|
چهارشنبه 30 فروردين 1391 ـ 18 آوريل 2011 |
رسانه یا تشکیلات اپوزیسیون؟ نویسنده یا فرمانده سیاسی؟
موضوع اپوزیسیون در عالم سیاست ایرانی، موضوعیست که بهرغم ظاهر آشکارش باطنی نامعلوم دارد و شاید همین باعث شده است توقعات مردم از اپوزیسیون بر آورده نشود و اپوزیسیون نیز جایگاه خود را در مبارزات خودجوش مردم ایران پیدا نکند. شاید بتوان گفت که از زمان سرکوب سازمانها و احزاب سیاسی در دههی شصت، اپوزیسیونِ رسمی، موجد و برنامهریز هیچ حرکت مردمی (با تأکید بر ابعاد وسیع آن) نبوده است و همواره مردم، شروع کنندهی حرکت، و اپوزیسیون، تحلیلگر و دنبالهرو و سوارشونده بر امواج آن بودهاند. این به خودیِ خود ایرادی نیست؛ ایراد از آنجا آغاز میشود که اپوزیسیون برای خود نقش تعیینکننده و حرکتساز قائل میشود و موضوعِ عینیِ مبارزه را به موضوعی ذهنی تبدیل میکند.
یکی از عوامل مهم ذهنی شدن، این است که ارزیابی درستی از نیروهای اپوزیسیون وجود ندارد. تا کنون به کمتر بررسییی برخوردهایم که دقیقاً تعداد جبههها و احزاب و سازمانها و گروهها و دستهها و حلقهها و شخصیتهای منفردِ مخالفِ حکومتِ اسلامی را با نام و نشان و تخمین تعداد نفرات و اعضا و هواداران و میزان تأثیرگذاریشان بر مردمِ داخلِ کشور مشخص کند. به عبارت دیگر، تصور ما از اپوزیسیون نه بر پایهی آمار و ارقام مشخص که بر اساس تصورات ذهنی ما بوده است. اگر جزو کسانی باشیم که معتقدند نه کمیّت، بلکه کیفیّت مهم است و دانستن آمار و ارقام اهمیت چندانی ندارد و یک نفر هم میتواند میلیونها نفر را به جنبش در آوَرَد، آنگاه باید به میزان تأثیرگذاری مستقیم اپوزیسیون بر حرکتهای مردمی بپردازیم که آنرا هم بهعینه شاهد هستیم.
از سوی دیگر موضوع رابطهی اجزای تشکیلدهندهی اپوزیسیون، از جبهه گرفته تا شخصیتهای منفرد، با یکدیگر مطرح است. با وجودِ تمام ادعاها و کوششها، هر گامی برای نزدیک شدن اجزاء اپوزیسیون به یکدیگر با شکست مواجه شده یا اگر نزدیکی و همگامی به شکل تصنعی به وجود آمده تأثیری بر میزان تأثیرگذاری آنها بر مردم نداشته و از سوی دیگر روند جدایی و انشعاب، همواره بیش از روند نزدیکی و اتحاد (یا درستتر بگوییم، توافق برای عمل مشترک) بوده است. بحث در این زمینه دراز دامن است و کسانی که در این زمینه تخصص دارند باید به اظهار نظر بپردازند و نه یک وبنگار ناآشنا با سیاست و ساز و کارهای آن که به عنوان یک فرد عادی به رویدادهای جاری نگاه میکند.
در کنار تمام این مسائل به یک نکتهی دیگر باید اشاره کرد و آن نقشیست که گاه رسانهها برای اپوزیسیونسازی ایفا میکنند. رسانهها یا حزبیاند، یا غیر حزبی (به جای حزبی میتوان از سازمانی و گروهی و امثال اینها که نمایانگر نوعی تشکیلات سیاسی هستند استفاده کرد). تکلیف حزبیها -که بخشی از اپوزیسیون هستند- مشخص است. اما برخی رسانههای غیر حزبی، در کنار امر خبررسانی و تحلیل، گاه وارد عرصهی اپوزیسیونسازی یا تبدیل شدن به تشکیلات اپوزیسیون یا اجرای نقش اپوزیسیون میشوند که به شدت به ماهیت رسانهای آنها آسیب میزند و مخاطبان آنها را به بیراههی فکری و عملی میکشاند. در این حالت نویسنده و وبنگار خود را در نقش مصلح اجتماعی و فعال سیاسی و دعوتکننده به خیزش مردم میبیند و بدون اینکه زمینههای پیش و پس حرکتهای اجتماعی را بداند، مخاطبان اندکشمارَش را وارد عرصهای میکند که انتهای آن سرگردانی فکری و عملیست. نمونهای از تبدیل نویسنده به فرمانده حرکتهای سیاسی را در متن جنبش سبز دیدیم و خسارتهای آن را هم مشاهده کردیم. نویسنده میتواند بعد از به میدان کشیدن مخاطبان و رها کردن آنها در مقابل نیروهای حکومتی و بلاتکلیف گذاشتنشان، به راحتی نقش فرماندهی سیاسیاش را کنار بگذارد و دوباره تبدیل به نویسنده شود ولی مخاطبان او که آسیبها دیدهاند و خسارتها متحمل شدهاند و در وادی بیبرنامگیها و نمیدانمها و حالا چه کنیمها رها شدهاند، نمیتوانند به سادگی به وضعیت پیشین خود باز گردند و زندگیشان را به روال گذشته ادامه دهند.
شاید عبور از این دوران و درس گرفتن از رویدادها و تجربه اندوختن لازم باشد اما اگر این مسائل به دقت مورد بررسی قرار نگیرد ممکن است خطاهای گذشته، در شرایط خیزش دوبارهی مردم مجدداً تکرار شود چرا که اصولاً ما مردمِ فراموشکاری هستیم و در موقعیتهای پر هیجان، عواقب آنچه را که در گذشته به نادرست انجام دادهایم از یاد میبریم.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.