|
چهارشنبه 29 آذر ماه 1391 ـ 19 دسامبر 2012 |
تضاد اسلام با سکولار دموکراسی
حسن آقا میرزا
نمی دانم خوانندگان با نام و زندگی درگذشته احمد قابل(1) چقدر آشنایی دارند. نواندیشان و روشنفکران دینی، مانند عبدالکریم سروش، حسن یوسفی اشکوری و محسن کدیور و شماری از ملی ـ مذهبی ها در یادنامه ها و سوگنامه هایشان ستایش های فراوان نثار او کرده اند. ستایش ها برای احمد قابل اشاره به نواندیشی در فقه و مبارزه های او با دست اندرکاران حکومت ولایت فقیه دارند. خواندن یادنامه ها و سوگنامه ها در سایت جرس و دیگر سایت ها داغ های کهنهء مرا تازه و فکرم را مشغول کرد. چون فکر می کنم، داغ های من درد دل مردم ایران است. فکر کردم چه بهتر که آن درددل ها را با هم میهنان در میان بگذارم.
1 ـ محسن کدیور، نواندیش دینی و اصلاح طلب، سوگنامه اش را برای احمد قابل با عبارت “آیت اله شیخ احمد قابل…”(2) شروع می کند.
هر چند که بنا بر نوشته شخص آقای کدیور، درگذشته احمد قابل، بیست و یکسال پیش از زمان مرگش “داوطلبانه عبا و عمامه را به کنار نهاد.” احمد قابل به آشکار، با کنار گذاشتن عبا و عمامه، عطای آیت اللهی را به لقایش می بخشد.
آشکار نیست از چه هنگام لقب های آیت الله و حجت الاسلام برای آخوندها (درس خوانده های مدارس دینی) مرسوم شده است. برای عالمان نامدار مذهب شیعه جعفری، لقب های شیخ، آخوند، میرزا، سید و یا حاج آقا تا حدود زمان مشروطیت مرسوم بوده است: شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی میرزای شیرازی، میرزای نائینی و آخوند خراسانی. جالب است که پسر شیخ علی تهرانی، برادر زن علی خامنه ای، شخصی که با خمینی سخت درافتاد، به کیهان لندن به خاطر به کار بردن لقب شیخ با نام پدرش اعتراض داشت. او شیخ را لقب مناسبی برای مقام و منزلت پدرش نمی دانست. پاسخ کیهان لندن: آیا مقام پدر شما از شیخ سعدی بالاتر است؟
آیت الله و مجتهد عنوان های خطر سازی هستند. چنانکه یک مجتهد، یعنی فردی صاحب نظر در اسلام و فقه مذهب جعفری، حق این را دارد هر برداشتی که از اسلام به فکرش می رسد و یا دلخواهش می باشد را به نام اسلام و برای دفاع از آئین محمدی عنوان کند و از مقلدین اش (پیروان اش) بخواهد که به نام شریعت، خواسته و فتوایش را به اجرا گذارده و عملی کنند. ترورهای احمد کسروی، نخست وزیران، تیمسار رزم آرا، هژیر و علی منصور با اجازه چند فتوا انجام گرفتند. جنایت هایی هم که به دستور روح الله خمینی، صادق خلخالی و آخوندهای دیگری که در طی 33 سال گذشته در ایران صورت گرفته اند، همگی آنها بر اساس اجتهاد و فتوای آخوندهای به اصطلاح مجتهد بوده است. بی خود هم نیست که وزیر اطلاعات حکومت ولایت فقیه باید یک مجتهد به انتخاب رهبر باشد. یعنی، وزیر اطلاعات کسی باشد که با عنوان مجتهد پروانه ی آدم کشی را در جیبش داشته باشد. کشتار نویسندگان و روشنفکران سکولار مانند زنده یادان مختاری، پوینده و فروهرها با اجتهاد و فتوای یک یا دو مجتهد صورت گرفته اند. از سوی دیگر موردهای معدودی هم بوده اند که مجتهدین به نفع مردم و کشور فتوا داده اند. نمونه هایش فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو و فتواهای میرزا نایینی و آخوند خراسانی در پشتیبانی از جنبش مشروطیت می باشند.
هیچ انسانی، حتی یک مجتهد و فقیه نمی تواند آیت الله (نشانه ای از خدا) باشد. حجت اسلام هم، تنها پیامبر اسلام است. به هر حال، با آنچه مردم ایران از دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها در 33 سال گذشته کشیده اند، زمان آن رسیده است که مردم و به ویژه رسانه ها از به کار بردن لقب های کذایی آیت الله، حجت الاسلام، حضرت، آیات عظام و به طور کلی این نوع لقب ها برای آخوندها خودداری نمایند. این لقب ها، بایستی به دنبال لقب های اعلیحضرت، سلطنه، دوله و خان روانه سطل آشغال تاریخ بشوند.
لازم است صنف آخوند تفهیم شود که تافتهء جدا بافته از دیگر مردم نیستند و نیز صنف آخوند هیچ برتری نسبت به صنف های دیگر ندارد. آخوندی در حالت درست اش آموزش و آموزگاری در دین و مذهب است. نه کمتر و نه بیشتر. کار و حرفه آخوندی ربطی به تقدس ندارد. تقدس تنها با پرهیزکاری از بدی ها و زشتی ها به دست می آید.
2 ـ عبدالکریم سروش نوشته: “نوشته های مرحوم قابل را من به دقت دنبال می کردم و آراء او را در باب ازدواج شریعت و عقلانیت می خواندم و به خاطر می سپاردم. بحث حجاب او را که فقیهانه و دلیرانه بود پسندیدم. تعریضی هم به من فقیر داشت که گفته بودم حجاب پرچم پیامبر اسلام است. باری آن فتوای فقیهانه روزی به کار من آمد که دختر خانمی در آمریکا به نزد من آمد. از داشتن حجاب خسته شده بود و می خواست آن را ترک کند. گفتم از سر “نافرمانی” چنین مکن! بگو با فتوای احمد قابل می کنم تا همچنان در “دایرهء اطاعت باشی”(3)
دختر خانمی در آمریکا زندگی می کند. او به احتمال زیاد درس خوانده است. دختر خانم آزادی و استقلال فردی آمریکائی ها را حس و تجربه می کند. او با زندگی کردن در یک جامعهء آزاد نفس اش تازه شده و از داشتن حجاب خسته شده است. اما دختر خانم توان روانی و ارادهء لازم را ندارد تا شخصن از خود رفع زحمت حجاب را بکند. بنابراین دختر خانم برای رهایی از حجاب به آقای سروش روی می آورد. آقای سروش هم برای این که ملاحظهء “شریعت” بشود به دختر خانم می گوید “از سر نافرمانی چنین مکن! بگو با فتوای احمد قابل چنین می کنم تا همچنان در دایره اطاعت باشی”.
باید پرسید نافرمانی از چه کسی؟ بودن در دایرهء اطاعت چه کسی؟ این کس نامرئی چه کسی است که یک روز در جلد و پوست یک فقیه سنتی به دختر خانم امر می کند که باید حجاب داشته باشی. و این کس نامرئی روز دگر در جلد و پوست یک فقیه نواندیش می گوید رفع حجاب اشکالی ندارد. این کس نامرئی به طور مسلم خدا یا پیامبر نمی باشد. در هر دو مورد حجاب داشتن و حجاب نداشتن، دانش و فرهنگ آخوندی است و بس. میلیون ها ایرانی به خاطر فرهنگ سنتی ـ مذهبی هنوز اسیر و گرفتار آره و نهء آخوندها باقی مانده اند.
2 ـ 2 ـ عبدالکریم سروش می نويسد: “آخرین بار او را (احمد قابل را) در محضر مرحوم آیت الله منتظری دیدم. آقای کدیور و چند تن دیگر هم حضور داشتند. سخن از حکمت و مصلحت در احکام شرعی می رفت. آیت الله منتظری گفت که در نجف به آیت الله خمینی گفتم: احکام شرع که گزاف نیست، پس چرا با زوال عین نجاست، بدن حیوان طاهر می شود و بدن آدمی نه؟ آیت الله خمینی در جواب گفت: نکته نیکویی است. گفتم آن را در رسالهء عملیه تان بنویسید. گفت نمی نویسم، مصلحت نیست. آقای قابل به میان سخن دوید و به آیت الله منتظری پیشنهاد کرد حالا شما بنویسید. ایشان گفت نه! من هم نمی نویسم. مجلس با تبسم همگان ختم شد. پیدا بود که آیت الله منتظری به آن رأی تمایل دارد.(4)
گفت و گوی دو آیت الله، خمینی و منتظری و سپس پیشنهاد آقای قابل به آقای منتظری “لنگ به هوا بودن” منطق فقه و فقاهت را آشکار می کند. یک چیزی کثیف و غیر بهداشتی است و یا نیست. در روزگار ما نجس به معنای فقهی اش چه معنا دارد؟ آیا نباید فقه نواندیش این روزها واژهء نجس را فراموش کند و واژهء کثیف به معنای غیربهداشتی را به جای آن به کار ببرد؟ امروزه دوری جستن از کثافت و پرهیز از آنچه غیر بهداشتی است آنقدر برای مردم روشن است که دیگر نیازی به حکمت و منطق قرون وسطایی فقه و فقاهت در این مورد نیست.
داستان های حجاب دختر خانم و «ازالهء عین نجاست» مرا به یاد داستان آب و آب کشی زیر دوش انداخت. معروف است که آقای بروجردی، مرجع جهانی شیعه در دهه های 1320 و 1330 شمسی، جلسه ای با شرکت آخوندهای صاحب نظر برای حل مسئله نجس و پاکی و آب و آب کشی زیر دوش تشکیل می دهد. آخوندها بر سر این مسئله یک روز تمام بحث می کنند. جلسه بدون گرفتن تصمیمی به پایان می رسیده، ناگهان آخوند و فلسفه دان، مهدی حائری ـ فردی که آقای بروجردی زمانی او را به نمایندگی به آمریکا فرستاده بود ـ و او طی اقامت اش در آمریکا و کانادا، از قرار از دانشگاه مک گیل دکترای فلسفه گرفت، در می آید می گوید: اگر می خواهید هنوز در همان خزینه ای که شاش شیخ مفید در آن باقی مانده است غسل بکنید از جایز بودن آب و آب کشی و غسل کردن زیر دوش خودداری کنید. در این جا بوده است که آقای بروجردی آب و آب کشی با دوش را بدون اشکال می داند.
خوشبختانه خیلی از مردم عقل خود را به دست فقها نمی دهند. پیش از آن که فقها استفاده از دوش را بدون اشکال بدانند، مردم برتری دوش به خزینه های کثیف و پر از جرم را دریافته و از دوش برای شستن استفاده می کردند. میلیون ها زن ایرانی، بی اعتنا به نظر فقها حجاب را در طول زمان به کنار گذاشته و از این جهت یکی از بزرگترین چالش ها را برای حکومت ولایت فقیه ایجاد کرده اند.
تحول های علمی، اجتماعی و فرهنگی برای دین باوران متشرع اغلب مسئله آفرین می شوند. از بهرهء بانکی که نقش حیاتی در اقتصاد امروز دارد تا بی حجابی، سینما و تئاتر، موسیقی، رقص و عطر و ادوکلن و دارو به خاطر داشتن الکل برای فقها و متشرعین مسئله آفرین بوده اند. خبر خوش این است که با گسترش آموزش و پرورش و با سواد شدن مردم، تسلط و نفوذ فقها بر اندیشه مردم روز به روز رو به کاهش است. این یک روند مثبت و مفید برای سکولاریزه شدن بیشتر جامعه ی ایران است.
3 ـ فقهای شیعه جعفری در حد مراجع، خودشان را نایب های امام زمان می دانند. آنها با این فرض و ادعا وظیفهء خود می دانند که در غیبت امام در امر حکومت دخالت داشته باشند. بیشترین فقهای سنتی معتقد به دخالت غیرمستقیم در کار سیاست و حکومت می باشند. آقای سیستانی، بزرگترین فقیه جهان شیعه جعفری در حال حاضر، از این شمار است. برخی دیگر از فقها، که به نظر می رسد شمارشان در حال فزونی است معتقد به بدست گرفتن مستقیم حکومت می باشند. روح الله خمینی و مجتهدین ریز و درشتی که مجلس خبرگان، شورای نگهبان و پست های گوناگون در کشور را در دست دارند از این دسته هستند. موضوع مهم این است که فقیهان از هر گروه مخالف ثابت پا گرفتن نظام سکولار دموکراسی در ایران می باشند. آنها البته تنها مانع دست یابی مردم ایران به نظام سکولار دموکراسی نیستند. در روزگار کنونی اصلاح طلبان و نواندیشان و روشنفکران دینی هم از مانع های دست یابی مردم ایران به سکولار دموکراسی می باشند.
اصلاح طلبان به دنبال اصلاح حکومت فاسد و قرون وسطایی حکومت ولایت فقیه می باشند. نواندیشان دینی ـ کسانی که در حوزه ها درس خوانده اند ـ “فقه رهایی بخش” و “اسلام رحمانی” را به جای حکومت ولایت مطلقه به مردم عرضه می کنند. نواندیشان دینی در عرصهء فقه رهایی بخش و اسلام رحمانی (هر آنچه که این دو می باشند)، از یک واقعیت آشکار چشم پوشی می کنند. از آداب و احکام مسلم اسلام مانند حج، نماز و روزه و زکات که بگذریم، دین اسلام چیزی نیست مگر تأویل ها، تفسیرها و برداشت های افراد ـ پایه گذاران مذهب ها و فرقه های اسلامی و سلسلهء عالمان هر مذهب و فرقه ـ از قرآن، سنت، حدیث و روایات. فقه رهایی بخش و اسلام رحمانی هر آنچه که باشند، برداشتی از اسلام و فقه جعفری در تقابل با دیگر برداشت ها از اسلام و فقه جعفری مانند فقه روح الله خمینی و مصباح یزدی می باشند. به هر حال فقه رهایی بخش و اسلام رحمانی در تعارض با خواسته های میلیون ها شهروند مسلمان سکولار، نزدیک به 25درصد شهروندان سنی مذهب کشور و فقهای سنتی می باشد و بنابراین به درد حل مسئله دموکراسی و حقوق بشر در ایران نمی خورند.
روشنفکران دینی هم که از درس خوانده های دانشگاه های درون و برون از ایران می باشند، در رابطه با دموکراسی و سکولاریزم یک کلاغ و چند کلاغ حرف می زنند. نمونه یک کلاغ و چند کلاغ، اظهارات روشنفکر دینی نامدار، عبدالکریم سروش در یک پرسش و پاسخ با روزنامه نگار فرزانه بذرپور است.(5) آقای سروش سکولاریزم سیاسی را تعریف می کند: “سکولاریزم سیاسی یعنی انسان نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقه ها و مذاهب نگاه یکسان داشته باشد و تکثیر آنها را به رسمیت شناخته و نسبت به همهء آنها بی طرف باشد. به این معنا بسیاری از مذهبی ها سکولار سیاسی هستند…” سپس آقای سروش دموکراسی دینی را تعریف می کند: “دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیت اش بر عهدهء دینداران است می تواند نامش دموکراسی دینی باشد. در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی می شود قانونی که منافات با قوانین قطعی دین دارد به تصویب نرسد. این قوانین قطعی و ضروری در اسلام هم بسیار محدود هستند. فتاوی زیادی ممکن است وجود داشته باشد، اما می توان به مهمترین آنها اکتفا کرد و حتی در صورت لزوم اجتهاد تازه کرد. همین ضامن اسلامی شدن قوانین است و بقیهء دین به پایبندی قلبی خود مؤمنان باز می گردد که چقدر در عمل به شریعت اهتمام دارند.”
تعریف آقای سروش از سکولاریزم سیاسی ـ جدایی دین از نهاد سیاست حکومت ـ تعریفی است درست و با اعلامیه جهانی حقوق بشر همخوانی دارد. در حالی که دهان انسان از تعریف آقای سروش از دموکراسی دینی باز می ماند. دموکراسی دینی چه صیغه ایست؟ دین دستورات خدا است. دموکراسی زاییده داد و ستد نظرات و تعامل بندگان خدا، شهروندان، در سیاست با هدف برآوردن خواسته هایشان است. آقای سروش با حذف یک اصل مهم از ایدهء دموکراسی به دموکراسی دینی می رسد. باید توجه داشت به این که نظام سکولار برای بودن اش نیازی به دموکراسی ندارد. ایران با وجود دیکتاتوری دو پادشاه پهلوی به طور کلی یک کشور و جامعهء سکولار بود. در حالی که برپایی دموکراسی بدون وجود سکولاریزم با همان تعریفی که آقای سروش از سکولاریزم دارند غیرممکن است. از همین روی تمامی نظام های دموکراتیک در جهان سکولار هستند. سکولاریزم با دین و دینداری شهروندان تضادی ندارد. در حالی که دین و شریعت با سکولاریزم در تضاد است. دموکراسی دینی یک خوش خیالی است. دموکراسی دینی وجود خارجی ندارد، چون نمی تواند هم وجود پیدا کند.
سایت خبری ـ سیاسی ـ مذهبی «جرس»، که از سوی اصلاح طلبان بریده از ولایت علی خامنه ای اداره می شود، در تفصیل اهداف شان در یک بند آورده اند: ”این شبکه به اعلامیهء جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی ملازم آن متعهد است” و در بند دیگری آورده شده:”جنبش راه سبز به اسلام اصلاح طلبانه باور دارد. مروج ارزش های قرآنی، تعالیم نبوی و آموزه های علوی است. به حضور دموکراتیک مسلمانان در عرصهء عمومی در رقابت سالم با سایر گروه های اجتماعی معتقد است. برای پر کردن خلاء های نظام دموکراتیک از اسلام اصلاح طلبانه بهره می برد و مخالف هر گونه امتیاز یا اعمال هرگونه تبعیض بر اساس مذهب شهروندان است”. منظور جرسی ها از خلاءهای نظام دموکراتیک چیست، آشکار نیست. چه موادی از اسلام اصلاح طلبانه برای خلاءهای نظام دموکراتیک در نظر گرفته شده است هم آشکار نمی باشد.
نظام دموکراتیک یک چارچوب شناخته و تعریف شده برای تشکیل و ادارهء حکومت مردمی در جهان است که در برگیرندهء یک سری ایده و اصول است: آزادی اندیشه و سخن، آزادی تشکیل حزب و گروه، آزادی رسانه ها، فراهم آوردن دستگاه های اداری صالح برای رأی گیری، رقابت آزاد و بدون تبعیض میان گروه ها برای به دست گرفتن دولت… از لازمه های نظام دموکراتیک می باشند. امتزاج نظام دموکراتیک با اسلام اصلاح طلبانه (دید و بینش یک گروه سیاسی ـ مذهبی) مخالفت قطعی با “اعلامیهء حقوق بشر و میثاق های بین المللی ملازم آن” دارد. سکولاریزم لازمهء متعهد ماندن به اعلامیهء حقوق بشر و ملازمات آن است. سکولاریزم هم معنی و مفهومی سوای جدایی نهاد دین از نهاد نظام حکومتی ندارد.
نواندیشان دینی و روشنفکران دینی و اصلاح طلبان بریده از علی خامنه ای سعی دارند با خسن و خسین کردن فقه رهایی بخش ـ اسلام رحمانی، ما را مجاب کنند که تضادی میان دین اسلام با دموکراسی و نظام دموکراتیک و اعلامیه حقوق بشر وجود ندارد. به نظر این ها و به زبان آخوندی، اسلام با دموکراسی و نظام دموکراتیک مانعةالجمع نمی باشد. پاسخ عینی و واقعی به این ادعا و نظریه به شرط و شروطی بله است و بدون شرط و شروطی نه است.
این روزها دست کم حدود 20 میلیون مسلمان از مذهب های گوناگون اسلام در کشورهای غربی با نظام های سکولار دموکراسی زندگی می کنند. مسلمان ها، همراه با دیگر شهروندان از تمامی آزادی های شهروندی، از جمله آزادی دین و مذهب در این کشورها برخوردار هستند. در این کشورها دین یک امر و موضوع شخصی به شمار می آید. از این روی تضادی میان اسلام و مسلمانی با سکولار دموکراسی دیده نمی شود. در این حالت اسلام و سکولار دموکراسی مانعةالجمع نمی باشند. اما در ایران با حکومت اسلامی شیعه و در عربستان با حکومت اسلامی سنی ـ وهابی، چون باورهای دینی و مذهبی از اساس نظام حکومتی می باشند، تضاد اسلام با آزادی فردی و سکولار دموکراسی به آشکار دیده و تجربه می شوند. بنابراین در این حالت اسلام با سکولار دموکراسی مانعةالجمع می باشند. برای واقعیت یافتن “حضور دموکراتیک مسلمانان (منظور جرسی ها بایستی مسلمانان متشرع باشد) در عرصهء عمومی ِ رقابت سالم با سایر گروه های اجتماعی” چاره ای نیست، مگر آن که نواندیشان و روشنفکران دینی و اصلاح طلبان که از علی خامنه ای بریده اند، فکر، خیال و توهم نظام دینی ـ دموکراتیک را از سر خود بیرون کنند.
محمد یزدی و صادق آملی لاریجانی، هر دو مجتهد و فقیه، کلام آخر را در رابطه با حقوق شهروندی و دموکراسی می زنند. محمد یزدی به درستی و پوست کنده می گوید: «مردم در حکومت اسلامی هیچکاره اند. فقیه رهبر، در غیبت امام زمان همه کاره است». و صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضاییه، هم به درستی می گوید: «از دل قرآن، سنت، حدیث و روایات دموکراسی در نمی آید». اظهاراتی از این نوع هم که “در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی می شود قانونی که منافات با قوانین قطعی دین دارد به تصویب نرسد. این قوانین قطعی و ضروری در اسلام بسیار محدود هستند… حتی در صورت لزوم باید اجتهاد تازه کرد.” و یا “جنبش راه سبز به اسلام اصلاح طلبانه باور دارد… و برای پر کردن خلاءهای یک نظم دموکراتیک از اسلام اصلاح طلبانه بهره می برد” تضاد اسلام با سکولار دموکراسی را حل نمی کند.
خدا به گورباچف عمر طولانی بدهد و یلتسین را هم بیامرزد. با فروپاشی نظام مارکسیست ـ لنینیستی در شوروی، مردم ایران از شر مارکسیست ـ لنینیست های وطنی که به دنبال برپایی نظام کمونیستی طبقهء کارگر در کشور بودند، آسوده شدند. با تأسف فراوان، شر طیف سیاسی ـ مذهبی ها هنوز از سر مردم ایران رخت برنبسته است. به امید روزی که افراد سیاسی ـ مذهبی که این گفتهء آقای سروش “بسیاری از مذهبی ها سکولار سیاسی هستند” شامل حال شان می شود، خوش خیالی شان را برای برقرار کردن حکومت دینی ـ دموکراتیک در ایران کنار بگذراند و فعالیت سیاسی شان را بر سر تشکیل نظام سکولار دموکراسی در ایران بگذارند. تا فرصت برای رقابت سالم در عرصه عمومی برای تمامی نیروهای سیاسی کشور، مسلمانان متشرع، مسلمانان سکولار، سکولارها و دیگر نیروهای سیاسی امکان داشته باشد.
پانویس ها:
1 ـ روز مرگ، اول آبان 1391
2 ـ سایت جرس، در رثای احمد قابل، اول آبان 1391
3 ـ سایت جرس، برای احمد قابل، فقیه دلیر، 2آبان 1391
4 ـ همان
5 ـ اين مصاحبه چند سال پیش صورت گرفته است:
http://www.shahrvand.com/archives/34437
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.