بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 9 تير 1391 ـ  29 ماه ژوئن 2011

 

«پدیده‌ی مُرسی» و پیامدهایش!

فرهاد جعفری

1)

در یکی از یادداشت‌های قبلی نوشتم که برخلاف آنچه در محافل آکادمیک تدریس می‌شود؛ تعریف حقیقی انقلاب (دست‌کم از دهه‌ی هفتاد به بعد و از حیث نیروی طراح و  پشتیبانی‌کننده) به‌نظرم باید این باشد که: «انقلاب، پدیده‌ای جهان‌سومی‌، عمدتاً نفتی و کاملاً سازماندهی‌شده و از پیش‌ تعیین ‌شده ا‌ست که توسط وزارت خزانه‌داری ایالات متحده ـ و در مواردی با همکاری سرویس‌های امنیتی اروپای کهنه که نفوذ بیشتری در کشور مقصد دارند ـ طراحی، اجرا و پشتیبانی می‌شود»!

و نوشتم که: «هر انقلابی؛ علاوه بر اراده‌ی وزارت خزانه‌داری ایالات متحده؛ نیازمند جلب موافقت و همراهی مه یا بخش‌هایی از نهادهای امنیتی، نهادهای نظامی و انتظامی کشور مقصد و توافق آنان برای فرایند انتقال قدرت نیز هست».

 

2)

«لیلا طرابلسی» همسر «بن‌علی» رئیس‌جمهور مخلوع تونس که در پی انقلاب چندروزه‌ی مردم تونس، توسط نظامیان از قدرت خلع شد؛ به‌تازگی کتابی منتشر کرده که معرفی‌کننده‌ در توضیح آن نوشته است: [این کتاب مى‌تواند براى سه دسته مفيد باشد. دسته اول «حاكمانى كه خانه‌شان از پاى بست ويران است ولى همچنان در بند نقش ايوانند». دسته دوم «آنها كه فكر مى‌كنند انقلابها خالص و خُلّص براى رضاى خدا برپا مى‌شوند» و دسته سوم «آنان كه مى‌توانند پيش از آنكه خيلى دير بشود، با ارايه مشورتى، انتقادى يا راه چاره‌اى؛ راه تكامل جامعه را با هزينه‌هايى كمتر هموار كنند»].

معرفی‌کننده‌ی کتاب این‌طور ادامه می‌دهد: [طرابلسی سه طرف را متهم به مشاركت در سرنگونى شوهرش می‌كند: «سيستم امنيتى فرانسه»، «على سرياطى رئيس محافظان شخصى بن‌على» و «ارتش تونس». او می‌گويد كه سرياطى و سيستم امنيتى فرانسه با ساختن اين شايعه كه يك تروريست انتحارى به قصر بن‌على نفوذ كرده و قصد كشتن خانواده را دارد، باعث شدند كه بن‌على نگران خود و خانواده اش شود و به خروج از كشور تن دهد. ارتش نيز با عدم ظهور قوى و «اعلام بى‌طرفى خود»، موجب سقوط رژيم شد. همسر رئيس‌جمهورى سابق تونس معتقد است كه اشتباهات شوهرش را خارجى‌ها بزرگ كردند و همه براى سرنگونى‌اش دست به دست هم دادند]. 

آیا استدلال‌های «لیلا طرابلسی»، شباهت تام و تمامی به برخی اظهارات «فرح پهلوی» همسر آخرین پادشان ایران (و سایر اعضای خانواده‌ی وی) ندارد که در توضیح رویداد انقلاب ایران، آن را ناشی از «خیانت ارتش و نیروهای امنیتی» و «توافق قدرت‌های خارجی برروی سقوط محمدرضا پهلوی»، و «هماهنگی برخی انقلابیون و بخش‌هایی از ارتش با هدایت ژنرال هویزر و سولیوان» می‌داند؟!

اما ماجرا اینجاست که «لیلا طرابلسی‌ها» فقط بخشی از حقیقت را بازگو می‌کنند. به‌این ترتیب که «شارح روند و دلایل سقوط همسران خود هستند» اما به‌دلایل کاملاً واضح، «نحوه‌ی به‌قدرت‌رسیدن یا تداوم طولانی حکومتِ همسران‌شان» را توضیح نمی‌دهند یا از پاسخ‌دادن به آن آن طفره می‌روند!

یا پاسخ قانع‌کننده‌ای در این زمینه ندارند که: «چرا به‌رغم سال‌های طولانی درقدرت‌بودن؛ همسران‌شان، از مشارکت‌دادن جمهور مردم در تعیین سرنوشت خود و کشورشان خودداری کرده و از برقراری مناسبات دموکراتیک امتناع کردند تا کار به سقوط و فروپاشی کشید و به‌دلیل آسیب‌دیدن پایه‌های مشروعیت، بیگانگان توانستند به این آسانی، نظامی را به فروپاشی بکشانند؟!».

به‌گمانم واقعیت این نیست که اشخاصی چون «محمدرضا پهلوی» و «بن‌علی» مایل به ایجاد فضای باز سیاسی و برقرارکردن مناسبات دموکراتیک در کشورشان نبودند. بلکه معتقدم: «با دریافت اطلاعات و مشورت‌های غلط، در مسیری قرار داده می‌شدند که اجازه‌ی اعمال اصلاحات سیاسی را نمی‌یافتند یا درخصوص ضرورت آن نمی‌اندیشیدند».

آن‌چنان‌که معتقدم: اگر نظامی حقیقتاً ماهیتی «ضدبیگانه و استقلال‌طلب» داشته باشد؛ بزرگ‌ترین و موثرترین اقدام استقلال‌طلبانه‌ای که آن حاکمیت سیاسی می‌تواند انجام دهد این است که از طریق «اعطای به‌موقع آزادی‌های سیاسی و برقراری مناسبات دموکراتیک و به رسمیت‌شناختن حق انتخاب مردمان»؛ «فرصتِ انقلاب‌کردن را از وزارت خزانه‌داری ایالات‌متحده بگیرد»!

اما حاکمانی که در طول حکمرانی خود «پشتگرم به حمایت‌ها و مشورت‌های کمتر درست و بیشتر نادرستِ همان بیگانگان» هستد و گمان می‌کنند روزهای خوش حکومتِ آنان را پایانی نیست؛ چگونه و چرا چنین کنند؟!... پس آنچنان در انحصارطلبی و خودمحوری و لگدمال‌کردن حقوق و آزادی‌های جمهور مردم پیش می‌تازند که به‌دست خود، زمینه را برای «انقلاب بعدی وزارت خزانه‌داری ایالات متحده» فراهم می‌کنند!

 

3)

خدا نکند «منظومه‌ی استدلالی»‌تان را بر پایه‌ی «بنیادهایی غلط و نادرست» بنا کرده باشید. چراکه در این‌صورت؛ در قبال رخدادهایی که در اطراف‌تان رخ می‌دهند، دچار تناقض‌هایی می‌شوید که قادر به حل آن نیستید. و خدا نکند که (دقیقاً به‌دلیل «اتکا به یک منظومه‌ی استدلالی غلط») در مسیر باخت قرار گرفته باشید. چراکه در این‌صورت؛ هررفتاری که پیشه کنید؛ بی‌فایده است و بازهم «بازنده» خواهید بود!

حکایتِ واکنش‌ها و مواضع «جمهوری اسلامی» در قبال انقلاب‌های خاورمیانه‌ی عربی (و از جمله مصر)؛ از همین نمونه‌هاست. آن‌چنان‌که:

ـ اگر انقلاب مصر را «پروژه‌ی آمریکائی» تحلیل و قلمداد می‌کرد؛ آنگاه چه پاسخی برای همان اندک هواداران نظم ایدئولوژیک می‌داشت که از خود و ایشان می‌پرسیدند: «یعنی ممکن است آمریکایی‌ها انقلاب اسلامی راه بیندازند»؟!... «یعنی برخلاف ادعاهای شما، مبارک نوکر آمریکا نبود؟! یا بود اما آمریکایی‌ها هروقت مصالح‌شان اقتضا کند؛ حتا به نوکر خودشان هم رحم نخواهند کرد؟!... «اگر این‌طور باشد؛ یعنی محمدرضا پهلوی را هم، به‌رغم آن‌که ژاندارم خودشان در منطقه بود؛ خودِ آمریکایی بردند؟!» و... پرسش‌هایی از این قبیل!

ـ و اگر انقلاب مصر را «انقلاب اسلامی» تحلیل و قلمداد می‌کردند؛ آنگاه چه پاسخی برای وضعیتی داشتند که «محمد المرسی اسلامگرا» رای می‌آورد و رایش شمرده می‌شد و رئیس‌جمهور می‌شد و بلافاصله هم اعلام می‌کرد که: «حاضر به ملاقات با کاردار سفارت ایران در مصر نیستم... اولین سفرم به عربستان خواهد بود... به همه‌ی تعهدات و قراردادهای مصر و اسرائیل پای‌بند خواهم بود»؟!

چون هرکس می‌تواند بپرسد: این چگونه «اسلامگرای الگوگرفته از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران» است که حتا حاضر به ملاقات با کاردار ایران در قاهره نیست؟!... چرا اولین سفرش به ایران و رهنمودگرفتن از رهبر جمهوری اسلامی نیست بلکه به مکه می‌رود و از پادشاه عربستان رهنمود می‌گیرد؟!... پس چرا نظامیان مصری که همگی نوکر اسرائیل و آمریکا و دشمن انقلاب اسلامی ایران هستند به ریاست‌جمهوری این عنصر انقلابی تن می‌دهند؟!... پس چرا اولین دولتی که به وی تبریک می‌گوید آمریکاست و از اینکه نظامیان مصری به رای مردم تن دادند اظهار خوشحالی می‌کند؟!... پس چرا اسرائیل هم می‌گوید به رای مردم مصر احترام می‌گذارد و از رای‌اوردن مرسی و تعهدش به قراردادها اظهار خشنودی می‌کند؟!... پس چرا همان اول کار، حجاب، این حکم الهی خداوند را در مملکتش اجباری نکرد؟!... پس چرا دادگاه انقلاب برپا نکرد و همه‌ی مخالفین و منتقدین و وابستگان رژیم دیکتاتوری و نوکرمآب قبلی را از دم تیغ اعدام و تصفیه و مصادره‌ی اموال نگذراند؟!... پس چرا «چندمیلیون ضدانقلاب» را ناچار به فرار از کشور نکرد؟!... پس چرا «بانکداری اسلامی!» را بر کشور حاکم نکرد؟!... پس چرا «انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها»یش راه نینداخت و آنها را تعطیل نکرد؟!... پس چرا به الازهر نرفت و حتا از «روحانیون سنی» نخواست که به او در «اسلامی‌کردن همه‌ی امور مصر» کمک کنند؟! پس چرا «قرارداد کمپ‌دیوید» و «فروش گاز به اسرائیل» را به رسمیت شناخت؟!

این بود که کمی بعد از پیروزی «انقلاب اسلامی مصر» (در 22 بهمن!) حاکمان ایران، این تحلیل سوم را جلوی «نیروهای ارزشی هنوز ریزش نکرده‌ی خود!» گذاشتند که: «بله. انقلاب مصر اسلامی‌ست و از نظام مقدس جمهوری اسلامی و ارزش‌های الهی آن الگو گرفته. اما استکبار تلاش دارد آن را منحرف کند و احتمالاً هم در این توطئه‌ی خود موفق خواهد شد چون برخلاف ایران، رهبران و مراجع روحانی ندارند که مانع انحراف انقلاب اسلامی مصری‌ها و دیگر انقلاب‌های اسلامی کشورهای عربی شود»!

اما کیست (حتا در میان همان اندک نیروهای معتقدِ ایدئولوژیکِ باقی‌مانده) که نفهمد پشت چنین استدلال سستی؛ «فرار از حقیقت» و «چشم بستن بر واقعیت» نهفته است؟!... چشم بستن بر این واقعیت که:

«انقلاب اسلامی مصر» و «رئیس‌جمهور اسلامگرای برآمده از آن»؛ پروژه‌ای کاملا آمریکایی و البته که «نسخه‌ی واکسینه‌شده‌ای از انقلاب اسلامی 57» است که اندکی قبل، در ترکیه آزمایش شده و در اغلب موارد، از «تست‌های فنی وزارت خزانه‌داری آمریکا» موفق و سربلند بیرون آمده!

مخصوصاً که اگر این گزاره‌ی کلیدی کاندولیزا رایس» (معمار اصلی «پروژه‌ی دموکراتیزاسیون خاورمیانه‌ی نوین») را هنوز در خاطر داشته باشد که کمی پس از حمله به عراق و به‌کابردن اصطلاح «دومینوی سقوط در خاورمیانه» گفت: «اشتباه انقلاب ایران؛ نباید هرگز تکرار شود»!

 

4)

اما چرا تحلیل‌گران حکومتی در ایران، «تعمداً» بر واقعیت بالا چشم می‌بندند؟!

چون اگر چنین نکنند؛ آنگاه چگونه «انگیزه‌ها، نحوه‌ی شکل‌گیری و موجودیت انقلاب اسلامی 57»را توضیح دهند؟! آن‌هم به‌نحوی که به «ریزش هرچه بیش از پیش همان اندک باقی‌مانده از نیروهای معتقد ایدئولوژیک» نینجامد؟! و چگونه چنان شهروندانی را همچنان در «جهان مجازی مصنوعی ساخته‌ی دستِ خود» که «ارتاط آنان با واقعیت و جهان واقعی» را قطع نگاه دارند؟!

 

5)

بگذارید یک پیش‌بینی بکنم:

اگر «محمد المرسی اسلام‌گرا» در مصر بلافاصله پس از رسیدن به منصب ریاست‌جمهوری می‌گوید «زنان، مسیحیان و سکولارها نگران نباشند من رئیس‌جمهور همه‌ی مصریان حافظ حقوق زنان هستم. همچین از نظامیان مصر که فرزندان وطن هستند تشکر می‌کنم که زمینه‌ی انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را رفاهم کردند»؛ (به احتمال بسیار) «رئیس‌جمهور بعدی ایران» خطاب به اسلام‌گرایان و نظامیان خواهد گفت: «زنان محجبه و اسلام‌گرایان نگران نباشند! من رئیس‌جمهور همه‌ی ایرانیان هستم. همچنین از نظامیان، این فرزندان وطن، که فرایند انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را تضمین کرده و به رای مردم احترام گذاشتند، تشکر می‌کنم»!

واقعیت این است که ایران نیز بخشی از «پروژه‌ی دموکراتیزاسیون خاورمیانه» است و همچنان‌که در هفت‌سال گذشته بارها نوشته‌ام: «حکومتِ نظامیان، یک حکومت موقت و لولای انتقال از یک نظم اسلامگرا به یک نظم سکولار نسبتاً دموکرات خواهند بود». و بارها بر این نکته تاکید کرده‌ام که: «بخواهید یا نخواهید؛ خوش‌تان بیاید یا نیاید؛ حکومت نظامیان برای انتقال به یک وضعیت دموکراتیک، اجتناب‌ناپذیر است چون امنیت و ثباتِ فرایند انتقال قدرت می‌بایست تضمین‌شده باشد و نیرویی جز آنان قادر به چنین امری نیست».

مثل هرجای دیگری از دنیا. و از جمله «تقریبا تمام کشورهای آمریکای لاتین». که نظامیان، لولای چرخش از نظام‌های بسته و توتالیتر به نظام‌های نسبتاً دموکراتی قرار داده شدند که اندکی بعد، با سرعت خیره‌کننده‌ای (علی‌رغم آلودگی به فساد مالی) به توسعه‌ی اقتصادی دست یافتند (از شیلی و کره‌ی جنوبی بگیرید تا آرژانتین و برزیل و ترکیه و ...).

 

6)

از جنبه‌ای دیگر و «مشروط» به آنکه (به‌هر دلیل غیرقابل پیش‌بینی) «انتخابات ریاست‌جمهوری آینده‌ی ایران» مطابق با استانداردهای «یک انتخابات حقیقتاً آزاد، سالم و منصفانه» نباشد و «الیگارشی روحانیون و روحانی‌زادگان» کماکان از «تن دادن به رای واقعی جمهور مردم» سر باز زند [به‌‌ضمیمه‌ی این موضوع ‌که در سوریه نیز «فرقه‌ای از فرق منتسب به شیعه» دست به کشتار وسیع مردم زده و با سرسختی از تحقق اراده‌ی جمهور مردم ممانعت می‌کند]؛ «مورد مصر» نیز پس از «مورد ترکیه»، شکستِ سنگینی را برای «اسلام شیعه» رقم خواهد زد و افکارعمومی مسلمانان و غیرمسلمانان را در برابر این درک و دریافت قرار خواهد داد که:

گوئی «اسلام سنی» (حتا در وجه سیاسی‌شده‌اش) از قابلیتِ بیشتری برای «تطبیق با ارزش‌های جهان مدرن و موازین حقوق بشر» برخوردار است اما «اسلام شیعه» قادر نیست خود را همپای «پیشروی بشر به‌سویِ حاکمیت یافتن ارزش‌های مشترکِ بشری و موازین انسانی» به جلو براند.

رویدادی که در ترکیب با آنچه که در سوریه می‌گذرد؛ قدرمسلم به «شیعه‌گریزی» هرچه بیشتر شهروندان ایرانی [که به‌خطا یا تسامح «دین‌گریزی» یا «اسلام‌گریزی» خوانده می‌شود] دامن خواهد زد و به‌ویژه جوانان این کشور را بیش از پیش «به‌سوی سایر گزینه‌ها» هدایت خواهد کرد.

واقعه‌ای که پیامدهای آن، تنها دامن‌گیر «فرقه‌ی اسلام سیاسی شیعه» که مانند «علویان سوریه»، حتا همین‌حالا هم در اقلیت محض قرار دارد نخواهد شد بلکه خواه ‌ناخواه، «اسلام شیعه» را نیز از خود متاثر خواهد ساخت و به تضعیف آن خواهد انجامید [همچنان‌که کاتولیسیزم در قبال پروتسانتیزم].

«تحول مذهبی عمده»ای که به‌گمانم در «طراحی‌های میان‌مدت و بلندمدتِ برنامه‌ریزان دموکراتیزاسیون خاورمیانه‌ی نوین»، از جمله اهدافِ درنظر گرفته شده است.

 

حاشیه:

زیباترین واکنش به «ریاست‌جمهوری یک اسلامگرا» را «لیبرال‌های مصر» از خود نشان دادند:

[«روزنامه اليوم السابع» چاپ قاهره که «گرايش علنى و پررنگ ليبراليستى دارد»؛ در شماره‌ی روز جمعه‌ی خود (قبل از اعلام قطعی نتایج) به نقل از منبع موثقى از درون هيات ناظر بر انتخابات نوشت: «برنده رياست‌جمهورى مصر در مرحله‌ی دوم رقابت "محمد مُرسى" نامزد اخوان المسلمين است».

اين روزنامه نوشت: «اجازه دهيد پايه‌ی رژيم جديد کشورمان را بر دروغ نگذاريم، خود و ديگران را فريب ندهيم و اراده‌ی ملى را حاکم گردانيم».

«اليوم السابع» که «مخالفتش با جريان اخوان المسلمين بر همگان روشن است»، با ارايه جزيياتى از بازشمارى آراء در مواردى که اعتراض احمد شفيق يا محمد مُرسى را برانگيخته؛ تاکيد كرده است: «صددرصد اطمينان حاصل شد که محمد مُرسى، انتخابات را برده است.

«مفاهيم و ارزشهاى ليبراليستی» به ما «اجازه نمى‌دهد» که «اراده‌ی آزاد مردم» خود را تحريف کنيم. «کتمان حقيقت، خيانت به آرمان‌های لیبرالی‌ست». شايد اين نتيجه، کسان بسيارى را خوش نيايد و حتى خيلى‌ها را نيز به وحشت اندازد. اما آرمان‌هامان به ما مى‌گويد که «به قانون احترام بگذاريم»، «حقيقت را بگوييم» و «به اراده و خواست مردم گردن نهيم».

اگر تحريفى انجام شود، «حاضريم در همه‌جا گواهى دهيم که "برنده مُرسى بوده است"». حتى حاضريم منبع خود را که يک قاضى عضو هيات ناظران است نام ببريم. مردم براى تحقق اراده‌ی خود قيام و انقلاب کرده‌اند. پس «نبايد اجازه داد به ناحق اين اراده، دگرگون ارايه و اعلام شود»].

واقعیت این است که: از یک «انسان لیبرال» جز این‌هم انتظار نمی‌رود. چون این تنها و تنها «نگره‌ی لیبرال» است که «آزادی» را آرمان و ایده‌آل خود قرار داده تا از مسیر دستیابی به آن، نهایتاً به «عدالت و برابری حقوقی شهروندان» دست یافته شود.

پنجم تير 1391

http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1080

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه