|
دوشنبه 24 مهر ماه 1391 ـ 15 اکتبر 2011 |
آلترناتیو، سد نیست، سنگ بزرگ برای نزدن هم نیست!
محسن ذاکری
مدت دو سالی از گفتمان ایجاد شدهء، در بازه و یا برحه ای تازه از حیات کم ثمر اپوزیسیون برونمرز، دربارهء «آلترناتیوی» برای جمهوری اسلامی ایران می گذرد. شبکهء سکولارهای سبز نقش چشم گیری در این مدت داشته و توانسته است، با اتکای به نقش و جایگاه خود، پیشینه های این مقوله را به میدان بازگردانده و زیر نقد و آسیب شناسی ببرد و در همین راستا، فراشد های تازه ای را برای ساختن آلترناتیوی در برونمرز ایجاد نماید.
گذشته از اینکه این آلترناتیو باید انحلال طلب، برانداز و یا اصلاح گر باشد، نفس وجودی چنین ارگانی و باور سیاسی به چنین ارگانی و پذيرش امکان داشتن آن برای بسیاری اسباب مزاح و نقد و فرا فکنی شده بود و هست. من در این نوشتار به تفاوت بینش این دو اردو، انحلال طلب و اصلاح طلب نمی پردازم، بلکه تنها روی مسئله آلترناتیو، باور به قدرت سیاسی آن، و امکان داشتن آن خواهم پرداخت.
اما، قبل از اینکه به بحث مذکور وارد شوم، لازم است در حد یک پیش گفتار از دیدگاه های مخالف این ایده و فرایند این دیدگاه ها تا امروز جمع بندی کوتاهی بنمایم و ببینیم آخرین و به روز ترین ایرادات به آلترناتیو سازی چه ها هستند و باید چگونه آنها را ارزیابی کرد و مد نظر قرار داد. از دید من، شروع حملات نظری و قلمی سازمان یافته به مقولهء آلترناتیو سازی پیشنهاد شده از طرف شبکه سکولارهای سبز، از سوی محمد امینی با مقالهء «ای بسا آرزو که خاک شده!» آغاز گشت. من خود جوابی به این مقاله دادم و ضمن در نظر گرفتن ابعاد وسیع این نگاه انتقادی ایشان، نشان دادم که دست کم بر من هیچ استدلال و دلیل ستبری در مقالهء ایشان مشهود نگشت تا از ایدهء آلترناتیوسازی دور گردم.
پس از آن، از سوی برخی ديگر نيز به آلتر ناتیو سازی ایرادات و انتقادات وارد گشت که ریشه های همه انتقادات به نوعی در آن مقالهء امینی جا داشتند اما مدام با کِلک هایی رنگین شده و آداب تازه ای به آسمان اندیشه ها و نظرات برونمرزیان باز میگردند. نگاهی داشته باشیم به سر فصل های ایرادت به نگرش ساخت آلترناتیو برونمرزی:
1 – این کار تنها و تنها باید توسط ایرانیان درون مرز صورت گیرد و ما مهاجرین و پناهنده ها بریده ای از آن دریای بزرگ هستیم و نمی توانیم برای آن مردم تعیین کننده یک آلترناتیو که هیچ حتی چشم و دستی هم برای این کار باشیم.
2- این کار در برونمرز ضربه زدن به استغنا و استقلال جنبش سبز داخل کشور است و اذهان و دید ها را از آن منحرف میسازد.
3 – ساخت آلترناتیو برای جمهوری اسلامی در عمل سنگ اندازی و اقدامی واپس گرا بر سر راه آلترناتیوی است که سال هاست وجود دارد و این عنوان تنها به گروهی خاصی برازنده است. این دیدگاه از سوی سازمان مجاهدین خلق و طرفداران آن سازمان بیان می شود.
4 – گروهی نیز با استناد به اینکه، تشویق و تلاش به دور فرض ناممکنِ گرد آوردن ایرانیان برونمرز که دارای نگرش های سیاسی، ایدئولوژیک، قومی و حکومتی بسیار متفاوتی هستند کاری موهوم است، برچسبِ رویا بافی را به طرفداران آلترناتیو سازی زدند.
5 – نحو و نقد شبکهء سکولارهای سبز بر اساس مفاد اساسنامه و مفاهیم گنجانده شده در آن، بافت شورای هماهنگی، مفاهیم ابداع شده و غیر عملی و ارتباط با مسئله فدرالیسم و نمایندگان اقوام ایرانی نیز از چوبدست های دم دست ناقدین طرح آلترناتیو سازی بودند.
6 – کشاندن نظر ایرانیان خارج از کشور را به سوی آلتر ناتیو سازی را دور کردن نظر آنان از مشکلات بالقوه ایران و دلخوش شدن و کردن به یک دورهء کوتاه مسابقه های سیاسی برونمرزیان و اپوزیسیون برونمرز دیدند.
7 – و سر انجام گروهی نیز آلترناتیو سازی برونمرز را هم ارز سیاست های امریکا و اسراییل و جنجال آفرینی های جمهوری اسلامی میدانند که مسئله حقوق بشر و پروسهء مبارزات آزادیخواهانه مدنی برای دموکراسی در ایران را به گوشه میراند و کم رنگ میکند.
من اگر بخواهم، بعنوان یک طرفدار آلترناتیو سازی، به آنچه که در این جمع بندی ایرادت و نقد ها دیده میشود نگاه کنم، هیچ کدام از دید من در حد ایراد آخر که آلترناتیو سازی و وجود آلترناتیو را نیز تضعیف کننده حرکت مردم ایران برای دست یابی به دموکراسی می داند، مرا به تفکر فرو نمی برد. بسیار با خود اندیشیده ام که آیا راستی من چنین می کنم؟ آیا براستی با حمایت کوچک خود از این جریان، در حال به حاشیه راندن پروسهء رنج و درد مردم کشورم هستم و نتیجهء کارم به ضرر مبارزات آزادیخواهی ملتم می باشد؟ آیا این مقوله هم به سیاهه ای مچاله شده تبدیل گشته و به گوشه ای از اتاق مبارزات اپوزیسیون برونمرز پرت خواهد شد؟ به بیانی، این ایراد در برگیرندهء همهء ایرادات قبلی است. ایرادی است که حرف اش تیز است و بر دل اثر می گذارد. من پرداختن به این ایراد را پرداختن به نقص ها و ضعف های پروسهء آلترناتیو سازی می بینم:
برای من از دیربازی جایگاه اپوزیسیون برونمرز ایران و شرایط ایران با همهء کشورهای اطراف اش تفاوت می کند. این دیدگاه من ناشی از حس وطن دوستی و یا شور ملی نیست بلکه با اتکا بدلایل و شواهد عینی و وجههء نسبتاً خوب کشورم در دنیای غرب است. می گویم عینی که به افتخارات تاریخ دور نپردازم. امروز، ایران در چشم جهانیان و در تماس با غرب چه برای گفتن دارد؟: کشوری است که به روایتی بیش از 6 میلیون مهاجر و پناهنده دارد. 6 میلیون انسان نتوانسته اند با آن نظام فکری و اجتماعی و سیاسی بسازند و راه کوچ نشینی اجباری را بر گزیده اند. 33 سال است بخش عظیمی از زنان این کشور با حجاب اجباری و فرهنگ زن ستیزی با جان و جسم خود مبارزه کرده اند. بخش اعظم دانشگاه های ایران در اختیار دختران و زنان است. ملکهء پیشین این کشور 33 سال است که در خارج کشور و پس از مرگ شوهرش با آبرو و بدون «جنجال رسانه ای» زیسته است و داغ دو فرزند بر دل دارد. ایران کشوری است که از دیر باز اقوام متفاوتی تحت فرهنگی مشترک در آن زندگی کرده اند. اندیشه های نو و دگر اندیش در ایران قدمتی دارند که در دیگر کشورهای عربی و خاورمیانه دیده نشده است. ایران کسروی داشته است و سروش هم دارد. «زنی» از ایران جایزه صلح نوبل گرفته است و فیلمی از ایران اسکار گرفته است. چند کارگردان ایرانی جزو هئیت های ژوری فستیوال های فیلم اروپا هستند. تعداد ایرانیان دارای مدارک دکترا در دانشگاه های جهان بسیار زیاد است. اما این کشور، اگر بخواهم چون کودکی ساده اندیش و کاملا «بی طرف» به مسئله نگاه کنم، در چشم جهانیان، در داخل دچار یک حکومت دینی و سنتی و ضد مدرنیسم است که از روش های استبداد و ارعاب و جنایت نیز برای پیشبرد اهداف و منافعش بی پرده و مهابا استفاده می کند.
یک آلترناتیو، که مخالف جمهوری اسلامی و برخاسته و بر شده از کاری سازمان یافته و اجماع نظر نخبگان و سر نمون های اپوزیسیون خارج از کشور باشد، چه در مسیر و پروسهء ساخت آن و چه در زمان وجودش، تاثیرات بسیار مثبتی بر روند دموکراسی خواهی ایرانیان خواهد گذاشت. از این رو نتایج این نگاه بازنگرانه به چشم انداز امروز و فردای آلترناتیو سازی، که شبکهء سکولارهای سبز پشتیبان آن است، را با شما نیز در میان می گذارم. و تنها به دستاورد های اجتماعی آن می پردازم :
الف ) اینک، آیا می توان این مهم و این شکوه را نادیده گرفت که اگر از بین 6 میلیون مهاجر ایرانی حتی نیم میلیون دارای اتحاد فکری و عملی در نفی ایدئولوژی حکومت استبدادی داخل کشور باشند، چه خواهد شد؟ آیا اگر زمانی در رای گیری های مجازی و یا حضوری، پس از 33 سال که جمهوری اسلامی انواع رای گیری های میلیونی «طرفداران» خود را به نمایش گذاشته است، چند صد هزار نفر در رد سیاست و خط مشی آن حکومت رای دهند، این خلاف حرکت مردم ایران برای آزادی خواهد بود؟ خیر، اینطور نیست! نباید همیشه منتظر بود تا داخل تکان بخورد و سپس باز مهاجران دست به تظاهرات بزنند. تظاهرات و آنهم بی برنامه ریزی قبلی تنها راه حمایت و تقویت در خارج از کشور از مبارزه برای دموکراسی در داخل نیست، دیگر نیست.
ب ) اگر فردا جنگی در گيرد و ایران برای بار دوم در زیر 30 سال گرفتار ترس و نا امنی گردد، شما هموطن پوزخند به لب و منطق در دهان، به تظاهرات هیجانی و گذرا و پراکنده راضی هستی؟ آیا بهتر نیست یک جمعیت عظیم مهاجران ایرانی و مرکب از طیف های متفاوت در محکوم کردن جنگ و مسیر آن و برای کمک به کاهش مضرات جنگ حرکات های منسجم کند؟ آیا نیم میلیون ایرانی منسجم نمی توانند برای فشار بر دول غربی وزنه ای باشند؟
پ) اگر جمهوری اسلامی بماند، که هیچ هم بعید نیست، آیا ما اتو کشیده های ناز پروردهء غم ندیدهء خارج از کشور کاری نداریم جز اینکه به عرایض و نظرات و سخنرانی های شما فرهیختگان گوش نماییم؟ آیا نباید بنیان کار اجتماعی نوین و مدرن – نه از جنس کارهای پدرانمان – در زیر سایهء دموکراسی در برونمرز تمرین گردد و در ارتباط با داخل کشور برای نیازهای جامعهء غیر علمی و غیر مدرن ایران بکار آید؟
ث) آهای هموطنان! کشور در آستانه فرو رفتن به جنگ داخلی است و بعضی از اقوام پول گرفته و، سر و شرف باخته، دارند تخم نفاق می کارند! این هشدار در طول هفته های اخیر بسیار شنیده می شود. اینک من امید دارم هموطنانم نگاهی در آینه به خود بیاندازند که در طول این سال های ستبر مبارزات غیر از حرف و نوشتن چه کرده اند؟ با چند نفر از اقوام ایرانی در تماس بوده اند و آنها را با زبان دیپلماسی به خود نزدیک کرده اند؟ آیا بد بود و بد است که در طی این دو سال گذشته، شبکهء سکولارهای سبز برای اولین بار در عمر من یک لا قبا، به گفتگو با اقوام نشست، به نقد و شفافیت سخنان و گفتمان های رایج آنها پرداخت؟ هموطن دلسوز ایران! پشت رادیو و تلویزیون و پشت قلم بودن کار راحتی است! بیا در کنار مردم بنشین، آنها را بو کن، با آنها حرف بزن، با آنها شوخی کن، با آنها همان کاری را که فارس ها در ایران شروع کرده اند، کن! دل بدست آور و از زشتی های حکومت ها خود را مبری کن! آیا، اینک گفتگو و سخن با اقوام برای تبری از زشتی های حکومت های گذشته و تحت نام آلترناتیو سازی، خلاف جنبش آزادیخواهی ایرانیان است؟ درود بر هنرمندان و مردمی که به عیادت سال ها درد و حرف های نگفتهء آذربایجان، این تکهء سرخ وطن مان رفتند! درود بر هر تهرانی، اصفهانی، شیرازی، یزدی، کرمانی و سمنانی که در تلطیف احساسات با مردمان تبعیض کشیدهء ایران قدم پیش گذارد. همه هم دردیم اما، در ایران سال هاست سنی بودن و ترک بودن و کرد بودن و بلوچ بودن دردی افزون است. این حرف ها، این گفتمان رایج شده، از دید من کاملاً در راستای تحکیم آزادیخواهی ایرانیان است و تو، اگر نتوانی این ها را بشنوی، باید بگویم گوش هایت بادهای دگرگونی را نمی شنود! حرف های تازه هم در راه است و دیگر زمان، تنها زمان تو و مخالف تو نیست!
ج ) اگر، و تنها اگر، از بین این 6 میلیون انسان، مهاجر، پناهنده و دگر اندیش، گروهی عظیم تولید شود که بطور سازمان یافته، با هدف های به روز شده، با اندیشهء مدرن و با باور قوام یافته در درون گفتمان های رایج برای استقرار سکولاریسم و دموکراسی در ایران، به گفتگو و تبادل و پیام رسانی با مردم درون ایران همت گمارد، این دستاورد جبرانی برای کوتاهی ها و کم توشه گی های سی سال گذشتهء اپوزیسیون برونمرز خواهد بود.
در پایان، آنچه گفته شد بخشی از امید های بسیاری از هموطنان و هموندان شبکهء سکولارهای سبز و اندیشه های اسماعیل نوری علا است و کوته اندیش است کسی که فکر کند ما طرفدارانِ آلترناتیو سازی، با خبر يا بی خبر از هر کجا، پای در راهی نهاده ايم که مآلاً به چلبی سازی می انجامد!
دوم اکتبر دو هزار و دوازده
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.