|
چهارشنبه 22 شهريور 1391 ـ 12 ماه سپتامبر 2011 |
اميدواريم برسد آن روزی که هیچکدام خود را ایرانی تر از دیگری ندانیم
گفتگو با مصطفی هجری، دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران
سیروس ملکوتی
تاريخ انتشار: شنبه 21 اسفند 1389 - 12 مارس 2011
پرسش: آقای مصطفی هجری! شما دبیرکل یکی از عمده ترین احزاب کردستان و همچنین ایران هستید؛ حزبی که بیش از شصت سال سابقهء مبارزاتی دارد و هنوز پا برجاست و مورد حمایت و احترام مردم کردستان و احزاب و شخصیت های سیاسی ایران و جهان میباشد، طی همین دوران ما شاهد فروپاشی احزاب و سازمان های سیاسی عدیدهای در سطح ایران و جهان بوده ایم، به چه دلایل فکر میکنید حزب دمکرات کردستان ایران توانست پا برجا و به باوری اینچنین مستحکم بماند؟
پاسخ: در پاسخ به این سوال شما دلایل متعددی را میتوان برشمرد ولی من سعی خواهم کرد که به چند عامل تعیین کننده که در پایداری و شکوفایی حزب نقش برجستهای داشتهاند بعنوان نمونههایی اشاره کنم:
الف ـ خواست حزب، انعکاس راستین خواستهای تودههای مردم کردستان بوده است. رشد آگاهی ملت کرد طی یک قرن گذشته آنان را به این نتیجه علمی رسانده است که ستمهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و ..، که از سوی حکومت های دیکتاتوری بر این مردم روا داشته شده و میشود ریشه در نبود حق تعیین سرنوشت آنان و دمکراسی دارد، در نتیجه برای رهایی از چنگال همهء این ستم و بیعدالتی ها باید مبارزه برای احقاق این حق ستراتژی، در اولویت سایر خواست ها قرار گیرد. حزب دمکرات کردستان در سال 1324 خورشیدی بر روی این ستون پایهء محکم از اراده و خواست عامهء مردم کرد شکل گرفت.
در میان تعبیر و تفسیرهای گوناگون «حق تعیین سرنوشت»، حزب دمکرات از همان ابتدای تشکیل "خودمختاری کردستان" در داخل ایران را به دلایل تاریخی، فرهنگی و... مناسبترین شکل این "حق" تشخیص و آن را در سرلوحهء خواست هایش قرار داد و، تنها چند ماه بعد از تشکیل حزب، رهبران با درایت حزب، و در رأس آنها قاضی محمد، با استفاده از خلاء قدرت مرکزی، به علت جنگ جهانی دوم و حضور نیروهای بیگانه، حکومت جمهوری خودمختار کردستان را در شهر مهاباد اعلام کرد. عمر این حکومت کمتر از یک سال بود ولی در این زمان محدود حزب دمکرات همهء کوشش خود را به کار برد تا خواست های مردم را که برای آنان خواب و خیالی می نمود در این جمهوری تحقق بخشد؛ دمکراسی، آزادی های فردی و اجتماعی، آزادی زنان، آزادی بیان، حکومت قانون و به طور کلی دمکراسی و آزادی در معنای وسیع خود از جمله دستاوردهای جمهوری کردستان بود و نابرابری ها، تبعیض و تحقیرهایی که طی دهه های متمادی بر مردم روا داشته شده بود، طی این چند ماه، از منطقه رخت بر بست و مردم برای اولین بار احساس سربلندی و آرامش نمودند.
بطور خلاصه، جامهء عمل پوشاندن به محوریترین خواست مردم از طرف حزب دمکرات از طرفی پیشرو بودن حزب در انتخاب خواست هایش که چیزی جز خواست مردم نبود و، از طرف دیگر، صداقت وی را در عملی کردن خواست ها در اولین فرصت نشان داد. این رویدادها در حافظهء تاریخی مردم کرد، نه تنها در کردستان ایران بلکه در همهء بخش های کردستان نوستالژیایی است که رسیدن دوباره به آن را به هر بهایی قبول دارند و در این راه آماده فداکاری هستند. و چون حزب دمکرات از آن روز تاکنون همچنان پرچمدار راستین و صادق تحقق این حق پایمال شدهء مردم بوده است، و علیرغم همهء توطئههای دشمنان دمکراسی و تحمل شرایط سخت و طاقتفرسا و با اعتماد و اتکا به همین مردم، توانسته است همچنان استوار و پابرجا به مبارزه در راه آرمان های مردم را ادامه دهد.
ب ـ حفظ استقلال حزب: استقلال حزب در تعریف حزب دمکرات به معنای اتخاذ مواضع و تاکتیک هایی در برنامهء کار است که اولاً با استراتژی حزب که عبارت است از حق تعیین سرنوشت مردم کرد در کردستان ایران در تضاد قرار نگیرد و تصمیمگیریها در مورد اتخاذ سیاستهای کلان تحت تأثیر حب و بغضها، فضای احساسی زودگذر که معمولاً در میان ما مردم شرقی به سرعت شکل میگیرند و به همان سرعت رنگ میبازند و تأثیرات منفی عوامل خارجی به بیراهه نروند.
ناگفته پیدا است که حزب دمکرات، با موقعیت سخت و مشکلات عدیدهای که با آنها روبرو بوده و رو به رو است، به سختی توانسته است این استقلال را حفظ کند و چه بسا در مقاطع مختلف بهای سنگینی بابت آن پرداخت کرده است.
ج ـ رهبر و پیشمرگ: در تمام طول عمر حزب، به ویژه از آغاز بر سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی که حزب فعالیت آشکار خود را به طور رسمی اعلام کرد، زندگی اعضای رهبری حزب با پیشمرگان تقریباً یکسان بوده است. از نظر کمک مادی تفاوت بسیار اندکی میان دریافتی عضو رهبری با یک پیشمرگ وجود دارد. مطابق قوانینی که در این مورد اتخاذ شده است گاهاً هزینهء یک پیشمرگ و خانوادهاش بیش از هزینهء عضو کمیته مرکزی است و این بیشتر زمانی است که پیشمرگی افراد تحت تکفل خانوادهاش بیش از تعداد افراد خانواده یک عضو رهبری باشد. محل زندگی اعضای رهبری همان محلی است که پیشمرگ ها و کادرهای حزبی در آن قرار دارند. در نتیجه، در بمباران ها، توپ بارانها و تخریباتی که تا به حال جمهوری اسلامی علیه محل زندگی افراد حزبی بکار برده است، همه به شیوهء یکسان در معرض تهدید و تلفات بودهاند. در میدان های نبرد با عوامل رژیم نيز اعضای رهبری همراه با پیشمرگان بودهاند. به همین جهت شمار اعضای رهبری حزب دمکرات که شهید شدهاند با هیچکدام از احزاب سیاسی ایرانی و منطقهای قابل مقایسه نیست. سرما، گرما، مکان های جغرافیایی نامساعد که اوقات زیادی غارها پناهگاههای کوهستانی بوده است همه را به یک اندازه آزار داده است.
قابل ذکر است که اکنون که رهبری بیشتر احزاب سیاسی ایران ساکن اروپا، و به طور کلی غرب، هستند و در آنجا از امکانات پناهندگی بهرمند هستند، در حزب ما تنها دو نفر (دبیرکل و معاون دبیرکل) دارای پاسپورت خارجی هستند که فقط به هنگام کار و مأموریتهای حزبی از آنها استفاده میکنند.
د ـ دوربینی به مثابه پیشرو بودن
یکی از مشخصههای حزب سیاسی قرائت پدیدهها و رویدادهای سیاسی نه تنها در زمان وقوع بلکه آینده نیز میباشد. چه بسا مسائل سیاسی روز اگر از منظر نتایج آینده آن بررسی نشوند و فقط در چارچوب زمان وقوع مورد مطالعه قرار گیرند مواضع اتخاذ شده اگر در زمان وقوع منافعی آنی و اندکی را برای آن حزب در برداشته باشد شاید در آینده حامل مضرات و آثار سوء جانبی فراوان برای همان حزب و جامعه را به همراه آورد. اگر از این نقطه نظر گذشتهء سی و چند سال اخیر حزب دمکرات را بررسی کنیم، موارد متعددی را شاهد خواهیم بود که اکنون جزو فرازهای تاریخی این حزب به شمار میرود و اینک چند نمونه؛
1ـ در آغاز بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی و آنگاه که سراسر کشور در شور و هیجان پیروزی(!) غرق در احساسان و شادی بود، مردم ایران در یک رفراندوم گونهای به جمهوری اسلامی رأی بلی دادند، جمهوری اسلامیای که تا آن روز در جهان ناشناخته بود، ولی حزب دمکرات کردستان ایران، به دور از غوغای ساده انگارانهء مردم و بعد از مطالعهء لازم، تصمیم به بایکوت این رفراندوم گرفت. استدلال آن زمان حزب این بود که به رفراندوم گذاشتن "رژیم سلطنتی یا جمهوری اسلامی" همان جمهوری اسلامی است زیرا مردم رژیم سلطنتی را سرنگون کرده بودند و دیگر رأی دادن به آن منتفی بود و سردمداران تازه به قدرت رسیده آماده نبودند حتی "جمهوری دمکراتیک" را به آن اضافه کنند، لذا حزب دمکرات به این نتیجه رسید که چنین حکومتی هیچکدام از خواست های مردم را که در رأس آن آزدی بود، برآورده نخواهد کرد.
2ـ هنگامی که سفارت ایالات متحدهء امریکا در تهران به وسیله گروهی به نام دانشجویان مسلمان اشغال شد و بسیاری عمل این گروه را تقدیر و تشویق میکرند؛ حزب دمکرات طی بیانیهای این عمل را تقبیح و محکوم کرد و اعلام نمود که اشغال سفارت هر کشوری برخلاف قوانین بینالمللی است و دود آن به چشم مردم ایران خواهد رفت.
اعلام این مواضع سیاسی در آن روزهای آغازین سیل اتهامات و برچسبهای گوناگونی را به سوی حزب دمکرات روان ساخت، از چپهای ضد امپریالیست تا مسلمانان مست از پیروزی رسیدن به سلطنت دینی، حزب ما را مرتجع وابسته به امریکا و ... نامیدند. حاصل این مواضع سیاسی که در آن زمان برخلاف جهت خواست عموم بود، حزب دمکرات را به انزوا رانده بود ـ بجز مردم کردستان که همچنان اعتماد محکم خود را به حزب محبوبشان حفظ کرده بودند.
شاید امروز اکثر مردم، و به ویژه نسل بعد از انقلاب، به سادگی متوجه این خطاها شدهاند زیرا سی و چند سال تجربه نمودن روزانهء رژیمی که خود بر سر کار آورند، و خسارات و ضرباتی که با اشغال لانهء جاسوسی(!) بر پیکر ایران وارد کردند خود به خود آنان را به این نتیجه رسانده است؛ نتیجهای که 30 سال پیش حزب دمکرات به آن رسیده بود و آن را اعلام کرد، و این معنای پیشرو بودن یک حزب سیاسی است.
د ـ سیاست اعتدال و میانه روی: اگر سیاست احزاب سیاسی اپوزیسیون ایرانی از آغاز بر سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی مورد مطالعه قرار دهیم متوجه خواهیم شد که بسیاری از آنها طی این مدت دچار حرکت های زیگزاگی شدهاند و به علت عدم ثبات در جهان بینیها و اوضاع داخلی ایران و منطقه در مراحل و مقاطع مختلف تحت تأثیر فضاهای کاذب احساسی و یا در پیش گرفتن سیاست های پوپولیستی و گاهاً چپ روانه، مواضعی اتخاذ کردهاند که به نفع خود آن احزاب ـ حداقل در دراز مدت ـ و جامعه نبوده است؛ به همین جهت تغییر روشها و سیاستهای زیادی را از جانب این گروه از احزاب شاهد بودهایم. ناگفته نماند که تغییر سیاست به منظور تطابق آن با سیاستهای روز به شرط اینکه به ستراتژی لطمه نزند امری قابل قبول و ضروری است. ولی آنگاه که ستراتژی و مواضع و سیاستهای روزانه و در تضاد با همدیگر باشند، برای یک حزب سیاسی و یا حتی یک حکومت ویرانگر است.
حزب دمکرات از همان آغاز مواضع سیاسی خویش را بر اساس «کسب دمکراسی و حقوق ملی در شکل خودمختاری در چارچوب ایران» بنا نهاد. این سیاست از آن زمان تاکنون استراتژی حزب ما بوده است، و در تمام این مدت در اخذ تاکتیکها در رابطه با مسایل داخلی ایران و مسایل خارجی هیچگاه این استراتژی را از نظر دور نداشتهایم. سال های آغاز حکومت جمهوری اسلامی که قسمت عمدهای از کردستان تحت سلطهء پیشمرگان حزب دمکرات بود و هم اکنون که حزب ما فعالیتهای نظامی را معلق داشته و به فعالیتهای تشکیلاتی، روابطی و رسانهای روی آورده است، استراتژی حزب تغییری نکرده است و در تمام این مسیر، حرکت معتدل و ادامه داری را پیموده است. دورنمایی این استراتژی، و مبارزهء معتدل در راه رسیدن به آن، موجب شده است که به هنگام هدایت مبارزهء مسلحانه در کردستان از اقدام به گروگانگیری، هدف قرار دادن افراد غیرنظامی، موسسات عامالمنفعه و مردمی خودداری کنیم. رفتار متمدنانه با اسرای جنگی و رعایت حقوق آنها اموری بودهاند که موجبات کسب اعتبار و حقانیت مبارزهء ما را از نظر بینالمللی و حتی زندانیانی که به هنگام جنگ مسلحانه در زندانهای حزب ماندهاند، فراهم کرده است.
پیش گرفتن این نوع از سیاستها و عملکردها موجب شدهاند که حزب دمکرات، علیرغم تحمل ضربات سنگین و توطئههای فراوان جمهوری اسلامی ـ از ترور رهبران گرفته تا منحله اعلام نمودن حزب و اعمال شدیدترین برخوردها به فعالین حزبی در داخل و خارج ـ توانسته است همچنان فعال و تأثیرگذار در صحنه باقی بماند و علیرغم همهء فشارهای رژیم، مردم کرد و بسیاری دیگر همچنان محکم ترین و گسترده ترین تکیهگاه حزب باشند.
پرسش: شما در جایی در سخن تان از انکشاف شناختی صحبت کردید که جمهوری مهاباد توانست آن را پدید بیاورد. و گفتيد که عمر این حکومت کمتر از یک سال بود ولی در همین زمان محدود حزب دمکرات همهء کوشش خود را به کار برد تا خواست های مردم را که برای آنان خواب خیالی مینمود در این جمهوری تحقق بخشد. آیا این رویداد تاریخی، با همهء دستاوردهای اجتماعی اش که بدرستی به آن اشاره نمودید، ذهنیت جدا پذیری از یک جمع همبسته را نیز پدید نیاورد؟ اگر این ذهنیت دچار چنین برداشتی شد حزب دمکرات کردستان ایران چگونه در این مدت با چنین ذهنیتی برخورد نمود؟ حتماً می پذیرید که چنین رویدادی توانست در میان کردها در چهار پاره وجودشان انگیزهء سیاسی باورمندی را دال بر سرزمین یا کشور کردستان پایه ریزی نماید و برخی از گزینه های سیاسی نیز منشور گفته یا ناگفتهء خود را بر این باور بنا نمایند. حال حزبی که در پیامد چنین ذهنیتی در تمام طول عمر سیاسی اش چگونگی حضور خود را همراه با دمکراسی در ایران می خواهد، با چه نیروی همبسته یا گریزندهء درونی و بیرونی می تواند مواجه باشد؟
پاسخ: از آن زمان که بخشی از سرزمین کردستان در نتیجهء پیامدهای جنگ چالدران (1514) و امضای قرارداد 1629 میلادی بین شاه عباس صفوی و سلطان مراد عثمانی به تصرف عثمانی در آمد، و بعد از جنگ جهانی اول و متلاشی شدن دولت عثمانی، آن بخش از کردستان که زیر سلطهء عثمانی بود بار دیگر میان کشورهای عراق و سوریه تقسیم شد، مبارزهء کردها برای رهایی سرزمین خود از چنگال کشورهای حاکم بر کردستان در بخش های مختلف آن همواره در جریان بوده است. قیام شیخ عبیدالله نهری در سال 1880 میلادی و آزاد نمودن بخشی از سرزمین کردستان (فاصلهء میان دریاچه ارومیه تا وان) یکی از کوشش های مبارزاتی مردم کرد بود به منظور آزادسازی کردستان. بنابراین، می توان گفت ذهنیت جداپـذیری/ تجزیه طلبی (به تعبیری) و اتحاد مجدد بخش های تجزیه شدهء کردستان (اتحاد) به تعبیر ما کردها، و قیام و مبارزههای فراوان بمنظور واقعیت بخشیدن به این ذهنیت، همواره وجود داشته است.
اما به تدریج که قیام ها و مبارزات سنتی رو به تکامل میگـذارند، و مبارزات مردم کرد شکل مدرن تری به خود می گیرند، واقعیت های سیاسی جهانی و منطقهای بیشتر بر برنامهء کار مبارزات، اهداف و شکل مبارزه مردم تأثیر گـذار میشوند. تأسیس حزب دمکرات کردستان با داشتن برنامه مترقی و مدرن و به فاصله زمانی اندک بعد از آن تشکیل جمهوری کردستان و برنامهی مترقیانهء این جمهوری نقطهء عطفی در این روند تاریخی محسوب می شود، بدین معنی که این تحولات تأثیر خود را بر شکل مبارزه در بخش های دیگر نیز میگذارد. شاید تحت همین تأثیر بوده است که درست بعد از گـذشت یک سال از عمر حزب دمکرات، حزب دمکرات کردستان عراق با همان شعار محوری ـ دمکراسی برای عراق، خودمختاری برای کردستان ـ شکل میگیرد.
البته از آغاز این مرحله نوین تاکنون نیز گرایشات مبارزه به منظور کسب استقلال و یکپارچگی کردستان در میان برخی از افراد و احزاب کردی در بخش های مختلف این سرزمین وجود دارد ولی امروزه فضای غالب کسب آزادی و حقوق سیاسی کردها در تشکیل سیستم های حکومتی فدرال در کشورهایی که بخشی از کردستان را اداره میکنند و در نتیجه خودمختار بودن کردها در چهارچوب این کشورها است.
حزب دمکرات کردستان ایران با برجسته نمودن دمکراسی، که عدم آن در ایران یکی از اساسی ترین عوامل سرکوب و ستم ها بر مردم کرد و سایر هموطنان بوده است، و با توجه به واقعیت های سیاسی جهانی و منطقه ای و کار مداوم و پیگیری سیاسی و تشکیلاتی با مردم در طول ده ها سال، و بمنظور ارتقاء احساس همبستگی، تأثیرگذار بوده است؛ بنحوی که میتوان گفت اکنون در کردستان ایران هیچ حزب سیاسی جدی استقلال طلب وجود ندارد.
البته طرح این مسئله به هیچ وجه به این معنی نیست که ایدهء «استقلال طلبی کردها» ایدهای منفی و مردود است. برعکس، استقلال کردها، همچون همهء ملت هایی که تا کنون به استقلال کشور خود نایل شدهاند، حق مشروع و بدون چون و چرای آنهاست و سرکوب این حق تحت هر پوششی مردود و محکوم است. ولی سخن ما این است که اکنون در کردستان ایران ـ و میتوان گفت در همهء بخش های کردستان ـ مردم بیشتر شکل «خودمختاری» را پسندیدهاند.
پرسش: حزب شما چندین دهه با شعار «دمکراسی در ایران و خودمختاری برای کردستان» مبارزهء سیاسی خود را در ایران به تصویر کشانید. چند سالی ست که این شعار به «ایران فدرال» تغییر یافته است. چرا و به چه دلایل و تحلیل اجتماعی - تاریخی این شعار محوری حزب خود را تغییر دادید؟ دوماً، در طرح شعار نخستین نقطهء عزیمت دمکراسی برای ایران شمرده می شد، یعنی بر بنیاد دمکراسی بود که انتظار می رفت دادخواهی مردم کردستان پاسخ داده شود. آیا فکر می کنید شعار ایران فدرال ضرورتاً یتواند، به عنوان یک تضمین کنندهء بنیادین، دادخواهی مردم ایران را پاسخگو باشد؟
پاسخ: تغییر شعار محوری حزب از "دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان" به "ایران فدرال" نتیجهء خوانش تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گستردهای است که از زمان انتخاب شعار نخستین در کنگره سوم حزب (1352) تا جایگزین نمودن آن با شعار "ایران فدرال" (تیر ماه 1383)، یعنی در فاصلهء زمانی بیش از 30 سال در جهان، ایران و کردستان روی دادهاند.
دههء چهل خورشیدی شکل گرفتن جهان در دو منطقهء شرق و غرب یا جهان سرمایه داری و کمونیستی و ادامه جنگ سرد، آثار فکری و سیاسی خود را بر جوامع جهانی گذاشته بود زیرا هر کدام از این مناطق (شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) و (غرب سرمایهدار به رهبری آمریکا) در اشاعهء افکار برتری طلبانه و آزادیخواهانهء خود بر اقمار تحت نفوذ سیاسی و فکری خود - هر یک از دیدگاه خود - بشدت فعال بودند. فضای فکری آن روزها در میان اکثر روشنفکران خاورمیانه، از آن جمله ایران و به ویژه کردها، از افکار چپ الهام گرفته از حزب تودهء ایران به مثابه دنباله روی بدون چون و چرای سیاست های شوروی بود، زیرا این تصور که رفع بیعدالتیها، ستم های طبقاتی و ملی که در نظام های استبدای، مثل استبداد سلطنتی در ایران و دیگر نظام های سرمایهداری، وجود دارند تنها از راه پیاده کردن سوسیالیزم (از نوع شوروی یا چینی آن) امکان پذیر است و شکل دادن فورم مبارزه به منظور رسیدن به این بهشت موعود(!) تأثیر بدون چون و چرای خود را بر افکار روشنفکری آن زمان گذاشته بود.
سازمان ها و فعالین سیاسی در کردستان نیز نه تنها از تأثیر این فعل و انفعالات به دور نبودند بلکه تبعیض، ستم و سرکوبگری هایی که از طرف رژیم وقت بر مردم روا داشته میشد از یک طرف، و از طرف دیگر بهره مندی حکومت های خودمختار در داخل اتحاد جماهیر شوروی برای ملیت های گوناگونی که این اتحاد متکثر و متنوع را شکل میداد، در انتخاب شعار «خود مختاری برای کردستان» بی تأثیر نبوده است.
ناگفته پیداست که تأسیس حکومت "جمهوری خودمختار کردستان" در سال 1324 خورشیدی بهوسیلهء حزب دمکرات کردستان، به رهبری شهید پیشوا قاضی محمد، که کمتر از یکسال دوام آورد، نوستالژی کردها از آرزوی تجدید حکومت خودمختار نیز در انتخاب این شعار محوری برای حزب دمکرات وارث حکومت خودمختار کردستان مزید بر علت بوده است. در همان، حال انتخاب نام "جمهوری خودمختار" برای حکومت داخلی کردها در سال 1324 و انتخاب شعار خودمختاری از جانب رهبری حزب دمکرات در سال های بعد، و همچنین جایگزین نمودن این شعار به فدرالیزم، ریشه در علاقهمندی و انتخاب هوشیارانهء این حزب و مردم کردستان در همزیستی با مردم ایران و حفظ یکپارچگی آن دارد، هرچند از آن زمان تاکنون سرسپردگان رژیم پادشاهی و جمهوری اسلامی خواست خودمختاری و فدرال حزب دمکرات را دال بر تجزیه طلبی این حزب دانستهاند و شماری از فعالین سیاسی ایرانی نیز آگاهانه یا ناآگاهانه تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین این دوو رژیم به تکرار آن پرداخته اند.
بعد از پایان جنگ سرد، و به برکت ارتباطات سریع، تبادل اطلاعات و در نتیجه ارتقاء سطح آگاهی عموم مردم و از جمله ملیت های ساکن ایران، سیاست های بین المللی و منطقه ای مسیر نوینی را آغاز نمودند. فروپاشی حکومت ایدئولوژیک ـ استبدادی اتحاد جماهیر شوروی و تشکیل حکومت های مستقل ملی بسیاری بر ویرانههای این امپراطوری، و تغییرات بنیادین کم و بیش مشابهی در یوگوسلاوی، آشنایی بیشتر ملیت های تحت ستم در منطقه ـ به ویژه در ایران ـ به حقوق پایمال شدهء خویش از جانب حکومت استبدادی مذهبی جمهوری اسلامی، تحقیر زبان، فرهنگ و حتی مذهب آنان، تحریف تاریخ مبارزاتی این ملل و عوامل بسیاری دیگر دست به دست هم دادند و موجب شدند توقعات و خواست های ملیت های تحت ستم ایران افزایش یابند و بیش از این تحت لوای اسلام به سیاست های ارتجاعی و همسان سازی رژیم تمکین ننمایند.
کردها، بنا به تجارب تاریخی مبارزات ملی خود طی یک صد سال اخیر، و حضور احزاب ریشهدار با تجربهء خود، از جمله حزب دمکرات کردستان ایران، از همان آغاز بر سر کار آمدن جمهوری اسلام به این دریافت واقعی رسیدند که تحت رهبری این رژیم نه تنها هیچکدام از خواست های سیاسی آنان بر آورده نخواهد شد بلکه سایر مردم ایران نیز روی آزادی و رفاه را نخواهند دید، شرکت نکردن مردم کرد در رفراندوم تعیین نوع حکومت و مبارزهء آنها علیه رژیم نوپا، و بسیاری از مواضع و سیاست های روزهای آغازین اين حکومت همه دلالت بر این واقعیت دارند، ولی متأسفانه آن روزها هنوز این آگاهی به دلایل بسیاری در میان سایر ملیت های ایرانی وجود نداشت، در نتیجه، بسیار طبیعی بود که حزب دمکرات به همان خواست "خودمختاری برای کردستان" بسنده کند. ولی بعد از گذشت سالیان و پدید آمدن تحولات گسترده و عمیق گوناگون، بهویژه تحولات سیاسی در منطقه و از جمله شناخت از رژیم جمهوری اسلامی، ارتقاء سطح آگاهی ملیت های ایرانی، خواستی که روزگاری خواست مردم کرد و حزب دمکرات به مثابه حزب محبوب اکثریت مردم کرد گویای این خواست یعنی خودمختاری بود، در سال های اخیر به خواست عمومی ملیت های ایرانی تبدیل شده است. مبارزات سیاسی این ملیت ها در آذربایجان، بلوچستان، اهواز و ... طی این سال ها ـ علیرغم همهء سرکوب های بیرحمانه رژیم ـ، شکل گرفتن احزاب این ملیت ها بر محور خواست های ملی، به صورت آشکار یا مخفی نمودهای واقعی این خواست ها هستند و متهم نمودن احزاب و فعالین سیاسی آنان از جانب رژیم جمهوری اسلامی به وابستگی به بیگانه یا قاچاقچیان مواد مخدر، تروریست و... نتوانسته است چیزی از این واقعیات را تغییر دهد.
بنابراین، اگر در دههء آغازین حکومت جمهوری اسلامی تمایل و گرایش قابل توجهی به خواست ملی در میان ملیت های گوناگون ایرانی وجود نداشت خواست خودمختاری برای همهء ملیت های ایران (حکومت فدرال در ایران) از طرف حزب دمکرات با واقعیت های آن زمان تطابق نداشت؛ زیرا این حزب به خود حق نداده است که از جانب سایر ملیت های ایرانی سخن بگوید و خواست های آنها را مطرح نماید، ولی بتدریج این خواست ـ به دلایلی که قبلاً به آن اشاره رفت ـ به خواست عمومی ملیت های ایرانی تبدیل شد و همگی خواستار این حقوق شدند. در نتیجه، خواست بنیانگذاری حکومتی دمکراتیک و فدرال در ایران به منظور احقاق حقوق سیاسی ملیت های تحت ستم مطرح و به شعار محوری حزب تبدیل میشود. از این نظر میتوان گفت همانقدر که خواست خودمختاری در یک دورهء مشخص تاریخی خواست واقعی مردم کرد بود و طرح این شعار از جانب حزب دمکرات در هماهنگی با اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و کردستان بوده است، جایگزینی آن به شعار محوری «فدرالیزم» نیز در هماهنگی با اوضاع سیاسی امروز ایران، ملیت های ایران و منطقه است.
این واقعیت را نیز به دلایل ذکر شده اضافه بکنم که شکل گیری حکومت فدرال در ایران و حکومت های خودمختار در مناطق ملی برای ملیت های ایران خود میتواند در استحکام و گسترش دمکراسی در سراسر ایران نقش بسیار برجستهای داشته باشد، و همچنین قابل اطمینان ترین تضمین برای بقا و ماندگاری این خودمختاریها محسوب میشود؛ به این معنی که اگر تحت شرایطی حکومت مرکزی ایران خودمختاری برای یکی از ملیت های ایرانی را به رسمیت بشناسد، همین حکومت تحت شرایطی دیگر آسانتر میتواند بساط این خودمختاری را برچیند؛ ولی به همان اندازه که سایر ملیت ها نیز از این حقوق بهرمند باشند برای حکومت مرکزی برچیدن همهء آنها به این آسانی میسر نخواهد بود.
در اینجا لازم میدانم اشاره بکنم که طی سال هایی که حزب دمکرات خودمختاری را شعار محوری خود قرار داده بود همیشه بر این امر نیز تأکید گذاشته است که در کشوری مثل ایران که ملیت های گوناگون که هر کدام در محیط جغرافیایی نسبتاً مشخصی زیست مینمایند، فدرالیسم مناسب ترین شکل حکومتی است.
در مورد بخش دوم سوال شما باید عرض کنم که در انتخاب شعار فدرالیسم نیز "دمکراسی برای ایران" همچنان در اولویت خود قرار گرفته است، زیرا در کنگرهء سیزدهم مسألهء فدرالیسم اینچنین مطرح میشود: "شعار استراتژیک حزب دمکرات کردستان ایران تشکیل سیستمی دمکراتیک فدرال در ایران و تأمین حقوق ملی برای مردم کرد در کردستان ایران است". تنظیم عبارت "سیستم دمکراتیک فدرال" با توجه به این واقعیت انتخاب شده است که دمکراتیک بودن سیستم در اولویت قرار دارد و بهیچ وجه فراموش نشده است. چه، دمکراسی در هر شرایطی در سر لوحهء مبارزات حزب دمکرات بوده است و همچنان خواهد بود.
پرسش: آقای هجری، به موضوع فدرالیزم اشاره نمودید و اینکه فدرالیزم در ایران تضمین کننده دمکراسی و همچنین تقسیم قدرت سیاسی خواهد بود. در همین راستا حتماً می پذیرید که بحث تقسیم قدرت سیاسی و رویگردانی از یک سیستم تمرکزگرای سیاسی - فرهنگی می تواند راهکارهای گوناگونی داشته باشد و می بینیم که آرایش سیاسی نیروهای سیاسی و فکری در ایران با پذیرش تقسیم قدرت سیاسی بدیل های گوناگونی را پیشنهاد می کنند. در همین رابطه مایلم به پرسش زیر پاسخی بدهید: آیا فدرالیزم تنها بدیل ممکن برای تقسیم قدرت سیاسی در ایران می باشد؟
پاسخ: تجربهء حکومت داری در یک صد سال گـذشتهء ایران نشان داده است که توتالیتاریزم در مرکز بمنزله اهرمی نیرومند برای سرکوب خواست های ملی ملیت های ایرانی، ازجمله مردم کرد، مورد استفاده قرار گرفته است، این سیاست علیرغم گنجاندن موادی قابل قبول و ظاهراً دمکراتیک در قانون اساسی کشور برای مناطق ملی ایران از جمله قایل شدن اختیاراتی برای آنان بطور مستمر بکار گرفته شده است.
پرسش: قرائت ناگفته اما قابل دریافتی از اندیشه ای سیاسی از بیان مطالبات شما قابل استباط است که ضمن احترام به هستی کرد، بايد بگويم که این گمان را می پروراند که مطالبهء فدرالیزم بهانه ای ست برای تجزیه. این ادعا توانست امروز ذهنیت بخشی از مردم ایران را به موضوع فدرالیزم مشکوک و همراه خود سازد. اتهام به مطالبات کرد بی شک احساس دوگانه ای را می تواند در ذهنیت بپروراند. به هر حال این نیروی فکر شاید در ذهنیت چپ یا دمکرات هم یافت شود که اتفاقاً همان ذهنیتی است که مدعی عدم تمرکز قدرت نیز می باشد. پاسخ شما چيست؟
پاسخ: در ایرانی که در تمام تاریخ خود روی دمکراسی را ندیده است و طی قرون متمادی، بهویژه نیم قرن اخیر، تبعیض و ستم نه تنها در عمل و اندیشه حکومتگران بلکه در تفکر گروهی از کسانی که سخن از دمکراسی و برابری به میان میآورند و خود نیز تحت ستم و تبعیض حکومتگران هستند آنچنان نهادینه شده است که قادر به رهایی از باز تولید استبداد و تبعیض نیستند، تنها فدرالیزم است که میتواند آرامش خاطری برای ملت های تحت ستم بوجود آورد و نظر آنان نسبت به آینده سیاسی خود با حقوق مساوی با همه را در چارچوب ایران تضمین کند. ملیت های ساکن در سرزمین ایران، از جمله ما کردها، در شرایط حساس و ضروری، تحسین و تمجیدهای بسیاری شنیدهایم و خواندهایم از قبیل اینکه کردها آریایی هایی اصیل، مرزداران غیور، میهن پرستان شجاع و... هستند، ولی این ملت با این ویژگیهای برجسته هر وقت خواستار ابتدایی ترین حقوق انسانی خود، مثلاً تحصیل کودکان اش به زبان مادری شدند بلافاصله تبدیل میشوند به تجزیهطلب، ضد انقلاب، عوامل و مزدور بیگانه و... و به اتهام این گناهان ناکرده مجازات میشوند. در وارد نمودن این اتهامات و مجازات ها هیچ تفاوتی بین بخشی از آن گروه از دمکراسی و برابری خواهان(!) و رژیم های توتالیتر و استبدادی وجود نداشته است. به همین دلیل و دلایل بسیاری دیگر، از نظر ما، فدرالیزم تنها بدیل ممکن برای تقسیم عادلانهء قدرت سیاسی در ایران است.
نیروهای فکری مورد نظر شما همان نیروهای فکری دمکرات نما هستند که تئوری های بسیاری میبافند و راه های زیگزاک فراوانی میروند تا بلکه بتوانند در صورت لزوم یا ناچاری اگر سخن از رفع تبعیض نیمبندی را به میان آوردند، در آینده و پس از بدست گرفتن قدرت هر گاه اراده کردند بتوانند بطور عملی آنرا نادیده بگیرند و راه را برای اعمال استبداد نهفته در ذهنیت خود آماده داشته باشند. اگر آنها واقعاً معتقد به فدرالیزم هستند چرا به شکلی از آن روی نمیآورند که موجبات رضایت ملیت های ایرانی را فراهم کند و همه را به یک نسبت مالک و دلسوز این سرزمین نماید؟
در مقابل آن اندیشه اما از نیروهای فکری خواهان فدرالیزم نیز برخورداریم. امروز نیروهای اجتماعی بسیاری، همچنین اندیشه ورزان، به فدرالیزم به مثابه تنها امکان تمرکز زدایی از قدرت سیاسی می نگرند، اما چگونگی برپایی و نوع درک از فدرالیزم می تواند بیان بدیل های متفاوتی را به نمایش بگذارد. مانند فدرالیزم بر اساس جغرافیا- استانی و فدرالیزم بر اساس جغرافیای فرهنگی- زبانی.
پرسش: آیا پذیرش و یا نفی هر یک از این باورها متضمن کاری کارشناسانه در حیطهء بررسی عمیق اقتصادی- سیاسی و فرهنگی نمی باشد؟ و اگر پاسخ مثبت ماست چه داده هایی برای پذیرش و نفی این بدیل ها از منظر شما در اختیار داریم؟
پاسخ: نهادینه نشدن دمکراسی، که بخشی از آن به دلیل عدم تمرین دمکراسی در این کشور می باشد، حتی در ذهن و اندیشهء گروهی از آنانی که مدام دم از دمکراسی می زنند جا دارد، از طرفی دیگر، تجربهء فدرالیسم در بسیاری از کشورهای دمکراتیک و پیشرفتهء امروز دنیا که ترکیب جمعیتی آنان را ملیت های متفاوت ساکن در جغرافیای مشخص آن سرزمین تشکیل می دهند و بسیاری دلایل دیگر، نشان می دهد که فدرالیسم تنها بدیل دمکراتیک قابل اعتماد و ممکن برای ایران چند ملیتی است. این شکل از ادارهء کشور البته در ممالک دیگر بر اثر مطالعات کارشناسانه انتخاب شده و سال هاست بصورت عملی اجرا میشود و تجارب مفید بسیاری در این رابطه در دسترس است. هدف من این نیست که ما فدرالیزم را از جایی به عاریت بگیریم و در کشور خود پیاده کنیم، بلکه با حفظ اساس این تجربهء موفق طوری آن را در کشور خود پیاده کنیم که جوابگوی ویژگی های ایران باشد. البته در این قسمت احتیاج به کار کارشناسانه خواهد بود.
پرسش: به نظر می آید روند گفتمان سیاسی میان نیروهای فکری و سیاسی یا آغاز نگردیده و یا بیشتر به حاشیه پردازی بر سر چنین بدیلی تمایل دارند. شما برای اینکه این گفتمان بصورت جدی تحقق بپذیرد چه کرده و برنامه ای در آینده ارائه میدهید؟
پاسخ: روند گفتمان سیاسی دربارهء ایران فدرال نسبت به سال های آغازین حکومت جمهوری اسلامی، و به ویژه دههء اخیر، پیشرفت زیادی کرده است. اکنون بخش عظیمی از فعالین سیاسی ملیت های ایرانی در این باره بحث می کنند، مقاله می نویسند و اجتماعات برپا می کنند.
چند سال پیش کنفرانس هایی در دانشگاه های قزوین، تبریز و تهران از طرف استادان و دانشجویان ملیت های ایرانی، به ویژه ترک های آذربایجانی، برگزار شد و در آن از فدرالیزم پشتیبانی بعمل آمد. در خارج از کشور نیز فعالیت های سیاسی قابل توجهی از طرف روشنفکران و گروه های سیاسی فدرال خواه و همهء آنانی که به آیندهء ایرانی آرام و پیشرفته می اندیشند و به شعار "ایران برای همهء ایرانیان" باور دارند در جریان است. "کنگرهء ملیت های ایران فدرال"، که نمایندهء فکری اکثریت ملیت های ایران می باشد، در بخش زیادی از مجامع بین المللی مورد استقبال قرار می گیرند.
ما در این راستا کوشش های تشکیلاتی، رسانه ای و ارتباطات خود را بکار گرفته ایم تا با همکاری سایر فعالین سیاسی باورمند به فدرالیزم این گفتمان را جدی تر و گسترده تر به پیش ببریم. کارهای حزب در این راستا اثر بخش بوده است و شاید به همین دلیل این روزها توتالیتاریزم غالب و مغلوب از چپ و راست حملات خود را علیه فعالین فدرال خواه، از جمله حزب دمکرات، شدیدتر از پیش آغاز نموده اند و بر آن هستیم که به همراه سایر نیروهای معتقد به دمکراسی و برابری طلب در آینده نیز در راستای ایجاد فضای بهتر برای درک این مقوله، با هموطنان خود از هر جناح فکری که باشند وارد دیالوگ شویم.
پرسش: در یکی از مصاحبه هایم باشما پرسشی را از فرایند تحقق پذیری بدیل سیاسی شما دال بر ایرانی فدرال و دمکراتیک مطرح نمودم. پاسخ شما روشن و صریح بود. مطرح نمودید دادخواهی و بدیل سیاسی خود را از طریق مبارزهء سیاسی و دمکراتیک و همه پرسی به پیش خواهید برد. حال بار دیگر این پرسش را مایلم مطرح نمایم که، در صورت عدم پذیرش پيشنهاد شما در یک همه پرسی، سیاست حزب شما چه خواهد بود؟
پاسخ: البته راه ما برای رسیدن به این خواست سیاسی ادامهء مبارزه سیاسی و دمکراتیک و در نهایت همهپرسی است، اما همهپرسی در مورد تعیین سرنوشت یک ملت باید در میان همان ملت به عمل آید، اگر در این همه پرسی ملت مورد نظر ـ مثلاً کردهای ایران ـ سیستم فدرالی را رد کردند بدون شک حزب ما از رأی اکثریت آنها پیروی خواهد کرد. ولی اگر نظر شما همه پرسی از همهء مردم ایران در بارهء کردها باشد، به این معنی که هموطن من در شیراز در مورد کردهای کردستان ایران یا ترک های آذربایجان تصمیم گیری کند و نظر بدهد و یا بالعکس آن، چنین همهپرسی را دمکراتیک نمیدانم، لذا احتمالاً نتایج چنین رفراندومی تغییری در وضع نامطلوب ملیت ها ایجاد نخواهد کرد، یعنی روز از نو، روزی از نو؛ و آغاز فصلی دیگر از مبارزه برای کسب حقوق سیاسی. همه پرسی از ملیت های ایرانی مطرح است. برای مثال، در نهایت اين مردم کرد هستند که حق تعیین سرنوشت خویش را دارند و چگونگی ادارءه مناطق خود را مشخص می کنند.
پرسش: مواردی هستند که نیازمند یک همه پرسی عمومی می باشد . بطور مثال، وقتی دربارهء نظام دمکراتیک آینده سخن می گوییم تصمیم گیری در یک واحد ملی صورت خواهد پذیرفت. پرسش من دقیقاً بدین معنا ست که اگر نتیجهء آرای مردم ایران موافق با نظامی دمکراتیک غیر متمرکز، اما غیر فدراتیو، بود موقعیت سیاسی خود را چگونه خواهید دید؟
پاسخ: ما از رأی دادن مردم به نظام دمکراتیک استقبال میکنیم و اگر چنانچه این نظام دمکراتیک خواست های ما را برآورده نکرد از دمکراتیک بودن نظام استفاده میکنیم، به منظور کوشش در راه رسیدن به بقیهء خواست هایمان؛ مثل همهء آحاد جامعه و سایر ملیت های ایرانی. بنابراین، تقسیم قدرت مرکزی در همهء اشکال آن ـ که شما به برخی اشاره کرهاید، که دیگران را در ادارهء امور کشور سهیم گرداند و از حجم ستم ها و تبعیض هایی که بر ملیت ها و شهروندان ایرانی روا داشته شده بکاهد، گام یا گام هایی هستند که ما را به هدف هایمان نزدیک میکنند ولی ممکن است کافی نباشند. لذا بقیهء راه تا رسیدن به مقصد را باید طی کرد.
پرسش: به «کنگرهء ملیت های ایران فدرال» اشاره نمودید. در این مورد بی شک آرای عمومی گونه های متفاوتی می اندیشد. کنگرهء ملیت های ایران فدرال از احزاب و نیروهای متفاوتی از سراسر ایران تشکیل یافته است. به جز احزاب کردی دیگر احزاب هیچ زمینهء تاریخی و هیچ شاهدی دال بر دارا بودن پایگاه مردمی در اختیارمان قرار نمی دهند. بسیاری از همین احزاب مقارن با تاسیس کنگره برای نخستین بار معرفی می گردند و طی همین مدت هم نتوانسته اند رابطهء ارگانیکی را با مردم خود بوجود آورند. اما بی شک توانستند توجه برخی از نهادهای جهانی را بخود جلب نمایند. آیا کنگره بر اساس جلب نظر نهادهای جهانی ساخته و پرداخته گردیده؟ در همین رابطه، حزب شما برنامه و آلترناتیو سیاسی خود را با تکیه بر همبستگی با کنگرهء ملیت های ایران فدرال قرار داده است، اما بسیاری از احزاب سیاسی که امروز هم با شما همراه می باشند به چنین بدیلی باور ندارند. این وضعیت چند گانه چگونه می تواند راه روشنی از مبارزه را تعریف نماید؟
پاسخ: در رابطه با کنگرهء ملیت های ایران فدرال و احزاب و سازمان های عضو آن باید عرض کنم که دارا بودن زمینهء تاریخی برای يک حزب الزاماً دال بر داشتن پایگاه مردمی آن حزب نیست، چه بسا احزاب تاریخی ایران که اکنون از حداقل پایگاه مردمی برخوردارند؛ بر عکس آن هم صادق است و آن اینکه ما در جهان و در خاورمیانه احزاب تازه بنیاد زیادی را سراغ داریم که از هر نظر از احزاب تاریخی پیشی گرفتهاند. کسب پایگاه اجتماعی برای يک حزب مشروط به چگونگی بستر فکری و برنامه کاری آن حزب است. در کردستان کم نبودند احزابی که خود را بسیار پیشرفته میشمردند و احزاب سنتی کرد را تحقیر می نمودند ولی چون حامل خواست مردم نبودند به تدریج به تاریخ پیوستند. در مورد احزاب سایر ملیت های ایران هم وضع به همین منوال است. احزاب عضو در «کنگره» پرچم مبارزه برای کسب حقوق ملی ملیت هایی را به دست گرفتهاند که طی سال های متمادی تحت انواع ستم ها قرار داشتهاند. بنابراین، دلیلی ندارد که در میان این مردم پایگاه اجتماعی نداشته باشند. من بر این باورم که هر کدام از آنها کم و بیش با مردمان خویش رابطه ارگانیک به وجود آوردهاند ولی نباید انتظار داشت که این روابط همانند روابط موجود میان بعضی از احزاب کردستانی و مردم کرد باشد، زیرا این رابطه در کردستان طی دههها کار و مبارزه ایجاد شده است در حالی که حداقل برخی احزاب کنگره ملیت های ایران فدرال سابقه تاریخی چندانی ندارند ولی با گـذشت زمان و کار و فعالیت روابط آنها نیز گام بهگام با مردمان خود گستردهتر میشود.
پرسش: حزب شما در موقعیت پیچیده ای قرار گرفته است؛ از سویی در تقابل با رژیمی ست که نابودی این حزب را نشانه گرفته و از هیچگونه جنایت و ترور هراسی ندارد؛ از سوی دیگر با هراس افکنی ها و تهمت هایی همچون تجزیه طلبی از سوی برخی سیاستمداران مواجه می باشید، و از سوئی دیگر فشار نیروهای فکری هر چند اندک اما موجود در میان روشنفکران و کنشگران کرد که بدیل «استقلال» را مورد نظر سیاسی خود دارند. شما موقعیت خود را چگونه ارزیابی می نمایید؟ در ثانی چه تقابل و چه گفتمانی را در این عرصه های گوناگون پیشنهاد می کنید؟
پاسخ: شما در این پرسش بر چند نقطه حساس انگشت گذاشته اید که حزب ما با آنها روبرو است. يکی مقابله با رژیم است که حزب ما را منحله اعلام نموده و هر گونه فعالیت تحت این نام را به شدت سرکوب می نماید. مبارزه با این رژیم/ رژیم ها به منظور کسب حقوق سیاسی دمکراتیک برای مردم کردستان ایران رسالت و ماهیت حزب دمکرات است. این مبارزه طی 65 سال گذشته، علیرغم فرازو نشیب های فراوان، همچنان ادامه داشته است. ادامهء این راه تا رسیدن به مقصد همچنان ادامه خواهد یافت و همهء اعضاء و هواداران حزب همچون گذشته راه را طی خواهند کرد. البته کسانی که گام در این راه میگـذارند از فراز و نشیب ها آگاهند و به همین دلیل علیرغم سختی راه تشخیص موقعیت برای آنها پیچیده نیست. اینکه شماری از فعالین سیاسی کرد بدیل «استقلال» را مورد نظر دارند، بیشتر در رابطه با اعمال سیاست های سرکوبگرانه و تبعیض علیه مردم کرد بوده است و هر اندازه این نوع سرکوب و تبعیض ها شدیدتر و دامنهدارتر شوند، قوهء گریز از مرکز نیز نیرومندتر میشود. به همین دلیل استقلال طلبی در میان دیگر ملیت های ایرانی به مراتب برجستهتر شده است. ما ضمن احترام به این دیدگاه ها در رابطه با " حق تعیین سرنوشت ملل" خواهان حکومت دمکراتیک فدرال در ایران هستیم و از جانب این گروه ها نیز مورد انتقاد قرار داریم ولی، با وجود همهء این مشکلات، هنوز در میان کردهای ایران خواست خودمختاری برای کردستان در چارچوب ایران فدرال گرایش غالب است. ما با این گروه از هموطنان مان هیچ نوع مقابلهای نداریم بلکه به رأی آنها احترام میگذاریم.
اما اگر برخی از هموطنان خواست های سیاسی دمکراتیک ما را تجزیه طلبی میپندارند و در این رابطه انواع تهمت های ناروای دگر به ما کردها یا به حزب ما میزنند ناشی از کج فهمی آنها از دمکراسی و تقسیم قدرت مرکزی است که ما امیدواریم با کار روشنگری بیشتری از سوی ما و سایر مدافعین حکومت فدرال این سوء تفاهمات بر طرف شوند، و برسد آن روزی که هیچکدام خود را ایرانی تر از دیگری ندانیم و بدین بهانه بر ادامهء تبعیض ها و ستم ها علیه کردها و سایر ملیت های ایرانی پای نفشاریم و همدست و همراه رژیم های توتالیتر نباشیم.
در اینجا ضروری میدانم اشارهای داشته باشم به این واقعیت که اوج گیری این نوع اتهامات به حزب ما بیشتر دلیل بر رشد روز افزون گرایش ایجاد ایرانی دمکراتیک و فدرال در میان آزادیخواهان و وطن پرستان راستین ایران است تا بلکه برای همیشه بر این تبعیضات پایان داده شود.
پرسش: در سال های اخیر، همراه با رشد آگاهی خلق های ایرانی بر بنیاد باور به وجود تاریخی و انسانی خود و رشد روزافزون اگاهی برای کسب برابری های اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی، نوعی اندیشهء تاریخ سازی و جدا سازی بنیادها و ارزش ها نيز شکل گرفته است. بخشی مبارزه را در تعریف نژادی، والایی یا ذلت فرهنگی یکدیگر می بینند، به بنیاد ها و نمادها و ارزش های فرهنگی و زبانی یکدیگر حمله می برند تا حقانیت خود را اثبات نمایند. مفاهیمی چون پان فارسیزم، فارس فاشیست، فارس اشغالگر، شوینیزم فارس دارند عبارات عادی مکالمات در دیالوگ ها می شوند. در واقع نقطه عزیمت برابری خواهی فرهنگی سیاسی دارد به سوی فرهنگ ستیزی کوچ میکند. من شک ندارم که بخشی از نیروی محرکه این رفتار بر می گردد به اقدامات رژیم و نهادهای اطلاعاتی آن. اما بخشی دیگر مربوط به خودمان می شود و اینکه عواطف سرکوب شده را جایگزین حقایق و خرد مبارزاتی می نماییم. به نظر من این شرایط هم دلهره آور است و هم ذهنیت یگانه برای مبارزه با رژیم اسلامی را دچار گسست می کند. حزب شما هرگز در این مباحث سهیم نبوده و همهء هم و تلاش اش برای وحدتی سیاسی بکار گرفته شده است. اما آیا فکر نمی کنید مبارزهء شما کافی نبوده و می بایست تقایل با چنین کژپنداری ها را نیز در برنامهء کاری خود منظور دارد؟ در این راستا چه می پندارید و چه پیشنهادی دارید؟
پاسخ: حزب ما، به عنوان حزبی دمکرات و مساوات طلب، به فرهنگ، زبان، تاریخ و معتقدات مذهبی همهء هموطنان ایرانی و غیر ایرانی با دیدهء احترام مینگرد. بر این مبنا، طی سال های مبارزهمان بر علیه تبعیض، همواره این فرهنگ را در میان اعضاء و هوادارن خود تبلیغ کردهایم. حکومت 11 ماههء جمهوری کردستان در مهاباد در سال 1324 خورشیدی نیز گواهی کافی بر این باور است. فرهنگ حزبی ما از آغاز تا کنون بر مبنای ایجاد مساوات و برابری بوده است. لذا ما که در راه شکل گیری این مساوات و برابری مبارزه میکنیم در صدد هستیم که هر نوع برتری طلبی را فرافکنیم تا همه با هم باشیم نه اینکه خود را برتر از دیگران بدانیم. ممکن است در میان برخی از هموطنان فارس و سایر ملیت های ایرانی ما کم و بیش دیدگاه شوونیستی وجود داشته باشد؛ این گرایش بطور کلی محکوم است زیرا راه با هم زیستن ملت ها را سد میکند، از این دیدگاه تحقیر نژاد یا فرهنگی دیگر هیچگاه موجب ارتقااء فرهنگ تحقیر کننده نخواهد بود. فرهنگ ستیزی، تحقیر دیگران و حق ویژه قایل شدن برای خود، در تضاد با مساوات طلبی و رفع تبعیض قرار میگیرد. از این رو ما آن را محکوم میکنیم.
در اشاعهء این دیدگاه حزب ما کار پیگیر و گستردهای کرده است. شاید به همین دلیل در میان کردها تحقیر و توهین کمتر از سایرین دیده میشود. ولی به منظور گسترش احترام به همدیگر و ارزش قائل شدن به فرهنگ ها احتیاج به کار بسیار و پیگیر همهء روشنفکران و فعالین سیاسی دمکرات در سراسر ایران وجود دارد، به ویژه که جمهوری اسلامی با اعمال سیاست های خشونت و تبعیض آمیز خود به شدت در صدد ایجاد نفاق و خصومت در میان ملیت های مختلف ایران است.
پرسش: ایران امروز و نسل جوان اش بی شک تفاوت های بسیار با نسل مبارزین پیشین دارد. یکی از وجوه مشخص و ویژگی نسل جوان «فردیت گرایی» اوست. یکی دیگر حضور کمی و کیفی او در صحنه دانش و علوم آکادمیک می باشد. تا چه حد فکر می کنید حزب دمکرات کردستان ایران توانست ارتباط خود را با این نسل برقرار نماید؟ آیا مطالبات نسل جوان کرد در طرح اندیشهء حزب شما دریافت گردیده؟ اصولاً جایگاه امروزین حزب را در میان گروه های متفاوت سنی و اجتماعی چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ: سوال جالبی است، دقیقاً نسل جوان کردها علاقمندی بسیاری به تحصیلات آکادمیک و پیشرفته دارند؛ و بسیار کنجکاو، آگاه و با فرهنگ هستند. اگر اشتباه نکنم آمار دانشجویان کرد در ایران به نسبت جمعیت، دارای درصد بسیار بالایی است و همین امر موجب شده است که اگر جمعی در میان نسل های پیشین بطور عاطفی به دنبال کسب حقوق سیاسی خود بودند، نسل امروزه با آگاهی کامل و شعور و اندیشه در مسیر مبارزه برای کسب این حقوق قرار گرفته است، فعالیت های سیاسی چشمگیر دانشجویان کرد در دانشگاهای شهر های کردنشین و سایر شهرهای ایران ریشه در این آگاهی دارد.
یکی از دلایل این امر را میتوان در فضای پر از تبعیض و تحقیری جستجو کرد که رژیم جمهوری اسلامی برای ملت کرد و همین نسل بهوجود آورده است. چگونه میتوان انتظار داشت نسل جوان کرد تحصیل کردهء امروز، که از روزی که چشم باز کرده متوجه شده است که تحصیل به زبان مادری اش ممنوع است، باورهای مذهبیاش روزانه مورد تحقیر قرار میگیرند، به گناه کرد بودن و سنی بودن به حاشیه رانده میشود و سرزمین اش ویران و عقب مانده است، حاکمان سرزمین ش از تهران، اصفهان و... هستند (لابد زیرا که کردها شایستگی ادارهء مناطق خود را ندارند و به مثابه افراد صغیر و ناقص العقل باید تحت سرپرستی از خود بهتران قرار گیرند!) و آن که خواستار آزادی است ضد انقلاب است! و اگر خواستار کم کردن سایه این سرپرستان تحمیلی است تجزیه طلب است! و هر زمان از گرسنگی و بیکاری صدایش بلند شده است وابسته به استکبار جهانی است! و به اتهام این همه جرم(!) باید اعدام یا زندانی شود، منشاء همه این رنج ها و دردها را فراموش کند و در اندیشهء فردیت خود ـ به تعبیر شما ـ باشد؟ مگر نه این است که فردیت وی به علت کرد بودن در معرض تهاجم بیرحمانهء مشتی مرتجع قرار گرفته است؟ بنابراین وی، حتی بخاطر فردیت گرائی آزاد خود نیز که شده است، آگاهانه به این واقعیت پی برده است که برای رسیدن به این فردیت آزاد قبل از هر چیز باید از تحت الحمایه بودن خارج شده و بعنوان يک جوان کرد بتواند اظهار وجود کند و دست هایی را که میخواهند بی هویت اش کنند و به پیچ و مهره تبدیل اش کنند از سر خود بردارد. برای رسیدن به همین منظور است که متشکل میشود و به مبارزه می پیوندد.
حزب دمکرات کردستان ایران، از آنجا که از آغاز تاکنون بدون هیچ تردیدی رهایی این فردیت، و سرانجام نيز جمع آنها بعنوان ملت کرد، را در کسب حقوق خودمختاری یافته و تحت هر شرایطی پرچمدار راستین مبارزه برای کسب این حقوق بوده است، بیشتر احاد این ملت گرد او جمع میشوند. این مبارزه، و در پیش گرفتن این سیاست، همچنان پل ارتباط این نسل با حزب دمکرات میباشد، علاوه بر این، بقیهء مطالبات دمکراتیک این نسل نیز در برنامهء حزب و استراتژی و تاکتیک های آن به روشنی بیان شده است.
این مباحث و ارائهء این راه ها، مسایل آنچنان بغرنج و پیچیدهای نیستند که محتاج تقسیم به پیشا/پسا دمکراسی باشند. بر پایهء این دیدگاه ها اولویت گفتمان سیاسی برای ما به رسمیت شناختن این حقوق روشن و شناخته شده است؛ چرا که این به رسمیت شناختن نقطهء آغاز حرکت به سوی دمکراسی واقعی، ایجاد ایرانی برای همهء ایرانیان و آشتی ملی است ـ راهی که خلاف آن طی بیش از یک قرن گـذشته نتوانسته است با زور سرنیزه « ایرانی یکپارچه» بسازد و پل اعتماد بین همهء ملیت های ایرانی باشد.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=36582
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.