بازگشت به خانه

چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391 ـ  2 ماه مه 2011

 

سلب حق مصونيت جانی از مردم کردستان

از جانب جبهه‌ ملي ايران ـ اروپا

ناصر ايرانپور

اشاره‌: 

گويا مبارز کُرد، آقاي مصطفي هجري، دبير کل حزب دمکرات کردستان ايران، در گفتگويي با "پروسس ‌آنلاين انگلستان" اعلام کرده‌ که درصورت قيام مردم کردستان ايران، نه تنها بايد اين قيام مورد حمايت جامعه‌ی جهانی قرار بگيرد، بلکه بايد منطقه‌ي پرواز ممنوع در آسمان کردستان ايران جهت [جلوگيری از] هرگونه حمله‌ي تلافي‌جويانه از جانب حکومت مرکزي برقرار شود." اين، "جبهه‌ ملي ايران ـ اروپا" را برآشفته‌ ساخته‌ و به‌ زعم خود براي موجه ‌ساختن يورش خود به‌ اين حزب و جنبش کردستان از "قرار معلومي" هم چاشني آن نموده‌ است مبني براينکه‌ "از قرار معلوم اين اظهار نظر، در رابطه با اجراي سناريوي حضور زميني نيروهاي نظامي غرب، به ويژه آمريکا، در برخي از مناطق ايران پس از حمله هوايي به تاسيسات هسته‌اي و نيمه‌کاره گذاشتن پروژه‌ي ساقط نمودن حکومت جمهوري اسلامي، انجام ميگيرد". "جبهه‌ ملي‌" همچنين اعلام داشته‌ که‌ "بردن بخشي [از ايران] بزير سياست "پروازممنوع" نمي‌تواند درنهايت پيامدي جز ايستادن دربرابر ديگر آحاد ملت ايران داشته باشد" و در انتها ضمن "محکوم" کردن اين موضع حزب دمکرات و مرتبط ‌کردن آن با "جدايي‌طلبي" به‌ وکيل و وصي "مجموعه‌ي 9 سازمان" تبديل شده‌ که‌ گويا حزب دمکرات کردستان ايران و "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" در آن همکاريهای "کوچک، اما مهم" دارند و تهديد نموده‌ که اين اگر‌ همکاري اين 9 سازمان را با حزب دمکرات کردستان ايران "غيرممکن نسازد، بي ترديد مشکلتر خواهد کرد". (>>>)

آنچه‌ در پی می‌آيد در درجه‌ی نخست موضع راقم اين سطور بعنوان فردی مستقل است. تصورم اما اين است که‌ اين، موضع استراتژيک و عدول‌ناپذير جنبش کردستان در کليت خود در چندين دهه‌ی گذشته‌ بوده‌ است. از آنجايی که در باره‌ی تمام مضامين اصلی اين بيانيه‌ بارها سخن گفته‌ايم، اينجا نکات مورد نظر تنها به‌ اجمال تکرار می‌شوند. اگر "جبهه‌ی ملی ايران ـ اروپا" مايل باشد می‌توانيم اين بحثها را گسترده‌تر کنيم. مثلاً آنچه‌ که‌ از سوی آنان می‌آيد، در رسانه‌های کُردی منتشر شود و آنچه‌ که‌ از سوی فعالان کردستان به‌ نگارش درمی‌آيد، آنها در رسانه‌های خود منتشر سازند. تا آن ديالوگ توجه‌ خوانندگان را به‌ مجمل ذيل جلب می‌کنم.

 

خلاصه‌:

من حمله‌ی "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" به‌ حزب دمکرات کردستان ايران را نابجا می‌دانم و بر اين عقيده‌ام که‌ اين موضع "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" در درجه‌ی نخست از عدم پذيرش حق تعيين سرنوشت مردم کردستان و از سلب حق مقاومت و به‌ويژه‌ سلب حق مصونيت جانی از مردم کردستان در برابر زورگويی و کشتار رژيم توسط اين جريان ناشی می‌شود. مشکل جريان مزبور همچنين درک غيردمکراتيک آن از مقوله‌ی "ملت" و نظام سياسی است. پيداست که‌ نزاکت سياسی هم نقطه‌ قوت اين گروه‌ نيست. من بعنوان يک ناظر سياسی مستقل بر اين باورم که‌ "جبهه ملی ايران ـ اروپا" اين حق را ندارد چنين به‌ احزاب کردستان امر و نهی کند، چرا که‌ "جبهه ملی‌" در دشوارترين شرايط نه‌ تنها در کنار مردم کردستان نبوده‌ است، بلکه‌ حتی به‌ياد ندارم در يک مورد هم جنايات بيشمار رژيم اسلامی در کردستان را "طرد و محکوم" کرده‌ باشد، تازه‌ اگر اين اتهام را تکرار نکنيم که بخش "ملی ـ مذهبی‌"های آن‌ در حاکميتی مشارکت داشته‌اند که‌ مرتکب جنايات بزرگی بر عليه‌ مردم کردستان شده‌ است و به‌ قول بختيار "فاشيستی" هم بوده‌ است.

 

يک) معرفی "جبهه‌ ملی ايران"

"جبهه‌ ملی ايران" شامل چندين گروه‌ کوچک در اروپا و آمريکا می‌باشد. يک فعال ايرانی در سميناری اظهار داشت که‌ خواسته‌ آنها را دعوت کند و متوجه‌ شده‌ 12 ـ 13 تا "جبهه‌ ملی" وجود دارد! پيداست اين تفرق تشکيلاتی حکايت از تمايزات و اختلافات سياسی آنها دارد. "جبهه‌ ملی ايران" در داخل ايران اجازه‌ی فعاليت ندارد. بخش مدهبی اين جريان اوايل دهه‌ی چهل شمسی به‌ رهبری مهندس مهدی بازرگان از آن منشعب شد و "نهضت آزادی ايران" را تأسيس نمود. علی شريعتی، مصطفی چمران [يکی از عاملان و آمران کشتار مردم کردستان پس از "انقلاب"] و ابراهيم يزدی از مؤسسين اين گروه‌ در خارج بودند. هم بخش سکولار "جبهه‌ ملی" در خارج و هم بخش مذهبی‌ آن در ايران ("نهضت آزادی") خود را پيرو مصدق و آنچه‌ خود "ملی‌گرايی" می‌خوانند، می‌دانند. در کنار مصدق و بازرگان روحانيون خوشنامی چون طالقانی نيز از مؤسسين جبهه‌ ملی و بعدها نهضت آزادی بوده‌اند.

نام "جبهه‌ ملی ايران" /"نهضت آزادی ايران" پيش و بيش از همه‌ با نام سياستمدار پيشکسوت محمد مصدق عجين گشته‌ است. دکتر محمد مصدق را شخصيتی شريف می‌دانم و احترام به‌ او را واجب. اما آن نقش برجسته‌ای که‌ طرفدارن اش به‌ وی می‌دهند را بسيار غيرواقعی و اغراق‌آميز می‌دانم. آيا ايشان غير از مورد بخشاً شکست‌خورده‌ی "ملی‌کردن صنعت نفت" نقشی اثربخش در سياست ايران داشته‌ است؟ بيلان اين رهبر نامی "جبهه‌ی ملی" چيست؟ مشارکت در انقلاب مشروطه‌ است؟! مبارزه‌ با استبداد است؟! ايجاد جمهوری بجای پادشاهی است؟ پاسخ همه‌ی اين پرسش ها منفی است.

نام وی همواره‌ با "ملی‌کردن صنعت نفت" آورده‌ می‌شود. وی می‌خواست ثروت نفت خارج از ماهيت حکومت "ملی"، بخوان دولتی، شود. نه‌ اينکه‌ در نفس اين کار ايرادی باشد. خير. مقصود اين است که‌ گفته‌ شود که‌ "ملی" به‌ مفهوم "مردمی" نيست و "ملی كردن" چيزی جز دولتی‌کردن نيست. اين ثروت زمانی با "ملی‌کردن" و "دولتی ‌کردن" مردمی می‌شود که‌ دولت مردمی باشد. آيا حکومت وقت ايران که‌ دوبار از طريق کودتای بيگانگان سرکار آمد، می‌توانست "ملی" و مردمی باشد؟! هنر واقعی در اين می‌بود که‌ وی خواهان تأسيس حکومتی "ملی" (مردمی) و لغو استعمار می‌بود مانند گاندی. اما مصدق چنين درک و افقی نداشت. خوب، با چنين کارنامه‌ای چه‌ چيز برجسته‌ای برای اين شخصيت می‌ماند؟ کيفيت عنوان آکادميک "دکترای حقوق در سويس" هم بهتر از آنچه‌ شرح اش رفت نيست. به‌ يقين 99 درصد کسانی که‌ نام دکتر محمد مصدق را بر زبان می‌آورند، نمی‌دانند که‌ وی در موضوع "وصيت در اسلام"(!) تز دکترايش را نوشت، آن هم نه‌ به‌ تنهايی، بلکه‌ به‌ ياری‌ عده‌ی از علما و نه‌ به‌ يک زبان خارجی، بلکه‌ به‌ زبان فارسی که‌ به‌ قول خودش بعدها در خود سويس ترجمه‌ کرد و تحويل داد! اخذ مدرک دکترا به‌ چنين شيوه‌ای ما را در اين روزگار ياد چه‌ می‌اندازد؟ جداً مردم ايران در آن روزگار پرتلاطم مشکلی جز وصيت اسلامی نداشتند که‌ آقای مصدق، فخر "مليون"، وقت و تلاش خود را وقف آن ‌ساخت؟! آيا آن زمان در فقيه‌ و علمای شيعه‌ کم و کسری داشتيم که‌ آقای مصدق بخواهد آن را پرکند؟!

آری، به‌ جد بايد پرسيد که‌ "جبهه‌ی ملی ايران" چه‌ تاجی بر سر جنبش آزاديخواهی مردم ايران زده‌ است که‌ حزب دمکرات کر‌دستان ايران، يکی از رزمنده‌ترين نيروهای سياسی ايران، يکی از اصلی‌ترين قربانيان فاشيسم و استبداد قومی و مذهبی در ايران را چنين مورد يورش و اتهام قرار می‌دهد؟!  بيلان کار خود اين به‌ اصطلاح "جبهه‌" کجاست؟ آيا مشارکت های مقطعی‌ اين جريان کوچک در حکومت های استبدادی کنونی مدال افتخاری برای آن است؟! تاکنون کدام طرح جامع را برای برپايی يک نظام واقعاً دمکراتيک از آنها رؤيت نموده‌ايم؟! شهيرترين چهره‌ی نهضت آزادی، مهندس مهدی بازرگان، چون دکتر محمد مصدق بيشتر وقت خود را صرف پرسه‌ در الاهيات شيعه‌ و پاسخ به‌ "مارکسيست ها" می‌کرد تا تفحص در فلسفه‌ی سياسی و ارائه‌ی آلترناتيوی دمکراتيک برای جامعه‌ی ايران. اين هم باعث شد به‌ يدک حکومت اسلامی ايران تبديل شوند که‌ از نتيجه‌ی آن همه‌ آگاهيم.

بيانيه‌ء "جبهه‌ء ملی ايران ـ اروپا"، خارج از مضمون آن به‌ لحاظ لحن، برای جريانی که‌ به‌ هر حال خوب يا بد از قدمتی سياسی برخوردار است، از چنان نزاکت سياسی برخوردار نبود. پرسش اين است: اين گروه‌ اين لحن تهاجمی، اين حق‌به‌جانبی و امر و نهی‌ کردن‌ها را از کجا می‌آورد؟ اساساً کدام مناسبات و فرهنگ و مکتب سياسی است که‌ به‌ وی نقش قاضی و حاکم شرع و به‌ طرف مقابل متهم و مظنون و مرتد داده‌ است؟!

اين خود بزرگ‌ بينی بی‌مايه‌ در همان سطور اول قابل رؤيت است که‌ در آن‌ نام حزب دمکرات کردستان ايران در گيومه‌ آورده‌ شده‌ است. تصور نمی‌کنم اين کار اتفاقی رويی داده باشد‌؛ مقصود اين است که‌ با اين گيومه‌های کوچک پيام مشخصی به‌ ذهن خواننده‌ ارسال شود؛ می‌دانيم اگر در چنين بحث هايی ـ خارج از موارد و عناوين و مضامين نقل‌قول‌شده‌  ـ نام تشکيلاتی بعنوان اسم خاص در گيومه‌ گذاشته‌ شود، با آن گاهاً گفته‌ می‌شود که‌ اين نام از سوی نگارنده‌ برای طرف مورد بحث برسميت شناخته‌ نمی‌شود. برای نمونه،‌ من بر اساس باورهای خود، حکومت اسلامی را جمهوری نمی‌نامم. لذا آنجا که‌ واژه‌ی "جمهوری" را می‌آورم، آن را در گيومه‌ می‌گذارم. اما آيا حزب دمکرات کردستان ايران حزب دمکرات کردستان ايران نيست که‌ در گيومه‌ آورده‌ می‌شود؟

بر کسی پوشيده‌ نيست که‌ حزب دمکرات کردستان ايران يکی از اصيل‌ترين و مهم‌تر از آن ريشه‌دارترين احزاب نه‌ تنها کردستانی، بلکه‌ حتی ايرانی است. اين حزب از پيشتازان مبارزه‌ی رهائي بخش نه‌ تنها مردم کردستان، بلکه‌ کل ايران برای نيل به‌ دمکراسی بوده‌ است. اين حزب دهه‌هاست پرچم دمکراسی برای ايران بعنوان يک هدف استراتژيک را برافراشته‌ نگه‌داشته‌ است.

اما آيا می‌توان چنين حکمی را در مورد "جبهه‌ ملی ايران" به‌ لحاظ

1)       عنوانی که‌ برای خود برگزيده‌ است و

2)       ريشه‌داربودن و پايگاه‌ اجتماعی آن،

3)       مواضع روشن سياسی و استراتژی و افق دمکراتيک و

4)       بيلان مبارزه‌ی مورد ادعای سياسی

داد؟

اميدوارم حمل بر جسارت نشود اگر می‌گويم پاسخ هر چهار پرسش از نظر من منفی است.

"جبهه‌ ملی" طبيعتاً نامی آشنا در صحنه‌ی سياسی ايران بوده‌ است، اما اين گروه‌ سياسی نه‌ "جبهه‌" بوده‌ است، نه‌ "ملی" و نه‌ "ايرانی"، آنطور که‌ من آن را می‌فهمم.

"جبهه‌ ملی ايران" در واقع "جبهه‌" به‌ مفهوم مجموعه‌ای ائتلافی از سازمانهای سياسی ايران و حتی به‌ مفهوم جمع متکثری از تفکرات متفاوت نيست، بلکه‌ يک گروه‌ مشقق و به‌ شدت کوچک سياسی است با تفکراتی کم و بيش معين بر اساس آنچه‌ که‌ خود "ملت ايران" و "ملی‌گرايی" و "حاکميت ملی" می‌خواند.

اين جريان سياسی "ملی" به‌ مفهوم در نظر داشت مصالح عمومی مردم ايران و نمايندگی همه‌ی بخش های آن نيست و به‌ همين اعتبار هم "ايرانی" نيست. حتی همه‌ی "ايران" محل کنش سياسی اين گروه‌ سياسی نيست. کانون فعاليت های آن ـ اگر فعاليتی تاکنون داشته‌ ـ گاهاً در رأس و گاهاً نيز در حواشی حکومت های ايران بوده‌ است.

من تا آنجا پيش نمی‌روم که‌ آنها را "شووينيست" معرفی کنم، هر چند غيرقابل کتمان است که‌ "پان‌ايرانيسم" ادعايی آنها فاصله‌ی زيادی با شووينيسم ندارد.

همچنين اين بحث را هم اينجا نمی‌گشايم که‌ اينان در بهترين حالت نمايندگان اجتماعی و طبقاتی قشرهای معين و تکنوکرات جامعه‌ بوده‌اند و حتی در جغرافيای سياسی بسيار محدود خود (مرکز) نيز نمايندگی مردم را برعهده‌ نداشته‌اند، چه‌ برسد به‌ مناطقی چون کردستان.

اينان سهواً به‌ ليبراليسم منتسب می‌شوند، در حالي که‌ قرابت زيادی به‌ مکتب ليبراليسم ندارند، شايد هم اطلاع چندانی از آن ندارند. شاه‌بيت ليبراليسم "ملت" نيست، "ملی‌گرايی" و ناسيوناليسم و "تماميت ‌ارضی" و غرب ‌ستيزی نيست، آزاديخواهی است. آزاديخواهی هم زمانی معنا پيدا می‌کند که‌ از آزادی دگرانديش دفاع شود، از آزادی بيان مخالفين دفاع شود. آيا "جبهه‌ی ملی‌ها" و "نهضت آزادی‌ها" واقعاً مشکل جدی و ملموس و شنيدنی با شکار و کشتار مخالفان سياسی مثلاً چپ و سوسياليست و مجاهد و فدائی و توده‌ای و دمکرات و کومله‌ و ... داشته‌اند؟ چند بيانيه‌ از چنين نوعی در محکوميت کشتار کردستان صادر نموده‌اند که‌ ما تاکنون از آن بی‌خبر مانده‌ايم؟ ... ليبراليسم همچنين در تعارض آشکار با مذهب و به‌ويژه‌ سلطه‌ی مذهبی قرار دارد. می‌دانيم که‌ دين اسلام و مذهب تشيع از بدو تأسيس دولت ـ ملت ايران از اجزاء لاينفک سياست و حکومتداری در ايران بوده‌ است، از جمله‌ زمان هايی که‌ "ملی ـ مذهبی‌"ها [واژه‌ای که‌ در تفکر ليبراليسم واقعی بشدت بار منفی دارد] سر کار بودند. ليبراليسم به‌ مفهوم آزاديخواهی آن شهامت می‌طلبد. بزرگترين شهامت آقايان در ارتباط با اين موضوع هنگام تدوين و تصويب قانون اساسی ارتجاعی "جمهوری" اسلامی ايران اين بوده‌ که‌ به‌ قول خودشان گفته‌اند "اگر تشيع‌ مذهب رسمی نباشد و تنها اسلام دين رسمی، بهتر است"! ديگر به‌ مخيله‌ی آنها خطور نکرده‌ که‌ چرا اساساً دولت دينی؟ خود بازرگان در معرفی مرامنامه‌ی جريان خود می‌گفت که‌ "ما مسلمان، ايرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستيم". بنابراين دغدغه‌ی نخست ايشان اسلام عزيز بوده‌ است. در حاليکه‌ هر تازه‌وارد سياسی نيز امروز می‌داند که‌ پيش‌شرط هر جامعه‌ی مدنی و دولت مردمی جدايی دين از دولت است. اين غفلت ويرانگر بخش مذهبی "جبهه‌ی ملی" يکی از دلايل برپايی حکومت دينی در ايران بود که‌ دکتر شاهپور بختيار آن را به‌ حق "فاشيسم مذهبی" ناميد. "فاشيسمی" که‌ حضرات "نهضت آزادی" در پايه‌گذاری آن نقش بدوی داشتند.

همانطور که‌ در قاموس حکومت اسلامی هر واژه‌ای بايد يک پسوند "اسلامی" داشته‌ باشد، در ادبيات "جبهه‌ ملی" و "نهضت آزادی" نيز غيبت صفت "ملی" کفر است. "ملی" از نظر آنها آنچه‌ هست که‌ "غيرخودی" و "بيگانه‌" نباشد. از آنجا که‌ حکومت شاه‌ را وابسته‌ به‌ آمريکا می‌دانستند و جسارت طرح آن را نداشتند، صفت "ملی" را يدک هر واژه‌ی سياسی می‌کردند. صفت "ملی" "جبهه‌ ملی" و "نهضت آزادی" در واقع همان صفت  "ضدامپرياليستی" حزب توده‌ی ايران بود. به‌ عبارت ديگر آنها در بهترين حالت خواهان مناسبات عادلانه‌ با‌ غرب بودند که‌ البته‌ بسيار هم مثبت است، اما تأسيس يک حزب و سياستگزاری تقريباً تنها بر اساس آن طبيعتاً معيوب است و با تعريف حزب سياسی نيز در تعارض قرار دارد.  بر همين اساس اين جريان تنها در آستانه‌ی سقوط حکومت شاه‌ بود که‌ به‌ طرح برخی خواسته‌های دمکراتيک ـ آنهم طی نامه‌ای به‌ شاه ـ‌ مبادرت می‌ورزد. شاه‌‌بيت و گستره‌ی افق اين جريان اجرای قانون اساسی بوده‌ است. انديشه‌ی جبهه‌ و نهضت پيوسته‌ سنتراليستی و معطوف به‌ حکومت و چانه‌زنی با آن بوده‌ است. مخاطبان اين دو نه‌ مردم، بلکه‌ حکومت ها بوده‌اند، به‌ همين جهت نه‌ توانسته‌اند‌ و نه‌ خواسته‌اند‌ با وجود تعداد زيادی کادر‌ پايگاه‌ توده‌ای قابل ذکری پيدا کنند و با اتکا به‌ خود مردم جنبشی را سازمان دهند. 

آنچه‌ مضاف بر نکات فوق از منظر کُردی اهميت دارد اين است که‌ اين جريان به‌ تبع ماهيت و رسالت خود ـ از مورد استثنائی داريوش فروهر جان‌باخته‌ که‌ بگذريم ـ هيچگاه‌ نه‌ خواسته‌ و نه‌ توانسته‌ مطالبات مردم کردستان را درک کند، چه‌ برسد به اينکه‌ پيکارگر و پيام‌رسان و نماينده‌ی آن باشد. درک "جبهه‌ ملی" از "ملت"، حکومت و سياست يک درک "فرانسوی" منهای جوهر دمکراتيک آن است. اشراف چنين درکی در جامعه‌ای چون ايران در بُعد درازمدت پيامدی جز ايستادن در برابر مطالبات ملی ـ منطقه‌ای مناطقی چون کردستان ندارد. آيا اين جريان ـ خارج از مورد ديرهنگام دکتر شاهپور بختيار پس از کار اقناعی دکتر قاسملو بر وی ـ تاکنون بطور جدی و برنامه‌ای خواهان رفع تمرکز سياسی ـ حکومتی در ايران شده‌ است؟ حتی کسانی چون شاهزاده‌ رضا پهلوی به‌ اين درک حزب دمکرات کردستان ايران نزديک شده‌اند. آيا می‌توان چنين حکمی را در مورد "جبهه‌ ملی ايران" داد؟

 

دو) مشکل "جبهه‌ ملی ايران"

حزب دمکرات کردستان ايران بيش از 6 دهه‌ و نيم است که‌ خواهان دمکراسی و فدراليسم در ايران می‌باشد. زمانی که‌ اين حزب از دمکراسی و فدراليسم سخن می‌گفت، 70 ـ 80 درصد کشورهای دمکرات و فدرال امروز دنيا استبدادی و متمرکز بودند. اکنون همين مطالبه‌ی حزب دمکرات کردستان ايران به‌ استراتژی و سياست سازمان ها و شخصيت های سياسی زيادی تبديل شده‌، اما دست کم ظاهر امر نشان می‌دهد که‌ عزيزان "جبهه‌ ملی" هنوز به‌ چنين برداشتی نرسيده‌اند که‌ اميد است اين نقيصه‌ هر چه‌ زودتر برطرف شود. تنها آنگاه‌ است که‌ پيشداوري های آنها رفع خواهد شد و به‌ اين استنباط خواهند رسيد که‌ آنچه‌ کردستان دهه‌هاست در پی‌اش است در انطباق صددرصد با مصالح عمومی مردم ايران قرار دارد. تمرکز سياسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی و امنيتی يکی از عوامل بازدارنده‌ی استقرار دمکراسی در ايران بوده‌ است. از بطن چنين تمرکزی است که‌ حکومت اسلامی و ولايت فقيه‌ برخاسته‌ است. جبهه‌ ملی و نهضت آزادی متأسفانه‌ تاکنون نقشی در شکستن اين تمرکز لجام‌گسيخته‌ی نظام سياسی ايران نداشته‌اند.

با چنين سابقه‌ و بيلانی غيرقابل فهم‌ است در مقام مدافع مصالح مردم ايران به‌ حزب دمکرات کردستان ايران حمله‌ نمود. اين البته‌ اتفاقی نيست، از يک درک معين سياسی سرچشمه‌ می‌گيرد که‌ بر پايه‌ی چهار‌ فاکتور

1)       فقر نسبی دانش سياسی،

2)       انديشه‌ی سياسی غيردمکراتيک،

3)       نوستالژی محافظه‌کارانه‌ و دفاع ضمنی از مناسبات نابرابر کنونی و

4)       پيشداوريهای تاريخی و عدم شناخت از مطالبات واقعی مردم کردستان

استوار بوده‌ است. بنابراين اين مشکل بخشاً معرفتی است و بخشاً نيز سياسی. اين عزيزان به‌ مناسبات ناعادلانه‌ی کنونی ايران و تبعيض بر بخش عظيمی از مردم اين سرزمين بر پايه‌ی اتنيک و آئين عادت کرده‌اند و تلاش برای منقلب‌کردن اين ساختار آشفته‌يشان می‌سازد. به‌ عبارتی ديگر آنها هر چند مثلاً در "اپوزيسيون" "جمهوری" اسلامی هستند، اما بديل و آلترناتيوی واقعی برای آن ندارند. اگر بخواهيم قدری صريحتر سخن گوئيم، بايد اذعان کنيم که‌ اين هموطنان عزيز ما در ارتباط با اعمال شووينيسم بر مردم مثلاً کردستان مشکل وحشتناک جدی با حکومت اسلامی ايران ندارند. توجه‌ شود حداکثر اقراری که‌ در جايگاه‌ اپوزيسيون می‌کنند اين است که‌ "اين اقوام" حق اداره‌ی مناطق مسکونی خود و تحصيل زبان خود از دبستان تا دانشگاه‌ را دارند. با کمی اغماض می‌توان گفت که‌ اين را حکومت اسلامی نيز می‌گويد. مگر نه‌ اين است که تحصيل‌ "زبان اقوام" آزاد شمرده‌ شده‌ است و "قانون شوراهای شهر و روستا" پس از 20 سال بالاخره‌ اجرا شد؟ آيا مشکلی با آن حل شد؟ البته‌ که‌ نه‌.

مشکل ـ همانطور که‌ اشاره‌ رفت ـ در ساختار وحشتناک متمرکز و نابرابر سياسی ايران نهفته‌ است. بنابراين آنچه‌ که‌ بايد تغيير کند استروکتور نظام سياسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، امنيتی و رسانه‌ای کشورمان است، سلطه‌ی فاشيسم قومی و مذهبی بر آن است.

دکتر شاهپور بختيار از نظر من يکی از بهترين و صادق‌ترين سياستمداران کشورمان بود. وی از زمانه‌ی خود و همراهان خود بسی جلوتر بود. وی بسيار زودتر از آنها خطر فاشيسم مذهبی را شناخت و برعليه‌ آن موضع‌گيری کرد و بسيار هم زود پی به‌ ضرورت برقراری يک نظام فدراتيو در ايران برد. تفکرات بختيار جان‌باخته‌ در واپسين لحظات حياتش ترکيبی از دمکراسی، سکولاريسم و فدراليسم بود. در پيوند با مسأله‌ی نظام مشروطه‌ يا جمهوری نيز نظری شفاف و دمکراتيک داشت. اين تفکرات ـ به‌ويژه‌ مؤلفه‌های دمکراسی و سکولاريسم و فدراليسم آن ـ از ديرباز همانهايی بوده‌اند که‌ احزاب کردستان ايران و پيشاپيش آنها حزب دمکرات کردستان ايران نمايندگی کرده‌اند. آيا "جبهه‌ ملی ايران" می‌تواند تحت چنين شرايطی از جمله‌ بختيار را رهبر معنوی و فکری خود بداند و در همان حال هم با حزب دمکرات کردستان ايران سر ستيز داشته‌ باشد؟!

 

سه‌) پاسخ به‌ "جبهه‌ ملی ايران"

محتوای بيانيه‌ی مزبور چهار‌ بخش است:

1)       استناد به‌ يک فاکت و نقل قول واقعی از آقای مصطفی هجری، مبنی بر اينکه‌ حزب دمکرات کردستان ايران از جامعه‌ی بين‌المللی انتظار دارد که‌ کردستان درصورت جينوسايد و کشتار معترضين از سوی حکومت اسلامی ايران مورد پشتيبانی قرار گيرد و با "ايجاد منطقه‌ی پرواز ممنوعه‌" مانع از کشتار مردم از هوا شود.

2)       اين جعل که‌ با پيشوند "از قرار معلوم" شروع  و در آن از يک سناريوی فرضی و وحشتناک نامحتمل بحث می‌شود، آن هم نه‌ توسط آقای هجری؛

3)       استنباط و استدلال و ادعای به‌ شدت بی‌ربط "جدايی‌طلبی"؛

4)       تهديد دووجه‌، مبنی بر اينکه‌ در صورت برخورداری از چنين موضعی دوستان "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" با حزب مزبور همکاری نخواهند کرد و مردم ايران در برابر چنين پرواز ممنوعه‌ای خواهند ايستاد!

 

در اين ارتباط تأکيد دوباره‌ بر موارد و مواضع تاکنونی ذيل ضرورت دارد:

1.       مردم کردستان از نخستين هم‌ميهنان ايرانی بوده‌اند که‌ از همان روزهای اول "نـه‌" به‌ حکومت اسلامی ايران گفته‌اند و (برعکس رهبران "نهضت آزادی") بر حقوق دمکراتيک خود پای فشرده‌اند. همين باعث شد که‌ رژيم اين مردم را آماج وحشيانه‌ترين حملات خود قرار دهد. در نتيجه‌ی اين حملات هزاران نفر کشته‌ و زخمی و آواره‌، زندان و شکنجه‌ و اعدام شدند. شهرهای کردستان آماج حملات هوايی حکومت عدل علی قرار گرفتند و عده‌ی بيشماری از مردم مدنی قربانی يورشهای پاسداران اسلام شدند. آن هنگام کردستان از سوی بخشی از روشنفکران و جنبش چپ ايران مورد حمايت قرار گرفت. عده‌ی نه‌ کمی از هم‌ميهنان غيرکُرد ما در سنگر دفاع از آزادی کردستان و ايران جان‌ باختند. اما جامعه‌ی جهانی از اين حملات وحشيانه‌ آگاه‌ نگشت و بر عليه‌ آن بسيج نشد. اين فاجعه‌ ديگر نبايد تکرار شود. اين حق مسلم اين مردم است که از افکار عمومی جهان و کشورهای غرب بخواهد در چنين حالتی ـ از جمله‌ به‌ صورت ايجاد يک منطقه‌ی حفاظتی برای مصون ماندن از حملات هوايی حکومت اسلام ـ به‌ آن کمک کنند. من می‌دانم که‌ آماج حمله‌های هوايی حکومت اسلامی ايران قرار گرفتن و ديوار صوتی شکستن آنها چه‌ معنايی دارد، می‌دانم توپ و خمپاره‌های آنها که‌ چون باران بر شهر می‌باريدند چه‌ معنايی دارد و به‌ همين دليل هم می‌دانم که‌ حزب دمکرات کردستان ايران چرا جلوگيری از اين حملات را برای مردم می‌طلبد. اين نه‌ تنها حق آنها که‌ رسالت آنها نيز هست.

2.       کسی که‌ صيانت از مردم کردستان در مقابل کشتار توسط حکومت اسلامی را در تضاد با ميل و اراده‌ی مابقی مردم ايران تعريف می‌کند، يا نمی‌داند چه‌ می‌گويد و يا می‌داند، "تنها" بر آن است که‌ مخالفتی با چنين کشتاری ندارد. همانطور که‌ فوقاً گفته‌ شد گروه‌ وحشتناک کوچک "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" که‌ کل مجموع اعضايشان در اروپا و آمريکا و ايران به‌ تعداد يکی از شاخه‌های حزب دمکرات کردستان ايران در هر يک از کشورهای اروپايی (چه‌ برسد به‌ کردستان ايران) نمی‌رسد و بر همين مبنا هيچ پايگاهی در ميان مردم غيرکُرد ايران ندارد (چه‌ برسد به‌ کردستان)، نمی‌تواند به‌ نمايندگی از سوی مردم ايران سخن گويد، به‌ ويژه‌ که‌ تاکنون اقدامی در برابر يورش های حکومت اسلامی به‌ کردستان بعمل نياورده‌ است. تصور هم نمی‌کنم که‌ مردم ايران، غير از آن بخش که‌ منافع و مصالح شان با حاکميت جور و ستم اسلامی گره‌ خورده‌ باشد، بخواهند در مقابل چنين مکانيسم هوايی "بايستند"، مگر اينکه‌ "جبههء‌ ملی ايران ـ اروپا" مردم ايران را با حکومت اسلامی ايران يکسان شمرده‌ باشد. تازه‌ گيريم به‌ قول "جبههء‌ ملی ايران" "مردم ايران" تحت شرايطی زير چتر حکومت ناب محمدی رفتند و سرباز و پاسدار آن شدند و برای کشتار مردم کردستان روانه‌ی اين خطه‌ گرديدند، مگر اين تغييری در ماهيت مسأله‌ می‌دهد؟ حتی اگر کل مردم ايران که‌ چه‌ عرض کنم، مردم خاورميانه‌ هم شيفته‌ و سرباز يک بار مصرف حکومت ترورپرور و ايران برباد ده‌ اسلامی بشوند، حق مخالفت برای خود و در صورت برخورد فيزيکی حاکمان، حق دفاع از جمله‌ با ابزار نظامی و به‌ کمک دنيای خارج برای خود قائل هستيم و چنين تهديدات کودکانه‌ای خللی در اين امر وارد نمی‌سازند، تهديداتی که‌ از سنج تهديد خمينی بود که‌ گفت اگر مردم کردستان به‌ حکومت اسلام تمکين نکنند به‌ نيروهای رژيم دستور حمله‌ از طريق هوايی و زمينی و دريايی را خواهد داد، کردستانی که‌ از يک متر ساحل و دريا برخوردار نيست. پرسش من اين است که‌ اگر مقصود "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" از "آحاد ملت ايران" براستی حکومت جانيان اسلامی نيست، چگونه‌ اين "آحاد" (افراد) در مقابل ايجاد يک چتر هوايی برای حفاظت از مردم کردستان خواهند ايستاد؟!! چنين استدلالاتی زيبنده‌ی هيچ جريان سياسی جدی و غيرفاشيستی نيست. البته‌ گروه‌ مزبور معادله‌ را معکوس مطرح کرده‌ و گفته‌ که‌ مردم کردستان با اين کار در مقابل اراده‌ی مردم ايران خواهند ايستاد، تا‌ به‌ زعم خودشان با "زرنگی" توپ را حواله‌ی زمين کردستان نمايند. اين اما در اصل قضيه‌ تغييری ايجاد نمی‌کند. به‌ هر حال پاسخ من به‌ "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" در اين ارتباط مشخص اين است که‌ اگر مردم ايران صاحب اراده‌ی مستقل خود باشند، در مقابل حکومت اسلامی خواهند ايستاد و اجازه‌ نخواهند داد که‌ مردم کردستان را، هم‌ميهنان آنها، را قتل عام کند، اگر واقعاً صاحب اراده‌ی خود باشند، کردستان پيشکش، از حقوق خود در مقابل حکومت دفاع می‌کردند. اما اين حکومت اراده‌ی تصميم‌گيری را نه‌ تنها از مردم کردستان، بلکه‌ از کل مردم ايران سلب نموده‌ است. لذا به‌ شما هم توصيه‌ می‌شود نظر خود را به‌ مردم ايران بسط و تعميم ندهيد و از اين منظر برای کردستان "شاخ و شونه‌ نکشيد". اين ‌ـ همانطور که‌ گفته‌ شد ـ زيبنده‌ی "جبهه‌ ملی ايران" نيست.

3.       ارتباط دادن اين قضيه‌ به‌ جدايی‌طلبی ادعايی مضحک‌تر از آن است که‌ نياز به‌ پاسخ مشروح داشته‌ باشد. مع‌الوصف اجازه‌ بدهيد در اين پيوند خدمت شما عرض شود که‌:

•        اميدوارم حمل بر بی‌نزاکتی نشود اگر می‌گويم تصور نمی‌کنم شما در جايگاهی باشيد بتوانيد به‌ احزاب کردستان از جمله‌ و به‌ويژه‌ در ارتباط با امر استقلال کردستان امر و نهی کنيد، مگر اينکه‌ حقوق و امتيازات ويژه‌ای را برای خود لحاظ بدانيد. دست کم يادم نمی‌آيد ما چنين حق ويژه‌ای را برای کسی قائل شده‌ باشيم. شما از نظر ما همان حقی را در ارتباط با تمام مقولات مورد بحث داريد که‌ ما داريم.

•        حزب دمکرات کردستان ايران هيچگاه‌ کتمان نکرده‌ که‌ به‌ حق تعيين سرنوشت مردم کردستان باور دارد و برای تحقق آن مبارزه‌ می‌کند. اين باورمندی به‌ حق تعيين سرنوشت از همان سنخی است که‌ مبارزين چپ ايرانی از اصول اساسی اعتقادات شان بوده‌ است.

•        حزب دمکرات کردستان ايران با اين وصف نه‌ در پی استقلال، بلکه‌ در پی تأمين حقوق ملی مردم کردستان در چهارچوب يک نظام فدراتيو در ايران بوده‌ است. اگر شما تفاوت بين‌ فدراليسم و استقلال را هنوز متوجه‌ نشده‌ايد و پيوسته‌ افسانه‌ "جدايی‌ طلبی" را مطرح می‌سازيد، ديگر اين ربطی‌ به‌ ما ندارد. اين اما نه‌ واقعيت و‌ دانش سياسی که‌ بيشتر سماجت و انجماد سياسی است.

•        احزاب کردستان ايران پيوسته‌ در پی ديالوگ و ايجاد يک همبستگی سياسی در ميان اپوزيسيون ايرانی بوده‌اند. چنانچه‌ شما شرط و شروطی برای چنين ائتلاف هايی داريد (از جمله‌ اتخاذ يا عدم اتخاذ اين يا آن موضع)، احزاب کردستان نيز دارند. ائتلاف که‌ جاده‌ی يک طرفه‌ نيست. شما مرحمت نموده‌ و از فرط دمکرات‌بودنتان "حقوقی" را برای مردم کردستان در نظر گرفته‌ايد که از نظر شما‌ شامل و شايد هم محدود به‌ تحصيل زبان و خودمديريتی منطقه‌ای می‌شود. بسيار خوب، همين گفته‌ی شما را ملاک قرار می‌دهيم و پرسش می‌کنيم که: تکليف مردم کردستان چيست اگر دست کم اين دو مطالبه‌ تحقق نيافت و تازه‌ با سرکوب دوباره‌ روبرو هم شد؟ آيا شما کردستان را ابدالدهر محکوم به‌ اين می‌کنيد که‌ در چهارچوب ايران بماند، حتی اگر حقوق اش طی نسل ها پايمال شود؟! تا جايی که‌ به‌ کردستان مربوط می‌شود، جدايی هيچگاه‌ خواسته‌ی قلبی و باطنی‌اش نبوده‌ است، اما تکليف چيست اگر روزگارش همچنان سياه‌ بماند؟ لطفاً اين را پاسخ دهيد.

•        آقای دکتر احمدی‌نژاد هم به‌ تأسی از شما "مليون" در چند سال اخير واژه‌ی "ملت ايران" از زبان اش نمی‌افتد. به‌ صراحت خدمت شما هم‌ميهنان دگرانديشم عرض کنيم که‌ ما خود را جزو اين "ملت ايران" نديده‌ايم و نمی‌بينيم. اساساً غير از مقوله‌ی "ملت"، ماهيت و تعريف "ايران ِ" شما با "ايران ِ" ما هم متفاوت است. من بالشخصه‌ ايران را بسيار فراتر و والاتر از آنی می‌دانم که‌ مد نظر شما و احمدی ‌نژادهاست. "ايران" ما حتی در چهارچوب کوچک جغرافيايی کشور کنونی ايران نيز جايی نمی‌گيرد. "ايران" کشور نيست، ملت هم نيست، يک فرهنگ و تمدن چندهزار ساله‌ است که‌ مصطفی هجری چه‌ عرض کنم، سياستورزان و انديشمندان کُرد فراسوی مرزهای سياسی ايران هم هويتی اتنيکی و نژادی و فرهنگی خود را در آن بستر می‌بينند. تمدن ايران يکسان و همسان دولت ـ ملت ايران بر اساس زبان فارسی و مذهب شيعه‌ نيست. در تمدن تنوع‌گرای ايران (برعکس تمدن مثلاً يونانی) همه‌ جايی داشته‌ايم و همه‌ در بنياد و اعتلای آن سهيم بوده‌ه‌‌ايم. بيشترين ضربه‌ را به‌ آن از نظر من، غير از اسلام عزيز، "ناسيوناليسم" به‌ عاريت گرفته‌ از استعمار غرب و تهی کرده‌ از دمکراتيسم و حقوق شهروندی وارد آورد، همان مکتبی که‌ اساس و بنياد جريان شما بوده‌ است. تمدن ايرانی مورد ستايش من يک رهبر واحد و يک زبان واحد و يک دين واحد و يک مذهب واحد نداشته‌ است. تمدن ايرانی بر اساس آسيميلاسيون کُرد و بلوچ و تحقير تُرک و عرب و ترکمن استوار نبوده‌ است. تمدن ايران تمرکزی نمی‌شناخته‌ است و حتی نظام سياسی درون آن فدراتيو بوده‌ است. اين ايران ما است و "ملت ايران" آقای احمدی‌نژاد ايران شما. ما از اين ايران خود دفاع می‌کنيم. بر همين مبنا در پی بنای نظام سياسی‌ای هستيم که‌ آن تنوع و تکثر و تسامح درونی تمدن ايرانی را بازتاب دهد. اگر اين مهم برايمان ميسر گرديد که‌ به‌ سود همه‌يمان از جمله‌ کردستان می‌دانيم. اگر هم تحجر و انجماد فکری و انحطاط سياسی و فاشيسم و شووينيسم در کشورمان به‌ چنان درجه‌ای از رشد رسيد که‌ تحقق آمال ما را ناميسر سازد، ديگر در پی استقلال کردستان، در واقع ايران دومی، خواهيم بود. اميدواريم به‌ آن روز نرسد که‌ ما ناچار به‌ برداشتن چنين گامی شويم. کُرد ايرانی بوده‌ است و ايرانی خواهد ماند، آن هم از تابعيت هر دولتی برخوردار گردد. ايرانيت آن قدر بزرگ است که‌ الزاماً اجازه‌ی محصورکردن زورمندانه‌ی خود در چهارچوب قوانين و محدوده‌ی جغرافيايی يک کشور را نمی‌دهد.

•        مطالبه‌ی ايجاد چتر حفاظتی برای در امان ماندن از يورشهای هوايی رژيم ناب محمدی و حتی يورش غرب به‌ اين رژيم همان قدر مرتبط به‌ جدايی‌طلبی کردستان است که‌ درخواست اين يا آن سازمان چپ ايرانی از غرب برای دفاع هوايی از مردم و اپوزيسيون وقت ليبی جدايی‌طلبی است، مردم و احزاب کردستان همان اندازه‌ جدايی‌طلبند که تعداد نه‌ چندان کمی از‌ انديشورزان خوش‌فکر و تابوشکن ايرانی چون کاظم علمداری، ميرفطروس و غيره‌ جدايی‌طلب هستند، بخشی از اپوزيسيون کنونی رژيم اسد برای حمله‌ به‌ رژيم اسد جدايی‌طلب هستند!

•        تفاوت جرياناتی چون حزب دمکرات کردستان ايران با گروه های فاقد پايگاه‌ اجتماعی چون "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" در اين است که‌ اولی‌ها بطور واقعی و عملی با امر مبارزه‌ سروکار دارند و دومی‌ها با حرف و شعار، اولی‌ها از منظر مردم تحت ستم و سرکوب‌شده‌ به‌ چنين موضوعی می‌نگرند، دومی‌ها از منظر حکومتی، اولی‌ها ستيز موجود را ستيز بين مردم و احتمالاً غرب از سويی و حکومت اسلامی ايران از سويی می‌دانند و دومی‌ها ستيز بين مردم و دولت از سويی و غرب از سويی ديگر. "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" بطور ضمنی و در ضمير آگاه‌ و ناآگاه‌ خود حکومت اسلامی و مردم ايران را يکی می‌پندارد و ما نه‌ تنها بين اين دو تمايز می‌بينيم، بلکه‌ تضاد آنتاگونيستی. رژيم ايران برای حل اين تضاد با سبعانه‌ترين ابزارها عليه‌ مردم متوسل می‌شود. اين رژيم به‌ويژه‌ در ارتباط با کردستان با تمام ماشين سرکوب خود با ابزارهای ترور رهبران و بمباران و توپ‌باران شهرها و روستاهای کردستان تلاش نموده‌ اراده‌ی مردم کردستان را در هم شکند. مردم کردستان نيز محق هستند برای رويارويی با اين سرکوب کمکهای نظامی و غيرنظامی بطلبند، اگر نخواهند فجايع و جناياتی چون حلبجه‌ در کردستان ايران نيز اتفاق بيافتد و يا کشتار سالهای نخست پس از انقلاب و حمله‌های‌ هوايی و زمينی رژيم به‌ کردستان تکرار شود. هر آنکه‌ در مقابل اين جنايات سکوت کرد و بطور ضمنی تأييد نيز نمود، حق سرزنش مردم کردستان را ندارد. کردستان خارج از نکوهش اين هموطنان حق تعيين سرنوشت از جمله‌ از اين حيث برای خود قائل است، چنانچه‌ بصورت کلکتيو مورد يورش نظامی قرار بگيرد. و اين مطلقاً تعارضی با مصالح مابقی مردم ايران ندارد و در خدمت رهائی آنان از قيد استبداد نيز است. آنچه‌ به‌ مصالح و وجدان مردم ايران آسيب می‌رساند نه‌ مقاومت مردم کردستان در برابر تحميل اراده‌ی رژيم به‌ آنان و تقابل با اين سرکوب، بلکه‌ خود اين سرکوب می‌باشد. همين مقاومت هم هست که‌ مردم کردستان و حزب دمکرات کردستان ايران و ديگر نيروهای جنبش کردستان را از اعتبار والا برخوردار نموده‌ است. آيا چنين حکمی را می‌توان در باره‌ی حکومت اسلامی و نيروهايی که‌ در بنيانگذاريش مشارکت داشتند را داد؟ بدون ترديد نه‌. تمايز در همين است.

 

پايان سخن:

برای احزاب کردستانی همکاری و حتی ائتلاف و اتحاد با جريانات مختلف ايرانی از اهميت ويژه‌ برخوردار بوده‌ است. نفس اين قضيه‌ حکايت از اين دارد که‌ آنها دنبال دستيابی به‌ آمال ها و آماج های خود در چهارچوب ايران می‌باشند. اين همکاری اما تنها بدون پيش‌شرط و فارغ از تلاش های هژمونيستی ميسر است. حزب دمکرات کردستان ايران در قياس با تمام سازمان هايی که‌ از نوع "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" هستند و با آنها ارتباط دارد، بسيار پرنفوذتر و بيشتر پا بر زمين واقعيت دارد. همين نيز باعث شده‌ در طرح اهداف و شعارهايش از افراط و تفريط پرهيز کند و در تعامل سياسی هم از نجابت و تواضع ويژه‌ برخوردار باشد. اين تواضع و نجابت نه‌ از ضعف، بلکه‌ از اعتماد به‌ نفس، سياستورزی و واقع ‌بينی می‌آيد. شايسته‌ است اين اشتباه‌ تعبير‌ نشود. همچنين شايسته‌ است که‌ اصل پلوراليسم در مناسبات احزاب نيز زير پاگذاشته‌ نشود. حزب دمکرات کردستان ايران محتملاً با اين يا آن باور و حتی دستگاه‌ فکری و ادبيات سياسی "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" موافق نباشد، اما آن را در کنار خود بعنوان يک جريان سياسی دگرانديش پذيرفته‌ است. همين اصل حکم می‌کند که‌ "جبهه‌ ملی ايران ـ اروپا" نيز حزب دمکرات کردستان ايران را در کنار خود بعنوان حزبی که دغدغه‌ و‌ دستگاه‌ فکری و ادبيات سياسی متفاوتی دارد بپذيرد، اگر‌ دنبال "وحدت کلمه‌" نيست.

آلمان فدرال، 29 آوريل 2012

 

بیانیه جبهه ملی ایران- اروپا

درباره درخواست "پروازممنوع" برای آسمان کردستان

هموطنان میهندوست،

هموطنان کرد ایرانی،

 چندی پیش آقای مصطفی هجری دبیرکل "حزب دمکرات کردستان ایران" در گفتگویی  با"پروسس ‌آنلاین انگلستان" اعلام کرد که درصورت تظاهرات و قیام مردم در شهرهای کردستان ایران، نه تنها باید این قیام مورد حمایت قرار بگیرد بلکه باید منطقه‌ی پروازممنوع در آسمان کردستان ایران جهت هرگونه حمله‌ی تلافی‌جویانه از جانب حکومت مرکزی، برقرار شود. از قرار معلوم این اظهار نظر، در رابطه با اجرای سناریوی حضور زمینی نیروهای نظامی غرب، به ویژه آمریکا، در برخی از مناطق ایران پس از حمله هوایی به تاسیسات هسته ای و نیمه‌کاره گذاشتن پروژه‌ی ساقط نمودن حکومت جمهوری اسلامی، انجام میگیرد.

البته این بار اول نیست که آقای هجری برای کردستان ایران حسابی جدا از سرنوشت دیگر مناطق ایران باز میکند. بخوبی بیاد داریم که ایشان پس از اشغال کردستان عراق از طرف نیروهای آمریکایی در نامه ای به آقای بوش از استقبال گرم کردهای ایرانی از ارتش آمریکا در صورت ورود آنها به کردستان ایران نیز سخن گفته بود.

جبهه ملی ایران حتی اگر این اظهارات آقای هجری را به حساب تمایلات جدایی خواهانه هم نگذارد، نمی تواند تعجب و نگرانی خود را از اظهار چنین پیشداشتهایی از زبان ایشان اعلام نکند. رهایی ملت ایران از استبداد جمهوری اسلامی و ایجاد ایرانی آزاد، آباد و دمکراتیک تنها در سایه پیکار همبسته همه اقوام ایرانی ممکن است. هرگونه جداکردن و تقسیم نیروی مبارزین ایرانی و بردن بخشی بزیر سیاست "پروازممنوع" یک نیروی مهاجم بیگانه نمی تواند درنهایت پیامدی جز ایستادن دربرابر دیگر آحاد ملت ایران داشته باشد.

چنین تدابیری نه تنها نمیتواند به ایجاد "فدراسیون کردستان ایران" منجر شود، بلکه سبب برپاشدن جنگ داخلی در آذربایجان غربی و سایر نقاطی خواهد شد که کوردان ایران در آمیزش و صلح با دیگر ایرانیان زندگی میکنند. چنین مواضعی از سوی آقای هجری حتی همکاری بسیار کوچک ولی مهم حزب دمکرات کردستان ایران در چهارچوب مجموعه ٩سازمان را اگر غیرممکن نسازد، بی تردید مشکلتر خواهد کرد.

جبهه ملی ایران با درنظر داشتن حقوق اقوام ایرانی در تحصیل زبان مادریشان از دبستان تا دانشگاه و مشارکت بلاواسطه آنان در اداه امور مناطق مسکونیشان، هرگونه جداخواهی سیاسی و جغرافیایی را که یکپارچگی ارضی ایران و همبستگی ملی ایرانیان را بزیر پرسش ببرد، قویا طرد و محکوم میکند.

پویا و پابرجا باد مبارزات همبسته همه ایرانیان برای ایرانی آزاد، آباد و دموکراتیک

پاینده ایران

جبهه ملی ایران- اروپا

 سوم اردیبهشت ماه 1391

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه