|
جمعه 30 دی 1390 ـ 20 ژانويه 2011 |
جايگزين يک ارتجاع با ارتجاعي ديگر؟
س- سعيدی
در آستانهء سالگرد قيام سال 57 مردم ايران قرار داريم.
شکستِ فاجعه بار انقلابِ سي و سه سال پيش ايران آن چنان سنگين و عميق بوده که نه تنها باعثِ تلخکامي نسل های درگير انقلاب و سال های پس از آن شده، بلکه مي رود تا چندين نسل آتي و کليٌه ی شالوده های اساسي زيستِ انساني کشور را با ناکامي و ويراني و تباهي روبرو سازد.
روندعمق يابي خواست ها و مطالباتِ دمکراتيک- ضدامپرياليستي مردم ايران آن زمان و توده گيرشدن فزايندهء آن، در کنار افزايش امکان شکل گيری نيروهای سياسي انقلابي مترٌقي و سکولار مبارز رهبری کنندهء قيام و به انجام رساندن موٌفق آن، زنگِ خطر دوجانبه ای را هم برای ارتجاع داخلي- منطقه ای، و هم برای امپرياليسم به صدا درآورد. پايان عمر سياسي رژيم شاه برای ادامهء حکومت بر مردم از يک طرف، و عقب افتادن امپرياليسم از رقيب در جنگِ سرد، امپرياليسم را واداشت تا برای ممانعت از زيان بيشتر، به آرايش سياسي جديدی در مناطق تحتِ نفوذ خود دست بزند، يا حداقلٌ به تغييراتِ جزئي در ترکيبِ سياسي آن ها رضايت دهد. تجربهء بيش از يک قرني امپرياليسم در بهره گيری از اسلام سياسي با ظاهر و ژستِ «ضداستعماری»، امٌا در واقع سوپاپِ اطمينان خود برای خفه کردن يا از نفس انداختن جنبش های دمکراتيکِ عدالتخواهانهء«جهان اسلام»، راه آلترناتيوسازی را برای او باز گذاشته بود. امپرياليسم ديگر نياز و اصرار چنداني برای گماشتن گماشتهء گوش به فرمان و سگِ زنجيری نداشت. برای او يک حکومتِ «غيروابستهء سياسي» که بتواند همان کارکرد خدمتِ درازمدت به امپرياليسم و دشمني با جنبش های راديکال و کمونيستي را داشته باشد کافي بود. در واقع سال هاست که واژه ی «استقلال سياسي» بيش از آن که عملکرد معنادار سياسي داشته باشد به تاريخ پيوسته و مفهومي پوچ و بي معنا پيداکرده است. آيا حکومت های «غيروابسته»ی دهه های اخير که به نابودی صنعت و منابع توليدی و شالوده های اقتصادی کشورشان دست زده و در عوض به گسترش اقتصاد دلالي و مالي وابسته به ارز خارجي، خرافه پرستي و سرکوبِ جنبش های مترٌقي و فرهنگ و هنرمتعالي پرداخته اند، کمتر از حکومت های وابسته، به امپرياليسم کمک کرده اند؟
درست در روند اوج گيری دمکراتيزه و راديکاليزه شدن اعتراضات روشنفکری- دانشجويي و پيوند با اعتصابات و شورش های توده ای و حاشيه نشين شهری ايران آن زمان، به ناگاه مطلبي در يکي از روزنامه های کثيرالانتشار کشور چاپ مي شود تا فردای آن، انبوه طلبه های تحريک و آماده باش داده شدهء قم به بهانهء «توهين به ذاتِ مقدٌس روحانيٌت» به کوچه و خيابان بريزند و در پناه مصونيٌتِ نسبي از سرکوب و زندان و بگير و به بندها، بتوانند روزها و هفته ها به تظاهرات بپردازند و ضمن گسترش آن به تهران و شهرهای ديگر، و در پي وقايع پي درپي ای نظير آتش سوزی سينما رکس آبادان، شعارهای اسلامي خود را جايگزين شعارها و خواسته های دمکراتيک-عدالتخواهانهء مردم ايران کنند.
انقلابِ توده ای عظيم ايران به انحراف کشيده و سلاٌخي شد تا ايران «مستقلٌ»، همچون حلقه ای از«کمربند سبز» امپرياليسم، عملاً در کنار عربستان سعودی و پاکستان و ترکيه و ديگر حلقه ها باقي بماند.
"بهارعرب"، همچون انقلابِ 57 ايران که نشکفته غرق در خون شد، هنوز به گل ننشسته، گويي دارد به زردی مي گرايد و خزان دلگيری را فراسوی خود دارد. برآيند و برآمد نيروهای واپسگرای «اخوان المسمين» و وهٌابي ها و سلفي ها که با تجربهء يک قرني خوش رقصي خود به حکومت های خودی و امپرياليسم، در انحرافِ جنبش های مترٌقي و عدالتخواهانهء مردم نقش اساسي داشته اند، خطر شکستِ انقلاباتِ اخير را ملموس و سرگذشت و سرنوشتِ انقلابِ ايران را تداعي مي نمايد.
جمهوری اسلامي ايران، در اين ميان مي خواهد هم از توبره بخوردهم از آخور. از طرفي همچون برادران شرعي- سياسي خود، با ژستِ توخالي «ضداستکباری»، با تکيه بر امپرياليست های چين و روسيه، و با يارگيری بيشتر در آمريکای لاتين و خاورميانه قصد دارد تا با ترساندن امپرياليسم غرب، امتياز بيشتری از آن بگيرد، و از طرفِ ديگر خود را در افکار عمومي اين جوامع سمبل مبارزه با «استعمار» معرٌفي مي نمايد. اين واقعيٌت دارد که رژيم عوام فريبِ ايران نه تنها در نظرعامٌهء مردم خاورميانه و آمريکای لاتين و بخشي از آفريقا، که دانش سياسي و شناختِ علمي از ماهيٌتِ امپرياليسم ندارند، نماد مبارزه با آن شناخته مي شود، بلکه بخشي از روشنفکران و سياسيون اين جوامع را نيز دچار توهم «ضد امپرياليستي» بودن خود نموده است.
لذا بر جنبش نوين مردم ايران و اپوزيسيون، خصوصآً خارج از کشور است که علاوه بر هماهنگي و سازماندهي مبارزهء مشترک جهتِ عقب راندن رژيم اسلامي و يافتن راه حلٌ عملي برای جلوگيری از آلترناتيو سازی ارتجاعي – امپرياليستي ديگری، به ياری همرزمان و هم سرنوشتي های خود در مناطق گوناگون جهان بشتابند و با افشای عوامفريبي ها و سياست های ارتجاعي و ضدانساني ج.ا. ، مانع مظلوم نمايي و جلبِ ترحم برايش گردند.
هيچ کس بهتراز خود ايرانيان زخم خوردهء چندين ساله، از عهدهء انجام چنين مسئوليٌتِ مهٌم انساني بر نخواهد آمد. مي توان تصوٌرش را کرد که اگر هر تکٌه از اين اپوزيسيون تشکيلاتي و حتيٌ يک درصد از ايرانيان مقيم خارج کشور، مبادرت به ارسال نامه و اطلاعيٌه های افشاگرانه- تشريحي به سازمان ها و نهادهای سياسي و کارگری و فرهنگي و روشنفکری، روزنامه های سراسری، پارلمان و سفارتخانه های کشورهای خصوصاً آمريکای لاتين و خاورميانه نمايند چه اطلاعات و آگاهي های ذيقيمتي در اختيار آنان و مردم گذاشته اند و چه خدمتِ بزرگي به جنبش مردم ايران و ديگر کشورها کرده اند.
به تعداد هر ايراني آزاده و متعٌهد، راه برای افشای جمهوری اسلامي و ضربه زدن به آن وجود دارد.
دی 1390