بازگشت به خانه

جمعه 6 ارديبهشت 1391 ـ  27 آوريل 2011

 

گذار مسالمت آمیز به دمکراسی یا مصالحه و سازش با دیکتاتوری مذهبی

علیرضا یعقوبی

عنوان بحث حاضر را از نام جلسه ای که اخیراً توسط تنی چند از روشنفکران ایرانی بهمراه اصلاح طلبان درون رژیم که بنام آقای مهرداد مشایخی، از روشنفکران اخیراً متوفی ایرانی، در شهر واشنگتن برگزار شده است اقتباس نموده ایم.

اصولاً ما در متون علمی و سابقهء مبارزاتی چیزی بعنوان "گذار مسالمت آمیز به دمکراسی" نداریم. در متون علمی و دانشگاهی از عنوان "مبارزه غیر خشونت آمیز" استفاده می شود. روشنفکران ایرانی از آنجائیکه از عنوان "مبارزه" هم وحشت داشتند از واژه هائی صرفا گمراه کننده برای اهداف خود استفاده کرده اند.

آقای اسماعیل نوری علا، از شرکت کنندگان در این کنفرانس، در مقاله "جمعه گردی" خود در سایت گویا اعلام می دارند که: «آقای آرش غفوری (از دستیاران و برنامه ریزان ستاد انتخاباتی خاتمی و موسوی) به صراحت توضیح داد که حکومت اسلامی و ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی را در چهارچوب اعلامیه شماره 17 مهندس موسوی قبول دارد و معتقد است که باید در راه حفظ حکومت اسلامی کوشید». ایشان (آقای نوری علا) بلافاصله اضافه می کنند: «...حاضران آمده از جمهوریخواهان ناچار شدند به صراحت اعلام کنند که "برانداز" نیستند و راه گذرشان به دمکراسی از سرمنزل اصلاح طلبی می گذرد».

لازم به توضیح نیست که جماعت توده ای و اکثریتی گرد آمده در این کنفرانس هم سالیانی است کاسه بدست به دنبال منزل اصلاح طلبان روانند و اصولاً هیچ سنخیتی با هرگونه مبارزهء حتی مسالمت آمیز با رژیم حاضر ندارند. خوب ناگفته پیداست که اکثریت قاطع چنین جمعی هدفی جز حفاظت و نگهبانی از حکومت حاضر و اصل ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی ندارند و، بازهم بقول آقای نوری علا، بدنبال "طرح بازگشت به جهنم دورانی طلائی خمینی" هستند.

اما، در واقع، این رژیم خمینی نیست که تغییر ماهیت داده است بلکه این روشنفکران ایرانی هستند که دچار دگردیسی شده اند و خواستار بازگشت به عصر طلائی امامی هستند که، در اوج مشروعیت مردمی رژیم اش در مرداد ماه سال 58، دربارهء روشنفکران چنین گفت:

«این طبقه روشنفکر باید خود را اصلاح کند. ما هر چه می کشیم از این طبقه است. من به ابن روشنفکرها هشدار می دهم که اگر دست از فضولی برندارند قلم هایشان را می شکنم و تمام شان ظرف چند ساعت به زباله های فنا ریخته خواهند شد... لکن اینها آدم بشو نیستند... آنهائی که صحبت از دمکراسی می کنند از طایفهء بنی قریظه هم بدترند*. باید همه آنها اعدام شوند... ما به اذن خدا همه را سرکوب می کنیم». (پیام رادیویی خمینی در مرداد سال 58).

شاید روشنفکران ایرانی مقیم خارج این پیام خمینی و کشتار و قتل عام هزاران هزار انسان های آزاده، از جمله روشنفکران ایرانی، را از یاد برده و دچار ضعف حافظه شده اند؛ اما مسلماً جانشینان خمینی هیچگاه این پیام و سیرهء عملی او را از یاد نبرده و از قضا آنها را در ده ها مجلد گرد هم آورده اند و به گواهی اعدام های گاهاً هر روزه کماکان به راه او وفادارند.

پرسیدنی است خمینی که در اوج مشروعیت رژیم اش تحمل "فضولی" (بخوانید انتقاد و نقد عملکرد رژِیم) چند روشنفکر را هم نداشت و تا آنجا کینهء روشنفکران را بدل داشت که می خواست به روش دوران جاهلیت آنان را ـ همچون قبیلهء بنی قریظه ـ بدون هیچگونه محاکمه ای بصورت فله ای ظرف چند ساعت اعدام کند، حال چه چیزی در حکومت اش تغییر کرده است که روشنفکران ایرانی بدنبال سراب «گذار مسالمت آمیز به دمکراسی» در همین رژیم افتاده اند؟

لازم به توضیح است که جانشینان خمینی حتی از پتانسیل و ظرفیت تحمل کردن ِ "نخست وزیر (همان) امام" هم برخوردار نیستند!

حال بايد دانست که  "مبارزه غیر خشونت آمیز" چیزی نیست جز "نافرمانی مدنی". به عبارت ساده، استفاده از تمام امکانات و ظرفیت های موجود در شیوهء مبارزه منفی برای رسیدن به هدف. "نافرمانی مدنی" از تظاهرات اعتراض آمیز ساده شروع شده و در ادامهء حرکت خود برای از هم پاشیدن سیستم عصبی رژیم به اشکال پیچیده شوندهء تظاهرات راه برده و در نهایت با اعتصابات عمومی و همچنین نپرداختن مالیات و قبوض آب و برق و تلفن و نو سازی و... توسط مردم راه به فلج کردن و زمین گیر شدن رژیم برده و آنها را ناچاراً به عقب نشینی در سیاست سرکوب تمام عیار و گشودن باب گفتگو و مصالحه و دادن امتیاز وادار می سازد.

لارم به یادآوری است که باید تا تسلیم شدن دشمن و گشودن باب مذاکره از سوی او از ارائه هرگونه طرح مصالحه جویانه ای حذر نمود چرا که چنین طرحی نه تنها راهگشا نبوده بلکه به ضعف و فترت در امر مبارزه از سوی دشمن تعبیر شده و به سست شدن اراده مبارزان راه می برد. جنگ روانی در تمامی مبارزات و بالاخص در مبارزه مسالمت آمیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نباید لحظه ای دشمن به این فکر کند که در دراز مدت می تواند ارادهء مبارزین را سست و اهداف آنها را دچار تعدیل سازد. متأسفانه این امر در جنبش دو سال پیش که "جنبش سبز" نام گرفت از سوی رهبران آن رعایت نشد و آنها با انتشار بیانیه هائی 5 و 13 و 17 ماده ای و ... در حالیکه دشمن هیچگونه نشانه ای از عقب نشینی در سیاست سرکوب از خود بروز نداده بود علایمی از خستگی و وادادگی از خود را نمودار ساختند که در نهایت راه به شرایط کنونی برد.

اما برای "مبارزه غیر خشونت آمیز" باید موارد زیر رعایت و مشخص شود:

1- هدف از هر مبارزه ای باید مشخص و معلوم باشد تا بتوان جمعی را که قرار است در امر مبارزه شرکت داشته باشند توجیه نمود و دستاوردهای مبارزه را دقیقا بر شمرد و هزینه های مبارزه را هم کاملاً مشخص و معلوم ساخت تا توده ها با آگاهی کامل بتوانند در امر مبارزه شرکت نموده و برای کسب هدف آمادگی لازم برای پرداخت بها را داشته باشند. هر چه هدف عالیتر باشد مسلماً پرداخت بهای هر چه بیشتری را طلب خواهد نمود و توده های درگیر در امر مبارزه را باید در این رابطه توجیه نمود. مسلم است در شرایط کنونی ایران با توجه به سرکوب مطلق هیچ عقل سلیمی حاضر به پرداخت بها برای حفظ! این رژیم و قانون اساسی آن و اصل ولایت فقیه در راستای اهداف حقیری همچون انتقال قدرت به اصلاح طلبان نخواهد بود. بیش از این لازم به توضیح در این باره نیست.

2- سازمان کار: یعنی ظرف و تشکیلاتی که وظیفهء سازماندهی مبارزه را بعهده دارد. در شرایط اختناق مطلق این سازماندهی باید از چنان پیچیدگی برخوردار باشد که از توان زمین گیر کردن دستگاه سرکوب رژیم برآید. طرح «هر فرد یک ستاد ِ» اصلاح طلبان در تظاهرات دو سال گذشته در واقع یعنی سپردن قربانی به دست جلاد و میر غضب و شکنجه گر. مشخص است که جمع حاضر روشنفکری از هیچ مشخصه و خصلت سازمان دهی و یا سازمان یافتگی برخوردار نبوده و هر یک برای خود قطب و مرجعی هستند جنت مکان که تاب هیچگونه تشکل پذیری را نداشته و ندارند.

3 - رهبری: در واقع مهمترین اصل در هر حرکت جمعی. رهبر هر حرکتی باید تیز و مشخص از قبل تعیین شده باشد. این رهبری خود باید از خصوصیات زیرین برخوردار باشد:

الف- خلاقیت در دیدگاه: به عبارت ساده باید رهبر از توانائی و خلاقیتی برخوردار باشد که هر زمان و هر مقطع از مبارزه بتواند بتناسب شرایط و در گیری ها و تضادهای پیش روی مقاطع مختلف مبارزاتی دیدگاه های جدید و راهکارهای مناسب برای حل آنها خلق و ارائه نماید.

ب- الهام بخش بودن: رهبری باید از چنان کیفیتی و ظرفیتی چه به لحاظ تئوریک و چه به لحاظ عملی برخوردار باشد که برای توده های درگیر در امر مبارزه الهام بخش بوده و قابل الگو برداری باشد. چنین رهبری باید از چنان آمادگی برخوردار باشد که در هر مرحله از مبارزه از قدرت پرداخت بهای لازم برای حل معضل برخوردار باشد و به لحاظ تئوریک از قدرت الهام بخشی به مبارزان برخوردار باشد.

پ- طرح هدف در هر مرحله: رهبر باید از چنان توانائی برخوردار باشد که بطور واضح و روشن اهداف هر مرحله مبارزه را از پیش مشخص و معلوم نماید و مسیر رسیدن به آن را بطور واضح توضیح دهد.

ت- مشخص کردن اهداف تاکتیکی و استراتژیک: چگونه و چه هدف و کجا و چه زمان و با استفاده از چه ابزاری بلحاظ تاکتیکی نتیجه نهائی و استراتژیک بدست خواهد آمد.

ث- زمان بندی مرحله ای: رهبری باید برای هر هدف تاکتیکی و استراتژیک زمان بندی لازم ارائه نماید و توده ها را در آن راستا توجیه کند.

ف- منوتوریزه کردن مراحل پیشرفت طرح: به عبارت ساده تر انتقاد و انتقاد از خود طی نشست های مداوم و ریز شدن در مراحل قبلی و بررسی نقادانه آن.

ق- رهبری تیم بهمراه با آتوریته: یعنی رهبری باید از چنان هیمنه و جایگاهی برخوردار باشد که تیم همراه خود را موفقیت آمیز و با دیسپلین خاص هدایت و راهبری نماید.

(تمام بندهای بالا استخراج شده از جزوه آموزشی رشته "تابعیت بین المللی" دانشگاه بیرمنگهام درباره "شیوه مبارزه غیر خشونت آمیز می باشد).

با چنین توضیحی می شود دریافت که طرح "رهبری خرد جمعی" توسط رهبری جنبش سبز در جریان تظاهرات دو سال پیش از هیچ جایگاهی در "مبارزه غیر خشونت آمیز" برخوردار نبوده و رفع مسئولیت از خود و همگانی کردن آن اگر ناشی از بی انضباطی و نداشتن آمادگی لازم برای پرداخت بها نباشد مسلما برخاسته از ضعف آگاهی و درک از جایگاه رهبری در جنبش ها و مبارزات غیر خشونت آمیز است. نمونه بارز این رهبری در مبارزات معاصر در جنبش های غیر خشونت آمیز را می توان در رهبری ماهاتمیر گاندی و نلسون ماندلا مشاهده نمود.

لازم به یادآوری است که طرح مبارزه غیرخشونت آمیز الزاماً بمعنای نفی تمام عیار هرگونه خشونت در امر مبارزه نیست و اساتید فن در این رابطه راهکارهای لازم را ارائه نموده اند که طرح آن در این بحث نمی گنجد؛ همچون طرح پس زدن پلیس سرکوب با اتکا به ظرفیت و توان فردی و جمعی بدون بکارگیری خشونت.

با بررسی اجمالی قوانین حاکم بر "مبارزات غیرخشونت آمیز" می توان دریافت آنچه را که تنی چند از روشنفکران ایرانی تحت نام "گذار مسالمت آمیز به دمکراسی" عنوان کرده اند محلی از اعراب در عالم واقعیت نداشته و ندارد و تنها برخاسته از ذهن های تسلیم شده ای است که از پرداخت هرگونه بها برای بدست آوردن آزادی و دمکراسی عاجزند و تسلیم و وادادگی خود را به زیور "گذار مسالمت آمیز" به دمکراسی آنهم از حکومتی مذهبی و مطلق گرائی که مدینه فاضله خود را در گذشته ای به قدمت 1400 سال با دنیای امروز جستجو می کند آراسته اند. تنها شیوه مبارزه با چنین رژیمی همانا بکارگیری تمام اشکال و ظرفیت های مبارزاتی و در شرایط خاص حاضر ایران در قالب یک ارتش آزادیبخش ملی مقدور و میسر است. باید به ضرورت های مبارزاتی و بهای لازم برای آزادی پاسخ گفت در چنین صورتی می توان ترا گفتن پیشوای آزادی.

با چنین دیدگاهی می توان بخوبی دریافت که طرح گذار مسالمت آمیز به دمکراسی آنهم در حیطه حاکمیت یک رژیم بنیادگرای مذهبی چیزی جز مصالحه و سازش حقیر نیست. بگذارید جمله پایانی را بازهم از قول آقای اسماعیل نوری علا یادآوری کنم آنجا که می گوید:

«در این کنفرانس من توضیح دادم که از نظر ما انحلال طلبان (بخوانید سرنگونی طلبان) "گذار به دمکراسی" نام دیگری جز برانداختن حکومت اسلامی بهر صورت ممکن، انحلال (بخوانید سرنگونی) ساختار آن، و لغو قانون اساسی اش ندارد و در مسیر مبارزه برای این هدف ما همهء اصلاح طلبان و اقمارشان را تخته سنگی فروافتاده در راه خود می دانیم و ناچاریم که بخشی از مبارزه را به در افتادن با آنها اختصاص دهیم. حقیقتی که در همین کنفرانس بنوعی دیگر گواهی داده می شود: در پایان اجلاس این دو روز پیام دانشجویان دانشگاه شریف که از طریق اینترنت مذاکرات را تعقیب کرده اند جانی تازه به انحلال طلبی (بخوانید سرنگونی) داد. آنان از اپوزیسیون خارج از کشور خواستند که با انسجام بیشتری در راستای ایجاد آلترناتیو در برابر حکومت اسلامی اقدام کنند».

اعتراف به این واقعیت یعنی سرنگونی تمام عیار رژیم حاضر به هر وسیله ممکن آن هم در کنفرانسی که با هدف سازش با رژیم حاضر تشکیل شده بود تماماً برخاسته از ضرورت های مبارزاتی بوده و بهترین فرزندان خلق عزم جزم کرده اند که تا رسیدن به قله پیروزی و سرنگونی تمام عیار رژیم جنایتکار مذهبی حاکم و بر افراشتن پرچم دمکراسی در نظامی سکولار از پای ننشینند.

قیام های منطقه گویای این حقیقت است که تنها در قالب "ارتش آزادیبخش ملی" است که می توان و باید رژیم حاضر را سرنگون ساخت.

 

*- قبیله بنی قریظه قبیله ای یهودی تبار در مدینه بودند که علیرغم قراردادی که با پیامبر اسلام داشتند در سال پنجم هجری در جریان جنگ خندق (احزاب) با کفار قریش علیه مسلمانان همکاری کردند. در پایان جنگ خندق این قبیله حکمیت فردی بنام "سعد بن معاذ" از قبیله اوس که از قضا با قبیله بنی قریظه همپیمان هم بودند را بین خود و مسلمانان پذیرفتند و سعد بن معاذ حکم به گردن زدن مردان این قوم و اسیری زنان و کودکان آنها داد.

http://golfroshe-khiban.blogspot.de/2012/04/2.html

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه