|
چهارشنبه 14 تير 1391 ـ 4 ماه ژوئيه 2012 |
چرا از انسجام اصلاح طلبان میترسند؟
رشيد اسماعيلی ـ در سايت جرس
چند ماهی هست که تلاش برای «بازسازی جريان اصلاح طلبی» و «تجديد قوای جنبش سبز» در دستور کار بخشی از نيروهای دموکراسی خواه داخل کشور قرار گرفته، در اين زمينه تلاش های گسترده و بحث های مفصلی جهت «ايجاد انسجام بين اصلاح طلبان» و «غلبه بر پراکندگی نيروها» در جريان است، اين بحثها خصوصا با ورود «عبدالله نوری» به اين عرصه بيش از پيش در رسانههای داخل کشور انعکاس يافت. عبدالله نوری در مواضع خود ضمن اشاره به لزوم مرزبندی اصلاح طلبان با نيروهای برانداز، افراطی، خشونت طلب و هوادار مداخلهٔ نظامی بر پيوند بين اصلاح طلبان و جنبش سبز تاکيد کرد. نوری همچنين با حمايت صريح از موسوی و کروبی و يادآوری اين واقعيت که «آقايان موسوی و کروبی به عنوان رهبران جنبش سبز بارها و تا آخرين لحظه بر اين نکته تأکيد کردند که تنها خواهان اجرای قانون اساسی و رعايت حقوق و آزادیهای به رسميت شناخته شده برای مردم در قانون اساسی و ساير قوانين کشور هستند»، به صراحت گفت : «حداقل خواست جريان اصلاحات اجرای بدون تنازل قانون اساسی است» تا بدين ترتيب بر هر نوع جدايی و مرزبندی بين اصلاح طلبی و جنبش سبز خط بطلان بکشد.
نوری در ادامه به يک نکتهٔ کليدی ديگر نيز اشاره میکند: «اصلاح طلبان بر اين اعتقاد هستند که سقوط نظام کشور را به سوی خشونت و هرج و مرج و ويرانشهر پيش میبرد و از دل اين هرج و مرج و خشونت، توسعه و دموکراسی بيرون نمیآيد و درست به همين دليل است که به رغم همهٔ مسائل، مشکلات و انتقادات نسبت به وضع حاکم همچنان بر راهبرد اصلاح طلبی تاکيدمیکنند»
يکی ديگر از نکات مثبت و مهم مواضع نوری نقد همزمان «افراط» و «تفريط» است. به اين معنا که نوری در «آسيبشناسی» تلاشهای اصلاح طلبانهٔ پيشين و واکاوی دلايل زمين گير شدن آن تلاشها ضمن رد «تندروی»، «هيجان زدگی» و «کنش احساسی» روی ديگر سکهٔ افراط يعنی «محافظه کاریهای بیجا و تفريط» را نيز مانع موفقيت اصلاحات میداند و معتقد است:
«به همان اندازه که تندروی، هيجان زدگی و کنش احساسی به اصلاحات ضربه میزند، در برخی مواقع محافظه کاریهای بیجا، تفريط و ناديده گرفتن اصول و عدم آمادگی برای پرداخت هزينههای احتمالی جهت پافشاری بر اصول اصلاح طلبی هم میتواند اصلاحات را زمين گير کند، باعث ريزش نيروها شود و فضا را برای هرگونه تهاجم و تخريب نيروهای تماميت خواه و تندرو نسبت به جريان اصلاحات و اصلاح طلبان فراهم کند. همانگونه که در شرايط مناسب بايد از مصالحهٔ گام به گام و طرفينی و سياست تعاملی دفاع نمود همانگونه هم بايد توجه کرد که جريان اصلاحات نيز مبانی و اصول فکری و عملی خود را دارد و هر نوع تعاملی را بر مبنای اصول سياسی و اخلاقی خود انجام میدهد. شهامت مدنی، صبوری و خويشتنداری، استقامت و ايستادگی بر اصول اصلاح طلبی و همراهی و همدلی با خواست مردم و نيز دفاع از حقوق مردم از مهمترين شرايط موفقيت يک نيروی مؤثر و مفيد اصلاح طلب میباشد».
به نظر من از قضا اين پاراگراف مهمترين فراز سخنان اخير عبدالله نوری است که متاسفانه از سوی کنشگران دموکراسی خواه کمتر مورد توجه قرار گرفت، در واقع آنچه نوری در قالب اين جملات بيان میکند اهميتی استراتژيک دارد و به بهترين وجه خصوصيات موج سوم اصلاح طلبی و تمايز آن با تجارب گذشته را بازتاب میدهد.
با اين وجود مواضع عبدالله نوری و تلاشهای او برای بازسازی اصلاحات و ايجاد انسجام بين اصلاح طلبان چنانکه انتظار میرفت چندان به مذاق نيروهای افراطی ِ حاکم و رسانههای آنان خوش نيامد. آنها پس از مدتی سکوت و با مشاهدهٔ عزم جزم اصلاح طلبان برای ايجاد وفاق و انسجام دست به کار يک عمليات روانی هماهنگ جهت تخريب و تحريف تلاشهای صورت گرفته از سوی بزرگان اصلاح طلب شدند. اما محورهای اين عمليات روانی چه هستند؟
۱- القای دوگانگی و رقابت بين سيدمحمد خاتمی و عبدالله نوری
رسانههای مدعی اصولگرايی در حالی میکوشند چنين گزارهای (دوگانگی و رقابت بين خاتمی و نوری) را تبليغ و ترويج کنند که با توجه به حبس و حصر کروبی و موسوی، در حال حاضر و به رغم همهٔ انتقادات و اشکالات احتمالی شاخصترين چهرهٔ اصلاح طلب داخل کشور محمد خاتمی است، هر گونه تلاش برای بازسازی اصلاحات و ايجاد انسجام بين اصلاح طلبان بدون حضور، مشارکت موثر و ايفای نقش جدی از سوی محمد خاتمی محکوم به شکست است. به جرأت میتوانم بگويم از بين معتقدين به راهبرد اصلاح طلبی و اصلاح طلبان برجسته هيچ کس را سراغ ندارم که اين واقعيت را انکار کند، حتی آن دسته از اصلاح طلبان که در داخل يا خارج از کشور «برخی انتقادات جدی» نسبت به عملکرد سياسی آقای خاتمی دارند اين واقعيت را پذيرفتهاند و ضمن حفظ مواضع انتقادی خود در پی ستيز با آقای خاتمی نيستند.
عبدالله نوری نيز به عنوان يکی از شاخصترين چهرههای دوران اصلاحات همواره و حتی پيش از دوم خرداد روابط خوب و دوستانهای با محمد خاتمی داشته و هم اکنون نيز دارد. نوری نه تنها (آنگونه که برخی رسانههای نزديک به افراطيون حاکم با توسل به «جعل خبر» اصرار در جا انداختن آن دارند) در پی «عبور از خاتمی» نيست بلکه به خوبی از اهميت جايگاه آقای خاتمی در معادلات سياسی اصلاح طلبان آگاه است. آنها به عنوان دو شخصيت و سياستمدار برجستهٔ جريان اصلاحات و با اعتقاد و شناخت نسبت به حسن نيت يکديگر، با هم در تماس هستند و به اتفاق راهکارهای «بازسازی جريان اصلاح طلبی» را بررسی کرده و میکنند و هر گاه لازم بدانند جهت نزديک کردن ديدگاههايشان به رايزنی و تبادل نظر می پردازند.
عبدالله نوری حتی در اوج حملات به محمد خاتمی پس از شرکت در انتخابات ۱۲ اسفند اگر چه خود نسبت به اين اقدام خاتمی معترض و منتقد بود و اعترض و انتقاد خود را نيز بنابر رسم مألوف با دلسوزی و شفافيتی که خاص خود است مطرح کرد اما هم زمان در برابر هجمههای غيرمنصفانه عليه محمد خاتمی موضع گرفت و در اين مورد گفت:
«در نقد بايد جنبه انصاف رعايت شود و نبايد از مرز اعتدال و احترام خارج شد، از اين رو خدمات افراد نبايد ناديده گرفته شود و خط بطلان بر تمامی زحمات و تلاشهای افراد کشيده شود... آقای خاتمی از چهرههای شاخص اصلاحات در داخل و خارج و نيز وزنهای گرانقدر برای معترضان است که با آسيب رسيدن به شخصيت ايشان نيروهای اصلاح طلب زيان خواهند کرد و در آن سوی ماجرا [حاکميت] هم [آقای خاتمی] مخالفان فراوانی دارد که از آسيب ديدن ايشان سود خواهند برد.»
اصلاح طلبانی که از فعال شدن نوری در صحنهٔ سياسی کشور حمايت میکنند نيز به هيچ وجه در پی رقيب تراشی برای آقای خاتمی و حذف او نيستند، بلکه معتقدند نوری و خاتمی با توجه به خصوصيات متفاوت خود میتوانند و بايد «مکمل» و «ياری رسان» يکديگر در مسير بازسازی اصلاحات باشند.
البته قطعا هر دوی اين بزرگواران و نزديکان آنها هشيارتر از اين هستند که در دام سناريوی «رئيس تراشی» و «القای جنگ زعامت» در بين اصلاح طلبان بيفتند با اين حال با توجه به اينکه احتمالا در آينده اين عمليات روانی ادمه خواهد يافت نيروهای اصلاح طلب بايد ضمن بیتوجهی به «مضمون سازیهای مغرضانه و بیمحتوای» رسانههای منسوب به افراطيون حاکم، در تحکيم روابط خود و گسترش گفتگوها بکوشند.
يکی از تاکتيک های اين رسانهها تماس با برخی نيروهای اصلاح طلب و طرح اين سئوال انحرافی است که «در ميان اصلاح طلبان از بين خاتمی و نوری کدام يک ارجحيت دارند»؟! در واقع آنها بااستفاده از تکنيک «سئوالات القايی» میکوشند مصاحبه شونده را به زمين بازی مورد علاقهٔ خود وارد کنند، گويی که مسئلهٔ اصلاح طلبان يا مشکلشان ارجحيت يا محوريت اين يا آن است! اين مسئله ايست جعلی و ساخته و پرداختهٔ رسانههای اصولگرا، البته خوشبختانه اکثر اصلاح طلبانی که از سوی اين رسانهها در اين زمينه مورد مصاحبه قرار گرفتهاند در دامی که کارگزاران جنگ روانی جناح افراطی حاکميت آن را پهن کردهاند نيفتادهاند. اصلاح طلبان بايد بدانند که رسانههايی مثل خبرگزاری فارس، رجانيوز، کيهان، جهان و ساير مطبوعات و سايتهای پر شمار و زردی که با ارتزاق پيدا و پنهان از بيت المال و خزانهٔ عمومی به فعاليت مشغولند هيچگونه خير خواهی نسبت به اصلاح طلبان و جريان اصلاح طلبی ندارند و از نظر آنان «اصلاح طلب خوب، اصلاح طلب مرده است»!
۲- تقليل مسئلهٔ اصلاح طلبان به انتخابات رياست جمهوری پيش رو
اين رسانهها همچنين میکوشند اينگونه جلوه دهند که مسئله و دغدغهٔ اصلی گروهها و شخصيتهای عمدهٔ اصلاح طلب انتخابات رياست جمهوری آينده است. اين در حاليست که اتفاقا انتحابات آينده مسئله و مشکل اصلی اصولگرايان است، و اصلاح طلبان در مسير بازسازی خود مسائل بسيار مهمتر و حياتی تری برای بحث و تعيين تکليف پيش رو دارند که مهمترين آنها تدوين يک برنامهٔ سياسی مشخص و يافتن راهکارهايی برای منضم کردن يک ارادهٔ روشن سياسی به آن است. اصلاح طلبان بايد راههايی برای تجديد سازمان بيابند و در عين حال با تعريف سازوکاری جهت اتخاذ مواضع رسمی در مورد مسائل اصلی جامعه و جستن راههايی برای «احيای امکان سياست ورزی جمعی» اميد به تغيير را در دل بدنهٔ اجتماعی خود زنده نگهدارند و آنان را از سردرگمی خارج کنند.
همانطور که عبدالله نوری گفته است:
«حرفهای کلی و مبهم مشکلی را حل نمیکند، ما بايد دقيق و صريح حرف بزنيم، صرف تکرار حرفهايی مثل اينکه دموکراسی خوب است يا آزادی بيان خوب است يا زندانيان سياسی بايد آزاد شوند مشکلی را حل نمیکند. وقتی که يک برنامه و ارادهٔ سياسی روشن پشتوانهٔ اين مطالبات به حق نباشد تکرار اينها نتيجهای جز ايجاد یأس و ملال در افکار عمومی ندارد... چهرههای موثر اصلاحات و جنبش سبز بايد در جهت شفاف سازی اهداف و برنامههای خود برای حاميان خويش، طبقات مختلف مردم، حاکميت و حتی مخالفان نظام جمهوری اسلامی ايران اقدام نمايند»
بنابراين در حال حاضر و پيش از بازيابی ِ حداقلی از انسجام و اراده هرگونه بحث در مورد شيوهٔ مواجهه با انتخابات رياست جمهوری آينده برای اصلاح طلبان ناممکن است و بدون حل اين مسائل ورود به بحث انتخابات نه تنها گرهی از کار فروبستهٔ اصلاح طلبان نمیگشايد بلکه تنها موجبات نارضايتی و ريزش را فراهم میآورد.
به قول يکی از روشنفکران برجستهٔ کشور: «بازگشت اصلاحطلبان به صحنه سياسی نمیتواند به يک پروژه سياسی محدود بماند، پروژهای که هدفش تعيين کانديدا است. اين بازگشت يک پروسه است با تمامی گستردگی و زوايا و دقتی که يک پروسه به آن نياز دارد»
يک نيروی جدی اصلاح طلب البته هيچگاه امکان انتخابات را ناديده نمیگيرد، با اين حال بايد توجه داشته باشيم که انتخابات رياست جمهوری آينده فعلا ميدان بازی اصلاح طلبان نيست و مخاطرات ورود شتابزده به اين ميدان که حريف سعی در محصور کردن ما درون آن را دارد بسی بيشتر از منافع آن خواهد بود.
برخی رسانهها به گونهای درمورد مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات سخن میگويند که گويی تمام مشکلات اصلاح طلبان حل شده و «تنها مانده است تعيين کانديدای اصلی که فعلا سرش دعواست که مثلا عارف باشد يا کس ديگر»!
اقدام دفتر عبدالله نوری در تکذيب رسمی هرگونه ارتباط فعاليتهای اخير عبدالله نوری با انتخابات آينده و تاکيد دفتر ايشان بر اين نکته که «اظهارات آقای نوری، در ديدارهای فعالان سياسی، دانشگاهی و اصلاح طلب، ارتباطی با موضوع انتخابات رياست جمهوری نداشته و ناظر به مسايلی است که در شرايط کنونی نياز به توجه دارد» البته آب سردی بود بر بخشی از شيطنتهای اين رسانهها و بيانگر اينکه بزرگان اصلاح طلب فعلا دغدغههايی مهمتر از انتخابات رياست جمهوری آينده دارند.
اصلاح طلبان بايد به «راه» بيانديشند، نوری پيش از اين خطاب به اصلاح طلبان گفته بود:
«شما بيش و پيش از اينکه به اشخاص بيانديشيد بايد به راه حل فکر کنيد. مسئله اين نيست که چه کسی مطرح باشد بلکه مسئله اصلی اين است که بايد در راستای منافع کشور به يک تصميم روشن سياسی رسيد و بر اساس آن تصميم و متناسب با آن، برنامه هم داشت»
چرا از انسجام اصلاح طلبان میهراسند؟
مخالفين اصلاحات و محافل اصلی افراطيون حاکم، از نارضايتی های عميق و خواست جدی تغيير و اصلاحات سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در بطن جامعهٔ شهری و حتی روستايی ايران آگاهند. آنها در ضمن میدانند که اصلاح طلبان به رغم ضرباتی که در اين سه سال از سوی حاکميت متحمل شدند همچنان يک نيروی سياسی بالقوه قدرتمند در ايران هستند. آنها از اين میهراسند که انسجام اصلاح طلبان و نزديکی و وفاق آنها اين توان بالقوه را بالفعل کند، به اين گنده گويیهايشان که «مردم دست رد به سينهٔ اصلاح طلبان زدهاند» توجه نکنيد، آنها خودشان بهتر از هر کس میدانند که اصلاح طلبان و جنبش سبز هنوز در ايران نسبت به ديگر جريانها همچنان گستردهترين پايگاه اجتماعی را دارا هستند، همهٔ اين فشارها و بگير و ببندهای نيروهای اصلاح طلب و فعالين جنبش سبز و حصر دو چهرهٔ برجستهٔ اصلاح طلب و رهبران جنبش يعنی آقايان موسوی و کروبی هم دليلی جز اين ندارد. اما اشتباه اصولگرايان اين است که گمان میکنند اصلاحات و اصلاح طلبان در پی حذف و نابودی آنها هستند. اين درحاليست که شخصيتی مثل عبدالله نوری به رغم همهٔ جفاهايی که در حق او شده اينقدر درايت، انصاف و شجاعت دارد که بگويد:
«برخلاف تبليغات مغرضانهٔ برخی سقوط نظام خواست جريان اصلاحات نيست. اصلاح طلبان بر اين اعتقاد هستند که سقوط نظام کشور را به سوی خشونت و هرج و مرج و ويرانشهر پيش میبرد و از دل اين هرج و مرج و خشونت، توسعه و دموکراسی بيرون نمیآيد و درست به همين دليل است که به رغم همهٔ مسائل، مشکلات و انتقادات نسبت به وضع حاکم همچنان بر راهبرد اصلاح طلبی تاکيدمیکنند»
اين موضع البته بر خلاف آنچه برخی ادعا می کنند ناشی از عشق اصلاح طلبان به حکومتی که هرگز قدر آنان را ندانست و بدترين اجحافها را در حق آنها روا داشت نيست، بلکه نتيجهٔ مسئولت پذيری، عقلانيت، دورانديشی و دلسوزی نيروهای اصلاح طلب برای کشور و آيندهٔ آن است. حالا پرسش اينجاست که آيا اصولگرايان يا دست کم طيفهايی از آنان هم خواهند توانست لااقل کمی مسئوليت پذيری، دورانديشی و عقلانيت را وارد فرآيند تصميم گيریهای خود کنند؟ يا همچنان کشور را به سوی پرتگاههای خطرناک فروپاشی و هرج و مرج پيش خواهند برد؟ اجرای بدون تنازل قانون اساسی و تحقق حقوق قانونی مردم و وجود سياستمداران معتدل و مسئولی مانند موسوی،کروبی،خاتمی و نوری نه يک تهديد که يک فرصت برای کليت نظام جمهوری اسلامی و جامعهٔ ايران و نهايتا يک بازی بُرد-بُرد برای همه از جمله اصولگرايان خواهد بود. البته به قول شمس تيريزی «اين سخن قومی را تلخ آيد، اگر بر آن تلخی دندان بيفشارند شيرينی ظاهر خواهد شد».
به هر حال مسير دشواری است، راه مبارزهٔ مدنی اصلاح طلبان راهی طولانی است با موانع بسيار. اصلاح طلبان در اين فضای هيجان آلود و احساسی، طعن حسود و بیمهری برخی دوستان اپوزيسيون سرنگونی طلب را به جان خريدهاند، فشارها و مصائب وارده از سوی حاکميت نيز همچنان بر جای خود باقی است و احتمالا به اين زودیها هم بر طرف نخواهد شد. من اما به جد معتقدم که در صورت وجود انسجام، اراده و برنامه و توسل به پايداری، مقاومت، صبوری و شهامت مدنی، معتقدين به راهبرد اصلاح طلبی اين بار خواهند توانست در کنار نهادينه کردن همزيستی مسالمت آميز و دموکراتيک، دست کم بخش مهمی از مطالبات تاريحی مردم ايران را به نحو «پايدار» تحقق بخشند.در اين ميان البته گفتگو و هماهنگی بين اصلاح طلبان داخل وخارج از کشور هم امری واقعا ضروری است.
از مداومت و مقاومت اصلاح طلبان «برمه» بياموزيم، آينده از آن ماست.
پی نوشت:
تمام نقل قولها از عبدالله نوری مربوط به دو جلسهٔ وی با فعالين سياسی و دانشگاهی استانهای اصفهان و فارس است که گزارش آن پيش از اين در رسانههای مختلف داخل و خارج کشور منتشر شده است.
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.