بازگشت به خانه

دوشنبه 28 آذر 1390 ـ  19 دسامبر 2011

 محمد غزالی: کشف جدید عبدالکریم سروش

مهدی مظفری

رادیو فردا مصا حبه ای منتشر کرده در بارهء شرکت آقای سروش در کنفرانس سالانهء «انجمن آمریکایی مطالعات خاورمیانه». نکته ی اساسی در این مصاحبه نظرات سروش است در باره سه تن از متفکران مسلمان (محمد  ارکون، حامد ابوزید و الجابری) که در سال گذشته از دنیا رفته اند و نیز مطالب ستایش آمیزی درباره ی امام محمد غزالی. در رابطه با این مصاحبه و نیز سخنان دیگر سروش در مورد غزالی‌ در جاهای دیگر به‌‌‌ اختصار به‌‌‌ ذکر چند نکته اکتفا می‌کنم.

من محمد ارکون و ابوزید را از نزدیک می شناختم، بویژه اولی را. ارکون معلم زبان عربی ما بود در مدرسه‌ی عالی علوم سیاسی پاریس. متاسفانه او عربی کم می دانست. چون بِربِر بود و عربی زبان مادری اش نبود. بعدها رفت و عربی یاد گرفت. این شد که یک ترم وقت ما به باد رفت و دو سه ساعت در هفته که ما می بایست زبان عربی بیاموزیم کلآ به گفتگو در باره وقایع کشورهای اسلامی گذشت. چون من ایرانی و شیعه بودم و روی نقش علما در جنبش های سیاسی ایران و نیز مفهوم قدرت در شیعه کار می کردم و ارکون رساله خود را در باره ابن مسکویه می نوشت، از این رو من مورد توجه خاص ارکون قرار گرفتم. رابطه “استادی” و شاگردی ما به دوستی گرایید که تا همین چند سال پیش ادامه داشت. بطوریکه من قبل از ترک پاریس، مجلدات الغدیر  و چند کتاب دیگر را که مرحوم علی شریعتی نزد من گذاشته بود به ارکون سپردم. بعد هم او را در سال  ۱۹۸۴ در کنفرانسی که در دانشگاه آهوس (دانمارک) ترتیب دادم دعوت کردم. در این کنفرانس شخصیت هایی مثل خانم لمبتون و هشام جعیط شرکت داشتند. بعدها دید و بازدید ارکون و من و نیز مکاتباتمان همچنان ادامه پیدا کرد.

حالا که ارکون در میان ما نیست و آقای سروش سعی می کند از او یک متفکر اصلاح طلبِ مسلمان بسازد، امیدوارم خلاف دوستی نباشد که بگویم که ارکون نه نماز می خواند، نه روزه می‌گرفت و از نوشیدن شراب لذت می برد. هیچ کدام این موارد از نظر من عیب و نقصی نیست. حتی بعکس. اما اگر نماز و روزه و پرهیز از محرمات اسلامی شرط مسلمان بودن باشد، آقای سروش بیهوده می‌کوشد از ارکون یک مسلمان بسازد.

ارکون زبان فرانسه را در حد کمال بلد بود و به ظرایف و دقایق این زبان کاملآ آشنا. آثار متعدد او به زبان فرانسه نشان دهنده تسلط کاملش در این رشته است. سلطه‌ی ارکون به زبان فرانسه تالی فسادی هم داشت که در آثار او منعکس است. درست مثل آقای سروش بیشتر با کلمه بازی می کرد تا با مفهوم.

چکیده ی حرف حساب ارکون، که به نظر من حرف درستی بود، در یک جمله خلاصه می شود: «فهم اصطلاحات قرآنی تنها به فهم آنها در شرایط زمانی و مکانی عصر پیامبر اسلام میسر است». اما خود او در این زمینه گرهی نگشود که این اصطلاحات در زمان محمدبن عبدالله چگونه بوده است و معادل آنها در زمان ما چه می تواند باشد.

حرف های دیگر ارکون عمدتآ ستایش و نقد غرب بود. او هم غرب را می ستود و هم سرزنش می کرد. که این کار را خود متفکران غربی هم می‌کنند و حتی بهتر از ما.

جان کلام اینکه آقای سروش، مثل دیگر کسانی که به اصلاح طلب و ملی مذهبی معروف شده اند، سعی می‌کند برای اصلاح طلبی اسلامی سند هویت بسازد که ما تنها نیستیم و اندیشمندانی چون ارکون و ابوزید و فلان و بهمان هم اصلاح طلب اسلامی بودند.

همچنين، برای اینکه اصلاح طلبی اسلامی ریشه‌ی تاریخی محکمی پیدا کند و از حد ماجراجویی مثل سید جمال الدین اسدآبادی افغانی حسینی بالاتر برود، سروش آن را به قرن پنجم هجری، و مشخصاً به ابوحامد محمد غزالی، وصل می‌کند.

به نظر می‌رسد غزالی از کشفیات اخیر سروش است که او، چه در کنفرانس مذکور و چه در ویدیوهای ساختهء برادران صدری، مرتباً از عظمت این مرد و مراتب اصلاح طلبی او یاد می کند، آن هم با تکیه بر  احیاء علوم که سروش مصراً می گوید تمام مجلدات آن را از اول تا آخر خوانده است.

من روی غزالی کار کرده ام. کتاب «سیاست و غزالی»، نوشته ی هانری لائوست استاد فقید کلژ دو فرانس، را ترجمه و در زمان ”طاغوت” در دو جلد منتشر کرده ام. این کتاب از مستندترین آثاری است که در باره ی زندگانی و تحول فکری و نیز آرای غزالی در باره ی سیاست و جامعه و حکومت نگاشته شده است. این کتاب در سال 1354 توسط بنیاد فرهنگ ایران منتشر شد. نشر آن مدیون توجه سه شخص است: شادروان ناتل خانلری، شادروان سعیدی سیرجانی و بویژه  زنده یاد احمد تفضلی، دوست پرپر شده ام. حال که سی وشش سال از زمان نشر آن می گذرد، هنوز از وسعت نظر و فروتنی و بزرگواری این بزرگان که هیچ یک ارادت خاصی به اسلام و اسلامیات نداشتند در شگفتم. در همان زمان، اشخاصی مثل آقای سروش و کمال خرازی و بسیاری دیگر، که مباشران استبداد دینی شدند، در مدرسه‌ی علوی و دبیرستان کمال و نارمک، که برای تیشه به ریشه زدن دانشگاه تاسیس شده بودند، تعلیمات دینی می‌خواندند.

برگردم به غزالی. به اختصار می نویسم که اگر بخواهیم فقط یک نفر را بعنوان دگماتیک ترین، متحجرترین و ارتجاعی ترین فرد در تمام تاریخ اسلام پیدا کنی، کمتر کسی‌ میتواند با غزالی‌ رقابت کند. غزالی مهیب ترین ضربه ها را در حساس ترین دوره ی تاریخ به حیات اندیشه در جوامع اسلامی زده است. از زمان مامون عباسی در اوایل قرن نهم میلادی، فکر یونانی مبتنی بر فلسفهء در حوزه های اصلی کنکاش فکری بویژه در بصره و بغداد نفوذ کرده بود؛ تا آنجا که مامون، با الهام از «آدکامیا»ی  یونانی، «دارالحکمه» را در بغداد تاسیس کرد که نتیجه این کوشش ها به شکوفایی فکری بی‌نظیری انجامید؛ که مورخان این دوره را اوج تمدن اسلامی می‌دانند. در همین دوره است که بزرگانی چون فارابی (معروف به معلم ثانی پس از ارسطو)، مسکویه، توحیدی و بیرونی و ابن سینا روئیدند که بیشتر آنان فیلسوف بودند و نه اهل کلام.

و چه کسی تیشه به ریشه ی فلسفه زد تا فقه و کلام را جانشین فلسفه کند؟ غزالی! او بود که با تحریر کتاب تهافت الفلاسفه (خودشکنی یا پراکنده گویی‌های فلاسفه) پایهء اندیشه و کنکاش آزاد را نابود کرد. او بود که گفت «فلسفه راه ضلال است، کنارش بگذاریم و شرع را گردن نهیم». «احیای علوم»، که سروش از آن با غرور یاد می کند، دقیقآ برای از بین بردن فکر آزاد و تجدید حیات وحی تالیف شده است. آقای سروش که از این کتاب بعنوان «احیای علوم» یاد می‌کند، فراموش می‌کند که عنوان کتاب را به تمامی ذکر کند تا در ذهن خواننده این تصور ایجاد شود که غزالی اهل علم بوده است. عنوان کامل کتاب، «احیاء علوم الدین» است. یعنی چه؟ یعنی شرع و فقه و کلام.

در دنبالهء ویرانگری‌های فکری غزالی است که، حدود دو قرن بعد، ابن تیمیهء متعصب و تروریست راه او را ادامه می دهد. همو که بعدها الهام بخش محمد بن وهاب و سیدجمال و حسن البناء و مودودی شده است.

پس از غزالی، دو تن از میان گروه معدودی کوشیدند فلسفه و فکر را مجدداً وارد مباحث اسلامی کنند: یکی بزرگمرد اندولس، ابن رشد، است و دیگری ابن خلدون که هیچ یک از این دو را اصلاح طلبان معاصر، مثل سروش و طارق رمضان، جزو مراجع فکری خود نمی شناسند. ابن رشد پاسخ دندان شکنی به غزالی داد. کتابی نگاشت تحت عنوان «تهافت التهافت» (پرا کنده گویی‌ های پراکنده). در این کتاب آرای ضد فلسفه ی غزالی، یک به یک، رد شده است. آقای سروش چنان شیفته ی غزالی، این تازه یافته ی خود، هست که حتی نظرات انتقادی ابن رشد، یکی از بزرگ ترین فلاسفه را، نه تنها در محدوده اسلامی بلکه بطور مطلق بر نمی‌تابد. قابل ذکر است که ابن رشد تنها فیلسوف از جهان اسلام است که در تابلو مشهور رافائل در کنار افلاطون و ارسطو آمده است.

غزالی، حتی زمانی که از مناصب رسمی کناره گرفت و، مثل آقای سروش، به اسلام رحمانی روی آورد و «اعترافات» را نوشت، باز هم از تزویر دست بر نداشت؛ همان شیوه ای که امروز در میان برخی گروه ها رایج است. دمکراسی، آری، اما از نوع اسلامی‌اش. سکولاریسم، آری، اما در محدوده شرع (سکولاریسم سیاسی). مساوات و عدالت، آری، اما فقط برای برخی از مسلمانان. غزالی هرچه توانست فیلسوفان را کوبید و آنان را به کفر متهم کرد. به ارسطو تاخت و نیز به دو مفسر او: ابن سینا و فارابی: «زیرا هیچ کدام از فیلسوف ‌نماهای اسلامی مانند این دو مرد افکار ارسطو را نقل و ترویج نکرده اند… و آنچه ما به توسط گفته های این دو مرد از فلسفه ی ارسطو در یافته ایم منحصر در سه قسم است: قسمتی از آن را باید مورد تکفیر قرار داد. قسم دیگر را باید بدعت شمرد و انکار، و قسم سوم را نباید لازم دانست». (ص ۵۹ اعترافات)  .

پس از ده سال سیر و سلوک، غزالی بالاخره به راه انبیا باز گشت و نوشت: «همانگونه به ضرورت قطعی برای من روشن شد که خاصیت و چگونگی تاثیر عبادات را به حدود و مقداری که از طرف پیامبران برای درمان بیماری های دل دستور داده شده نمی توان با عقل درک نمود. عقل عقلا در آن راه نیست، بلکه باید مقلد انبیا بود که آن خواص را با نور نبوت مشاهده کرده اند نه با دیده ی قاصر عقل». و ادامه داد: «که بالجمله، انبیا طبیبان بیماری های دل اند. فایده و وظیفه‌ی عقل تنها  این است که این حقیقت را تشخیص دهد، به مقام نبوت اعتراف و به ناتوانی خود از درک اموری که جز با چشم نبوت نتوان درک کرد اقرار و تصدیق کند… خط سیر عقل تا همین جاست و از این بیشتر نتواند رفت».(ص ۹۶-۹۷ ـ اعترافات، ترجمه زین الدین کیائی نژاد، تهران 1349). تصور می‌شد غزالی پس از جدایی از راه شریعت و انبیا راه تازه‌ای یافته است. این راه تازه باز همان راه انبیا است. روز از نو، روزی از نو. اسلام فقاهتی نشد، اسلام رحمان.

در خاتمه، ناچارم این نکته را اضافه کنم که این غزالی، کشف جدید عبدالکریم سروش، برای دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در قبل از انقلاب شخصیت شناخته شده ای بود. در آن زمان درسی بود تحت عنوان: «اندیشه های سیاسی در ایران و در اسلام». این درس به دو بخش تقسیم شده بود: بخش اول «از زرتشت تا فارابی» که مرحوم حمید عنایت آن را درس می داد و بخش دوم «از فارابی تا نائینی» که من متصدی تدریس آن بودم؛ و غزالی جزو این بخش بود. یکی از دانشجویان برجسته آن زمان که بعدها استادی مشهور و مبرز شد همین پروفسور حسین بشیریه است. دست بر قضا هر سهء ما، عنایت و بشیریه و من، هم سر نوشت شدیم. عنایت ایران را ترک  گفت، بشیریه و من در دو مقطع مختلف، هر دو از دانشگاه اخراج شدیم!

جای تأسف است که اصلاح طلبی وطنی ما به‌‌‌ یک مشی ارتجاعی تبدیل شده و روز به روز در گِل بیشتر فرو می‌رود. از بازرگان به‌‌‌ شریعتی‌، از شریعتی‌ به‌‌‌ خمینی و از خمینی به‌‌‌… غزالی! اصلاح‌طلبی وطنی می‌‌تواند به یک موج مترقی تبدیل شود اگر از تجربهء اصلاح طلبی دینی اروپایی درس بگیرد. اصلاح طلبی اخیر بدو دلیل موفق شد. یکی اینکه به گذشته پشت کرد، به سنت اگوستن بر نگشت، آنچنان که سروش به غزالی باز می‌گردد. دو دیگر اینکه اصلاح طلبی دینی در برابر موج روشنگری و آزاد فکری اروپا، که دو قرن قبل از آن آغاز شده بود، نایستاد و خود را در مسیر آن موج قرار داد. از این رو، هم دین نجات یافت و هم فرهنگ دمکراسی شکوفا شد. این می‌تواند درس بزرگی برای اصلاح‌طلبان دینی وطنی ما باشد.

12 دسامبر 2011 

*مهدی مظفری استاد دانشگاه آهوس در دانمارک است.

http://cheragheazadi.org/index.php/archives/1670

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com