بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 27 مرداد 1391 ـ  17 ماه اگوست 2011

 

ايران زير آوار سياست خارجی

مهدی خلجی

معمولاً هنگام بروز مصائب طبیعی مانند زلزله یا سیل رهبران سیاسی می‌کوشند از فضای عاطفی عمومی برای افزایش محبوبیت خود بهره بگیرند.

فرض کنید آیت الله خامنه‌ای که از سمت پدر تباری آذربایجانی دارد، در ساعات اولیه‌ی وقوع زلزله‌ اخیر پیامی گرم و التیام‌ بخش صادر می‌کرد و حتی بی‌درنگ برای چند ساعت به مناطق زلزله‌زده سفر می‌کرد، از جریان امدادرسانی و وضع آسیب‌زدگان خبر می‌گرفت، با کودکان و زنان و مردانِ رنجور و داغ‌دیده حرف می‌زد و همه‌ این‌ها به مدت چهل و هشت ساعت در رسانه‌های دولتی انتشار می‌یافت.

چنین کاری می‌توانست در ذهن عمومی اثری عمیق بگذارد و رهبر کشور را سخت دل‌مشغول آسایش و امنیت مردم وانماید. اما او چنین کاری نکرد. رسانه‌های دولتی نیز عمداً بیشتر به مراسم شب احیا و نیز مسائل دیگر پرداختند و مسأله‌ زلزله را حاشیه‌ای قلمداد کردند.

این امر حاصل غفلت نبوده است. در بحران بالا رفتن قیمت مرغ، به طور هماهنگ شده، بیشتر ائمهء‌ جمعه و نیز برخی مراجع تقلید مانند ناصر مکارم شیرازی به مردم توصیه کردند که مرغ نخرند و نخورند و حتی برخی در مذمت گوشت‌خواری یا حرمت خوردن مرغ نیز سخن گفتند.

نوع برخورد رسانه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی با مسأله‌ تحریم‌ها نیز نادیده گرفتن آن‌ها و تظاهر به بی‌اهمیت بودن و نامؤثر بودن آن‌هاست.

روی دیگر پیامی که رسانه‌های تبلیغاتی و سخنان رسمی و رفتار علنی رهبران جمهوری اسلامی به مردم می‌فرستند گویا این است که اطلاع‌رسانی درباره‌ء اخبار منفی می‌تواند به جنگ روانی «دشمن» علیه جمهوری اسلامی کمک کند.

 

تمرکز قدرت در دست رهبری

پوشش ناقص اخبار زلزله‌ آذربایجان در رسانه‌های دولتی و نیز پیام کوتاه و سرد آیت الله خامنه‌ای با تأخیری نزدیک به سی ساعت می‌تواند بخشی از واقعیتِ وضع سیاسی در ایران را روشن کند.

معمولاً در نظام‌ های سیاسی که گروه‌های مختلف می‌توانند به شکلی با یکدیگر رقابت کنند، سیاست خارجی تابع سیاست داخلی می‌شود.

در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی رقابت میان دو جناح اصلی جمهوری اسلامی به طور جدی جریان داشت و هیچ یک از دو جناح نتوانسته بود آن دیگر را از میدان به در کند.

طی آن شانزده سال، مسائل اصلی سیاست خارجی مانند رابطه با آمریکا و برنامه‌ی هسته‌ای موضوع جدل میان دو جناح و ابزاری برای به دست آوردن قدرت در رقابت‌های داخلی بود.

در چند سال اخیر، به ویژه پس از سرکوب جنبش اعتراض‌آمیز پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388، قدرت در دستان آیت الله خامنه‌ای متمرکز شد.

نه تنها اصلاح‌طلبان به شکلی بی‌سابقه از مدار منازعات سیاسی حذف شدند که حتی حلقه‌ای سیاسی که گرد محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی، نیز شکل گرفته بود متهم به فساد مالی، عقیدتی و عدم اطاعت از ولی فقیه شد و در نتیجه بخت خود را برای دستیابی به موقعیت‌های سیاسی مهم در آینده از دست داد.

آیت الله خامنه‌ای که بنا به عادت می‌کوشید رییس جمهوری یا مقامات دیگر را مسئول پرونده‌ء هسته‌ای و به طور کلی سیاستِ خارجی وانمود کند، در چند سال گذشته آشکارا مسئولیت سیاست خارجی را به عهده‌ خود گرفته و در سخنرانی‌هایش پرده از تصمیم‌هایش دربارهء‌ مسائل کلیدی مورد اختلاف ایران و غرب برمی‌دارد.

تمرکز قدرت در دست آیت الله خامنه‌ای پیامدهای مهمی دارد. به نظر می‌رسد دیگر سیاست خارجی در ایران چندان تابعی از سیاست داخلی نیست؛ چون دیگر جناح‌های رقیب توانمندی نمانده‌اند که بتوانند بدون وابستگی مطلق به آیت الله خامنه‌ای با یکدیگر کارزاری سیاسی داشته باشند.

نزاع میان دو طیف محافظه‌کار در درون دائره‌ای بسته صورت می‌گیرد که آیت الله خامنه‌ای مرزها و محدودیت‌های آن را تعیین کرده است.

پیامد دیگر این تمرکز قدرت، سایه انداختن سیاست خارجی بر سیاست داخلی در موقعیت بحران است. اکنون ذهن رهبران ایران درگیر دو مسأله‌ی اصلی است: بحران سوریه و بحران برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی.

 

کشوری که مثل هیچ کشور دیگر نیست

در دههء‌ نخست سده‌ء بیست و یکم دو جنگ مهم در همسایگی ایران روی داد که اثری پایدار بر نظم سیاسی منطقه‌ی خاورمیانه داشت: جنگ افغانستان و جنگ عراق.

رویکرد آیت الله خامنه‌ای به هر دو جنگ بسیار محتاطانه و سنجیده بود. ایران در برخی موارد با ایالات متحده که رهبری نیروهای ائتلافی را در هر دو جنگ داشت همکاری کرد. در افغانستان مقامات ایرانی و مقامات آمریکایی در تماس و ارتباط بودند و هر دو کشور از روند این همکاری رضایت داشتند.

در عراق نیز ایران تماشاگر سقوط حکومت صدام شد بدون آن‌که اخلالی در روند آن ایجاد کند. در همان سال جنگ عراق، 2003، مقامات ایرانی از طریق سفارت سوئیس، حافظ منافع آمریکا در تهران، نامه‌ای به وزارت خارجه ایالات متحده فرستادند که در آن پیشنهاد مذاکره‌ بدون قید و شرط درباره‌ی همه‌ مسائل اختلافی حتی حزب الله لبنان داده شده بود.

این نامه‌ استثنایی بی‌پاسخ ماند اما نگرانی ایران از امکان حملهء‌ آمریکا به ایران تداوم یافت. در زمینهء‌ سیاست هسته‌ای ایران برای مدتی تعلیق غنی‌سازی را پذیرفت و همکاری‌های بسیاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی برای شفاف کردن برنامهء هسته‌ای و اطمینان دادن به غرب از جهت غیرنظامی بودن این برنامه کرد. با این همه کوشید سیاستی واحد در قبال افغانستان و عراق در پیش گیرد؛ یعنی همه‌ء تخم مرغ‌ها را در یک سبد نگذارد.

جمهوری اسلامی کوشید با همهء‌ نیروهای سیاسی در دو کشور به شکلی ارتباط برقرار کند: سنی و شیعه، کرد و عرب، هزاره و پشتو.

سیاست ایران در این دو کشور کمتر تابع متغیرهای قومی و مذهبی بوده است. حتی روزنامهء نیویورک تایمز بارها گزارش داد که ایران با گروه‌های شورشی در عراق و نیز با القاعده در ارتباط است.

در شورش‌هایی که در چند کشور عربی صورت گرفت و به بهار عربی آوازه یافت، ایران همواره کوشید با نیروهای مخالف که بر سر قدرت آمدند ارتباط برقرار کند: تونس، مصر و لیبی کشورهایی بودند که ایران از برافتادن حکومت‌شان استقبال کرد با آن‌که با حکومتی مانند حکومت معمر قذافی سابقه‌ ارتباط نزدیک و مبادلات نظامی و هسته‌ای و تجاری داشت. سیاست ایران در قبال سوریه یک‌سره متفاوت است.

به رغم هزینه‌های سیاسی فراوانی که این سیاست داشته جمهوری اسلامی هم‌چنان از بقای بشار اسد بر مسند قدرت به هر بهایی حمایت می‌کند.

از زمان آغاز بحران در سوریه حدود بیست هزار نفر از مردم این کشور به دست حکومت کشته شده‌اند. ایران متهم به پشتیبانی نظامی، مالی و تکنولوژیک از حکومت اسد در سرکوب‌های خونین شده است.

جمهوری اسلامی روابط حسنه‌ خود با ترکیه و عربستان سعودی را قربانی سیاست سوریه‌ ای خود کرده است؛ در حالی که تیره شدن روابط با این دو کشور مهم منطقه بر فشارهای ناشی از تداوم برنامه‌ی هسته‌ای نیز می‌افزاید.

ایران نشان داده است که سوریه مانند برنامه هسته‌ای خط قرمزی بسیار مهم است و مصالحه بر سر آن به همان اندازه دشوار.

تهران با تغییر نظام سیاسی در سوریه خود را در موقعیتی فوق العاده دشوار قرار می‌دهد و سرمایه‌ء سی سالهء جمهوری اسلامی را در منطقه برای تهدید اسراییل دچار مخاطره می‌کند.

در شرایطی که ایران زیر فشار تحریم‌ها نمی‌تواند به آسانی نفت خود را بفروشد و تورم و کمبود نیازهای اولیه در کشور را مهار کند، حمایت از سوریه هم بر فشارهای اقتصادی و انزوای سیاسی می‌افزاید و هم بخشی از ثروتی را که باید در ایران صرف شود به صورت بلاعوض هزینه‌ی سرپانگه داشتن حکومتی متزلزل و خارجی می‌سازد.

 

زلزله و جدول اولویت‌های حکومت

رسانه‌های رسمی در ایران می‌کوشند افکار عمومی را متقاعد کنند اولاً مسأله‌ برنامه‌ء هسته‌ای و نیز سوریه به هم گره خورده‌اند و بقای اسد به ستون نگاه ‌دارندهء منافع منطقه‌ای ایران بدل شده است.

ثانیاً این دو مسأله چنان اهمیت دارند که مردم باید آماده‌ کنار آمدن با دشواری‌های فراوان اقتصادی و جز آن نیز باشند.

ثالثاً نباید جنگ روانی را به غرب واگذار کرد. اخبار باید گزینشی منتشر شود. مثلاً بحران اقتصادی در اروپا و آمریکا برجسته گردد به صورتی که دولت‌های اروپایی و آمریکا را در معرض سقوط نشان دهد. از سوی دیگر اخبار منفی در داخل باید حتی المقدور پریده‌رنگ منتشر شود تا مردم روحیه‌ی «مقاومتی» خود را در شرایط کنونی نبازند.

آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی اخیر خود برای کارگزاران نظام گفت: «اگر کشور در مقابل فشارهای دشمن از جمله در مقابل همین تحریم‌ها و از این چیزها مقاومت مدبرانه بکند نه فقط این حربه کند خواهد شد بل‌که در آینده هم امکان تکرار چنین چیزهایی دیگر وجود نخواهد داشت.»

ایدهء‌ اقتصاد مقاومتی یا تشبیه موقعیت کنونی به جنگ بدر نشان ‌دهنده‌ عدم تمایل ایران به مصالحه بر سر این دو مسأله‌ است؛ در حالی که عدم مصالحه می‌تواند مخاطرات پیش‌بینی‌نشده و ویران‌گری داشته باشد.

رویهء‌ دیگر سیاست مصالحه ‌ناپذیری، انکار اهمیت و تأثیر تحریم‌ها، عدم شفافیت در ارائه‌ء آمار و داده‌های اقتصادی و نیز سانسور خبری مشکلات واقعی روزمره‌ مردم است.

این‌که آیت الله خامنه‌ای نخواست از وضعیت عاطفی پس از زلزله‌ آذربایجان برای بالابردن محبوبیت عمومی خود بهره بگیرد، بخشی از هزینه‌ای است که او ناگزیر برای پیشبرد سیاست خارجی‌اش می‌پردازد.

http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/08/post-258.html

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه