 ژانويه 2012 |
انقلاب آرام
حميد آقائی
جوامع اروپای غربی، بویژه کشورهای اروپای شمالی و اسکاندیناوی، بعنوان مدرن ترین و دمکراتیک ترین جوامع انسانی شناخته میشوند. این موقعیت اما صرفا نمیتواند محصولِ نظام های پارلمانی، توجه به حقوق بشر و اصلاحات دمکراتیکی که در این کشورها و بطور کلی در جامعهء اروپا در چند دههءاخیر و بطور مشخص پس از جنگ دوم جهانی انجام گرفته است، باشد. بلکه در درجهءاول ناشی از یک انقلابِ آرام و بسیار طولانی در طرز فکر و نوعِ نگاه و روش اندیشیدنِ (mentality) انسان غربی بودهاست. انقلابی که در عمومیت آن روندِ گذار از جهانی که ساختار و قوانین آن از قبل و توسط عوامل ماورا طبیعت (برای انسان ها) تعیین و تنظیم شده بودند به دنیایِ مدرنی کهاز قابلیت کشفِ مجدد توسط انسان برخورداراست و میخواهد اخلاقیات و نظامهای ارزشی را از نو تعریف نماید، به نمایش میگذارد.
مردمان جوامع ماقبلِ مدرن بتدریج یاد گرفته بودند که موقعیت و جایگاهی کهاز پیش توسط عقلِ مطلق و ماورا انسان تعیین شده بود بپذیرند و بر آن گردن نهند. انسانِ مدرن اما در روند این انقلابِ آرام بتدریج آموخت که میتواند اخلاقیات و نقش و وظایفی که برای بشریت تعیین شدهاست را مورد پرسش قرار دهد و خود به جستجوی آنها برخیزد. انسان مدرن با اعلام مرگ عقلِ مطلق مدعی ساخت مجدد این جهان با اتکا به نیروهای انسانی و طبیعی شد. دنیایی کهارزشها و قوانین آن از قبل تعیین نشدهاند و میبایستی مجدد کشف و تنظیم گردند.
پیش از آغاز این انقلاب آرام، کهاکنون سدهها از عمر آن میگذرد، هر عملِ انسانی و یا حادثه طبیعی بهاهداف و منظورهای نهایی، کهاز قبل مقدر شده بودند، معطوف میگشت. صحت و درستی آن عمل نیز با ارادهِ خارج از قدرت انسان سنجیده میگردید. با آغاز این انقلاب درونی اینبار این انسان مدرن بود که مدعی ارزیابی و سنجش اعمال و تصمیمات بشری بر مبنای اراده، خواست، دلایل بشری و احساسات فردی و انسانی اش گشت. انسان باردیگر از آسمان بر زمین فرود آمد، دست در خاک فروبرد و بر خلاف دورانهای پیشین که مقهور نیروهای طبیعی بود، انرژی های نهفته در خاک و آسمان را به سخره گرفت، خود اسطوره و سمبلی شد جانشین اسطورهای ماورا طبیعت که در آسمانها سکنا گزیده بودند.
گفته میشود که نظریه تاریخی کپرنیک مبنی بر عدم مرکزیت کره زمین، و معرفی خورشید بعوان مرکز و محور منظومه شمسی یکی از محرکهای اصلیِ آغازِ این انقلابِ آرام و درونی بودهاست. این نظریه بتدریج فلسفهارسطویی و عقاید کلیسایی و سلسله مراتبی را به چالش کشید و الهام بخش فلاسفه و دانشمندانی چون گالیله، نیوتن و کانت گردید. بطوری که برخی (از جملهامانوئل کانت) افکار و نظریات نوین خود را یک انقلاب کپرنیکی دیگر مینامیدند. برای نمونهامانوئل کانت، مطرح میکرد که جهانی که ما میشناسیم و تعریف میکنیم فی نفسه مستقل از ذهن و نوعِ نگاه ما به جهانِ پیرامون نمیتواند وجود داشته باشد. نیوتن نیز مدعی بود که پدیدههای طبیعی را باید با روشهای علمی و ساده تحلیل کرد و نه با فرضیه بافی های فلسفی. در واقع امر انقلاب کپرنیکی، سرآغاز انقلاب در جهان بینی انسانِ پا گذاشته به دوران مدرن گردید.
انقلابِ آرام در جهان بینی انسانِ مدرن اما نه تنها پس از انقلاب کپرنیکی متوقف نشد بلکه بهاشکال مختلف و در سایر زمینههای علمی و فلسفی به رشد و تکوین خود ادامه داد. در این روند و متاثر از انقلاب کپرنیکی، نظریات انقلابی دیگری در زمینههای علمی و فلسفی خلق و زائیده شدند. نظریه منشا انواع داروین انسان را از جایگاهاستثنایی و آسمانی اش فرود آورد و جهان بینیِ نوینی که با انقلاب کپرنیک متولد شده بود زمینی و انسانی تر کرد. انقلاب در روان شناختی انسان که توسط زیگموند فروید آغاز گردید نیز یکی دیگر از انقلابات بعدی در روند رشد این جهان بینیِ نوین و نوع نگاهِ متفاوت به روحیات و روان انسان بود. فردریش نیچهاما تیر خلاص را بهاندیشههای ارسطویی ودینی زد و با اعلام مرگ خدا بدست انسان، آغاز گر دوران پست مدرن گردید و الهام بخش بسیاری از فلاسفه ودانشمندان و حتی هنرمندان بعد از خود شد.
آنچه که در این میان کاملا مشهود است، منحی تکوین و رشد این انقلاب آرام در طرز تفکر و نوع نگاه بهانسان و جهان همواره رو به صعود داشته و هر انقلاب جدید در زمینههای علمی و فلسفی مکمل انقلابات پیشین بودهاست. این روند تصاعدی باعث شدهاست کهاصول و مبانی جهان بینیِ انسان غربی و طرز نگاه به جهان پیرامون از یک ساختار نسبتا استوار و با ثبات برخوردار شود، بطوریکه میتوان گفت این پروسهانقلاب آرام در طرز نگاهانسانِ غربی برگشت ناپذیر شدهاست.
اگرچه پروسه مدرنیته در ایران و مسیری که طی کردهاست اساسا قابل مقایسه با روند انقلاب آرام در غرب نیست اما میتوان ایندو را از یک جهت با هم مقایسه کرد. برخلاف منحیِ رو به رشد و تصاعدی مدرنیته در غرب، ما میبینیم کهاین پروسه، در تاریخ یک صد سال اخیر ایران، همواره با زیگزاگ و حتی برگشت به دوران های پیشین همراه بودهاست. در دوران مشروطه، گفتمان دولت و ملت و نظام مشروطه پارلمانی گفتمان غالب بود، در سالهای بعد گفتمان ملیت و ناسیونالیسم در صدر گفتمانهای دیگر قرار داشت و در چند دهه بعد گفتمانهای ایدئولوژیک، بازگشت به خویشتن مذهبی وسنتی و مبارزه با مدرنیته غربی گفتمان حاکم بودند. ریشهاین بازگشتهای مجدد به گذشته و نفی مدرنیته و ارائه گفتمانهای گاها کاملا متفاوت با یکدیگر را باید در الگو برداری و تقلید روشنفکران ایرانی از نظریات و گفتمانهای مطرح در میان سایر ملل، بویژه اروپای غربی دید. شاید به همین علت است که منحی مدرنیته در ایران نتوانستهاست از یک مسیر رو به بالا برخوردار باشد و هموراه برگشت به گذشته و سنت آنرا تهدید میکردهاست.
اما انقلاب کپرنیکی به چه معنا است و چه ویژگیهایی را برای آن میتوان شمرد؟ در این زمینه کتاب های بی شمار و تحلیل های فراوانی تحریر شدهاند. آنچه کهاز نظر نگارنده مهمترین درس انقلاب کپرنیک است، جرات فکر کردن و نگاه کردن به خارج از کادر ها و چهارچوب های شناخته شده (out of box) میباشد. کادرها و دستگاههای فکری ای که توسط خود ما ساخته شدهاند تا جهان پیرامون را شناسایی و تحلیل کنیم، اما خود ما بتدریج اسیر این دستگاهای فکری که بتدریج موضوعیت خود را بدلیل تغییر شرایط از دست داده و منجمد شدهاند، گشتهایم.
انسان مدرن در این روند انقلابی بتدریج آموخت که هیچگاه دوبار از یک رودخانه جاری نمیتوان عبور کرد. هر حادثه طبیعی و هرعملِ انسان برای خود یگانه و ویژهاست و نمیتوان حادثه و عملی کاملا مشابهان پیدا کرد. در این روند انسان مدرن آموخت که برای جهانِ خارج ذهن انسان واقعیتی مستقل نمیتوان قائل شد و جهانی که ما میشناسیم و تعریفش میکنیم از دریچه ذهن انسان، که در هر مرحلهاز تاریخ بشر منظرگاههای متفاوتی را به نمایش میگذارد، عبور کردهاست؛ و نیز آموختیم که همه چیز در این جهان هستی نسبی است و همه پدیدهها را در یک پروسه و روند تکاملی باید دید.
اما چرا ما، با این وجود، هموارهاسیر دگمها و چهارچوبها و دستگاهای فکری که زمانی برای تفسیر پدیدههای طبیعی و اعمال و فعالیت های انسان، که ظاهرا با یکدیگر وجوه مشترک داشتهاند، طراحی شدهاند، میشویم و با اراده گرایی قصد تفسیرِ تمامی اتفاقات و رفتارهای انسان در زمان حال و آینده با استفادهاز این روشها و کادرهای منجمد شده داریم.
واقعیت انکار ناپذیر این است که شرایط کنونی کشورمان که بمانند آش در هم جوش همه چیز در آن غوطه میخورد و معلوم نیست که سر انجام این دست پخت چه خواهد شد، توسط همان نسلی کهاز پیش و بعد از انقلاب اسلامی فعال سیاسی و اجتماعی بودهاست رقم زده شدهاست؟ اگر محصول و دست پخت تمامی این سالها را کهاین نسل (چه در داخل و یا خارج کشور) بنحوی در آن سهم داشتهاست نمیپسندیم و اگر دستور غذایی این دست پختِ بواقع ناچشیدنی منجر به چنین آش در هم جوش شدهاست، چرا همچنان بربکار گیری روشهای چندین بار تجربه شده پافشاری میکنیم و اسیر دستگاه و مدلهای فکری که سالیان دراز است تجربه خود را پس دادهاند شدهایم؟ و چرا میخواهیم هر بار کهانتخاباتی در ایران در پیش است این دست پخت را بار دیگر در ماکروویو بگذاریم و آنرا گرم بکنیم و همه را به مهمانی آن دعوت نماییم؟
مگر مدل انتخاب بد در برابر بدتر جندین بار تجربه نشده و این روش منجر به نتایج اسفناکی پس از هر دورهای از انتخابات ریاست جمهوری برای مردم ایران نشدهاست؟ پس چرا همچنان اسیر این مدل سیاسی هستیم و به هر قیمتی میخواهیم آنرا جا اندازیم وتحمیل کنیم؟ به شکلی که حتی از سوی برخی از فعالین سیاسی پیشنهاد میشود کهاز انتخابات آزاد صحبت نشود زیرا کهاین نیم چه دریچهای که به تصور ایشان باز است، ممکن است بسته شود. (اشاره به مقاله خانم ملیحه محمدی در مورد انتخابات ریاست جمهوری در ایران که در سایت بی بی سی آمدهاست). و یا توسط آقای فرخ نگهدار مطرح میشود (در سخنرانی ایشان در همایش اتحاد جمهوری خواهان) که ما نباید با سیاست و موضعگیرهایِ خود مقامات جمهوری اسلامی را بترسانیم.
واقعیت این است که بسیاری از ما اسیر و برده گفتمانها و مدلهایی که زمانی شاید کارد برد داشتهاند شدهایم و جرات فکر کردن خارج از کادر های شناخته شده و ورای مدلهای تئوریک را از دست دادهایم. حتی این مدلهای منجمد شده دیدگان ما را کور کردهاند و ما بجای نگاه جدید و نو به وقایعی که زیرِ پوست شب تیرهایران در جریان است و بجای توجه به نسل جوان و کمپین های مختلف فمینیستی، حقوق بشری، سیاسی، اجتماعی و صنفی، همچنان نگاهمان را به تضادهای درونی و جناح بندیهای سیاسی جمهوری اسلامی دوختهایم و بهاصطلاح به بالا نگاهافکندهایم زیرا که مدل فکریمان آنرا تجویز میکند و برای سهیم شدن در قدرت راهِ حلِ نگاهِ به بالا را پیشنهاد مینماید.
واقعیت این است که ما بیش از هر چیزی نیازمند به یک انقلاب در طرز نگاه و کادرهای سنتی و پوسیدهای کهاسیر آن شدهایم هستیم.
http://haghaei.blogspot.nl/2013/01/blog-post_26.html
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.