|
جمعه 30 تير 1391 ـ 20 ماه ژوئيه 2012 |
«اراذل و اوباش جنوبشهری» همان «مستضعفان و پابرهنگانِ سابق» اند!
فرهاد جعفری
در «دههی نورانی شصت!» تعابیر بسیاری توسط «اسلامگرایان انقلابیمآب» وارد ادبیات سیاسی کشور شد. از جملهی این تعابیر، بخشی هم بر «طبقهی محروم و فرودست اجتماعی» دلالت داشتند.
از جمله: «کوخنشینان»، «پابرهنگان» و «مستضعفان» که در ادبیات اسلام سیاسی، از آنان تحت عنوان «صاحبان اصلی انقلاب»، «ولینعمتان انقلاب» و «وارثان زمین» یاد میشد.
طبقهای که مدتها (توسط چپ کلاسیک) به وی گفته شده بود و پس از پیروزی انقلابیون اسلامگرا نیز توسط «اسلامگرایان انقلابیمآب» به آنان گفته و حقنه میشد که «عامل همهی بدبختی و ادبارتان، "طبقهی متوسط شهری"ست!» تا با سوءاستفاده از نفرت و انزجار آنان از هر عضو طبقهی بالاتر از خود؛ نیروی اجتماعی طبقهی مذکور را علیه «طبقهی تحصیلکرده و نسبتاً برخوردار» بهکار اندازند. و بدینترتیب؛ پایههای قدرت «الیگارشی صنفی ـ خانوادگی روحانیون و روحانیزادگان» را تحکیم نمایند.
درست به موازات آنکه: «رهبران، واعظان، تئوریسینهای انقلاب اسلامی»؛ مستند به آیات قرآنی؛ به طبقهی مذکور وعده میداد که بهزودی و با حاکمشدن روحانیون و مراجع مذهبی، به توزیع عادلانهی ثروتها و فرصتها میان آنان دست خواهد زد، جامعهای توحیدی و عادلانه و بیطبقه (یا جامعهی قسط علوی) را برپا خواهد ساخت و آنان را «وارثان زمین» خواهد گردانید!
اما نه فقط چنین نشد و چنین نکرد؛ بلکه با بسیار خطاها و ندانمکاریهای خود در طول بیش از سهدهه حکمرانی [علاوه بر «حذف طبقهی متوسط شهری» و متقابلاً پدیدآوردن «طبقهی نوکیسهی رانتخوار مذهبی» که ثروتهای محیرالعقولی را بهجیب زدند] «شکاف طبقاتی کمنظیری در بین تمامی کشورهای دنیا» را باعث شد که حتا در امپریالیستیترین کشورهای دنیا نیز نظیر و مانندی ندارد: «شکاف طبقاتی 1 به 30»!
شکاف طبقاتی عظیمی که همزمان و مصادف با «پرشمارترشدنِ روزافزون اعضای طبقهی محروم و حاشیهنشین شهری» (تا سطح بیش از نیمی از جمعیت کشور)؛ موجب «برهمریختن بسیاری از مناسبات اجتماعی» و «بروز بسیاری بحرانهای اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی» شده است. آنچنانکه پیش از این هم بارها نوشتهام که: «بروز و ظهور پدیدهی احمدینژاد»، خود یکی از پیامدهای این «درهمریختگی اجتماعی»ست؛ پدیدهای که بهنوبهی خود، منشاء بسیاری از بحرانهای دیگر شد. از جمله آنکه اجرای سیاست اقتصادی «اعطای وام به بنگاههای زودبازه!» و «اعطای وامهای چندمیلیونی خوداشتغالی!» [که اعطا شد تا بهعنوان «مسکنی فوری و موقت» مانع «شورش طبقهی مذکور علیه نظم حاکم» شود] و نیز «اجرای طرح اعطای مستقیم یارانهها» [که اعطا شد تا «درمان قطعی» برای احتمال مذکور باشد اما پس از گذشت یکسال، به تورم افسارگسیختهای دامن زد که اوضاع را از پیش بیثباتتر کرد]؛ «کارآمدی نظم حاکم در مدیریت اقتصادی کشور» را بیش از پیش به چالش کشید و «کلیت نظم حاکم» را در موقعیتِ متزلزلی قرار داد [من در کلیهی نوشتههایم از این اقدام احمدینژاد تحت عنوان «ضربهی بزرگ به الیگارشی صنفی ـ خانوادگی» یاد میکردم و همچنان نیز معتقدم که از جملهی خدمات بزرگ محمود احمدینژاد به ایران و ایرانیان، اجرای طرح موسوم به هدفمندکردن یارانهها بوده است که آشکارا «شبکهی خویشاوندی حاکم» را در برابر راهی بیبازگشت قرار داده است].
از بحث دور نیفیتم. از «کوخنشینان» و «مستضعفان» میگفتم که در بخش بزرگی از سهدههی گذشته، حاکمان و دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای نظم حاکم اسلامگرا، آنان را «ولینعمتان انقلاب» و «وارثان زمین» میخواندند!
اما بهنظرتان در این فاصله، چه اتفاقی افتاده است که اکنون، همان گویندگان [و از جمله «بولتننویسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» که قریببهاتفاق خودِ آنان، برآمده از میان «روستائیان» و «طبقهی محروم و حاشیهنشینان شهری» بودهاند] «همطبقگان پیشین خود» را نه «کوخنشینان»، و نه «مستضعفان»، و نه «صاحبان اصلی انقلاب» و نه «وارثان زمین»؛ بلکه «جنوبشهری!»، «کمسواد!» و «اراذل و اوباش!» میخوانند؟!
خودتان بخشی از نوشتهی یک بولتن مربوط به «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» را بخوانید:
[فتنهگران و حامیان داخلی و خارجی آنها درصدد هستند تا با اخلال در اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها و تشکیل ستادهای فتنهی اقتصادی، طرح«پیوندِ شمال ـ جنوب» را اجرایی کنند و بهاینترتیب با بزرگنمایی مشکلات اقتصادی، احتکار، گرانفروشی، و تاثیرگذاری بر برخی «افراد کمسواد» و «اراذل و اوباش در مناطق جنوبی شهرها»؛ شورشهای محلی و خیابانی ترتیب دهند].
بهراستی چه اتفاقی رخ داده است که یک «نهاد ایدئولوژیکِ مدعی دفاع از مستضعفان عالم!»؛ از «پیوندِ جنوب شهریها و شمالشهریها» [بخوانید «مستضعفان و محرومان» با «ستمدیدگان طبقهی متوسط شهری»] در نتیجهی وخامت وضع موجود، و شکلگیری رویدادی که من از آن، بارها تحت عنوان «شکلگیری رنگینکمانی از ستمدیدگان در طبقات مختلف» یاد کردهام، آنچنان دچار وحشت شده است که پیشاپیش، و «درست مانند هر نظم در آستانهی اضمحلالِ دیگری»، آن را به «توطئهی دشمن» نسبت میدهد؟!
[حاشیه: اندک طرفداران وضع ظالمانهی موجود؛ لطفاً با استناد به کلمهی «برخی» در متن مزبور، به «توجیه بیفایده»ی مقصودِ اصلی نویسندگان بولتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقدام نکنند. چون در اینصورت میتوان پرسید: «برخی افراد کمسواد» و «برخی اراذل و اوباش جنوبشهری» مگر چه اندازهاند و پیوند احتمالیشان با طبقهی متوسط شهری تاچهاندازه موثر است که موجب بروز چنین هراسی در میان «نویسندگان بولتن سپاه پاسداران» شده آنچنان که آن را «از جمله اهداف دشمن» میخواند؟!].
.
خطاب به «نویسندگان بولتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» باید نوشت:
آنها که در سال 57 علیهشان انقلاب کردید؛ اغلبشان کسانی همچون خود شما بودند. با این تفاوت که چندسالی زودتر از شما «از روستا به شهر» آمده بودند و توانسته بودند از طریق «جاگرفتن در دیوانسالاری دولتی» و «مجاورت با منابع ثروت و قدرت»، خود را تا سطح «طبقهی مرفه و برخوردار» بالا بکشند.
آنچه بر سر آنان (و سپس بر سر طبقهی متوسط شهری) آوردید؛ در انتظار «طبقهی نوکیسهرانتخوار مذهبی متصل به حاکمیت» هم هست که بدون برخورداری از کمترین شایستگی و استحقاق، و صرفاً با «سوءاستفاده از مجاورت به منابع ثروت»؛ توانستند «30 برابر هر عضو طبقهی محروم و متوسط» ثروت و درآمد کسب کنند.
البته با این دو تفاوتِ بسیار عمده که:
1) اگر «طبقهی محروم و حاشیهنشین شهری پیش از انقلاب 57»، کموبیش واجد «روحیه و خصلتی مذهبی» بود و برخی اعتقاداتِ مذهبی و اخلاقیِ طبقهی مزبور توانست از «بروزافسارگسیختهی نفرت و انزجار علیه طبقاتِ بالاتر» پیشگیری کند [و بروز جنگ نیز توانست بخش بزرگی از آنان را از صحنهی اجتماع دور کند]؛ اما عمدهترین وجه مشخصهی «طبقهی محروم و حاشیهنشین شهری پس از انقلاب اسلامی»؛ «فقدان بنمایههای اعتقادی و اخلاقی» (بهویژه در میان جوانهاشان) است.
2) میزان «نفرت و انزجار طبقهی محروم و حاشیهنشین شهری» علیه وضع موجود (موقعیت و رفاهِ ثروتمندانِ نوکیسهی رانتخوار)؛ متناسب با «افزایش شدید شکاف طبقاتی» (از «یک به شش در پیش از انقلاب»، به «یک به سیِ پس از انقلاب») افزایش فوقالعادهای یافته و چنانچه بروز اجتماعی پیدا کند، به همان میزان «شدیدتر و گستردهتر» خواهد بود.
مولفههایی که پیشبینی «میزان خشونتِ احتمالی علیه حاکمان و بانیان وضع موجود» و مقایسهی آن با «نفرت و انزجار رهاشده در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی» را آسانتر و افق آینده را برای طبقهی حاکم (خانوادهها و خاندانهای طایفهسالار مذهبی) «بسیار تیرهتر» میکند.
.
واقعیت این است که: «طبقهی متوسط اقتصادی ـ فرهنگی فعلی ایران»، تنها در نتیجهی «آزار و اذیتِ خود توسط حکومت» و «سختگیریهای روبهتشدیدِ آن درخصوص آزادیهای اجتماعی» [که درحالحاضر به هدف «نمایش اقتدار»، «ایجاد رعب و وحشت» و «پیشگیری از وقوع آشوبهای اجتماعی» تشدید شده وگرنه حاکمانِ نظم الیگارشیک ـ ایدئولوژیک خود بهتر از همه میدانند که در این زمینه ملطقاً شکست خوردهاند] نیست که تمایل روزافزونی به مهاجرت و ترک کشور دارد. بلکه ناشی از این پیشبینی هم هست که:
درصورت وقوع یک انقلاب مجدد؛ خشونتِ طبقات محروم و فرودست، صرفاً در حدِ «خشونت نسبت به طبقهی مرفه و برخوردار مذهبی» متوقف نخواهد ماند و «نفرت و انزجار طبقاتی» ممکن است دامن بسیاری از اعضای طبقهی متوسط شهری را نیز بگیرد. بهخاطر فقط «کفش و شلواری نونوارتر»، «یک گوشی موبایل گرانقیمتتر»، یا «لبتاپی در کیف»!
.
کار وضعیتِ نابهسامان اجتماعی و «شکاف عمیق طبقاتی» و «نفرت و انزجار ناشی از آن» [که از جملهی «بسیار رهاوردهای بحرانزای حکومتِ الیگارشهای مذهبی برای جامعهی ایرانی»ست] به آنجا رسیده است که «فرماندهی نیروی انتظامی کشور» به تلویزیون جمهوری اسلامی توصیه میکند که از نشاندادنِ «مرغخوردنِ شخصیتها در فیلمها و سریالها» خودداری کند چون اقشاری هستند که به این نتیجه رسیدهاند که «باید چاقو برداریم و بهزور برای خود و خانوادهمان مرغ تهیه کنیم»!
.
«اشرافسالاریها» [اعم از آنکه مذهبی باشند یا غیرمذهبی] تنها «روحیات و خصلتها و رفتارهای مشابه» ندارند. بلکه برای جملگی آنان؛ سرنوشت مشابهی هم رقم زده شده است.
http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1087
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.