بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات اين پايگاه

از ميان نوشته های

مجيد محمدی

چهارشنبه 3 خرداد 1391 ـ  23 ماه مه 2012

 

 

تندیس‌های تنفر، اسلام رحمانی و مخاطرات امنیتی اسلام سیاسی

 

روحانيت شيعه در واکنش به يکی از آهنگ‌های شاهين نجفی و مراسم يوروويژن در کشور آذربايجان يکی از سياه‌ترين هفته‌های تاريخ خود را در اواخر ارديبهشت امسال پشت سر گذارد. روحانيونی که از آنها معمولاً در رتبه‌های بالای مراتب اقتدار دينی در رسانه‌های دولتی و شبه دولتی ياد می شود (جعفر سبحانی، حسين نوری همدانی، ناصر مکارم شيرازی، محمدرضا مهدوی کنی و ديگر اعضای جامعه‌‌ی روحانيت مبارز تهران) در واکنش به يک اثر هنری و يک مراسم هنری ديگر «چهره‌ی رحمانی اسلام» را به خوبی در معرض ديد همگان قرار دادند. کسانی که می خواهند حساب روحانيت و جمهوری اسلامی را از اسلام جدا کنند کارشان دشوارتر شده و برای ماله کشی باری بسيار سهمگين‌تر در انتظارشان است.

 

اخلاق تنفر و فضيلت زشتگويی و سياهکاری

در اطلاعيه‌ی جامعه‌ی روحانيت مبارز در مورد يوروويژن آمده است: "خبری که اخيراً درباره جمهوری آذربايجان در رسانه‌ها انتشار يافته است، مايه نگرانی همه غيرتمندان و باورمندان به اسلام شده است. مراسمی که قرار است به نام «يوروويژن» در«باکو» انجام شود و ناگوارترين حرکت ضد انسانی يعنی رژه حيوان صفتان همجنس باز، نمی تواند نسبتی با آيين مقدس اسلام، که احيای اخلاق و فضيلت را آرمان غايی خود می داند، داشته باشد." (خبر آنلاين، 29 ارديبهشت 1391) اين عبارات به خوبی ايدئولوژی و نظام ارزشی يکی از قدرتمند‌ترين نهادهای دينی در ايران را که همه‌ی اعضايش در رده‌های بالای نهادهای حکومتی قرار دارند به نمايش می گذارد.

چهار ناروايی گويی و دوگانگی در اين چند خط وجود دارد: نخست آن که برگزار کنندکان مراسم ادعای نسبتی با آيين اسلام نکرده‌اند که جامعه‌ی روحانيت مبارز آن را رد می کند. دوم آن که حرکت هم جنس گرايان در خيابان ناگوار‌ترين حرکت ضد انسانی ناميده شده است. روحانيون شيعه در استفاده از صفات بايد نگاهی به رفتارهای خود در سی و چهار سال گذشته بياندازند. سوم آن که آرمان همه‌ی اديان (يا همان نهادهای دينی) بسط حوزه‌ی نفوذ خود بوده و نه احيای اخلاق و فضيلت. و چهارم آن که روحانيت شيعه بعد از حضور هزاران زن تن فروش ايرانی در خيابان‌های تهران و دوبی و ديگر شهرهای دنيا نمی توانند به رگ غيرت مردان ايرانی تمسک پيدا کنند.

جعفر سبحانی نيز اطلاعيه‌ای به همين مضمون صادر کرده اما از استفاده از تعبير "حيوان صفت" پرهيز کرده اما به فرهنگ غربی ناسزا گفته است. به جای آن از تعبير لکه‌ی ننگ برای راه رفتن همجنسگرايان در خيابان استفاده کرده است: "اطلاع يافتيم که دولت جمهوری آذربايجان ميزبان مسابقه بين‌المللی آواز «يوروويژن» است که در اين مسابقه، رژهء هم‌جنس بازان نيز برگزار می‌شود. خاطر شريف و کليه مسلمانان منطقه را بدين نکته جلب می‌نمايم که مسئولان کشور جمهوری آذبايجان، کرامت انسانی را از دست داده و می‌خواهند از عمل قوم لوط ترويج کنند و نشانه سقوط آنان، اين است که از افکار اکثريت مردم مسلمان آذربايجان فاصله گرفته و در منجلاب افکار غربيان، فرو رفته‌‌اند... وظيفهء اسلامی و اخلاقی ايجاب می‌کند که مسلمانان با اجتماعات سالم و سازندهء خود به هر نحوی شده اجازه ندهند چنين لکه ننگی در منطقه ظاهر شود و کشور آنان را بدنام کند و بدانند که از عالم بالا چنين گروه منحط سنگ‌باران شده و در اندک زمانی نابود می‌شوند." (الف، 1 خرداد 1391)

 

اسلام وجود خارجی ندارد

در پی انتشار آهنگ شاهين نجفی، سياستمدارانی که می خواهند مثل روحانيت با اتکا بر باورهای مذهبی به قدرت سياسی در ايران برسند تلاش قابل توجهی برای جدا کردن حساب اسلام از روحانيت و جمهوری اسلامی و موعظه به مخالفان برای عدم ورود به محدوده‌های ممنوعه و عدم اختلاف افکنی در ميان مخالفان به خرج دادند. اگر دغدغه‌ی به قدرت رسيدن و عامه گرايی نباشد کسانی که خود چندان ديندار نيستند چرا بايد اين قدر زحمت بکشند تا اسلام را (که در عالم خارج وجود ندارد) از جمهوری اسلامی و روحانيت جدا کنند؟ از نگاه آنان تنها موضوعی که اهميت دارد جريحه دار نکردن احساسات باورمندانی است که قرار است در آينده نردبام بالا رفتن آنها از قدرت شود. اصولاً چرا بايد از گفتن حقايق با توجيه جريحه دار نکردن احساسات پرهيز کرد؟

اين گروه که از عدم توهين به اسلام تحذير می کنند متوجه نيستند که در عالم خارج چيزی به نام اسلام وجود ندارد. آنچه وجود دارد و قابل مشاهده است مسلمانان و نهادهای دينی و کتب و مراسم و نمادها و شمايل دينی‌اند. اگر قريب به اتفاق مسلمانان مبشر قتل و مرگ باشند (يا در برابر فتوای رهبران دينی به قتل ديگران سکوت کنند)، نهادهای دينی همه همصدا مبشر جنايت و ترور باشند، متون دينی سراسر به قتل و قطع اعضا و سنگسار و پرتاب کردن از کوه دستور دهند، مراسم دينی مملو از خونريزی و جراحت باشد، زينت بخش شمايل دينی شمشير و تيغ باشد و در نمادهای دينی اثری از خرد و انسان دوستی (نه همکيش دوستی) نباشد، ديگر چه جايی برای مبرا دانستن اسلام (يک امر خيالی و توهمی که نامی است برای صدها پديده‌ی متفاوت و گاه متضاد) از گفتار نمايندگان رسمی اسلام باقی می ماند؟

اگر افرادی که دارای بالا‌ترين رتبه‌ها در مراتب روحانيت شيعه هستند سخنگوی اسلام رسمی (به معنی نهادهای دينی شيعه) نيستند پس چه کسانی هستند؟ اگر اسلامی (نهاد دينی) ديگری با نمايندگانی متفاوت وجود دارد چرا آن اسلام به نقد اين اسلام وحشت و ترور و تنفر نمی پردازد و آن را محکوم نمی کند؟ موضع مهدوی کنی با محسن کديور و محسن آرمين در برابر همجنس گرايان چه تفاوتی دارد؟ موسوی خوئينی‌ها و خاتمی و کروبی در مورد آهنگ شاهين نجفی چه می انديشند و چه می گويند؟ چرا صدايی از آنها بلند نمی شود؟

حتی يک روحانی شيعه يا يک نهاد دينی در ايران و فراتر از ايران تعابير زشت يکی از سياهکارترين نهادهای روحانی در ايران در مورد همجنسگرايان را محکوم نکرده است. در باب فتاوای قتل و حکم ارتداد نيز نمی توان روحانيونی را به اندازه‌ی انگشتان دست پيدا کرد که فتوای ارتداد و قتل مترتب بر آن را محکوم کنند (چند تنی از انها حکم را رد نمی کنند اما به مصلحت نمی دانند. برای تاريخ اين موضوع می توانيد به فتوای قتل سلمان رشدی هم رجوع کنيد که بيش از دو دهه از آن گذشته و ببينيد چه تعداد از نمايندگان رسمی اسلام و نهادهای دينی آن را رد و محکوم کرده‌اند.

باورمندان غير روحانی که عمدتاً در خارج از کشور زندگی می کنند و نقدی بر فتاوا همراه با نقد هنرمند نوشته‌اند نمايندگان رسمی دين (به عنوان نهاد) نيستند تا تفسير رقيب دين به روايت روحانيون داخل کشور به حساب آيند. امامان شيعه يا هتاکی به همجنسگرايان ابزار کسب و کار همه‌ی کسانی است که از دين و دينداری روزی می خورند. آنها که از دين روزی نمی خورند نمايندگان نهاد دين نيستند.

 

مسلمان فقهی ميانه رو و ليبرال؟

آن دسته از اصلاح طلبانی که گاه بيگاه مهدوی کنی را از جمله روحانيون ميانه رو يا آخوند شهری (در برابر مصباح که از نظر آنان آخوند دهاتی نام گرفته) تعبير می کرده‌اند و سه دهه است کاری به زندگی اشرافی وی و خانواده‌اش و چپاول صدها ميليارد تومان از اموال عمومی زير لوای دانشگاه امام صادق در پناه مداحی از رهبر کينه جو و قساوتمند جمهوری اسلامی نداشته‌اند بايد به سخنان اخير وی در مورد همجنسگرايان توجه کنند و ببينند چه ديو زشت رويی در زير عبا و عمامه‌ی وی پنهان شده است.

در برخی رسانه‌های غربی و نيز از زبان اصلاح طلبان تعابيری مثل اسلام يا مسلمان ليبرال را بارها شنيده‌ايم. مسلمان باورمند به فقه سياسی / اجتماعی و باورمند به نهادهای دينی اما ليبرال مصداق همان موجودات اسطوره‌ای است که هر بخشی از آنها از يک پديده وام گرفته شده است. فقه شيعه مجموعه‌ای ضد آزادی و ضد انسانی است و مسلمان باورمند به فقه نمی تواند ليبرال (آزاديخواهد) باشد. تنها مسلمانانی که يا اسما مسلمانند (از پدر و مادر مسلمان زاده شده‌اند) يا از دستورات فقهی دينی گذشته‌اند می توانند حقوق برابر برای انسان‌هايی متفاوت با خود قائل باشند. اين مسلمانان از نگاه باورمندان عامل به فقه، مسلمان واقعی تلقی نمی شوند. بدين ترتيب ما کسانی را مسلمان می انگاريم و به آنها صفت ليبرال می دهيم که از نظر همکيشان خود در چارچوب نهادهای دينی جای نمی گيرند يا کسانی را ميانه رو می ناميم که زبان به لعنت و دشنام می گشايند.

 

خطر امنيتی اسلام فقهی

کسانی که جمهوری اسلامی را خطر امنيتی برای منطقه و جهان نمی دانند و بر اين باورند که دول غربی بايد به تحريم‌ها و تهديدهای خود عليه برنامه‌ی هسته‌ای آن پايان دهند فتواهای مکرر و زنجيره‌ای قتل شهروند کشوری ديگر (شاهين نجفی شهروند کشور آلمان است) توسط بلند مرتبه‌ترين روحانيون شيعه و عين حال مقامات کشور را چگونه توضيح می دهند؟ دخالت در امور داخلی کشور همسايه را در برگزاری مراسم هنری چگونه توضيح می دهند؟ اگر ترور و آدم کشی خطر امنيتی نيست چه چيزی خطر امنيتی است؟ ديگر کشورها تا کجا بايد به اين جنايتکاران فرصت دهند؟

 

اسلام رحمانی دولتی

در حالی که رسانه‌های دولتی چهره‌های بسيار آسمانی از مراجع دين دولتی در ايران به نمايش می گذارند (نگاه کنيد به مصاحبه‌های پسر محمد تقی بهجت با خبرگزاری فارس و بيان اين که پدرش از کشتن مگس و پشه هم ابا داشت، 27 ارديبهشت 1391) کسانی که مرجع دينی معرفی می شوند (معلوم نيست اينها مورد مراجعه‌ی چه کسانی هستند) فتوای قتل و ترور و آدم کشی صادر می کنند يا اعضای جامعه‌ی بشری را که آزارشان به کسی نمی رسد و فقط با برخی روحانيون از حيث گرايش جنسی متفاوتند حيوان می خوانند. اينها چه موجودات دل رحمی هستند که دهها هزار نفر توسط هم صنفی‌ها و دوستانشان در ايران به قتل رسيده‌اند و صدايشان در نيامده است؟ تنها تفاوت گوبلز با مهدوی کنی اين است که اولی به زبان آلمانی و دومی به زبان فارسی سخن می گويد و گروهی از وطن پرستان ايرانی صرفا به واسطه‌ی هم ميهنی يا هم زبانی با مهدوی کنی چهره‌ی زشت و سياهکار وی را درک نمی کنند يا جدی نمی گيرند.

 

حيوان صفت کيست؟

حيوان صفت کيست؟ کسانی که با رعايت قانون در زندگی شخصی خود سبک زندگی ديگری دارند يا کسانی که سه دهه است با کشتار و شکنجه و فساد و دروغ و تقلب حکومت کرده‌اند؟ همجنسگرايانی که تا کنون آزارشان به يک نفر در ايران نرسيده يا نهادی که اعضايش حکم قتل و قطع دست و پا و ترور صادر می کنند؟ مهدوی کنی در اعتراضات سال‌های 1388 و 1389 به نهادهای امنيتی و نظامی پيشنهاد می کند که زودتر بساط اعتراض را جمع کنند: "وقتی دشمن به يک جريانی اميدوار می‌شود، معلوم است که آنها در مسير انحراف افتاده‌اند. بايد اين قضايا زودتر جمع می‌شد و اين اتهامات عليه نظام مطرح نمی‌شد تا دشمنان بيش از اين شاد نمی‌شدند." (مهدوی کنی، تابناک، 16 خرداد 1389) جمع کردن بساط به توصيه‌ی رئيس مجلس خبرگان همه‌ی کارهايی بود که در کهريزک و اوين و کف خيابان‌ها کردند: از روی مردم با خوروی نيری انتظامی رد شدند؛ انسان‌ها را از روی پل به پايين پرتاب کردند؛ و در زندان‌ها کردمد آنچه کردند. البته برای حفظ نظام هر عملی مجاز است.

https://newsecul.ipower.com/

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630