|
جمعه 5 خرداد 1391 ـ 25 ماه مه 2011 |
در جستجوی کدام آینده برای میهنمان ایران؟
فرهنگ قاسمی
به دنبال انتشار بخش یکم مقاله جبهه جمهوری خواهان مستقل و آزادیخواه ایران نقش آقای رضا پهلوی در تحول سیاسی ایران [i] طبیعتاً پیشنهادی که در این نوشته ارائه گردید نمیتوانست بدون عکسالعمل باشد. دنبالهء بخش یکم که شامل تبادل نظر با خوانندگان است به نظر هم میهنان گرامی میرسد.
مقدمه
عکسالعمل هایی از سوی خوانندگان گرامی صورت گرفت و دوست ارجمندم آقای دکتر اسماعیل نوری علا که جمهوریخواه است و در جمهوریخواهی ایشان هیچ تردیدی ندارم و همواره شاهد تلاشهای خستگی ناپذیرشان، چه در زمینهء طرح مباحث اجتماعی و سیاسی و چه در زمینهء ایجاد همبستگی ملی اپوزیسیون بوده ام، در مقالهای در سایت سکولاریسم نو تحت عنوان « حاکميت ملت و معمای نوع حکومت[ii] » نوشته مرا با حسن نیت مورد نقادی قرار دادند. پس از انتشار این مقاله آقای علیرضا پرچی زاده یکی از جمهوریخواهان مستقل و آزادیخواه و ایراندوست جوان در مقالهای تحت عنوان «پادشاهی، بالذات ناقض حقوق بشر است»[iii] ازدیدگاه منشور جهانی حقوق بشر نقدی بر نوشتهء آقای نوری علا نوشتند که در سایتهای مختلف انتشار یافت. به دنبال آن آقای کوشان م در مقالهای تحت عنوان «فرض غیردموکراتیک بودن پادشاهی ناشی از ندانستن است» با مقاله آقای علیرضا پر چی زاده برخورد کردند.
عکسالعملهای گوناگون به چنین مسئله مهمی بایستی مورد تبادل نظر قرار گیرد، زیرا که شرایط ایران به ویژه وضعیت اپوزیسیون به اندازهای پیچیده و مشکل است که هیچکس نمیتواند ادعا کند که راه حل قطعی و نهایی را ارائه میدهد. ملاک اصلی را باید بر این گذارد که از برخورد نظرات مختلف، موافق و مخالف، شاید بتوان به یک راه حل منطقی و مناسب دست یافت. بنابراین نه تنها اظهار نظر خوانندگان را مفید میدانم و از آنها استقبال میکنم، بلکه از تندی و تیزی برخی انتقادات نگرانی به خود راه نداده و مجموعه آن را به هر لهجه و زبانی که باشد انعکاس دهندة ماهیت و میزان غنای فرهنگ سیاسی جامعه ای میپندارم که من هم عضوی از اعضای آن بشمار میآیم.
در قسمت نخست این نوشتار بعد از مقدمهای کوتاه، کوشش میکنم به برخی از سؤالات خوانندگان پاسخ بدهم. برای اینکه از طولانی شدن این نوشته پیشگیری شود نسبت به نظرات مثبت در مورد مقاله« نقش آقای رضا پهلوی در تحول سیاسی ایران [iv] » برخوردی نمیکنم و تنها به انتقادات و نظرات سؤال برانگیز و قابل بررسی در راستای جستجوی راه حلی برای آینده میپردازم.
مثل بسیاری از هموطنان، من آقای رضا پهلوی را هرگز ندیدهام. اما به مانند یک فعال سیاسی کارهای سیاسی او را تا جایی که وقت و امکاناتم اجازه میدادند دنبال کردهام. همانطوریکه در بخش اول این مقاله بیان گردید فعالیتهای سیاسی او را از نظر کیفیت و کمیت کافی ارزیابی نمیکنم به همین دلیل برخلاف بسیاری جایگاه رهبری جنبش اپوزیسیون را برای او قائل نیستم اما متأسفانه در سیاست محل خالی را کسی اشغال میکند. از سوی دیگر، با بیانصافی او را کنار نمیزنم. معتقدم که در یک حرکت وسیع ملی علیه جمهوری اسلامی، هر کسی به اندازه تمایل و مشارکتش در جنبش ضد استبدادی حاکم، بایستی در نهاد مدیریت نقش داشته باشد و مسئولیت قبول کند. ایشان را دشمن خود نمی پندارم، آنچه میگویم به نیت منافع ملت ایران است زیرا که همواره خدمتگزاری به مردم در سر لوحه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی من قرار داشته است.
طبیعتاً طرفداران آقای رضا پهلوی را بخشهایی از اقشار مختلف جامعه ما تشکیل میدهند که همه آنها از پادشاهی یک درک مشخصی ندارند. شنیده و خوانده ام که در میان آنان انسانهای دموکرات و طرفدار آزادی وجود دارند که معتقدند نظام پادشاهی بهترین راه حل برای میهن ما میباشد. شخصاً به نظرات آنان احترام میگذارم و اگر لازم باشد از آزادی اندیشه و بیانشان با تمام قدرت دفاع خواهم کرد. کما اینکه این کار را درگذشته در پاریس به عنوان فعال حقوق بشر و به هنگامی که بسیاری از افرادی که در این سالهای اخیر طرفدار دموکراسی شده اند و آن روزها جلوی آزادی بیان را میگرفتند و به چوب و چماق متوسل میشدند انجام داده ام. همینطور، غالباً نوشتههایی را از سوی طرفداران پادشاهی دریافت میکنم و بنابر تصادف، گاهی برنامههای تلویزیونی طرفداران پادشاهی را مشاهده کرده ام که از نظر من سخت بیمحتوا و بسیارسطح پایین و پر از سخنان نادرست است. مکتوباتی نیز از افراد منتسب به پادشاهی خواندهام و شیوههایی را که مورخین مدافع سلطنت پهلوی به کار میگیرند، که غالباً مملو از تحریف واقعیتها تاریخی هستند، مطالعه کردهام. مجموعه اینها چشمانداز مورد اعتمادی از نظام پادشاهی آینده به جای نمیگذارد. اما علیرغم همه این واقعیتها طرفداران پادشاهی طیفی هستد که وجود دارند و باید محترم شمرده شوند. این احترام به آن اندیشه، بدین مفهوم نیست که نباید مخاطرات نظام پادشاهی در آینده ایران را به بحث و مجادله و انتقاد نگذاشت.
کلامی دارم با طرفداران جمهوریخواهی و آن اینکه اگر در جستجوی آینده بهتری برای میهنمان ایران با مخاطرات کمتر و با ثبات بیشتر هستیم، باید به طور منطقی و واقعبینانه با مسئله پادشاهی برخورد کنیم. متأسفانه در طیف جمهوریخواهان کسان زیادی را نمیشناسم که از مسئله پادشاهی در ایران امروز ابراز نگرانی کنند زیرا آن دفتر را بسته میدانند! عدهای از جمهوریخواهان در عطش بر زمین زدن جمهوری اسلامی گزینه « تعیین نوع رژیم، بعد از سرنگونی آن توسط رأی مردم » را پذیرفته اند. نتیجهگیری آقای دکتر اسماعیل نوری علا در مقاله «حاکميت ملت و معمای نوع حکومت[v] » در همین زمینه است که میتواند یکی از راهحلها برای این فراخوان بزرگ ملی در جهت براندازی جمهوری اسلامی باشد. گروهی دیگر به دلایلی گوناگون حاضر به گفتمان در مورد مسئله پادشاهی در آینده ایران نیستند. از جمله آن دلایل میتواند ارزیابی نادرست از رقیب و اعتماد به نفس بیش از حد برخی از جمهوریخواهان باشد که میگویند کار پادشاهی در ایران به اتمام رسیده است و بازگشت آن امکانپذیر نیست. چندی دیگر دم فرو بسته اند. همبستگی ملی جمهوریخواهان، نه برای مبارزه علیه طرفداران پادشاهی، بلکه به خاطر شکل دادن و بیان هویت خود بایستی هر چه زودتر واقعیت پیدا کند. در میدان سیاسی اپوزیسیون ایران این طیف باید به شکل یک نیروی متشکل واحد عمل کند.
پرسش یک: از رحیم ظاهری: جناب قاسمی، قسمت اول مقاله شما را در سایت سکولاریسم نو، راجع به راهکار انتخابات آزاد، برای رسیدن به دموکراسی در ایران، خواندم و خواستم نظرم را راجع به آن به اطلاع برسانم. راه حل شما، به نظر بنده، به خواب و خیال بیشتر شبیه است تا واقع گرایی. با تعدادی جمهوری خواه مستقل و در نبود احزاب مستقل در ایران، به قول خودتان، ممکن است بفرمائید چگونه می شود مردم را بسیج کرد که حکومت را وادار به پذیرش انتخابات آزاد نمایند؟ نمی دانم چطور می شود بدون ارائهء بدیلی به مردم، می شود به آنها امید داد که اگر حکومت را سر نگون کردند، شیرازهء امور کشور از هم گسسته نخواهد شد و مملکت دچار خلاء قدرت نمی شود. شما کافی است که ماجرای به قدرت رسیدن خمینی را بیاد بیاورید. آن تیم همراهش از خارج کشور و سازماندهی قوی از طریق مسجد، و منابع مالی وسیع از طریق بازاریان. چطور فکر می کنید که با بخش کوچکی از اپوزیسیون، که جمهوری خواهان دموکرات باشند، می شود کاری به این پیچیدگی را سر و سامان داد؟ شما بهتر از من می دانید که بدون تشکیلات فرا گیر، هیچ اقدام سیاسی مقدور نیست. بهمین دلیل است که سر انجام بعد از سی سال، عمدهء سازمان ها و کوشندگان سیاسی در اپوزیسون، یک ائتلاف فرا گیر را برای خلق یک آلترناتیو انحلال طلب، در دستور کار خود قرار داده است. دوران حرف و حدیث بسر آمده و هنگام عمل است. بجای تخطئه کردن تلاش ها، دست همکاری دراز کنید. اگر با این اما و اگرها، رژیم اسلامی، یک کره شمالی دوم بشود، با بمب اتمی در دست، و زنجیر اسارتی طولانی بر گردن هموطنان من و تو، دیگر خیلی دير خواهد بود برای جبران اشتباه امروز ما. فکر نمی کنید؟[vi]
پاسخ: اگر مقصود شما از خواب و خیال اینست که طیف جمهوریخواهان دارای تشکیلاتی و رهبری نمیباشند این که خواب و خیال نیست بلکه واقعیتی است که همگان بر آن واقفند و من آن را بارها گفته و نوشتهام برای اطلاع شما پاراگرافی را که در بخش مربوط به اتحاد جمهوریخواهان مستقل این نوشته خواهد آمد در اینجا ذکرمی کنم « طیف گسترده جمهوریخواهان انسجام نیافته است و در اثر برخورداری از دیدگاههای گوناگون تدابیر شفافی را ارائه نمی دهد و از نبود رهبری بشدت رنج می برد» اگر منظور شما از «جمهوریخواهان دموکرات» «جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران[vii]» باشد روشن است که این تشکیلات به تنهایی کاری از پیش نخواهد برد. اما با اتحاد عمل طیف جمهوری خواهان شاید بتوان از پس جمهوری اسلامی برآمد. با ادامه حیات این رژیم هرگز نمیتوان مردم را برای یک انتخابات آزاد بسیج کرد و به همین دلیل است که من از سرنگونی یا به قول شما انحلال رژیم جمهوری اسلامی دفاع میکنم.
آقای رحیم ظاهری گرامی واقعیت اینست که شما با مطرح کردن یک ائتلاف فراگیر و خلق یک آلترناتیو که همواره هر دو مورد استقبال من بوده است مرا در پاسخ، دچار مشکل میکنید. خوب است که بدانید به عنوان یک جمهوریخواه همواره طرفدار یک حرکت فراگیر هستم و به ایجاد یک آلترناتیو علیه جمهوری اسلامی اعتقاد دارم. نگاه کنید به « ایجاد آلترناتیو در خارج از کشور[viii]» و به «بدیل واقعی، بایدهمین امروز متعهد شود[ix]».
اما از دو مسئله هراسناکم :
یکی اینکه بازگشت پادشاهی به ایران به صلاح و مصلحت جامعه و همانطور که بخش یکم نوشته جبهه جمهوریخواهان مستقل و آزادیخواه ایران بیان کردم « نقش آقای رضا پهلوی در تحول سیاسی ایران [x] » حتی به مصلحت آقای رضا پهلوی نمیدانم و به خود حق می دهم آن را بیان کنم و شما هم حق دارید بنده را مورد انتقاد قرار دهید. دوم آنکه معتقدم هر تغییری در ایران بایسی غیروابسته به نیروهای خارجی باشد، وقتی آقای رضا پهلوی با ظهور جنبش سبز، به سرکردگی آقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی، حلقه سبز به مچ دست میافکند و این روزها از اسرائیل تقاضای کمک میکند راستش را بخواهید نسبت به آن ائتلاف فراگیری که افرادی چون او در آن فعال باشند هیچ اعتمادی نمیکنم. این به مفهوم« تخطئه کردن» تلاشهای شما نیست و مطمئن باشید که اگر اپوزیسیون، مستقل از وابستگی به نیروهای خارجی عمل کند اعتماد امثال من و مردم ایران را به همراه خواهد داشت. دیگر اینکه متأسفانه شما هم مثل بسیاری خط و نشان می کشید که اگر دست همکاری به سوی شما دراز نکنیم « رژیم اسلامی، یک کره شمالی دوم بشود، با بمب اتمی در دست، و زنجیر اسارتی طولانی بر گردن هموطنان من و تو» این ترسانیدن ها به سود دمکراسی نیست. بجایی ترسانیدن مخاطب خود از و وضعیت بدترنسبت به امر درست بودن نظر خود استدلال کنید تا به روند دموکراسی کمک شود.
پرسش دو: تیتر مقاله: «جبههء جمهوریخواهان مستقل و آزادیخواه ایران فرهنگ قاسمی»؛ نوشتهء کوشان م [xi]: از خواندن این همه تمامیت خواهی و داشتن ذات دیکتاتور تنم برای فردای ایران می لرزد. می فرمایند: "تنها همراهی شفاف آقای رضا پهلوی با جمهوریخواهان و دفاع او از جمهوریت میتواند یکی از شکافهای موجود بین اپوزیسیون را از بین ببرد." دفاع او از جمهوریت؟ آنوقت حق طرفداران پادشاهی پارلمانی چه می شود؟ اصلاً گیریم که ایشان مخالف نوع نظام جمهوری است و معایب اش را مثل حقیر بزرگ میداند حال تکلیف چیست؟ پس ثابت شد تفکر شما با نوع تفکر خمینی مو نمیزند؛ تنها فرقش در این است شما در قدرت نیستید وگرنه از نظر شما اتحاد بر اصل همه مثل من فکر کنند استوار است. دور باد این نوع آزادی اندیشه در ایران و اگر اینگونه می خواهید با دیگران اتحاد کنید امیدوارم 3*7=21 سال این اتحاد حادث نگردد.
پاسخ:
در واقع پاسخ من هم پاسخ به نظر ایشان است که بنده آن را توسط سایت نیوسکولاریسم دریافت کردم و هم پاسخ به نوشته ایشان است تحت عنوان «فرض غیر دموکراتیک بودن پادشاهی ناشی از ندانستن است»[xii] در سایت رادیو کوچه انتشار یافته است. اگرچه دراین نوشتار مخاطب من یک فرد است راستش را بخواهید این پاسخ به همه کسانی است که مانند ایشان فکر میکنند.
خواننده وقتی تیتر مقاله آقای کوشان را میخواند احساس میکند که در این مقاله دانستنیهای فراوان باید وجود داشته باشد. اما وقتی مقاله را میخوانید چیز تازهای در آن یافت نمیشود به غیر از تکرار مکررات وطرح مسائل عادی مرسوم در دفاع از رژیم پادشاهی به اضافه چاشنیهائی از تحقیر نوشتههای دیگران. نوشتهای که متأسفانه در آن یک برنامهریزی نوشتار منطقی، { پلان} یافت نمیشود. چنین میتوان نتیجه گرفت که این نوشته به طور عجولانه براساس احساسات... قلمی شده است. در این پاسخ کوشش بر این است به موضوعات مطرح شده که بهشکل پراکنده در اینجا یا آنجا نوشته آقای کوشان م آمده است برخورد شود.
آقای کوشان م اظهار میدارند که : «اول باید توضیح داده شود چه نوع پادشاهی.؟! پادشاهی تک نفره سلطنتی یا پادشاهی پارلمانی؟ اگر منظور اولی باشد خب مشخص است که ناقض حقوق بشر است و نیاز به توضیح ندارد. اگرمنظور دومی باشد مساوی این عبارت است که دموکرات ترین دموکراسی جهان از نروژ و سوئد گرفته تا انگلیس و ژاپن، همه غرق در نقض حقوق بشر هستند و خودشان نمی فهمند و سازمان هایی نیز که اینان را در صدر دموکرات ترین کشورهای جهان قرار داده اند»
نویسنده مقاله «فرض غیر دموکراتیک بودن پادشاهی ناشی از ندانستن است» همینطور اظهار میدارد که: «در جمهوری های ریاستی، یک نفر می تواند با پشتوانه های مختلف مثل پوپولیسم تا لابیسم تا شانتاژ"یسم" به قدرت برسد و هیچ نهادی به سادگی قادر نیست به چلنج با آن برخیزد. استیضاح البته که وجود دارد ولی نشان داده بعلت قدرت مطلق مقام رئیس جمهور، کارامدی نداشته است. در عوض در نظام پارلمانی، پارلمان منتخب ملت شاهد و ناظر بر قدم به قدم اقدامات دولت است که این نمودش یکی دادن امکان تعویض راس دولت به پارلمان می باشد. یعنی راس دولت نمی تواند دو دستی این مقام را چسبیده که در برخی شرایط سیاه ترین دیکتاتوری ها را بزاید. در دوره قبل پارلمان ژاپن در یک دوره چهار نفر نخست وزیر عوض شد بدون اینکه اسیبی به روند اداره کشور وارد اید. ایا این فرض در مورد یک نظام جمهوری ریاستی می تواند دیده شود؟» یکی از تحولات ارزندهای جامعه ما این است که بسیاری از افراد و سازمانهای سیاسی مدافع حقوق بشر شدهاند از آن جمله طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی به منشور جهانی حقوق بشر پای میفشارند. اما تناقضی مشاهده میشود و آن این است که هر کس تعریف خود را از مفاهیم تشکیل دهنده این منشور جهان شمولی ارائه میدهد و بر آنها پافشاری میکنند و اظهار میدارد که آن دیگری مثلاً از حاکمیت ملت، رأی مردم... ادراک درستی ندارد و این ادراک من است و باید آنرا قبول کرد.
وجوه مشترک: با توجه به این پاراگراف خوبست ابتداء ببینیم نقاط اشتراک و افتراق ما در کجاست؟ همهء کسانی که طرفدار آزادی و دموکراسی هستند و برای منشور جهانی حقوق بشر؛ (البته بدون اینکه در شاخه آن بخش از طرفداران حقوق بشر قرار بگیرید که خواستار نسبیت آن و تجدید نظر در تعاریف و مفاهیم آن باشند، یعنی بخواهند مفاهیم آن را در شرایط هر جامعه تغییر دهند، به عبارت دیگر منشور جهانی حقوق بشر را جهانشمول میدانند) نظام سلطنتی یا نظام جمهوری دیکتاتوری و استبدادی را نمیخواهند بلکه هر کدام ایدهال خود را از این نظامها طلب و کوشش میکنند آن را با توجه به موازین دموکراسی خواهی و حقوق بشر جهانشمول تبیین کنند. طبیعتاً اینان چون مراتب بالا را قبول دارند نمیتوانند حاکمیت صندوق رأی را زیر سؤال ببرند. پس هر نوع جدل دراین زمینه که ما یا شما صندوق رأی را قبول نداریم از منطق به دور است. شما میگویید نظام پادشاهی پارلمانی، بنده و امثال من میگوئیم نظام جمهوری مبتنی بر دموکراسی آزادی و استقلال. ما جمهوری اسلامی و هر نوع جمهوری یا نظام پادشاهی استبدادی و دیکتاتوری را نمیخواهم و شما سلطنت مطلقه را نمیخواهید. فکر میکنم که این ها وجوه مشترک ما باشند.
اما وجوه افتراق ما در اینست که شما ابراز میکنید:
1 - «اگر ملتی به ایجاد یک نهاد ملی ( و نه سیاسی که باید به این مورد به غایت دقت شود) که بر پایه نسب و خون و بر اصل سنتی تاریخی و ملی شکل میگیرد رای اعتماد دهد،پرسش اینجاست کجای این مورد بر خلاف حقوق همان بشری است که به آن رای داده اند؟ فراموش نشود نهاد پادشاهی نهادی ملی و اجتماعی – تاریخی است و نه نهادی سیاسی.»
شما میخواهید یک نهاد ملی ایجاد کنید. سؤال من این است ضرورتهای وجودی این نهاد ملی و عملکرد هایش و وظایفش در چیست؟ اگر این نهاد ملی بر پایه نسب و خون است باید بگویید کدام نسب؟ کدام خون؟ از همه مهمتر باید استدلال کنید چرا خون؟ آیا نهادی که براساس نسب یعنی حکومت خانوادگی یا الیگارشی و خون یعنی برتری نژادی مستقر شده باشد با مبانی حقوق بشر سازش و توازن و تعادل دارد؟ آیا براستی این انتخاب در ماهیت خود در ضدیت با منشور جهانی حقوق بشر و مهمترین اصل آن یعنی برابری انسانها نیست؟
در بارهء رفراندوم: جامعه ما یک بار به جای جمهوری، جمهوری اسلامی که در آن واژه اسلامی در تناقض و ضدیت با حقوق انسانی است را به رفراندوم گذاشت مردم هم پای صندوقهای رأی رفتند و به آن رأی دادند و روشنفکران هرچه مقاومت کردند نتیجهای نگرفتند و قدرتمداران ازآن رفراندوم صاحب قدرت اسلامی شدند تسمه از گرده ملت کشیدند. همهء اینها بدان جهت است که:
- در انتخاب موضوع رفراندوم تقلب شد.
- مردم در شرایط هیجانی بعد از انقلابات مورد آلت دست قرار گرفتند و دستکاری شد ند.
- نهادهای اجتماعی و سیاسیدر اثر تلاطم انقلابی هنوز هویت خود را به دست نیاورده بودند و در تناقض عمل میکردند و توازن و تعادل لازم در آنها شکل نگرفته بود.
- جامعه در شرایط صلح اجتماعی که لازمه تصمیمگیری عقلایی است نبود.
نتایجش این شد امروز من و شما نوعی همه حقوق و آزادیهای خود را از دست دادهایم و پیش از سی سالهاست که برای به دست آوردنشان مبارزه میکنیم و راه به جایی نبرده ایم. آیا بهترین نیست نسبت به نهاد خون و نسبت و سنت که در تضاد بزرگ با حقوق انسانی است بیشتر اندیشه کنید. شاید آنگاه به کنه پیشنهاد من به آقای رضای پهلوی بذل توجه بیشتری بفرمایید.
از این گذشته، در مورد پیش شرط های رفراندوم صحبت بسیار است و در این مقال نمیگنجد. صرفنظر از اینکه من شخصاً با رفراندوم فقط در شرایط صلح اجتماعی و تضمین فعالیت آزاد تمام نهادهای دموکراتیک و مستقل در جامعه مدافقم. بعید است این رفراندومی که شما مطالبه میکنید در شرایط هیجانی انجام نگیرد.
یک بام و دو هوا: افتراق دیگر ما اینست که شما استفاده از صندوق رأی را اختصاصی میکنید و نظام جمهوری را قبول ندارید زیرا میفرمایید: «اگر قرار بر این باشد این نهاد با رای مردم هر چند سال یکبار شکل بگیرد خب طبعا نهادی سیاسی خواهد شد مثل ریاست جمهوری در جمهوری های پارلمانی که نهادی سیاسی و بر اساس پیروزی رای اکثریت بر اقلیت است. اصولا پروسه صندوق رای یک پروسه سیاسی است. یعنی انتخابی سیاسی است چرا؟ چون اقلیتی باید چهار سال صبر کنند تا بتوانند به پیروزی سیاسی دیگری برسند و این فی ذاته یعنی چلنجی سیاسی. پس محال است این نهاد را فرا سیاسی بدانیم. پس براستی کاربرد ریاست جمهور در نظامات پارلمانی چیست؟ جز مصرف شدن هزینه ای بیهوده برای اداره آن که بر دوش ملت است.»
فکر نمیکنید تضادی در نوشتهء شما مشاهده میشود و آن اینست که میگوئید : اصولا پروسه صندوق رای یک پروسه سیاسی است. یعنی انتخابی سیاسی است اگر صندوق رأی یک پروسه سیاسی است پس چرا آن را در انتخاب نظام پادشاهی پارلمانی به کار میبرید؟ آیا تغییر نظام از جمهوری به پادشاهی یک اقدام سیاسی نیست؟
باز میگویید که: «پس براستی کاربرد ریاست جمهور در نظامات پارلمانی چیست؟ جز مصرف شدن هزینه ای بیهوده برای ادارهء آن که بر دوش ملت است » شما با این سخن اصل انتخابات را نفی میکنید اگر پادشاه پارلمانی شما بر تخت نشست دیگر انتخاباتی وجود نخواهد داشت. اگر اشتباه فهمیده باشم لطفاً من را اصلاح کنید. اما اگر حرف شما درست باشد انتخابات از بین میرود و انتصابات جای آن را میگیرد پس شما در جستجوی آینده ای هستید، همچون سلطنت استبدادی یا نظام ولایت فقیه که با استصواب به انتخابات پوشش میدهد. راستش را بخواهید آقای عزیز امیدوارم که در فهم مسئله عنوان شده توسط شما اشتباه کرده باشم.
سه نکته:
1- هزینهء تشریفات: اما در مورد «مصرف شدن هزینه ای بیهوده برای اداره آن که بر دوش ملت است» آیا هرگز فکر کردهاید در کشورهای ایدهآل شما چون نروژ و بریتانیای کبیر و هلند و هزینه دربار و تشریفات و قصرهای گوناگون و نگهداری آنها که به پادشاه و خاندان سلطنتی تعلق دارند از جیب چه کسی تأمین میشود و این مخارج در ممالکی مثل میهن ما ایران چه ابعادی پیدا خواهند کرد؟
2- اتحاد سلطنت و مذهب: حتماً آگاه هستید که در جامعه ما همواره اتحادی میان دین و پادشاهی وجود داشته است. با بازگشت پادشاهی به ایران این خطر قابل پیشبینی است. اگر چنین اتحادی میان سلطنت و مذهب به وجود آید، طرفداران جدایی دولت و دین مجبور خواهند شد فاتحه سکولاریسم را بخوانند. آیا به این خطری اندیشیده اید؟
3- جمهوری و نه جمهوری اسلامی: بهتر است از تعصب پرهیز کرده و به مسئله نظام جمهوری و پادشاهی با وجدانی بیدار برخورد کنیم. در جامعه ما به شهادت تاریخ نه نظام پادشاهی موفق بوده و نه نظام جمهوری اسلامی. اما متأسفانه ما تجربه جمهوری بدون پیشوند یا پسوندی که بر اساس آزادی و استقلال انسان و دموکراسی پارلمانی و منشور جهانی حقوق بشر بنیاد گذارده شده باشد را نداریم. پس قضاوت درباره جمهوری اسلامی نباید با قضاوت درباره جمهوریی که صفات آن را در بالا شمردیم یکی باشد و از خلط مبحث پرهیز کنیم.
داشتیم و از دست دادیم: نویسندهء مقالهء «فرض غیر دموکراتیک بودن پادشاهی ناشی از ندانستن است» کوشش میکند از دیدگاه خود نظام پادشاهی پارلمانی را بیشتر توضیح دهد، پس چنین اضافه میکنند: « طبعا مشروطه خواهان که بنده آن را پادشاهی پارلمانی می نامم به دنبال حکومتی پارلمانتاریسم با راس تشریفاتی پادشاهی هستم و نه نقشی تشریفاتی مثل ناپولیتانو در جمهوری ایتالیا یا گل در ترکیه. وگرنه نظام تک نفره سلطنتی دیکتاتوری است» آن گاه کمی دورتر چنین نتیجه میگیرند : نویسنده { منظور آقای پرچی زاده است } خواسته نظام پادشاهی پارلمانی (مانند آنچه در سوئد و نروژ و...) را نقد کند».
اگر ما در جستجوی فردایی بهتر و برای میهنمان هستنم باید بدانیم که فقط یکی از عوامل آن فردای بهتر تعیین نوع نظام است. رژیم آینده ایران هرچه باشد پاسخ به سؤالات زیر از ضروریات امروز ماست. آیا اشکال از نظامها میآید یا از اخلاق ما؟ آیا اشکال از نظامها میآید یا از و گفتار و کردار و زیستار ما؟ با دروغ های امثال ثابتی و سخنان ناروای سلطنت طلب ها به مخالفین، از جمله دکتر مصدق، وفاق ملی به دست نخواهد آمد. آقای کوشان م اگر اندرز من به آقای رضا پهلوی را فقط به عنوان یک پیشنهاد، برخاسته از انصاف، در فرآیند جستجوی منطقی رشد و تحول جامعه و مبتنی بر واقعیتهای فرهنگی و تاریخی ما دریافت کنید مطمئن هستم در قضاوت خود تجدید نظر و از بکار بردن صفاتی مانند « تمامیت خواهی و داشتن ذات دیکتاتور» خودداری خواهید کرد. متأسفم از اینکه شما به جای پاسخ به استدلالهای مندرج در مقاله و رد منطقی آنها تهمت همفکری با خمینی را زدید. شما میتوانید کماکان طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی در ایران باشید، نظامی که هرگز در گذشته تاریخی ما نتوانست واقعیت پیدا کند و هیچ عقل سلیمی باور ندارد که در آینده چنین حاکمیتی میسر باشد. برگردیم به شصت و اندی سال قبل از این روزها. نیمه دوم سالهای 20 هجری در ایران را در نظر بگیرید سالهایی که قانون اساسی مشروطه تا حدی محترم شمرده میشد و علیرغم اینکه عمر دولتها کوتاه بود اما مردم و جامعه از آزادیهای لازم برای ابراز بیان و دفاع از حقوق خود برخوردار بودند و نه تنها امور مملکت میگردید بلکه یکی از مهمترین اتفاقات ملی برای استقلال و دموکراسی یعنی ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران تحقق پیدا کرد؛ شاه سلطنت می کرد و دولت حکومت. آیا تاکنون از خود سؤال کرده اید چرا این روال ادامه پیدا نکرد؟ اگر ادامه پیدا میکرد وضعیت کنونی ما چگونه می بود؟ شاید مثل نروژ و انگلستان و بلژیک و ژاپن نمیشد. اما به این روزی که افتادهایم، نمیافتادیم. فقط کمی «دانستن» لازم است تا بدانیم که با کمال تأسف امروز دیگر دیر شده است و ملت ایران به مدت 60 ساعت نتوانست از حقوق و آزادیهای خود بهرمند گردد پس امروز نمیتوان نظام پادشاهی پارلمانی سوئد و نروژ و ژاپن را به ایران صادر کرد. ما امکان آن را داشتیم اما متأسفانه از دست دادیم.
تکرار پیشنهاد: نمادها برای آینده ایران از همین امروز به وجود میآیند و هر نماد بر اساس فعالیت ها و جانفشانی هایش و طبق رهنمودهای که به جامعه ارائه میدهد و هزینهای که متحمل میشود وثوق مردم را کسب میکند. نماد بایستی چشماندازی روشن از آینده جامعه ارائه دهد. گفته میشود آقای رضا پهلوی در مورد نوع نظام آینده سکوت میکند. این سکوت بیمعنا نیست، این سکوت همان طلب نظام پادشاهی در ایران است. کما اینکه سکوت در این باره اعتماد برانگیز نیست، آقای رضا پهلوی اگر پادشاهی میخواهد باید به صراحت بگوید در این صورت همکاری جمهوریخواهان با اوفقط در شرایطی امکانپذیر است که یک اتحاد بزرگ ملی با مشارکت همه نیروهای جمهوریخواه و غیره جمهوریخواه فراهم گردد اما اگر اعتقادی به نظام پادشاهی ندارد پس در کنار جمهوریخواهان قرار گیرد و آن را به روشنی بیان کند، این سکوت یا عدم شفافیت اخلاق سیاسی انسان محترم را مورد خدشه قرار میدهد و چنین میشود گمان برد که او از برخی از جمهوریخواهان که به دنبال وفاق ملی هستند برای رسیدن به هدف خود سوءاستفاده میکند. این سکوت بالقوه تضعیف کننده حرکت به سوی وفاق ملی برای انحلال جمهوری اسلامی است بر اساس چنین استدلالی است که پیشنهاد من به آقای رضا پهلوی منطق پیدا میکند. پیشنهادی که اصلاً جنبه شخصی ندارد، بلکه بر اساس ادله تاریخی و شرایط اجتماعی و فرهنگی و در فرآیند رشد و تحول جامعه است و میدانم که برخی را خوش نمیآید. از سوی دیگر خاطرنشان میکنم که این پیشنهاد هیچ به مفهوم نادیده گرفتن طرز تفکر عدهای از هممیهنان گرامی که طرفدار رژیم پادشاهی هستند نمیباشد و من برای اندیشه آ نان احترام قایل هستم و حرف من تنها برای شفافیت و یک پیشنهاد از روی خیرخواهی و میهن دوستی است. زیرا اعتقاد دارم حتی نظام پادشاهی پارلمانی نیز در ایران انجام پذیر نمیباشد. اگر هم تحت شرایطی به انجام برسد عمرش کوتاه مدت خواهد بود و به نفع تحول آینده جامعه ما نیست. اما اگر شاهزاده تمایل خود را به جمهوری اعلام کند بسیاری از سدها و مشکلات در میان اپوزیسیون ملی و سکولاریسم ایران برطرف خواهد شد.
امروز همه ما در شرایطی هستیم که باید کوشا باشیم تا یک قانون اساسی فکر شده و مترقی که در آن آزادی اندیشه و بیان برای همه کس به طور روشن در نظر گرفته شده باشد و جدایی دین و دولت یا سکولاریسم یا لائیسیته با شفافیت کامل تصریح شود و سندی را تدوین کنیم که در جهت حفظ منافع و تأمین نیازهای انسانی همه اقوام ایرانی در چارچوب تمامیت ارضی و استقلال ایران باشد.
پرسش سه: عنوان: «در خواست از آقای رضا پهلوی شنبه، 16 ارديبهشت 1391، 02:53» نويسنده: مهرداد فر [xiii]: با درود به آقای قاسمی گرامی، درست است که شرایط اجتماعی ایران قابلییت باز تولید استبداد را دارد. و همچنین، راست است که؛ نظام پادشاهی در ذات خود تبعیض گراست. آقای قاسمی، شما با در خواست از آقای رضا پهلوی مبنی بر صرف نظر کردن وی از اندیشه سیاسی خود، دور نمای بسیار جذابی از سپهر سیاسی ایران ترسیم نموده اید. به راستی اگر چنین شود، مانع بزرگی از سر راه دموکراتهای لأییک برداشته خواهد شد. اما متأسفانه این پیشنهاد بنظر یک آرزو میاید تا یک راه حل واقع بینانه. همانطور که شما اشاره کردید پادشاهی خواهی در عرصه سیاسی ایران واقعیت ایست انکار ناپذیر و مانعی برای ائتلاف سکولاردموکرات ها. در اینصورت، حذف صورت مسٔله، آنهم با آرزوهایی خوب، دردی را دوا نمیکند. نگارنده این سطور که خود یک دموکرات- لأئیک و جمهوری خواه میباشد، از پیشگامانی نظیر آقای قاسمی توقع دارد که بجای آرزو تدابیر واقع بینانهای ارائه دهند. با احترام مهر داد فر
پاسخ : آقای مهرداد فر سپاس از شما، آنچه نوشته شده یک درخواست نیست بلکه یک پیشنهاد بود، من در شرایطی نیستم که از ایشان درخواستی بکنم. نویسنده این سطور نیز مانند شما و شاید هزاران نفر دیگر در جستجوی راه حلی در این شرایط سخت اسفبار و پیچیده برای میهنمان هست. در بخشهای بعدی این سلسله مقالات راه حلهایی را که به نظرم درست و عملی میرسند ارائه خواهم کرد. راه حلهایی که به همفکری و عقل استدلالی و اندیشه واقع گرایانه ی دیگر فعالان سیاسی نیاز دارند تا بتوانند عملی شوند.
پیشنهادآقای امید: چهارشنبه، 20 ارديبهشت 1391، 22:48 ـ آقای قاسمی گرامی جمهوریخواهان اعم از سوسیال و لیبرال باید خود را قوی کنند و از پراکندگی دست بردارند و یک یا چند چهره معتدل و مدرن ولی جذاب و قوی از نظر فکری و هوش سیاسی را به عنوان رهبر برگزینند و نکته مهم اینکه به سازماندهی نیروها در درون کشور اهمیت دهند.[xiv]
پاسخ: با خواندن این مطلب حتماً روشن میشود که با پیشنهاد شما صددر صد موافقم. باور بفرمایید در این زمینه کوشش میکنم و از شما میخواهم در کنار ما باشید.
پاريس 25/05/2012
پانويس ها:
[iii] «پادشاهی، بالذات ناقض حقوق بشر است»
http://radiokoocheh.com/article/161429
http://balatarin.com/permlink/2012/5/13/3023844
http://www.azadegi.com/link/2012/05/13/202946
[vii] http://www.jjdli.com/fa/index.php?option=com_content&;view=article&id=1039
[xi] E-mail: kooshanmad@gmail.com
[xii] http://radiokoocheh.com/article/161589
نظر خوانندگان
کوشان م: نوشتاری که در پاسخ تقدیم کرده و به لطف سامانه سکولاریسم نو منتشر شد مربوط به بخشی از نوشتار جناب قاسمی در اشاره به نوشته بنده بود. پس تصمیم گرفتم برای طولانی شدن مطلب به بقیه نکته ها نپردازم. منتها جناب قاسمی می فرماید: «عدهای از جمهوریخواهان در عطش بر زمین زدن جمهوری اسلامی گزینه "تعیین نوع رژیم، بعد از سرنگونی آن توسط رأی مردم" را پذیرفته اند...» پرسش من (که نیاز به شرح و بسط دارد) اینجاست که مگر قرار بوده نپذیرند؟ مگر چاره ای جز خواست ملی است؟ مگر جناب قاسمی که ابراز نگرانی می کنند که غیرانتخابی بودن نهاد پادشاهی = عدم اعتقاد ما به صندوق رای! خودشان در این نوشته دقیقاً چنین چیزی منظور ندارند؟ یعنی، به عبارتی ديگر، نمی فرمایند دموکراسی البته بعد از برقراری نظام جمهوری؟ اگر ممکن است بزرگوار این قسمت نوشتار خود را برای این شاگرد احساسی! خود توضیح دهند تا بیاموزم.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.