بازگشت به خانه

چهارشنبه 16 آذر 1390 ـ  7 دسامبر 2011

 

آقای احمدی‌نژاد! با این ماشین؛ به هیچ‌کجا نمی‌توان رسید!

فرهاد جعفری

(تحليلی از يک طرفدار احمدی نژاد در مشهد)

تصور کنید که در مرکز یک بیابان لم‌یزرع؛ کسی پیدا می‌شود و از شما دعوت می‌کند که با او همراه شوید. به دعوتش پاسخ مثبت می‌دهید و با او به جایی می‌روید که در آنجا چشم‌تان می‌افتد به یک لودر یا بولدوزری که خیلی به چشم‌تان آشناست. لودر یا بولدوزری که جعبه‌دنده‌اش کار نمی‌کند و وقتی روشن است صداهای گوشخراش عجیب و غریبی از درونش به گوش می‌رسد؛ روغن‌سوزی دارد و هربار که روشن می‌شود دود سیاه و غلیظی تولید می‌کند؛ لاستیک‌های هرچهار چرخش بس‌که تعویض نشده یا زیر آفتاب سوزان کویری قرار داشته‌اند فاسد شده‌اند؛ باک گازوئیلش از چندین و چندجا نشتی‌های اساسی دارد طوری‌که هیچ سوختی در مخزن آن دوام نمی‌آورد و بخش بیشترش هرز می‌رود؛ اغلب قریب به اتفاق لوله‌ها و اتصالات درون موتورش هم نشتی‌های بسیاری دارند طوری‌که هیچکدام از مکانیزم‌هایش و از جمله سیستم ترمز و گیربکس آن به درستی کار نمی‌کنند؛ باتری و سیستم برق‌رسانی‌اش هم در چندین و چندجا برق‌دزدی دارد و هربار که می‌خواهد روشن شود؛ باید چندین و چندنفر آن را هل بدهند تا روشن شود و به‌کار بیفتد و ...

لودر یا بولدوزر به چشم‌تان آشناست چون پیش از این، برخی رانندگان؛ با همان لودر یا بولدوزر بوده که بسیاری چیزها را تخریب کرده‌اند تا به خیال خودشان بعدش (و سر فرصت!) چیز بهتری بسازند. اما نخواستند یا به‌هردلیل، حتا بعد از گذشت سه‌دهه؛ نتوانستند. با این‌حال، از چنان لودر فرسوده و ازکارافتاده‌ای به شدت مراقبت و حفاظت کردند چون اگرچه نمی‌توانستند با آن «چیزی برای همگان» بسازند؛ عوضش می‌توانستند زیر سوراخ‌های باک گازوئیلش، سلطل‌های زیادی بگذارند و از طریق فروش سوخت آن به مشتریانِ خارجی، به منافع قابل ملاحظه‌ای دست پیدا کنند.

و حالا؛ کسی پیدا شده که خود، برای مدت‌ها، از ماموران مراقبت و حفاظت از آن لودر بوده. اما درنتیجه‌ی فعل و انفعالاتی (و البته که تحولاتی معرفتی) توانسته [با کنارزدن طایفه‌ای که به‌طور سنتی خودشان و فرزندان‌شان را صاحب و مالکِ مطلق آن ماشین می‌دانستند] خودش را به پشت فرمان برساند و مدعی‌ست که «اگر این ماشین تاکنون نتوانسته چیزی برای همگان بسازد و به عدالت میان‌ مردمان توزیع کند، برای این بوده که رانندگان قبلی فاسد یا در خوشبینانه‌ترین حالت، نابلد بوده‌اند».

این شخص؛ با شور و شوق وصف ناپذیری، شما را می‌برد پای این دستگاه. بعد می‌رود بالای رکاب آن می‌ایستد و شروع می‌کند به وعظ و خطابه‌هایی که پیش از این، از زبان هیچیک از دیگر طراحان این ماشین یا رانندگان قبلی آن نشنیده بودید. از «مهربانی با همگان» می‌گوید، از «عشق‌ورزیدن به عموم مردم» می‌گوید، از «لزوم همکاری برای ساختن و آبادکردن» می‌گوید، از «مقابله با فساد» و «عدالت» می‌گوید و این‌که «همه باید دست به دست هم بدهیم و کشورمان را بسازیم». و اصرار بسیار هم دارد که «ما می‌توانیم»... این شخص «احمدی‌نژاد» است!

 

اما چندچیزی که «احمدی‌نژاد» نمی‌داند [یا شایدهم نمی‌خواهد بداند، و یا می‌داند اما ـ لابد از فرط علاقه‌ی ملامت‌بارش به «ایده‌ی اولیه برای ساخت چنین لودری» ـ نمی‌خواهد قبول کند] این‌هاست که:

ماشین‌ها دو جورند. ماشین‌هایی که «برای ساختن و آبادکردن» طراحی و ساخته می‌شوند و ماشین‌هایی که جز برای «تخریب‌کردن» [که البته خود مقدمه‌ی آبادکردن است] طراحی و ساخته نشده‌اند. روشن است که: با ماشینی که «برای تخریب‌کردن» طراحی و ساخته شده، «نمی‌توان چیزی را ساخت یا جایی را آباد کرد».

پس اگر حقیقتاً بنا بر «آبادکردن و ساختن» است؛ باید ماشینی را طراحی کرد و به‌کار انداخت که به‌همان منظور ساخته شده باشد. و این درست باید در همان هنگامی صورت پذیرد که «ماشین تخریب» را کنار می‌گذاریم.

واقعیت این است که «انقلاب و انقلابی‌گری» [نه در خصوص انقلاب ایران، بلکه درخصوص هر انقلاب دیگری از انقلاب فرانسه گرفته تا انقلاب اکتبر روسیه] «ماشین تخریب و نابودگریِ همه‌ی بنیادها و هنجارها و ارزش‌های دوران پیشاانقلابی»ست. و تا هروقت که روشن باشد، جز تخریب و درهم‌ریختگی، عایدی دیگری دربر نخواهد داشت. آنچنان‌که حتا اگر ماشین مزبور محصولی هم تولید کند؛ جز دودِ تیره و غلیظی نخواهد بود که از دودکش آن بیرون می‌آید و محیط زیست انسانی و اجتماعی را به خود می‌آلاید و همواره آن را آلوده‌تر می‌کند.

از همین روست که: احمدی‌نژاد که در چندسال گذشته [به‌عنوان «مردی از جنس مردم»، و نه یکی از وابستگان الیگارشی] خودش را به پشت فرمان رسانده و توانسته آن را به‌طور نسبی از چنگِ «طایفه‌سالاران و اشراف‌سالاران مذهبی» بیرون بکشد؛ به‌طور مداوم از «جمهور مردمان» دعوت کرده و می‌کند که «دست به دست هم بدهند» و «ایران را بسازند». و البته که با استفاده از «لودر مورد علاقه‌‌ی او»!

اما به‌طور پیش‌بینی‌پذیری؛ دعوت او برای همکاری و همگرائی، کمترین پاسخی از سوی «جمهور مردمان» (و خصوصاً غیرخودی‌ها) نمی‌گیرد. چون اگر احمدی‌نژاد [به‌دلیل دلبستگی‌های عاطفی به ایده‌ی اولیه‌ی طراحی ماشین تخریب یا همان ماشین انقلاب و انقلابی‌گری] حاضر به کنارگذاشتن آن نیست؛ اما «جمهور مردمان» به تجربه دریافته‌اند که از این ماشین، «ساختن و آبادکردن» برنمی‌آید که هیچ، حتا ساخته‌ها و آبادی‌های آنان [از مناسبات اجتماعی و اخلاقی و اعتقادی گرفته تا مناسبات سیاسی و اقتصادی کشورشان] را چنان تخریب کرده است که از هر زمان که بازسازی آن را آغاز کنند، مدت‌های مدیدی زمان خواهد برد تا دوباره به سامان نسبی برسد.

چیزی که احمدی‌نژاد نمی‌خواهد بپذیرد این است که:

شما نمی‌توانید روی یک «ماشین تخریب» بایستید و دعوت به «ساختن» کنید و سپس انتظار داشته باشید که «همگان»، بدون توجه به «تنها کارکردِ ماشینی که رویش ایستاده‌اید» (تخریب)، به دعوت شما برای «همکاری و همگرائی برای ساختن و آبادکردن» پاسخ مثبت بدهند!

نتیجه چه می‌شود؟!

اینکه: حتا شما که با حسن‌نیت خودتان را به پشت فرمان رسانده‌اید تا شروع به ساختن و آباد‌کردن کنید؛ رفته‌رفته، خود به «جزئی از آن ماشین از کارافتاده» تبدیل می‌شوید. و درنتیجه‌ی «ناامیدی و سرخوردگی از دعوت‌های بی‌پاسخ»‌تان؛ چیزی نخواهد گذشت که شما نیز احتمالاً ترجیح خواهید داد مثل همه‌ی پیشینیان‌تان، سطلی زیر «یکی دیگر از سوراخ‌های پرشمار باک» بگذارید!

البته که: این سرنوشت همه‌ی کسانی‌ست که «بدون اصلاح بنیادین زیرساخت‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و قانونی» [که از هیچ کجا مگر «مشارکت‌دادن عموم شهروندان در تعیین سرنوشت خود» یا درحقیقت همان «انتخابات آزاد» آغاز نمی‌شود] می‌کوشند کارآمدی و کارکردِ ماشینی را افزایش دهند که ذاتاً و ماهیتاً، ظرفیتی بیش از آنچه بروز داده دربر ندارد.

واقعیت این است که هیچ «برآمده‌ای از جمهوری اسلامی»، به اندازه‌ی محمود احمدی‌نژاد سخن از «مهربانی، مهرورزی، عشق و محبت به همه‌ی مردمان» سخن نگفته و نکوشیده است که از چنین طریقی، مناسبات آسیب‌دیده‌ی میان نظم حاکم و جمهور مردمان را بهبود ببخشد. و هیچیک از کارگزاران این نظام سیاسی عجیب‌الخلقه؛ به اندازه‌ی او از «همگان» دعوت به «مشارکت و همکاری برای ساختن ایران» نکرده است.

اما چرا و چگونه است که چنین ادبیاتی که علی‌القاعده می‌بایست از سوی «ستمدیدگان سه دهه‌ی گذشته» با واکنش مثبت روبرو شود؛ با استقبال آنان مواجه نمی‌شود؟!

چون اغلب آنان می‌دانند که: مهربانی با همه‌ی مردمان [اعم از خودی و غیرخودی، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، اعم از دیندار و بی‌دین] هرگز با «منطق یک نظم دینی و ایدئولوژیک» [به‌ویژه اگر ماهیتی ملوک‌الطوایفی و صنفی نیز داشته باشد] سازگار نیست و یک «شیعه‌ی دوازده‌امامی سیاسی معتقد به حاکمیت روحانیون»، مبتنی بر اصول ایدئولوژیک این گروه، نمی‌تواند حتا به یک «شیعه‌ی غیرمعتقد به ولایت فقیه» مهر بورزد تا چه رسد به یک شهروند سکولار یا لائیک! و ازین رو «اصولاً»، حتا اگر آن را به هردلیلی (و از جمله کسب رای) اظهار نماید؛ قادر نیست بین «همه‌ی شهروندان» به «عدالت» رفتار کند و خواه‌ناخواه، این را بر آن، و آن را بر این ترجیح خواهد داد.

آنچنان‌که مثلاً: بسیاری از «متولدین عراق» که «شیعه‌ی دوازده‌امامی ولایت‌فقیهی» هستند [از «رئیس قوه قضائیه»‌ی فعلی و سابق بگیرید تا «رئیس قوه مقننه»، و از «وزیر امورخارجه» بگیرید تا حتا «سفیر ایران در کشور عراق»!] در کشور ایران صاحب‌منصب و «جزء تصمیم‌گیران اصلی کشور» هستند اما میلیون‌ها تن از «شهروندان ایران»، حتا اگر شیعه‌ی دوازده امامی بوده باشند؛ ناچار از «ترک کشور خود» و مجبور به «زندگی در گوشه و کنار جهان» شده‌اند چون مبتنی بر قواعدِ نظم الیگارشیک و خاندانی؛ «غیرخودی» محسوب می‌شوند!

البته؛ اجرای برخی سیاست‌ها توسط احمدی‌نژاد [که اغلب‌شان نیز توصیه‌های صندوق بین‌المللی پول هستند] در دراز مدت و میان‌ مدت، ماهیتِ ایدئولوژیکِ نظم سیاسی را مضمحل خواهد کرد و تردیدی نیست که وجه دینی ـ شیعی‌اش را از آن خواهد گرفت و به‌کلی تغییر ماهیت خواهد داد.

آن‌چنان که اگر وقایع چندسال گذشته حول رقابت سرسختانه‌ی جناح‌های حکومتی بر سر «بانک و بانکداری» و «مدیریت اموال ملی» صورت گرفت؛ رقابت آینده [که احتمالاً به جاهای باریکی نیز خواهد کشید]، رقابت بر سر «مونوپول‌کردنِ مالکیت و مدیریت بنگاه‌هاه‌های فوق‌العاده پول‌ساز»ی چون «فروشگاه‌های زنجیره‌ای، شبکه‌های تلویزیونی خصوصی، رسانه‌ها، کاباره‌ها، نایت‌کلاب‌ها، دنسینگ‌ها، کازینوها» و امثال آن خواهد بود.

اما مشروط به آنکه تا آن هنگام، شهروندانِ عاصی از نحوه‌ی حکمرانی «نظم ایدئولوژیک ـ الیگارشیک»، به سیاق دیگر مردم کشورهای منطقه‌ی خاورمیانه؛ علیه آن نشورند و به آن فرصت بدهند که «خود، ماهیت خود را تغییر دهد».

در تازه‌ترین سفر استانی خود؛ ‌آقای احمدی‌نژاد گفته است: «همه» باید به میدان بیایند و «هركس»، «هركاری» می‌تواند انجام دهد تا «همه‌ی جوانان كشورمان» صاحب شغل شوند و مشكل بیكاری در كشور ریشه كن شود».

به‌عنوان یک شهروند ایرانی که خود را «لبیرال‌دموکرات» می‌خواند و می‌داند؛ پرسشم از آقای احمدی‌نژاد این است که: آیا «من» هم می‌توانم برای حل مشکل اشتغال به میدان بیایم؟! آیا من نیز جزو «همه» محسوب می‌شوم و طرف خطاب سخن ایشان محسوب می‌شوم یا خیر؟!... و آیا می‌توانم «هر کاری» انجام دهم؟! [مثلاً می‌توانم «تولیدی گیرنده‌ی ماهواره» راه‌اندازی کنم اما برای بیست‌نفر فرصت شغلی فراهم کنم؟! آیا می‌توانم «صلیب» تولید کنم و در چین بفروشم درحالی‌که چین «مهر و جانماز و قرآن الکترونیک» هم تولید می‌کند و در ایران می‌فروشد؟! یا محدودیت‌های اعتقادی و ایدئولوژیکِ حکومت دینی، مانع  من تولیدکننده‌ی ایرانی خواهند بود؟!]... و آیا در جمله‌ی ایشان، «همه‌ی جوانان کشورمان» [اعم از آنکه اعتقادی به حکومت دینی داشته باشند یا نداشته باشند] باید صاحب شغل شوند یا فقط آن‌دسته از جوانان‌ مستحق داشتن شغل محسوب می‌شوند که به «نظم ایدئولوژیک ـ الیگارشیکِ حاکم» اعتقاد دارند؟!

آقای احمدی‌نژاد و همفکرانش می‌خواهند دو چیزی را با یکدیگر جمع بزنند که اجتماع‌شان به لحاظ منطقی و عقلی «ناممکن» است: «حکومت ایدئولوژیک» و «عدالت»!... آن‌هم مبتنی بر ماشین مستهلک و فرسوده‌ای که کمترین راندمانی ندارد!... گذشته از آن‌که مانند هر سیستم انقلابی‌مآب دیگری؛ «ماشین تخریب» است نه «ماشین ساختن و آبادکردن»!

يكشنبه، 8 آبان 1390    

http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=985

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com