|
دوشنبه 9 مرداد 1391 ـ 30 ماه ژوئيه 2011 |
دانشگاهیان و آیندهء دموکراسی در ایران
یوحنا نجدی
شکل گیری دو جنبش بزرگ دموکراسی خواهانه در قالب اصلاحات و جنبش سبز در طی کمتر از دوازده سال (1388-1376)، بسیاری از تحلیلگران جامعه ایران را بیش از پیش به این باور رسانده که از منظر جامعهشناختی، تحولات قابل اعتنایی در متن جامعه ایران رخ داده است که در نتیجه، ایرانیان این چنین مصرانه پیگیر مطالبات دموکراسی خواهانه خویشاند.
اگرچه ناکام ماندن هر دو جنبش یاد شده، به نوعی سرخوردگی و یأس اجتماعی در میان مردم دامن زده است اما بسترهای بنیادین شکل گیری آن جنبشها، به باور این نوشتار، همچنان پویا و جاری است و از این رو، مجدانه میتوان به فعال شدن دوباره یک جنبش اجتماعی دموکراسی خواه حتی در مقیاسی گستردهتر و عمیقتر، در آیندهای نزدیک امیدوار ماند.
این نوشتار، با استناد به آمار و دادههای رسمی ارائه شده توسط سازمانهای دولت جمهوری اسلامی و نهادهای بین المللی بر اهمیت کیفی و کمی قشر تحصیلکرده و جامعه دانشگاهی در ایران و مطالبات روشنفکرانه آنها تاکید میکند؛ یعنی مجموعهء عواملی که گرایش به ارزشهای دموکراتیک را در جامعه تقویت میکند. ناگفته پیداست که در مطالعهء طبقهء متوسط، چند معیار را میتوان در نظر گرفت (همچون رشد شهرنشینی، درآمد سرانه، دسترسی به خدمات اجتماعی و اطلاعات،…) که این نوشتار تنها بر اهمیت قشر تحصیلکرده و پیامدهای آن تمرکز یافته است.
تحقیقهای پیشین
تاکید بر اهمیت آموزش و قشر تحصیلکرده برای گذار به دموکراسی، عمدتا با نام مارتین لیپست (2006-1922) گره خورده است. لیپست میان توسعه اقتصادی و پیش نیازهای اجتماعی برای نیل به دموکراسی ارتباط قابل توجهی یافت و در این راه، سخت از ارسطو الهام گرفت. ارسطو، بیست و سه قرن پیش در کتاب «سیاست» نوشت که مردمان و جامعه ثروتمندتر، بیشتر مستعد و پذیرای نوع حکومت دموکراتیکاند. (1) لیپست نیز این استدلال ارسطو را مطابق زمانهاش، فربه کرد که ثروت، صنعتی شدن، شهرنشینی و سطح آموزش، از جمله معیارهای اساسی برای گذار به دموکراسی محسوب میشوند. (2) به اعتقاد لیپست، برای گذار و البته تثبیت دموکراسی، بسیار ضروری است که پیش نیازهای اجتماعی آن از جمله سرمایه داری، طبقه متوسط، ثروت، تحصیلات و حتی کارگران سازمان یافته در قالب جامعه مدنی تشکیل شوند. (3)
وی در مقاله جداگانهای، اساسا به اهمیت قشر دانشجو و بار سیاسی آنها بویژه در کشورهای جهان سوم و در حال توسعه پرداخت و استدلال کرد که دانشجویان وظیفه بازتولید نوعی خودآگاهی Self-Consciousness را بردوش دارند؛ و در این باره، به نقش فعال و بیبدیل دانشجویان در تحولات سیاسی یوگسلاوی کمونیستی، چین اواخر دهه 1950، روسیه عصر استالین و اوایل قرن 20 و همچنین امریکای لاتین اواخر قرن بیست و اوایل قرن بیست و یک استناد کرد. (4)
این رهیافت، البته تنها به لیپست محدود نماند و دیگر محققان نیز به بررسی توزیع ثروت، تحصیلات و گرایش به دموکراسی پرداختند وگاه نیز به نتایج متفاوتی رسیدند. به عنوان مثال میتوان به تحقیقهایی اشاره کرد که موضوع ثروت و دانش را اساسا جدا از یکدیگر تعریف کردند و از دو مسیر متفاوت، تاثیرهای هرکدام را بر تضعیف یا تقویت دموکراسی بررسی کردند. (6&5) همچنین باید به کوششهایی نظر کرد که عمدتا بر روی رابطه درآمد سرانه و سطح آموزش متمرکز شدند و دریافتند که بالندگی طبقه متوسط چگونه گذار به دموکراسی را تسهیل و تقویت میکند. (7)
برخی دیگر نیز پا از این فراتر نهادند و تاکید کردند که تفاوت از لحاظ سطح آموزشی، یکی از مهمترین عوامل در کیفیت نهادهای سیاسی یک جامعه است و سیستم آموزشی بهتر، در واقع، بر کارآمدی نهادهای جامعه تاثیر مثبت و مستقیم دارد. (8)
در این میان، البته برخی به نقد دیدگاه لیپست و همفکرانش نیز پرداختند و به این نتیجه رسیدند که شواهد قابل اعتنایی از تاثیر مثبت سواد و درآمد بر دموکراسی وجود ندارد و اتفاقا ارتباط میان سطح درآمد و گرایش به دموکراسی، در کشورهای ثروتمندتر کاملا برعکس است. (10&9)
جامعه دانشگاهی و آشنایی با مفاهیم علوم اجتماعی در ایران*
بعد از پایان جنگ در سال 1367، چند اتفاق مهم در جامعه ایران رخ داد؛ یکی از آنها بازگشت و تمایل دوباره جوانان به دانشگاه و از سر گیری تحصیلات بود؛ بدین معنا که بسیاری از پسران، پوتینها را از پا و فکر جبهه و شهادت را از سر به در کردند و تحصیلات خود را پی گرفتند.
این مساله البته چند سال طول کشید و در نخستین سالهای پس از جنگ، فضای دانشگاهها همچنان ایدئولوژیک و حتی تحت تاثیر انقلاب فرهنگی بود. با این وجود، رفته رفته سواد و تحصیلات به معیار مهم و ارزش قابل توجهی در متن جامعه ایران بدل شد. رد پای این مساله را حتی میتوان در برنامههای پنج ساله اول (74-1370) و دوم (78-1374) توسعه دولت آقای هاشمی رفسنجانی نیز سراغ گرفت؛ آنچنانکه برنامه اول توسعه عمدتا بر بازسازی خرابیهای بازمانده از جنگ، سرمایه گذاری در زیرساختها و رشد کشاورزی تاکید داشت اما در برنامه دوم بیشتر از آموزش و حتی توسعه سرمایه اجتماعی سخن گفتند. از سوی دیگر، تاسیس دانشگاه آزاد و شروع پذیرش گسترده آن از سال تحصیلی 75- 1374 عملا امکان ادامه تحصیل را برای بسیاری از جوانان بازمانده از دانشگاه سراسری اما طالب علم و آموزش را فراهم کرد.
نمودار 1، تعداد کل دانشجویان را به تفکیک جنسیت نشان میدهد. نویسنده، این آمار را از بررسی سال به سال تعداد دانشجویان از طریق آمار ارائه شده توسط مرکز آمار و موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی به دست آورده است. (12&11)
ن نمودار 1، علاوه بر نشان دادن رشد تعداد دانشجویان طی سالهای تحصیلی 1389- 1374گویای نکته مهمی است بدین معنا که تعداد دانشجویان دختر، به طرز چشم گیری افزایش یافته و حتی از سال 1386-1387 از تعداد دانشجویان پسر نیز پیشی گرفته است. البته دلایل متعددی را میتوان در این باره برشمرد از جمله سرخوردگی و بیکاری قشر تحصیلکرده آقایان، رواج مدرکهای تقلبی، فشار و سرکوب حکومت در دانشگاه و همچنین انگیزه چند برابر خانمها برای تحصیلات بالاتر به دلایل متعدد شخصی و اجتماعی.ه
اکنون اجازه بدهید کمی دقیقتر به ماجرا نگاه کنیم؛ بسیار گفته و نوشته شده که دانشگاه مهمترین نماد مدرنیته و سنگر همیشه پایدار آزادی و نفی استبداد است و اهمیت آن در بسط روشنفکری و هدایت فکری جامعه بر کسی پوشیده نیست. اما ادعای این نوشتار درباب نسبت دانشجویان و بسترهای اصلی رویکرد انتقادی آنها به شرایط جاری در ایران را چگونه میتوان اثبات کرد؟
ب بررسی آمارهای رسمی و سالانه ارائه شده طی بازه زمانی 1389- 1374 نشان میدهد که به طور میانگین، 48 درصد کل دانشجویان طی سالهای مورد بررسی، در رشتههای مختلف علوم انسانی تحصیل کردهاند؛ در حالیکه این رقم برای رشتههای فنی مهندسی حدوداً 25 درصد؛ در رشتههای علوم محض 10 درصد؛ و 8 درصد نیز در رشتههای مختلف پزشکی فارغ التحصیل شدند. این وضعیت را به روشنی در نمودار شماره 2 به تصویر کشیدهایم.ه
بر این مبنا، «با کمی وسواس» میتوان ادعا کرد که تقریبا نیمی از دانشجویان ایرانی طی سالهای 1389- 1374 در رشتههای مختلف علوم انسانی با مفاهیم مهمی از علوم اجتماعی آشنا شدهاند همچون مدلهای مختلف توسعه، راههای رشد اقتصادی، آزادی، سکولاریسم، تاریخ ایران و سایر ملل، و…. در نتیجه پذیرفتنی است که با مقایسه ایران و تجربه سایر کشورها، به نتایج مهمی درباره راههای رفته و نرفته جامعه ایران- بویژه طی یکصد سال اخیر- دست یابند؛ پرسشها و دغدغههایی از این دست که چرا دیگران توانستند و ما نتوانستیم؟ کجای کارمان اشتباه بود؟ و امروزه چه باید کرد؟ و قبای کهنه خویش را کجای این شب تیره بیاویزیم؟
ا ما چرا در بر عبارت «با کمی وسواس» تاکید کردیم؟ به دو دلیل؛ یکی از لحاظ جامعه آماری بدین معنا که علوم انسانی تنها به علوم سیاسی، اقتصاد، جامعهشناسی و تاریخ محدود نمیشود و گستره وسیعی از رشتههایی را دربر میگیرد که -فارغ از مطالعات آزاد- الزاما باعث آشنایی دانشجویان با مفاهیم علوم اجتماعی مد نظر این نوشتار نمیشود همچون رشتههای کتابداری یا باستانشناسی. دلیل دوم آنکه همه دانشجویان علوم سیاسی یا فلسفه و جامعهشناسی، الزاما پس از پایان تحصیلات هوادار دموکراسی یا ارزشهای دموکراتیک نیستند وگاه به دلایل مختلف علیه آنها نیز موضع گیری میکنند.بر این مبنا، «با کمی وسواس» میتوان ادعا کرد که تقریبا نیمی از دانشجویان ایرانی طی سالهای 1389- 1374 در رشتههای مختلف علوم انسانی با مفاهیم مهمی از علوم اجتماعی آشنا شدهاند همچون مدلهای مختلف توسعه، راههای رشد اقتصادی، آزادی، سکولاریسم، تاریخ ایران و سایر ملل، و…. در نتیجه پذیرفتنی است که با مقایسه ایران و تجربه سایر کشورها، به نتایج مهمی درباره راههای رفته و نرفته جامعه ایران- بویژه طی یکصد سال اخیر- دست یابند؛ پرسشها و دغدغههایی از این دست که چرا دیگران توانستند و ما نتوانستیم؟ کجای کارمان اشتباه بود؟ و امروزه چه باید کرد؟ و قبای کهنه خویش را کجای این شب تیره بیاویزیم؟
آینده روشن دموکراسی
از مجموع بحث میتوان چنین نتیجه گرفت که با همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی پیدا و پنهان در ایران اما طبقه متوسط و قشر تحصیلکرده به شکل معناداری در ایران بالنده شده است و ایرانیان همگام با مردمان سایر کشورها خواستار دستیابی به تحصیلات و دانش روز هستند. مهمتر از آن، علیرغم سرکوب و همه محدودیتهای موجود در فضای دانشگاهی جمهوری اسلامی اما جنبش دانشجویی همچنان از پایگاه کمی و کیفی فوق العادهای در متن جامعه ایران برخوردار است. به عبارت صریحتر، همین فضای بسته و سراسر استبدادی حاکم بر جامعه و دانشگاه در ایران نیز حتی نتوانسته میل به آموختن و خودآگاهی را در میان ایرانیان سرکوب کند؛ اگرچه حاکمان تهران چند بار تعطیلی مجدد دانشگاهها و تصفیه کامل اساتید و کتابهای دانشگاهی را طی دو سه سال اخیر مزه مزه کردند اما قشر تحصیلکرده همچنان مهمترین بازوی فریاد دموکراسی خواهانه ایرانیان است.
جمهوری اسلامی، تاکنون به انحای مختلف کوشیده تا از افزایش آگاهی و گردش آزاد اطلاعات در ایران جلوگیری کند که ذکر نمونههای فراوان آن ضروری نیست؛ با این وجود ایرانیان بویژه قشر جوان و طالب علم و تحصیلات همواره تمام این کوششها را تا حدود زیادی خنثی کردهاند و به آگاهیها و اطلاعات مدنظرشان دست یافتهاند؛ نتیجه آنکه این چنین منتقدانه و ناراضی و به مثابه آتشی زیر خاکستر شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را رصد میکنند. این آتش اما همواره زیر خاکستر باقی نخواهد ماند؛ خیلی زود زبانه خواهد کشید.
*توضیح: بخش آماری این نوشتار، قسمت کوچکی از مقاله آکادمیک نویسنده و آقایان پروفسور هوشنگ حسن یاری و پروفسور اظهاری عبدالکریم است با عنوان زير منتشر خواهد شد
Education, Urbanization and Propensity towards Democracy in Iranian Society 1995-2010; with Emphasize on Martin Lipset’s Theory که به زودی در ژورنال International Journal of Humanities and Social Science.
منابع:
1. Aristotle, translated by Rackham (1932), H. Politics. Cambridge, MA: Harvard University Press.
نسخه فارسی این کتاب: ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۱، تهران
2. S. Martin Lipset. (1959), “Some Social Requisites of Democracy: Economic Development and Political Legitimacy”, American Political Science Review, Vol. 53, No. 1.
3. S. Martin Lipset. (1994), “Some Social Requisites of Democracy”, American Sociological Review, Vol. 59, p:1-22.
4. S. Martin Lipset. (1964), University Students and Politics in Underdeveloped Countries, (California, published by University of California. 1964
5. H. Nie, Jane Junn, and K. Stehlik-Barry. (1996), Education and Democratic Citizenship in America. By Norman Chicago: University of Chicago Press.
6. J.L. Sullivan & J.E. Transue. (1999), “The psychological underpinnings of democracy: A selective review of research on political tolerance, interpersonal trust, and social capital”. In: Annual Review of Psychology, 625-650.
7. C. Boix and S. C. Stokes. (2003) “Endogenous Democratization.” World Politics.
8. Edward Glaeser., ed. (2004), “Do Institutions Cause Growth?”, NBER Working Paper 1056, Journal of Economic Growth, Vol: 9, Issue: 3, p:271-303.
9. E. M. Benito and C. Bartolucci. (2011), “Income and Democracy; Revisiting the Evidence”, Banco de España working paper 1115.
10. Daron Acemoglu, et al. (2008), “Income and Democracy”, American Economic Review, 98(3), pp. 808-42.
11. Official Report of Statistical Centre of Iran, the number of university students 1995-2006, http://www.amar.org.ir/Default.aspx... (March 17, 2012).
12. Official Report of Institute of Research and Planning for Higher Education (IRPHE), the number of university students 2006-2010, http://www.irphe.ir/FA/Statistics/G... (March 17, 2012(.
http://advar-news.biz/article13476.html
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.