بازگشت به خانه

دوشنبه 7 فروردين 1390 ـ  26 مارس 2011

 

میلاد های پس از مرگ

حمید آقایی

برخی از نویسندگان و مشاهیر تازه پس از مرگ شان متولد میشوند، حتی چندین دهه پس از آن. به گواه تاریخ اما، تاثیرگذاری و ثمره دهی اندیشه ها و افکار آنان تازه چندین دهه پس از درگذشت این مشاهیر آغاز می گردد؛ پنداری که اینان مجدداً متولد و زنده شده اند و گویی که مردمان دوران های بعد عمق حرف ها و گفته هایشان را بهتر می فهمند. این اندیشمندان معمولاً بدعتی را بنیان می گذارند و راه جدیدی را می گشایند ولی متاسفانه قبل از اینکه آثار آن را شاهد باشند جسم و جانشان زیر فشار سنگین افکار نو و تازه اشان فرسوده می شود و بر خاک میافتد.

اینان اما در عین حال آماج انتقادات بسیار، شک و تردیدهای فراوان نسبت به صحت نظرات شان و حتی سوء استفاده از اندیشه هایشان نیز بوده اند که متاسفانه بدلیل زنده نبودن نتوانسته اند از خود دفاع و افکار خود را  بارورتر و پالوده تر سازند

جالب اما غم انگیز این واقعیت است که اکثر این مشاهیر بگونه ای غیر طبیعی از دنیا رفته اند. یا به قتل رسیده اند، یا خود کشی کرده اند، یا دیوانه شده اند و یا در بهترین حالت در کنج تنهایی و غربت از دنیا رفته اند.

ما در تاریخ دوران اخیر کشورمان از این نمونه مشاهیر کم نداشته ایم. از جمله احمد کسروی و صادق هدایت که از تاثیر گذارترین متفکرین معاصر در زمینه های نقد سنت و فرهنگ و نیز ادبیات و داستان نویسی به سبک مدرن بوده اند. یا می توان از عارف قزوینی نام برد که سرانجام در کنج تنهایی و فقر از دنیا رفت، در حالیکه وی یکی از پرشورترین شعرا و نوازندگان عهد مشروطه بود و اشعار او حتی پس از مشروطه، زبان به زبان در میان مردم میگشت. سرانجام غم انگیز نسیم شمال نیز که دچار اختلال حواس و بیماری های روانی شد نمونه دیکری از سرنوشت غم انگیز این مشاهیر است که جان و زندگی و سلامتی خود را فدای افکار و عقایدشان کردند

در بیرون از مرزهای کشورمان نیز از این نمونه کم نبوده اند. از جمله فردریش نیچه که سرانجامش به جنون و دیوانگی کشید و جان خود را فدای شوریده سری و شوریدگی خود کرد. و یا شاعر انقلابی روسیه ولادیمیر مایاکوفسکی که اشعارش در دوران انقلاب بلشویکی روسیه و تا سالهای پس از آن مطرح بود و تبدیل به یکی از نام آورترین شعرای عصر خود شد. دریغ که وی نیز بدست خود به زندگیش پایان داد. و یا فرانسس کافکا را میتوان نام برد که پس از رنجهای بسیار طولانی ناشی از بیماری بدرود حیات گفت. داستان نویسی که تازه پس از مرگش شناخته شد.

براستی چه چیز مشترکی در میان این مشاهیر وجود داشته است که اکثرشان تازه پس از مرگ متولد شده اند. مرگی که کم و بیش غیر طبیعی و غیر عادی بوده است؟

این مشاهیر اما علاوه بر مرگ های نابهنگام، درد آور و زودرس، در یک وجه دیگری نیز اشتراک داشته اند، که اتفاقاً بنظر من بسیار مهم و قابل توجه میباشد

آنان جان های آزاد و شیفته ای بودند که زندگی  و حتی نام و آوازه خود را فدای راهی کردند که بر خلاف راه های مرسوم و طی شده بود. از ورود به دنیاهای ناشناخته و تاریک در اندیشه های بشری نهراسیدند و نظرگاه ها و زوایای نوینی را در عرصه های گونگون اندیشه و تفکر بشری گشودند. این گشایش های جدید اما در درجهء اول اهداف مشخص و یا آرمان های سیاسی ای را دنبال نمی کردند. آنچه که برای آنان اصالت داشت و محرک بود نفس راهگشایی، اصل حرکت و زایندگی بود. تولد و زایندگی ای که تنها قصد خروج از سنت ها، تابوها و خرافات زمانه را مد نظر داشت

بسان کودکی کنجکاو از ورود به دنیاهای جدید هراسی نداشتند و بمانند یک جان آزاد نه تنها در پی تنزه طلبی و وجاهت و معروفیت نبودند بلکه حتی خود را بی مهابا و عریان در معرض امواج نقد، آزمایش و حتی دشمنی قرار دادند. و بهمین دلیل نیز اشتباهات و نظریات نادرستشان زودتر و بی پرده تر از دیگران آشکار میشد و در برابر نقد دیگران قرار میگرفت

اینان انسان هایی بودند که سرنوشت خود و سرانجام راهی را که برگزیده بودند را بدست افکار خویش که وحشی وار پا به دنیاهای جدید و ناشناخته  میگذاشت سپرده بودند. جستجوگری، شورشگری و عصیان علیه سنتها و عقاید انچماد یافته را پیشه خود ساخته بودند و از اینکه در این مسیر به خطا روند باکی نداشتند. و طبیعی است که کسی که در این راهِ پر رمز و راز و نا آشنا گام بردارد به آسانی نیز دچار خطا و ارزیابی های نادرست نیز میگردد

اینان چه بسا سمبلی از این نوشته فردریش نیجه در بارهء خودش باشند:

  «خام و پخته ، ظريف و زمخت ، غريب و آشنا. پاك و ناپاك ، همدم عاقل و ديوانه . من اينگونه هستم و اينگونه مي خواهم باشم . در عين حال هم كبوتر هم مار ، و هم خوک»  (بند 11 مقدمهء حكمت شادمان)

بعبارتی، اینان سمبل و نمونه ای از یک انسان تاریخی هستند، و البته با همه ضعف ها، قوت ها، خوبی ها و بدی هاش. از این زاویه و نظرگاه شاید بهتر بتوان دیدگاه ها و نوشته های نادرست نیچه و یا کسروی در بارهء زنان را فهمید، بدون اینکه خواسته باشیم این نظریات نابجا و غلط را توجیه و تئوریزه کنیم؛ کاری که ظاهراً یکی از روشهای مرسوم مدافعین و یا مخالفین مشاهیر بزرگ در توجیه و تئوریزه کردن عقاید و افکار درست و یا غلط این مشاهیر بوده است.

از ریشه یابی های فرویدی در باره دلایل ضد زن بودن نیچه تا تفسیرهای عرفانی اشعار برخی از شعرای بزرگ ایران در این رابطه که وقتی آنان سخن از زلف یار بمیان می آورند در واقع منظورشان انوار و اشعه های خدایی بوده که استعاره گونه به زلف یار تشبیه شده است.  تفسیرها و استعاره یابی ها و در مواردی ریشه یابی های روانی ای که روح زندگی و شوریدگی را از آثار بجا ماندۀ این مشاهیربزرگ را گرفته و افکار و اندیشه های آنان را مومیایی کرده است  

در انتها جا دارد که نوشته ای کوتاه از جبران خلیل جبران که بی ارتباط با بحث بالا نیست بیاورم:

«شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را  بی رغبت به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی تلاش کنند صدقه بستانید. زیرا آنکه بی میل، خمیری در تنور نهد، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند؛ و آنکه انگور به اکراه فشارد، شراب را عصاره ای مسموم سازد؛ و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند، چون به آواز خویش عشق نورزد، تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد». 

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه