|
راه دیگری هم وجود دارد
با درگیری نظامی بین ترکیه و سوریه به نظر میرسد کابوس جنگ بیشتر به واقعیت نزدیک میشود. اگرچه من موافق نیستم جنگی که را در میانه آن قرار داریم رها کنیم و به جنگی بپردازیم که گمان میشود قرار است روی دهد. درست مانند کسی که در برابر جنگل ایستاده و از بیشماری درختان، قادر به دیدن جنگل نیست!
راه رژیم کنونی
در این میان رژیم جمهوری اسلامی یکی از پاهای اصلی و ثابت این جنگ است، چه آن جنگی که جریان دارد و چه آن که قرار است نقطه پایان بر روند ملتهب و بی ثبات کنونی بگذارد. جنگی که روزانه در بمبارانها و عملیات تروریستی در منطقه، دهها و صدها کشته از میان غیرنظامیان و مردم بیگناه میطلبد.
نکته مهم اما در این است که ایران هنوز فرصت دارد نه تنها راه دیگری در پیش گیرد بلکه مسیر جنگ جاری را تغییر داده و از بروز یک جنگ تمام عیار برای پایان دادن به وضعیت فعلی جلوگیری کند.
این فرصت، از یک سو در اختیار رژیم جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر در اختیار مخالفانِ آن. با این تفاوت که استفاده سران رژیم از این فرصت، بدون به حساب آوردن معترضان و مخالفانش، ممکن نیست، در حالی که استفاده معترضان و مخالفان رژیم از این فرصت، مستلزم پشت سر نهادنِ سران نظام و فراخواندن بدنه و وابستگانِ آن برای پیوستن به جبهه مردم است.
هر دو این استفاده از فرصت میتواند به موقعیت نه جنگ و نه جمهوری اسلامی بیانجامد. ولی آیا ممکن است سران رژیم این عقلانیت را داشته باشند که موجودیت و منافع ایران و مردمانش را بالاتر از قدرت و حکومت خود قرار دهند؟! به نظر من نسبت دادن چنین عقلانیتی به آنها، غیرعقلانی است!
به دلیل ماجراجوییها و آرمانگراییهای خطرناک و غیرعقلانی جمهوری اسلامی است که نقشِ معترضان و مخالفانِ آن، به ویژه آنهایی که ادعای آزادی و دمکراسی دارند، بیش از پیش برجسته میشود. من در اینجا و اغلب به عمد از «معترضان» نیز نام میبرم زیرا آنانی که در یک توهم غیرعقلانی هنوز قائل به یک «جمهوری اسلامی خوب» هستند، اگر به قدرت برسند، کشور را دوباره دچار گسست خواهند کرد. اگرچه چشمکهای سیاسی غرب نیز که در افغانستان و عراق و «بهار عربی» از چشمک و چراغ سبز فراتر رفته و مشابه این «معترضان» را راهی حجله قدرت و حکومت کرده است، به آنها سلطه «اسلامگرایان میانهرو» یا «اصلاح طلب» و «دوست غرب» را وعده میدهد، ولی اینان بر خلاف همه آن کشورها، در ایران با یک نیروی دموکراسی خواهی گسترده و با پیشینه تاریخی روبرو هستند که کام سلطه و قدرت را به کام آنان تلخ خواهد کرد. یعنی اگر بنا به شواهد تاریخی و تجربه کشورها در قرن بیستم، بخواهیم مسیر آینده را ترسیم کنیم که در آن دموکراسی که جدایی دین و دولت یکی از اصول خدشه ناپذیر آن است، دست بالا را دارد و آینده محتوم جهان را دست کم در آینده قابل پیش بینی رقم میزند، روی کار آمدن اسلامگرایان میانهرو در ایران که عمدتا همان «معترضانِ» امروز را تشکیل میدهند، دوباره نقش سکته و گسست را در حیات معاصر ایران بازی خواهد کرد.
اگر جمهوری اسلامی با تفکر بنیادگرای رهبرانش که در بندبند قانون اساسی رژیم موج میزند، بیشتر یک تصادف مرگبار با تاریخ بود که ایران و مردمانش را اسقاط کرد، تخفیف و ترمیم این اسقاط توسط اسلامگرایی میانهرو، چیزی جز صافکاری یک رژیم از دور خارج شده نخواهد بود که پس از «بازیافت» نه تنها دوباره به روغن سوزی خواهد افتاد، بلکه در یک تصادف دیگر، این بار همه چیز را به باد فنا خواهد داد.
ممکن است کسانی، به ویژه در ایران، به «دورانهای طلایی» خمینی و یا خاتمی قانع باشند. ولی وظیفه ماست که به آنها بگوییم ایران موش آزمایشگاهی نیست و دیگر توانی برایش باقی نمانده که مورد آزمون کسانی قرار بگیرد که دین و ایمان انتزاعیشان برایشان مهمتر از انسانهایی است که هر روز در برابر چشم آنها به دام فلاکت و فاجعه میافتند. آن هم در حالی که «اسلامگرایان میانهرو» و «اصلاحطلب» و قائل به یک «جمهوری اسلامی خوب» به اندازه کافی فرصت برای آزمودن داشتهاند. نمیتوان «معترض» نظام بود و در بزنگاههای سرنوشتساز، هر بار در انتخاب بین ملت و نظام، جانبِ همان نظام را گرفت که هر بار با شدت بیشتری به سرکوب خودِ «معترضان» پرداخته است، مخالفان که به جای خود!
راه معترضان و مخالفان
راه دیگری اما وجود دارد که اگرچه برخی از درون نظام جمهوری اسلامی، بیراههای از آن را به عنوان شعار و برای سوءاستفاده مطرح میکنند، مثلا «وحدت ملی»، لیکن هرگز از پس همان بیراهه نیز برنخواهند آمد. برای نمونه، سر دادن شعارهای مقبول مانند شعار «تغییر» در «انتخابات» ریاست جمهوری خرداد 88، یک چیز بود و داشتن ظرفیت و کیفیتهای عملی کردن آنها یک چیز دیگر.
آن راه دیگر را تنها مخالفان دمکرات رژیم ایران میتوانند پیش پای جامعه بگشایند و معترضانی نیز که ادعای آزادی و دمکراسی دارند، تنها با گام گذاشتن در این راه میتوانند ادعای خویش را تحقق بخشند.
این راه، راه آشتی ملّی است. راه عفو عمومی، راه پیوستن نیروهایی که به واقع باید از مردم و مملکت دفاع کنند لیکن هر بار برای پاسداری از آن خانوادههای مافیایی، اعم از آخوند و غیرآخوند، بسیج میشوند که به تاراج و غارتی در ایران پرداختهاند که در تاریخِ کشور بیسابقه است.
این راه، راه اتحاد برای دمکراسی و حقوق برابر برای همه ایرانیان است. راه به کار گرفتن ابتکار و نیروی بیکران اهالی همه مناطق ایران. راه از میان برداشتن تبعیضهای قومی. راه سپردن حکومت به مردم و تأمین حاکمیت ملی. راه فرا خواندن همه احزاب و گروههای سیاسی، آن هم با نام و نشان، برای بر دوش گرفتن بار سنگین ایفای نقشِ خود در تعیین سرنوشت کشور. نه برای پس از جمهوری اسلامی، بلکه برای امروز، برای روزی که هنوز جمهوری اسلامی هست و تمام امکانات را از همگان، به غیر از اعوان و انصار خودش گرفته است. اعوان و انصاری که دایره آنان نیز هر روز تنگ و تنگتر میشود.
این راه، راهی است که باید اراده پیمودن آن را داشت و این اراده بدون فرا رفتن از منافع فردی و گروهی ممکن نیست. راهی که به رژیم، به مردم ایران، و به جامعه جهانی اعلام میکند، نیرویی وجود دارد که میتواند راه نه جنگ و نه جمهوری اسلامی را بگشاید. راهی که هنوز نه جنگ است و نه جمهوری اسلامی، و اگر فرصتها از دست برود، هم جنگ خواهد بود و هم جمهوری اسلامی، اما این بار و از آن پس، با «اسلامگرایان میانهرو»! و من به عنوان یک انسان به شدت سیاسی، و یک زن معتقد به حقوق برابر و مخالفِ حجاب (اعم از اجباری یا اختیاری!) و یک روزنامهنگار که محدودیتی برای فکر و زبان خویش قائل نیست، از هم اکنون از آن آینده میترسم و نسبت به آن هشدار میدهم، برای خودم هم که شده، هشدار میدهم!
4 اکتبر 2012
برگرفته از کیهان لندن
نظر خوانندگان
راه دیگری هم وجود دارد ـ الاهه بقراط
کاوه یزدانی: مدتیست روشنفکران و نخبگان ایرانی بیش از پیش زبان به احتمال حمله نظامی گشودند و در این باره می نویسند و به جامعه هشدار می دهند. روشنفکران و نخبگان ایرانی زمانی اقدام به گفتن و نوشتن افکارشان می کنند که بیشتر جامعه از آنچه آنها می گویند یا می نویسند با خبر هستند . نشانه های احتمال حمله نظامی به ایران از دو سه سال پیش طبق قرار دادهای فروش اسلحه و پرکردن زاغه های مهمات در کشورهای منطقه خلیج فارس برای یک جنگ احتمالی در منطقه کاملا مشهود بود اما آن زمان سیاسیون و نخبگان و روشنفکران اپوزیسیون نه تنها در این باره نمی گفتند و نمی نوشتند بلکه دیگرانی که این احتمال را می دیدند نیز سرزنش می کردند . برای رژیم ننگین اسلامی جنگ برکت است و برای قدرتهای جهانی نیز جنگ برکت است چونکه فقط با وجود جنگها می توانند تولیدات نظامی شان را بفروش برسانند در غیر این صورت کارخانجات تولید سلاح بعد از مدتی ورشکسته و تعطیل می شوند. برای ملت ایران جنگ خانمانسوز است. مردم رنجدیده ایران بعد از شکست قیام ملی در سال 88 که موسوی و کروبی پشت ملت را خالی کردند و بعد از آن تنها امید مردم اپوزیسیون و نخبگان خارج کشور بودند که از خارج کشوریها نیز ناامید شدند و ناچار در خانه ها ماندند و سرخوده شدند . حال نیز هیچ امیدی به بساط کنونی اپوزیسیون خارج کشور نیست چونکه اینها در وسط گود نیستند تا شرایط مردم درون کشور را درک نمایند و بیشتر در روئیاهای رسیدن به قدرت و سهمی از قدرت در آینده یا در درون همین رژیم بسر می برند و مسائل ملی در درجه دوم اپوزیسیون خارج کشور است . بهترین راه ممکن و شاید تنها راه ممکن این است که نیروهای میهن پرست اپوزیسیون خارج کشور جبران ناکارآمدیشان در سال 88 را بنماید، یعنی در عمل متحد شوند و امید را به دل مردم در درون کشور بازگردانند و پیش از وقوع درگیری نظامی مستقیم رژیم اسلامی با بیگانگان و برافروختن آتش جنگ ایران سوز مردم را متشکل و سازماندهی برای قیام مجدد نمایند . مهم نیست که نام تشکل شورای ملی یا هر نام دیگری باشد مهم این است که این تشکل ملی بتواند قدرتی را در قیام ملی بوجود آورد و رژیم اسلامی را از قدرت پایین کشد و بتوان جلوگیری از جنگ خانمانسوز کرد . از آنجایی که قدرتهای جهانی وجود یک رژیم دمکرات و ملی در ایران را به زیان منافع خود می دانند باید این احتمال را نیز داد که حتی اگر قیام ملی مجددا راه افتد و در شرف پیروزی باشد باز هم جنگ طلبان بخواهند بگونه ای آتش جنگ داخلی یا خارجی را بیافروزند و از این طریق جلوی پیروزی قیام ملی را بگیرند همچنانکه در سال 88 هنگام خیزش مردم ایران همه قدرتهای جهانی کوشیدند تا رژیم اسلامی را از فروپاشی نجات دهند که دادند و در قدرت نگهدارند که تا کنون نگهداشتند و مماشات می کنند و از این رو هر گونه ابزار سرکوب را در اختیار رژیم اسلامی قرار دادند .آنچه مسلم است این است که وجود یک رژیم دمکرات و ملی در ایران به زیان زیاده خواهی های قدرتهای جهانی از منابع ایران و منطقه خلیج فارس می باشد و قیام ملت ایران نیز برای برقراری یک حکومت دمکرات و ملی می باشد بنابر این وجود یک رژیم ملی و دمکرات در ایران با منافع قدرت های جهانی در تضاد است. قدرت های جهانی نه با رژیم اسلامی بلکه با ملت ایران سر جنگ دارند.
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.