|
جمعه 6 مرداد 1391 ـ 27 ماه ژوئيه 2012 |
فریبا مرزبان: «انقلاب فرهنگی 1359» از زبان بانیان و مسئولان جمهوری اسلامی
فریبا مرزبان
" هيچ درك مشتركى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت”
مقدمه: دکتر عبدالکریم سروش که خود یکی از اولین اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بود، در یک مصاحبه مفصل با ماهنامه آموزشی لوح در سال 1378 به انتقاد از روش و دستاوردهای انقلاب فرهنگی پرداخته و این چنین می گوید: "مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه از يك نزاع تاريخى برمىخاست كه در تمام فرهنگ هاى دينى ريشه داشت و در فرهنگ دينى ما هم جوانه زد: نزاع ميان علم و دين....”هيچ درك مشتركى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت”. (1)
آقای سروش در ادامه می گوید: ما اعضاى هفتگانه يكديگر را قبلاً نديده بوديم و نمىشناختيم و ننشسته بوديم گفتگو كنيم و فكرهايمان را يككاسه كنيم. پس از تشكيل ستاد هم چنين نكرديم... با همهء اين گفتگوها، علوم انسانى راه خود را در پيش گرفت زيرا دانشگاه ها نمىتوانستند معطل "فتواهاى قم يا اصلاحاتى بمانند كه مدرسه باقرالعلوم با چندتا طلبه صفر كيلومتر" مىخواست در علوم انسانى بكند آخرش هم ندانستند كه منزلگه مقصود كجاست! )2)
از سوی شخصیت ها، نهادها و همچنین مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی در بارهM انقلاب فرهنگی 1359، از سوی شخصیت هایی مقالات، چند جلد کتاب و نوارهای ویدیویی منتشر شده و حتی پرسش و پاسخ هایی انجام گرفته ست که در همه آنها آقایان سروش، زیباکلام، میرحسین موسوی، علی شریعتمداری، شمس آل احمد، باهنر و حسن حبیبی نمایندگان مستقیم آیت الله خمینی در ستاد انقلاب فرهنگی معرفی شده اند.
مطمئناً، اظهارات اشخاص و مسئولان نظام در باره « انقلاب فرهنگی» با تامل و تفکر کافی همراه می باشند؛ که پس از گذشت 32 سال، از واقعه خونین انقلاب فرهنگی که در آن خون دانشجویان « چپ» ریخته شد؛ عمده تاکیدهای بانیانِ آن بر این است که "بدون برنامه تصمیم گرفتند" و جوی خون در دانشگاه ها راه انداختند. یا اعتراف می کنند: "دانشگاه ها نمىتوانستند معطل فتواهاى قم يا اصلاحاتى بمانند كه مدرسه باقرالعلوم با چندتا طلبه صفر كيلومتر مىخواست انجام بدهد".
مسئولان ستاد انقلاب فرهنگی که از مدارج بالایی برخوردارند و فیلسوف و دکتر و مهندس خوانده می شوند؛ قاعدتاً نمی بایستی دست به کاری "هردمبیل" بزنند و انتظار می رود که بدون پشتوانه سخنی نگویند؛ چرا که آقایان قصد داشته اند روشنفکران و دانش آموختگان را ارشاد کنند، بر سر عقل بیاورند! و بوی عطر اسلام ساکنان ایران را سرمست سازد!
و با فرمان خمینی عطر اسلام فلات ها، کویرها، همه جای ایران و مراکز آموزش عالی را در برگرفته ست و جملگی ملاحظه کرده ایم که نه تنها در دانشگاها جوی خون به پا کردند؛ بلکه در تهران شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی به وسیله جناح چپ جمهوری اسلامی که از پشتیبانی " دانشجویان پیرو خط امام" مانند آقایان عبدی، اصغرزاده و دیگران برخوردار بودند، ستاد انقلاب فرهنگی "سیاست تصفیه عظیم و پاکسازی" را بر عهده گرفت.
آقای سروش در مصاحبه با بی بی سی می گویند: ”هيچ درك مشتركى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت”. اعتراف به نبودن " درک مشخص" ، "نداشتن برنامه و الگوی لازم" ، " اقدامات خودسرانه مسئولان و مجریان" "هردمبیل کار کردن" در پیش بردن امر تهاجم به دانشگاه ها که سران جمهوری اسلامی تدارک دیده بودند انکار ناپذیر است.
اظهارات آقای سروش در مصاحبه فوق در ادامه گفته های آقای زیبا کلام است و هر دو به نزاع پنهان و آشکار حوزه و علم اعتراف می کنند و متاسفانه باز هم بر همین حوزه و منبع فکریست که تاکید می ورزند!
در گفتگوها و نوشته های عبدالکریم سروش فرار از بار مسئولیت ضررها و خرابی های به جای مانده از انقلاب فرهنگی و نیز پریدن از جوی خون که در دانشگاه های کشور راه انداختند بوضوح دیده می شود. یکی از مسئولیت های آقای سروش جبران ضررهایی ست که مردم تحمل کرده اند و بهایی که تا به امروز، دانشجویان، خانواده های آنها و اساتید محترم مراکز آموزش عالی و مردم پرداخته اند در نزاع بین حوزه علمیه و ستاد انقلاب فرهنگی.
در روزهای انقلاب مردم حاضر در خیابان ها هرگز تصور نمی کردند که روزی نه چندان دور، دانشگاه ها که مرکز علم و سنگر آزادی بودند به دست عده ای متصرف شوند؛ که دانشگاه را با صحرای کربلا یکی می دانند و یکی می بینند. (3)
عاملین و آمرین انقلاب فرهنگی لازم دیدند با محاصره و حمله به دانشگاه ها، مدارس و مراکز آموزش عالی را یکی پس از دیگری فتح کنند؛ در نتیجه خون عده ای از دانشجویان چپ و روشنفکران غیر مسلمان ریخته شد، و عده ی بی شماری از اساتید تصفیه شدند. (4)
دکتر سروش در مصاحبه ادامه می دهند که " انجام وظيفه كردن در آن روزهاي پرتلاطم و بيقرار، چون شنا كردن در استخر شيره بود "كند و دشوار و چسبناك و شيرين". و وقتي دانستم كه در به پاشنه ديگر ميچرخد، برون آمدم و گرد هيچ منصب و مكسب دیوانی دیگر نگشتم. (5)
ارائه تجربیات و دیدگاه ها به اعترافات صادق زیبا کلام و عبدالکریم سروش خلاصه نمی شود و مسئولان مملکتی یکی بعد از دیگری در تایید انقلاب فرهنگی سخن گفته اند؛ آقای حسن اشکوری نماینده سابق مجلس و از روحانیون دگراندیش! در مصاحبه ای نقل می کند: " هنوز از چند و چون این تصفیه ها و پاکسازی در مراکز آموزشی اطلاع دقیقی ندارم کم و بیش از مسئولان شنیده ام که برای پاک بودن محیط حساس آموزش و پرورش و نفی « اندیشه های ماتریالیستی » و « زدودن تبلیغات ضددینی و کوتاه کردن دست عناصر چپ و انحرافی» و ایجاد زمینه ی مناسب برای« تبلیغ و آموزش مسائل اسلامی» . آموزش متوسطه، ابتدایی و دانشگاه هیچ تردیدی نیست که باید بر اساس اسلام اداره شود باید با توطئه ها و ترور افکار و کارشکنی ها و موانع که بوسیله ضدانقلاب یا مخالفان رژیم جمهوری اسلامی بوجود آمده و می آید، با شدت و قاطعیت مبارزه کرد تا حاکمیت سیاسی انقلاب مستقر گردد تا دشمنان ضد دینی از صحنه خارج شوند".(6)
تا وقتی که دگراندیشان چنین می اندیشند و راضی به جفا و جنایت در حق دانشگاه و دانشگاهیان هستند امنیت و رعایت حقوق مردم و آزادی اندیشه هرگز میسر نخواهد گشت.
در ادامه بحث سرکوب دانشگاهیان آقای سروش طلبکارانه می پرسند:" آيا هنوز معلوم نشده است كه عبدالكريم سروش و حبيبي و باهنر و ... در ستاد انقلاب فرهنگي نقش داشتهاند نه در انقلاب فرهنگي؟ و آيا هنوز جا نيفتاده است كه انقلاب فرهنگي براي بستن دانشگاهها بود و ستاد فرهنگي براي باز كردن آنها، به نحوي پيراستهتر و اسلاميتر؟"و در ادامه چنین توضیح می دهند: « انقلاب فرهنگي» چيزي بود و «ستاد انقلاب فرهنگي» چيزي ديگر.
تاکید بر " جدایی" ستاد انقلاب فرهنگی و انقلاب فرهنگی، سفسطه ای بیش برای فریب مردم نیست. سفسطه و فریب مردم، یکبار دیگر! در آن زمان در تلویزیون جمهوری اسلامی و امروز در بی بی سی. آیا هرگز از تلویزیون جمهوری اسلامی دیده شده ست که امثال سروش بگویند ما با انقلاب فرهنگی به شکل اجرا شده مخالفیم؟! یا اینکه برعکس، کل سیستم مهر تایید بر تخریب دانشگاه ها زدند؟
آنچه آشکارست شانه خالی کردن از بار مسئولیت جنایات رخ داده در فرادی پس از انقلاب 57 و فرار از پاسخ گفتن به تاریخ ست که راهی به جلو نخواهد داشت! روشن ست که "ستاد انقلاب فرهنگی" تشکیل شده بود برای تکمیل کردن عملکرد انجمن های اسلامی و کمیته ها که تحت نام انقلاب فرهنگی دانشگاها را فتح کردند.
در اینجا نگاهی دیگر می اندازیم به گفته های دکتر صادق زیبا کلام که بی ارتباط با بحث فرار از بار مسئولیت مسئولین در انقلاب فرهنگی نیست و در اصل پاسخ و تاکیدی ست بر مشارکت نامبردگانی چون عبدالکریم سروش در این واقعه خونبار و ضدمردمی. زیبا کلام می گوید: «نکتهی خیلی سادهتر از تمام اینها، یک سوال از آقای دکتر سروش است که ما فرض بگیریم شما هیچ نقشی در تصفیهها نداشتید، فرض میگیریم شما هیچ نقشی در انقلاب فرهنگی نداشتید که " مطلقاً " چنین نیست. اما حتی با قبول چنین فرضی، آیا شما مطلع نبودید؟ آیا شما اطلاع نداشتید که صدها تن از " اساتید کشور اخراج" شدهاند و "دانشجویان با کمیتههای انضباطی" و غیره مشکل پیدا کردهاند؟ آیا شما نمیدانستید این اتفاقات دارد میافتد یا نه؟»(7)
انتظار می رود که نگاه های منتقدانه راهی باز کند برای رسیدن به درکی درست از تهاجم به دانشگاه ها و نتایج خونبار آن به جای "تبرئه حکومت اسلامی" و" کی بود کی بود من نبودم ". مقاومت دانشجویان برای حفظ دستاوردهای دمکراتیک و دفاع از دانشگاهی مردمی، آزاد و شورایی اقدامی درست و درخور توجه و تایید بود. این وظیفه دانشجویان مبارز بود که در مقابل یورش رژیم به دستاوردهای بهمن 57 و رسوا کردن سیاست های ضدمردمی رژیم به مقاومت و افشاگری دست زدند و مقاومت دانشجویان به گونه ایی نبود که بهر قیمت درگیری را گسترش دهند. ولی .....
در ادامه زیبا کلام می گوید که «آقای دکتر سروش به عنوان نماینده مرحوم امام، عضو آن ستاد بود و یکی از افراد و چهرههای شاخص و برجسته ستاد انقلاب فرهنگی بود».(8)
در همین ارتباط و در ادامه اختلافات اعضای ستاد انقلاب فرهنگی که دلایل و چگونگی اختلافات بر ما روشن نیستند آقای سروش خطاب به آقاي میرحسین موسوي می گوید: " شما كه همه افتخارتان پيروي از امام است، چرا؟ شما كه خود منصوب امام بوديد و به فرمان او بر صدر جلسات مي نشستيد، چرا خبر درست و دقيقي از آن نميدهيد؟ آيا فردا هم اگر به كرسي رياست جمهوري بنشينيد، همينطور "حق دانستن " مردم را محترم مي شماريد؟ " گفته ايد شما در انقلاب فرهنگي نقشي نداشتيد، كه اينطور؛ ولي صورت مذاكرات شوراي انقلاب چيز ديگر مي گويد: اعضاي شورا به شدت از وضع ناآرام دانشگاهها ناراضي بودند. " مهندس ميرحسين موسوي تنها كسي بود كه "از ضرورت انقلاب فرهنگي از طريق حضور تودهها در دانشگاه سخن گفت"؛ و چنين بود كه دانشجويان اينجا و آنجا ستادهايي تشكيل دادند و مشغول "انقلاب فرهنگي" شدند؛ در تهران: شكوري راد، شمقدري و محمود احمدي نژاد و هاشمي ثمره، در شيراز: فلان و فلان ... اين در انقلاب فرهنگي. اما در ستاد انقلاب فرهنگي چطور؟ آيا آنجا هم بي نقش بوديد؟ (9)
در حالیکه خمینی تاکید بر مسئولیت شورای انقلاب داشت و گفت: "من آن چیزی را که شورای انقلاب و رئیس جمهور راجع به تصفیه دانشگاه گفته اند پشتیبانی می کنم"، آقای صادق زیباکلام به تبرئه نظام برخاسته و چنین می گوید: «اينجا من براي ثبت در تاريخ بايد بگويم كه شوراي انقلاب به هيچ وجه دستور العملي نداده بود كه استادان را اخراج كنيد. حتي ستاد انقلاب فرهنگي هم چنين دستوري نداده بود. اين به دست خود مسؤولان دانشگاهها و دانشكدهها بود كه چه جوري ببرند و بدوزند.» (10) و (11)
آیت الله خمینی در ادامه خطاب به انجمن های اسلامی دانشگاه ها گفت: "عزیزان من، ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم. ما از دخالت نظامی نمی ترسیم. آن چیزی که ما را می ترساند، وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری می ترسیم که آنطور جوان های ما را تربیت کنند که خدمت به کمونیست کنند". (12)
بدنبال تلاش مسئولان حکومتی برای تعطیلی دانشگاه ها، ابوالحسن بنیصد،ر رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب که آن هنگام از حامیان اصلی انقلاب فرهنگی بود، صبح روز دوم اردیبهشت همراه با انبوهی از حزب اللهی ها به دانشگاه تهران رفت و با سخنرانی خود مصوبهء شورای انقلاب را ابلاغ نموده و بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکید کرد. حال دکتر سروش می گویند: «ستاد انقلاب فرهنگي نه "كميتهاي براي پاكسازي" داشت نه "آئيننامهاي" براي آن نوشته بود و نه "دستور العملي" درين خصوص به دانشگاه ها داده بود».
از سویی دیگر می گوید: «ستاد انقلاب فرهنگی دارای یک کمیتهءگزینش استاد بود تا کار تصفیه هایی را که در 1358 شوراهای دانشگاهی، که در برخی دانشگاه ها مانند دانشگاه تهران به شورای تزکیه معروف بودند، تصحیح و تکمیل کنند. اما این کمیته نیز به جهت یافتن افراد "متعهد" و رهیافتی که به نوعی انکیزیسیون انقلابی بود به بررسی پییشینهء متقاضیان و استادان مورد نظر پرداخت که موجب روند بررسی آن قدر کند و آهسته گردد که تا سال 1362 تنها توانست 400 استاد را تایید کند و این رقم در مقابل از دست دادن حدود 1/3 از اعضای هیات علمی کل دانشگاهها از زمان انقلاب تا باز شدن دانشگاها عملا ناچیز بود».(13)
سروش می گویند که «انجام وظيفه كردن در آن روزهاي پرتلاطم و بيقرار، چون شنا كردن در استخر شيره بود: "كند و دشوار و چسبناك و شيرين."» يعنی، خون مردم را ریختند و بی شماری از اساتید را تصفیه کردند، دانشگاها را تعطیل کردند تا شیره و شیرینی آن را تست کنند! چه دانشی! چه فرهنگی!
طبق برنامهء نوحکومتیان برای هجمه به دانشگاه ها در جریان بود و در روز اول اردیبهشت که پایان مهلت شورای انقلاب بود، خشونتها به ویژه در دانشگاه تهران به اوج رسید و روزنامهء کیهان گزارش داد، 349 نفر زخمی و 3 تن کشته شدند (14)
طبق آمار رسمی، تعداد کشتههای درگیری های چند روز در شهرهای مختلف 38 تن و تعداد زخمی شدگان 200 تن اعلام شد. (دو سال تعطیلی برای رشتهء پزشکی و سه سال برای بقیهء رشتهها).(15)
چند سال می بایست دانشگاه بسته می شد و به منافع ملی و مردم لطمه وارد می شد تا امثال دکتر سروش آن موقع می پذیرفتند که چیزی به عنوان علوم انسانی اسلامی وجود ندارد!؟ و حوزه علمیه و مدرسه باقرالعلوم و بقیه عاجز از انجام چنین کاری هستند! در مجموع انتظار می رود که نگاهای منتقدانه راهی باز کند برای رسیدن به درکی درست از اهداف حکومت اسلامی در ایجاد انقلاب فرهنگی. صداقت و اعتراف به خطا اعمالی شایسته هستند؛ اما، آیا با اعتراف به اینکه " هيچ درك مشتركى از انقلاب فرهنگى وجود نداشت” از حدود جرم و مشارکت در جنایت کاسته می شود و آیا خون های ریخته شده بر زمین دانشگاه های کشور را پاک می کند؟
برائت جویی از نظام اسلامی و تبرئه نوحکومتیان و همچنین انکار مشارکت بانیان انقلاب فرهنگی، تکرار "کی بود کی بود من نبودم" از اهمیت توجه به اعمال ضد انسانی حکومت گران بر ایران نمی کاهد و قدر مسلم این ست که بار این مسئولیت بر دوش مسئولان حکومتی ست.
لندن، تیر ماه 1391
پی نویس و تحقیق
تأکيدها از نویسنده ست.
1- دکتر سروش در مصاحبه ای که درباره انقلاب فرهنگى دارد چنین می گوید. ماهنامه لوح، شماره ششم، مهر 1378
2- گفتگو با عبدالكريم سروش، درباره انقلاب فرهنگى، ماهنامه لوح، شماره ششم، مهر 1378
3- دفن جنازه های جانبازان و بسیجیان در محوطه دانشگاهها نمونه آشکار چنین بینشی ست.
4- در بخش پایانی مقاله حاضر، فهرست اسامی کشته شدگان واقعه تلخ و تحمیلی انقلاب فرهنگی منتشر خواهد شد.
5- منبع: http://www.drsoroush.com/Persian.htm
6- روزنامه انقلاب اسلامی 4 مرداد 1359
7- گفتگو با رادیو زمانه در دفاع از میرحسین موسوی و پاسخ به دکتر عبدالکریم سروش یکی دیگر از مسببین تعطیلی و خون ریزی در دانشگاها.
8- همانجا
9- نامۀ دکتر سروش به میرحسین موسوی در مورد انقلاب فرهنگی
آقاي موسوي شما كه همه افتخارتان پيروي از امام است، چرا؟ شما كه خود منصوب امام
بوديد و به فرمان او بر صدر جلسات مي
نشستيد، چرا خبر درست و دقيقي از آن نمي
دهيد؟ آيا فردا هم اگر به كرسي رياست
جمهوري بنشينيد، همينطور "حق دانستن " مردم را محترم مي
شماريد؟
گفته
ايد شما در انقلاب فرهنگي نقشي نداشتيد، كه اينطور؛ ولي صورت مذاكرات شوراي انقلاب
چيز ديگر مي
گويد: اعضاي شورا به شدت از وضع ناآرام دانشگاه
ها ناراضي بودند. هاشمي
رفسنجاني گفت: "از طريق حضور تعدادي بچه مسلمان در تهران مي
توان جلو شلوغي دانشگاه را گرفت... از خشونت نميترسيم. امروز شروع شود بهتر از سه
ماه ديگر است. " مهندس ميرحسين موسوي تنها كسي بود كه "از ضرورت انقلاب فرهنگي از
طريق حضور تودهها در دانشگاه سخن گفت " و چنين بود كه دانشجويان اينجا و آنجا
ستادهايي تشكيل دادند و مشغول "انقلاب فرهنگي " شدند؛ يا به تعبير ميهمان مودب شما:
"تقليد مضحك شناعت و سخافت. " (درتهران: شكوريراد، شمقدري و محمود احمدي
نژاد و هاشمي
ثمره در شيراز: فلان و فلان...)
اين در انقلاب فرهنگي. اما در ستاد انقلاب فرهنگي چطور؟ آيا آنجا هم بينقش بوديد؟
"قربان تمكينت شوم. ميبين وسربالا مكن."
انقلاب فرهنگی ایران، به مجموعهای از رویدادهای مرتبط با نظام آموزش عالی در
جمهوری اسلامی ایران (به ویژه سالهای
1359
تا
1362
خورشیدی) گفته میشود که با هدف پاکسازی استادان و دانشجویانی که از دید حکومت
جمهوری اسلامی ایران ، «غربزده» بهشمار میرفتند، صورت پذیرفت. از انقلاب فرهنگی
ایران به عنوان اسلامیسازی دانشگاهها یاد میگردد.
پیش از شروع انقلاب فرهنگی ایران، دانشگاههای ایران، از مهمترین کانونهای اصلی
حضور مخالفان علیه نظام جمهوری اسلامی بودند و وضعیت آنها از دست حکومت خارج شده
بود. در اواخر فروردین ماه سال
1359
خورشیدی، شورای انقلاب، با تأیید روحالله خمینی، به گروههای سیاسی فعال در
دانشگاهها، برای تخلیه دفترهای خود در دانشگاهها، مهلتی سه روزه داد که طی این
روزها، درگیری و خشونت در دانشگاههای مختلف ایران شدت گرفت و چندین نفر کشته و
تعداد زیادی نیز مجروح شدند. این رویداد، سرآغاز «انقلاب فرهنگی» محسوب میشود که
تعطیلی دانشگاهها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن
از دانشجویان دگراندیش، چپگرا و لیبرال را در پی داشت. اقدامات انجام شده در دوران
انقلاب فرهنگی ایران بخشی از برنامهٔ مبارزه با فرهنگ غرب در ایران محسوب میشد و
یکی از اهداف انقلاب فرهنگی ایران، وحدت حوزه علمیه قم و دانشگاه بود. در طی این
دوران محتوای بسیاری از کتابهای درسی و علمی طبق دیدگاه موجود شورای انقلاب
فرهنگی، مورد بازبینی قرارگرفت. به شیوههای مختلف، دیدگاههای موسوم به چپ و
لیبرال از دانشگاه حذف شد و همچنین تغییراتی با هدف اسلامی کردن دانشگاه و اجرای
شریعت اسلامی در دانشگاهها اعمال گردید. این سلسله برنامهها، تاثیرات زیادی بر
ساختار فرهنگی و علمی ایران بههمراه داشت. چنانکه تعداد بسیاری از فرهیختگان،
ایران را ترک کردند.
10- متن سخنرانی خمینی در باره تصفیه اساتید روزنامه اطلاعات 6 فروردین 1359 ص 4
11- در مصاحبه ای با لوح در سال 1378
12- متن سخنرانی خمینی در باره تصفیه اساتید روزنامه اطلاعات 6 فروردین 1359 ص 4
13- http://www.drsoroush.com/Persian.htm
14- کیهان دوم اردیبهشت 1359
15- وبگاه رادیو فردا، 1/2/1386
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.