|
چهارشنبه 25 آبان 1390 ـ 16 نوامبر 2011 |
تاریخچه وهابیت
اکبر معارفی
وهابیت، یكی از جدید ترین و با نفوذ ترین باورها در بخش عظیمی از جهان اسلام است. پیروان این مكتب، در سراسر جهان در حال تبلیغ و نشر عقائد خود می باشند و در دهه های اخیر موفقیتهای فراوانی بدست آورده اند. آنها مراكز دینی بسیار فراوانی را در اقصی نقاط جهان به راه انداخته و گاه بصورت جنبش های سیاسی اجتماعی نمود پیدا كرده و تاثیرات گسترده ای در تحولات سیاسی جوامع اسلامی به جای گذاشته اند. اكثر جنبش های سیاسی در جهان عرب و حتی پاكستان و چچن حداقل در قرن اخیر مانند: القاعده، اخوان المسلمین، طالبان، جماعت اسلامی مصر، التكفیر والهجره و... به طور مستقیم و یا غیر مستقیم با این بینش فكری مربوط بوده اند. به دلیل اهمیت این جنبش دینی/سیاسی در تحولات کنونی و آتی خاورمیانه لازم است که با تاریخ و اصول اعتقادی آن آشنا بشویم.
مذهب تسنن از چهار مکتب تشکیل شده است[1] :(1) حنفی، (2) شافعی، (3) حنبلی، (4) مالكی.
تندرو ترین مکتب تسنن حنبلی است. بنیان گزار این مکتب، احمدبن محمدبن حنبل چنان پایبند رعایت سنت پیامبر بود که از خوردن هندوانه به این دلیل امتناع می کرد که پیامبر در زمان حیاتش از آن تناول نکرده بود[2]. در قرن هفتم/هشتم هجری در مذهب حنبلی جناح تندرو تری تحت رهبری ابن تیمیه[3] بوجود می آید. جنبش وهابیت، گرایشی افراطی در جناح افراطی ابن تیمیه در مکتب افراطی حنبلی است. جنبش وهابیت در اثر برخود مدرنیته و جهان اسلام بوجود آمد.
خلاصه زندگی:
بنیانگزار وهابیت، محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان در سال 4/1703 در عُیَینه[4] (Uyaina) به دنیا آمد. پدرش عبدالوهاب قاضی شهر چون اکثر علمای نجد و اجداد خود پیرو مکتب حنبلی بود. محمد قبل از سن 10 سالگی به حافظ قران مشهور شد و حدیث وتفسیر می آموخت. در سن 12 سالگی پدرش برای او همسری گرفت. بعد از ازدواج، با اجازه پدر به سفر حج رفت و قبل از بازگشت به موطن خود دو ماه در مدینه زندگی کرد. او به شهرها و اقالیم زیادی منجمله حجاز و بصره سفر کرد و بالاخره در شهر احساء (al-Hasa) اقامت گزید. در مدتی که در بصره اقامت داشت به تبلیغ نظراتش و انتقاد از علمای وقت پرداخت که به نظر او از تعالیم اساسی و اولیه اسلام دور شده بودند. به علت تبلیغ این نظرات مورد خشم قرار گرفت و از بصره تبعید شد. مدتی را در احساء اقامت کرد. در سال 27/1726 پدر او به علت اختلاف با حاکم عُیَینه به شهر حریمله (Huraimala) نقل مکان کرد. محمد بن عبدالوهاب نیز پس از مدتی اقامت در احساء به حریمله در نجد (Najd) رفت. در این ناحیه هم محمدبن عبدالوهاب به تبلیغ نظراتش پرداخت. به علت تندی نظریاتش در این شهر نیز مورد مخالفت علما منجمله پدر خود قرار گرفت. پس از چند سال اقامت در حریمله کتاب التوحید را نوشت و در شهرهای al-Arid (واقع در عُیَینه)، درعیه (al-Diriya)، منفوحه (Manfuha) شهرت پیدا کرد.
پدرش عبدالوهاب در سال 41١/1740 فوت کرد و او به سمت قاضی شهر منسوب شد. محمد تصمیم گرفت که ساکنین حریمله را به تعالیم خود دعوت کند. برخی از ساکنین این شهر "عبد" بودند به این معنی که به عنوان ملک به طایفه ای دیگر تعلق داشتند. محمد سعی کرد ابتدا آنها را به سوی خود جلب کند. ولی نه تنها با مخالفت آنها مواجه شد بلکه در صدد قتل او برآمدند ولی او از آن توطئه گریخت.
در سال 1933 شرق شناس شهیر مارگولیوث (Margoliouth) نوشت که عبدالوهاب چهار سال در بصره و سپس پنج سال در بغداد زندگی کرد و در آنجا با زنی ثروتمند ازدواج نمود. پس از فوت همسرش مبلغ 2000 دینار به او ارث رسید و محمد توانست تا با آزادی بیشتری به سفر و تحقیق بپردازد. متعاقب آن برای مدت یک سال به کردستان رفت و دو سال در همدان گذراند. در آغاز سلطنت نادرشاه در سال 1736به اصفهان رفت و در آنجا به مدت چهار سال به آموختن فلسفه ارسطو و تصوف پرداخت. بعد از آن به قم رفت و پس از آن به عُیَینه مراجعت کرد. مارگولیوث (Margoliouth) در کتاب "درخشش شهاب"[5] (The Brilliance of the Meteor) می نویسد که ابن عبدالوهاب سفرهایش را در سن 37 سالگی آغاز کرد. 6 سال در بصره، 5 سال در بغداد، یک سال در کردستان، دو سال در همدان، 7 سال در اصفهان (اوایل حکومت نادرشاه)، مدتی نامعلوم در قم و شهرهای دیگر ایران، شش ماه در شام (Alippo) و یک سال در دمشق، مدتی در اورشلیم و 2 سال در قاهره گذراند. بعد به مکه و از آنجا به وطنش در نجد بازگشت. قبل از مراجعت به عُیَینه در سال 38/1737 یک سال و نیم تا دو سال در یمامه (Yamama) گذراند. او در سال 98/1797 درگذشت.
مهمترین حمایت از اعتقادات عبدالوهاب که در سرنوشت او و پیروانش تاثیر قطعی گذاشت، از سوی محمدبن سعود در روستای درعیه[6] که رئیس آن ناحیه (قبایل عتوب و عنزه) محسوب می شد صورت گرفت. احتمالاً حوادث بعدی موجب بستن پیمان میان آن دو شد که بر اساس آن محمدبن عبدالوهاب توانست طریقه خود را در میان همسایگانش رواج بخشد به این شرط که حکومت از آن محمدبن سعود و رهبری دینی از آن او باشد. محمدبن سعود با دل و جان به نشر و تبلیغ نظریات عبدالوهاب همت گماشت. در آن زمان رياضی ها از دعوت او سرپيچي کردند و دهام بن دواس امير رياض با ابن سعود سالها پيکار کرد تا عاقبت مغلوب شد و حکومت رياض به ابن سعود رسید. پس از ابن سعود، پسرش عبدالعزيز بن سعود به امارت رسيد. او نيز برای نشر آئین وهابيت کوششها و جنگها کرد. در سال 1215 هجری پانزده هزار تن از وهابیون برای پاک کردن شهر کربلا از "نمادهای شرک" به شهر کربلا حمله کرده و خزينه و حرم حسين ابن علی را بکلی تخریب کردند. چون اين خبر منتشر شد فتحعليشاه قاجار، پادشاه وقت ایران، لشگری صد هزار نفره فراهم کرد و سليمان پاشا والی بغداد نيز لشگری جداگانه تهیه دید که با لشکر وهابیون در صحرای نجد رزم کنند. ولی به علت شروع جنگ با روسيه در ايران و شروع جنگ سلیمان پاشا با کردها در عراق که هدفشان برپایی کشوری مستقل بود، پیروان وهابیت از سرکوب نجات پیدا کردند و مکتب وهابیت به شکلی قدرتمند ظهور کرد.
بنابر روایات شیعیان، افکار شیخ محمد بن عبدالوهاب منجر به نزاعهای خونینی در عراق و کشته شدن هزاران نفر از شیعیان در شهرهای شیعه نشین عراق و طائف و همچنین در میان مناطق صوفیه کردستان عراق و ترکیه شد.
وهابیت در 50 سال گذشته مذهب درباری سعودی بوده است، اما گروهی تندرو از این میان بنام القاعده و سلفیهای تکفیری (سلفی جهادی) ظهور کرده و باعث انشعاب در مکتب وهابیت شده اند.
اصول اعتقادی وهابیت:
تعالیم وهابیت بر پایه توحید استوار است بدین معنی که هیچ کس و هیچ چیز نباید مورد پرستش قرار بگیرد و از هیچ چیز و هیچ کس حتی پیامبر نباید طلب آمرزش شود. زیرا این به معنی شریک گرفتن برای خدا است. از نظر محمدبن عبدالوهاب هر عقیده ای که بر مبنای قران یا حدیثی تائید شده قرار نداشته باشد بدعت است.
لیبرال ترین مکتب اسلامی در مقابله با بدعت مکتب حنفی و سختگیرترین آنها حنبلی است. وهابیت نوع افراطی مکتب حنبلی محسوب می شود.
یکی از علل موفقیت اسلام در مناطق مختلف، ایجاد مریدان و پیروان اولیاء مربوط به همان محل است (local cult of saints). این شیوه گسترش مذهب را قرنها قبل، کلیسای مسیحیت با موفقیت به اجرا گذاشته بود. آنها برای جذب اهالی کشورهای مختلف به مسیحیت، از میان بزرگان فوت شده محلی یکی را به مقام اولیاء (saint) ارتقاء میدادند. ارتقاء بزرگان اسلام به مقام اولیاء با اشاعه تصوف گسترش بیشتری پیدا کرد.
یکی از افراطی ترین پیروان مکتب حنبلی در قرن چهاردهم میلادی در سوریه تقی الدین ابن تیمیه (Taqi al Din ibn Taimiya) بود. او خواستار تغییر اسلام ارتدکس شد و سنت را در مقابل بدعت قرار داد. با هرچه که در عمل و تئوری در تطابق با روح اولیه اسلام قرار نداشت به مخالفت پرداخت. ابن تیمیه با افکار اشاعره، صوفیان و "مریدان اولیاء" به مخالفت پرداخت. حتی زیارت مزار پیامبر در مدینه را مغایر تعالیم اسلامی خواند و با نظرات غزالی به مخالفت پرداخت. ابن تیمیه از خود 500 نوشته به جای گذاشت و در سال 1328 میلادی در زندان فوت کرد.
موارد ذیل از اعتقادات وهابیون است:
(1) عبادت هر چیز به جز خدا خطا است و سزاوار مرگ
(2) زیارت قبور پیامبر و اولیاء جهت کسب عنایت خدا شرک است.
(3) ذکر نام پیامبر، و یا فرشتگان هنگام نماز شرک است
(4) طلب شفاعت از پیامبر و اولیاء شرک است
(5) علمی که مبتنی بر قران، سنت و استنباط های ضروری عقل نباشد کفر است
(6) انکار قَدَر (قدرت داشتن انسان برای انجام کارها) در همه افعال الحاد است
(7) تفسیر قران بر پایه تاویل کفر است
وهابیون در موارد ذیل با مکتب حنبلی اختلاف دارند:
(1) حضور در نماز جماعت واجب است
(2) استعمال تنباکو حرام است
(3) مجازات تراشیدن ریش و دشنام شکنجه است
(4) ذکر شهادتین دلیل کافی برای مسلمان بودن نیست
تعالیم ابن عبدالوهاب به سود اشراف، زمینداران و در جهت حفظ نظم اجتماعی بود. او هر اقدامی علیه امیر را مستوجب تنبیه های جهنمی می دانست. او با اجباری اعلام کردن زکوۃ که قبل از او داوطلبانه محسوب می شد خزانه حاکمان را پر کرد. وهابیون برای جلب نظر مردم عادی به ستایش فقر پرداختند و شهوت مال را تقبیه کردند و گفتند که رفتن به بهشت برای فقرا راحت تر است. آنها به این دلیل که همه اعراب با هم برابرند بوسیدن دست بزرگان را ممنوع اعلام کردند. برای اعمال ساده و پیش پا افتاده مانند خنده، عطسه، دهن دره، مزاح، آغوش گرفتن و دست دادن قواعدی برقرار کردند. برای جلب نظر کشاورزان نجد علیه استسمار زارعین تبلیغ می کردند. و کتب اولیاء را که مخالفشان بودند آتش می زدند. آنها مسلمانان غیر وهابی را بدتر از یهودیان و مسیحیان می دانستند. سلیمان برادر محمدبن عبدالوهاب که مبارزه علیه وهابیت را برای مدتی طولانی در نجد رهبری می کرد معتقد بود که مشخصه وهابیت عدم تحمل نظرات مخالف است. زینی دحلان تاریخ نویس اهل حجاز در کتاب الخاصات می نویسد: "روزی سلیمان از برادرش محمد پرسید: اسلام دارای چند رکن است؟ و محمد پاسخ داد: پنج. سلیمان در جواب گفت: "نه تو رکن ششم را هم به آن اضافه نمودی. از نظر تو کسی که از تعالیم تو پیروی نکند مسلمال نیست. بنابر این تو خود را رکن ششم اسلام قرار داده ای".
وهابیت ایدئولوژی اشراف نجد علیه اشراف حجاز بود. او با ممنوع کردن زیارت قبور اولیاء و حتی قبر پیامبر درآمد زیادی را که نصیب اشراف حجاز می شد قطع کرد. اگر چه عبدالوهاب خود صریحاً گفته بود با صوفیان خصومتی ندارد ولی تعالیم او مغایر تعالیم صوفیان بود. آنها موارد ذیل را حرام اعلام کردند: مصرف تنباکو، حشیش، تسبیح، موزیک، آواز با صدای بلند، ذکر و سماع.
وهابیون هر چهار مکتب اسلامی (حنفی، شافعی، حنبلی، مالکی) را به رسمیت می شناسند و ارزش زیادی برای ابن تیمیه (ibn Taimiya) و ابن القًیم (ibn al Qayim) قائل بودند. قران و سنت را تنها منابع اسلام می دانند. آنها خود را هیچ گاه با نام وهابی نمی شناسند و این نامی است که دیگران به آنها داده اند. ضمن آنکه اساس اعتقاداتشان بر پایه توضیحات ابن تیمیه و ابن القیم استوار است اختلافات کوچکی نیز در باب اعمال و رفتار روزمره با ابن تیمیه دارند و بر عکس او به عمق مباحث فلسفی و پیچیده نظر نمی کنند. اساس تفکر وهابیت مخالفت با تسننی است که بر مبنای اعتقادات غزالی پایه ریزی شده است.
اوضاع اجتماعی و مذهبی در زمان محمدبن عبدالوهاب
در زمان عثمانی ها ضمن به رسمیت شناخته شدن چهار مکتب اهل تسنن، حنفیت مذهب رسمی امپراطوری اسلامی بود. این چهار مکتب در قرن پانزدهم و شانزدهم تکمیل شده بودند. در امپراطوری عثمانی علمای تسنن از نفوذ و اعتبار زیادی برخوردار بودند. بطوری که رهبر روحانیت، مفتی استانبول در مقام شیخ الاسلام هم ردیف وزیر الوزراء محسوب می شد. پایین تر از مقام شیخ الاسلام، قاضی عسگر بالاترین مقام قضایی کشور بود. دولت عثمانی برای کنترل نفوذ روحانیت، مقامات محلی را برای اجرای امور اداری و قانونی به نام قاضی منسوب کرده بود. اجرای امر به معروف و نهی از منکر نیز مسئولیت محتسب منسوب از طرف دولت بود.
فساد دولت عثمانی، روحانیت را نیز آلوده کرده بود. مظالم مالی و قانونی آنها مردم را به ستوه آورده بود. در قرن هجدهم علمای اسلامی رقیبی دیگر در هیبت شیخ های صوفی پیدا کردند که از لحاظ نفوذ مالی و اجتماعی به حد آنان رسیده بودند و شبکه های مختلف تصوف را در سراسر امپراطوری عثمانی گسترده بودند. بسیاری از سازمانهای حرفه ای، سندیکا ها و افراد با نفوذ محلی خود را پیرو طریقت می خواندند. تصوف، پاسیفیسم را تبلیغ می کرد و توان مردم را در ابراز مخالفت و اقدام جدی علیه مظالم اجتماعی کاهش می داد.
به علت کمی، پراکندگی جمعیت و دور بودن از تحولات فکری اسلامی که در ترکیه جریان داشت، اعتقادات مردم شبه جزیره عربستان به اعتقادات مردم در قرون اولیه اسلام نزدیکی بیشتری داشت. عرف و حدیث رایج در قرون اولیه اسلام که مطابق مناسبات مردم عربستان میانه بود تفاوتی با نیازهای این مردم در قرن هجدهم نمیکرد. به همین علت مکتب حنبلی در عربستان رایج بود. باز به همین دلیل عربستان مرکزی و شرقی هویت مستقل خود را از مناطق دیگر حفظ کرد. ظهور خوارج، شعبه آنها اباضیه (Ibadhis)، حکومت مقتدر قرمطی (Carmathian) برای مدتی طولانی در احساء (al-Hasa) همه نشانه این هویت مستقل بود. اکثر مردم عمان از فرقه اباضیه[7] (Ibadhi) پیروی می کردند ولی مردم یمن پیرو فرقه زیدیه[8] (Zaidis) بودند که نوعی جدید از تشیع است. در نواحی شرقی و شمال شرقی عربستان بسیاری از اعراب پیرو تشیع بودند. یهودیان در نواحی یمن و نجران (Najran) و Niebuhr اقامت داشتند.
ابن قنم ( Ibn Ghannam d 1811) در کتاب تاریخ قسمت اول صفحات 5 تا 13 مطالبی به این مضمون در باره اعتقادات اعراب در زمان ظهور وهابیت می نویسد: اعراب ایمان و دین توحیدی را رها کرده، اولیاء و متدینین را می پرستیدند. برای رسیدن به آرزوهای خود و رفع بلایا به قبور اولیاء می رفتند و از آنها مدد می جستند. درخواستهایشان را متوجه اولیاء زنده و مرده می کردند. بسیاری از مردم معتقد بودند که اجسامی مانند سنگ یا درخت می توانند به آنها آسیب یا خیر برسانند. شیطان افکار آنها را به بازی گرفته بود و در بی ایمانی گوی سبقت را از کافران عصر جاهلیت ربوده بودند. بر طبق گزارش ابن قنم در منطقه نجد همه به اعمال ضد دینی مشغول بودند. بطور مثال در وادی حنیفه Hanifa مردم بر سر قبر زید بن الخطاب (Zaid ibn al-Khattab) می رفتند و رفع مشکلات خود را از او آرزو می کردند. در جبیل (al-Jubail) و درعیه (al-Diriya) که برخی از نزدیکان پیامبر دفن شده بودند قبورشان پرستش می شد. در شهر فدا (Fida) درخت نخلی بود که زنان و مردان گرد آن جمع می شدند و طلب آمرزش می کردند. زنان بی شوهر از این درخت برای یافتن شوهر کمک می خواستند. زوار برای رسیدن به آرزوهای خود بر این درخت دخیل می بستند. غاری به نام غار دختر امیر در نزدیکی درعیه (al-Diriya) بود که مردم برای رسیدن به آرزوهای خود در آن نان و گوشت می گذاشتند. مشهور بود که عده ای جنایتکار قصد تجاوز به دختر امیر داشتند، او از الله تقاضای کمک می کند و در همان لحظه برای نجات او در مقابلش غاری گشوده می شود. از آن به بعد این غار محل عبادت می شود. یکی از اولیاء به نام تاج (Taj) در الخرج (al-Kharj) می زیست که مردم برای رفع بلا و یا رسیدن به آرزوهای خود نزد او رفته و به او پول می دادند. تاج با اینکه کور بود بدون عصا قدم بر میداشت. حتی حاکم محل از او هراس داشت. در مکه مردم خواست های خود را با صدای بلند بر سر مزار ام المومنین میمونه بنت الحارث[9]، ابوطالب و خدیجه فریاد میزدند. اظهار نیاز در طایف (al Taif) بر سر قبر عبداله ابن عباس شنیده میشد. مردم معتقد بودند که قبر حوا در جده است. در آنجا مسجد Awi (آوی؟) را ساخته بودند که به محل تحصن مقروضین، ورشکستگان و دزدان تبدیل شده بود. روزی یک تاجر که 70 هزار ریال مقروض بود در این مسجد تحصن نمود و طلبکاران را مجبور کرد که به او مهلت دیگری برای پرداخت دینش بدهند. بر قبور اولیاء قربانی می شد. در یمن در دسته های راه پیمایان می رقصیدند و مانند مراسم عاشورای شیعیان خود را با قمه مجروح می کردند. ابن قنم چنان از زیارت قبر علی در عراق آزرده بود که می نویسد از نظر شیعیان یک بار زیارت قبر علی برابر هفتاد بار زیارت حج در مکه است. او از زیارتگاههای زیادی در اطراف بصره، سواحل شرقی عربستان و بحرین نام می برد. حتی فال و طالع بینی در برخی نقاط عربستان رایج بود. ابن بشر (ibn Bishr) می نویسد: "عامل رواج شرک در نجد مردان و زنانی بودند که به همراه صحرا نشینان (بدویون) برای چیدن میوه به نواحی حاصلخیز عربستان سفر می کردند و یکی از اشتغالاتشان معالجه بیماران محلی بود. بیماران محلی برای معالجه نزد آنها می رفتند و طلب دارو می نمودند. در جواب به این بیماران گفته می شد که در فلان محل فلان حیوان را قربانی کن، قدری از آن را بخور و باقی را دور بریز. نام الله را بر زبان نیاور تا اگر بیماری تو خواست او باشد بتوانی به این حیل از آن خلاص شوی" ( ابن بشر – کتاب عنوان Unwan قسمت اول صفحات 6 و 7). بر اساس گزارش نوه ابن عبدالوهاب به نام عبدالرحمن ابن حسن، اعراب برای اجنه در طلب رفع بیماری قربانی می کردند. مردم جاف Jawf مانند باقی مردم عربستان به نوعی شرک گرویده بودند و جن محل را می پرستیدند (کتاب مجمع التوحید صفحه ٦٤ نوشته عبدالرحمن ابن حسن در شرح کتاب "التوحید" ابن عبدالوهاب). حتی تا یک قرن پس از ظهور ابن عبدالوهاب (اواخر قرن نوزده) مردم Jawf یکتاپرستی را بطور کل رها کرده و به ادیان صائبین (Sabaean) مانند پرستش خورشید و قربانی برای مردگان روی آورده بودند. C.F.Volney در سفرنامه خود (Voyage) صفحه 212 در باره صحرانشینان عربستان (بدویون) می نویسد: "بدویونی که در قلمرو ترکها زندگی می کنند به دلیل ملاحظات سیاسی ادعا می کنند که مسلمانند. ولی بی اعتنایی آنها به مذهب و سستی ایمانشان تا حدی است که باید آنها را کافرانی به حساب آورد که نه به قانون و نه به پیامبر پایبندند. آنها می گویند که اسلام برای آنها آورده نشده است. می گویند [در صحرای بی آب] چگونه وضو بگیریم؟ چگونه انفاق کنیم وقتی که خود فقیریم؟ چرا در حالی که سرتاسر سال را به گرسنگی می گذرانیم ماه رمضان هم باید روزه گرفته و به گرسنگی بگذرانیم؟ اگر خدا در همه جا حضور دارد چرا باید به زیارت خانه خدا در مکه برویم؟"
John Lewis Burckhardt انگلیسی سویسی الاصل تحقیقات زیادی در باره اعراب کرده و حتی در سالهای 1814 تا 1815 در حجاز اقامت گزیده است. او می نویسد که تا قبل از ظهور وهابیت در عربستان بسیاری از بدویون با اسلام آشنایی نداشتند.
R. Montahne در کتاب La Civilisation صفحات 75- 73 می نویسد که اعراب بدوی خورشید، ماه و ستارگان را می پرستیدند. W. C. Palgrave در کتاب خود به نام Narrative جلد اول صفحه 33 می نویسد که برای اعراب بدوی خدا مانند رئیسی است که در خورشید اقامت می کند. سیاح فنلاندی به نام Wallin در اواسط قرن نوزدهم می نویسد: "طایفه معاذ (zeâMa’ طایفه ای در غرب عربستان) مانند بسیاری از طوائف دیگر عرب که در دوران قدرت گرفتن وهابی ها مجبور به پذیرش تعالیم وهابیت نشده بودند چنان نسبت به دین اسلام بی اعتنا بودند که در میان آنها حتی یک نفر را ندیدم که واجبات دین را بجای بیاورد و یا شناختی از تعالیم اصلی آن داشته باشد". چند دهه بعد یک افسر روسی به نام Davletshin در کتاب Otchet صفحه ٨ می نویسد "اعراب بدوی نه تنها پایبند مذهب نیستند بلکه بسیاری از مراسم شان و افسانه هایی که به آن معتقدند بر خلاف تعالیم اسلامی است".
منابع:
(1) منبع اصلی: The History of Saudi Arabia, Author: Alexi Vassiliev, Publisher: Saqi Books
(2) ریشه های تاریخی وهابیت و سلفی گری(1)، سخنراني محمد علی فتح الهی، باشگاه اندیشه، 28/8/84
http://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=article&sid=14864
(3) ريشه يابي تاريخي وهابيت و بررسي زندگي ابن تيميه، سید حسن کاظم زاده، دو هفته نامه اینترنتی شرقیان؛ شماره ١٦ ، ٢٤فروردین ١٣٨٤
(٤) تاریخ نهضت های دینی سیاسی معاصر، دکتر علی اصغر حلبی
(٥) ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA
(6) فرهنگ دهخدا
(7) کتاب رضا اسلان به نام No God But God
زيرنويس ها:
1] برای توضیح بیشتر به قسمت توضیحات مراجعه شود
[2] رضا اسلان - No God But God
[3] برای توضیح بیشتر به قسمت توضیحات مراجعه شود
[4] شهری با جمعیت 25 هزار نفر در زمان عبدالوهاب که امروز بسیار کوچک است و رو به خرابی دارد.
[5] لَمع الشهاب
[6] در آن زمان روستایی کوچک با 10 خانوار بود.
[7] کیش اِباضی یا اباضیگری یکی از مذاهب اسلام است که هم از سنیگری و هم از شیعهگری جداست. تنها کشور مسلمانی که کیش اباضی در آن مذهب اکثریت است کشور عمان است. مکتب اباضی از قدیمیترین مکاتب اسلامی است و این کیش ۵۰ سال پس از مرگ محمد، پیامبر اسلام تشکیل شد. نام این مکنب از نام عبدالله ابن اباض تمیمی گرفته شده است ولی پیروان این کیش بنیادگذار آن را جابر بن زید میدانند. جابر از مردم نزوه در عمان بود. پیروان این فرقه که شعیه ای از خوارج است علی ابن ابوطالب و بیشتر صحابه را کافر می دانند.
[8] شكلگیری زیدیه به عنوان یكی از فرق شیعه به اوایل قرن دوم هجری برمیگردد. این فرقه در ابتدا توسط دو گروه از شیعیان كوفه با عنوان «جارودیه» و «بتریه» شكل گرفت. هویت این فرقه با قیام و فعالیت بر ضد حكومت جور و ظلم شكل گرفت و این مطلب سبب تلاش آنها برای خروج از سیطره حكومت مركزی گردید. این جریان در ادامه حیات خود در مناطق شمالی ایران و جلگههای یمن به فعالیت پرداخت و در ضمن آن به گروههای فرعی مختلفی تقسیم شد. زیدیان ایران در قرن دهم به صورت رسمی به مذهب امامیه گرویدند اما در یمن تا امروز به بقای خود ادامه دادهاند. (نقل از وب سایت مجمع جهانی شیعه شناسی: shiastudies.com
[9] میمونه دختر حارث الهلالیه، یکی از همسران محمد پسر عبدالله بود. نام اصلی اش بُّره بود ولی محمد نامش رامیمونه گذاشته بود. میمونه در زمان ازدواج با محمد ۳۶ سال سن داشت (برخی روایات وی را 30 ساله خواندهاند) و محمد 60 ساله بود. میمونه خواهر ناتنی یکی دیگر از زنان محمد بود. میمونه 3 سال با محمد زندگی کرد و 44 سال پس از محمد در سن 80 سالگی از دنیا رفت.
توضیحات:
(1) مذاهب چهارگانه تسنن (دهخدا):
(1) حنفی فوت ﮬ ﻕ ١٥٠
(2) شافعی، پیرو محمدبن ادریس عباس بن عثمان بن شافع (٢٠٤ - ١٥٠ ﮬ ﻕ) شامل شش فرقه است:
(الف) مشبهی، مرکز تجمع آنها در همدان، کَرٌِه، بروجرد، اصفهان، یزد، هرات، سلماس و شیراز
(ب) سلفی،
(پ) خوارج، پیرو حسین کرابیسی، تجمع آنها در بصره، مرباط، عمان و اسفراین
(ت) معتزله، پیرو ماوردی و راغب اصفهانی، تجمع آنها در خوزستان، بصره، ارجان پارس و پسا (فسا)
(ج) اشعری، بخش اعظم مذهب شافعی
(چ) یزیدی، پیروان خلیفه پنجم
(3) حنبلی (224-164 ﮬ ﻕ)، پیروان احمدبن محمدبن حنبل
(4) مالكی (193- 179ﮬ ﻕ)
(٢) زندگی و اعتقادات ابن تیمییه (نوشته سید حسن کاظم زاده):
ابن تیمیه در سال ۱۲۶۳ میلادی در حران از شهرهای تركیه كنونی كه زمانی در سرزمین تاریخی شام قرار داشت و اینك اثری ار آثارش باقی نمانده، به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۸ میلادی بعد از ۶۵ سال مبارزه و تعلیم و تعلم وفات یافت.
از جمله ویژگی های ابن تیمیه، جسارتش در ارائه عقاید و باورهایش بود كه بارها وی را به زندان كشانید، تا اینكه عاقبت در زندان دمشق به دلیل كهولت سن فوت کرد. او بر خلاف دیگرانی كه یا خود را عافیت طلبانه از پیش پای لشگر مغولان كنار می كشیدند و یا كاسب كارانه با آنان به نحوی كنار آمده و در سلك خدمتگذاران و كارگزاران و ملازمان ایشان در می آمدند، همواره با مغولان در جنگ و ستیزه بوده و در هرجایی كه درفش مبارزه بر علیه مغولان بر پای می شد با فتاوای خود آن جنبش را یاری داده و حتی به این امر بسنده ننموده و خود به سلك مبارزان و مجاهدان در می آمد. چنان كه نقش بسیار برجسته ای در پیروزی سپاه ممالیك مصر بر خیل مغولان بر عهده داشت.
ابن تیمیه در فقه حنبلی، خیلی زود به مقام اجتهاد رسید، ولی در ارائه فتوا هرگز خود را محدود به فقه حنبلی نمی كرد و حتی بسیاری از فتاوی او مطابق هیچ یك از مذاهب اربعه اهل تسنن یعنی حنبلی، شافعی، مالكی و حنفی نبود.
یكی از نخستین آثار او كتاب «العقیده الحمویه الكبری» بود كه به نوعی خرق عادت در میان سنیان محسوب می شد. وی در این كتاب به نقد و رد بسیاری از عقاید كلامی اشاعره پرداخته و نسبت به سستی و ضعف آن باورها معترض بوده است. وی در این كتاب، چنان خشم قائلان به مكتب اشعری را كه در آن زمان تنها مكتب بلا منازع كلامی در جهان اسلام محسوب می شد و از حمایت ویژه شاهان و حاكمان برخوردار بود، بر انگیخت كه از وی به دادگاه شكایت نمودند و این اولین باری بود كه ابن تیمیه به خاطر عقایدش به دادگاه فراخوانده شده و عقایدش مورد تفتیش قرار گرفت.
ابن تیمیه به احضاریه دادگاه بی توجهی نموده و از حضور در دادگاه سرباز زد و در نامه اش به قاضی خاطر نشان نمود كه وظیفه قاضیان فصل دعاوی مردمان است و نه دخالت در اعتقادات ایشان. اما بعد ها مجبورش ساختند تا به خاطر تالیف این كتاب به دادگاه برود كه وی در این دادگاه توانست قضات را پیرامون صحت دیدگاه های كلامی اش و سستی دیدگاه های رایج اشاعره در آن زمان توجیه نموده و نسبت به این امر متقاعدشان سازد.
ابن تیمیه از اینكه عده ای بنام تصوف، دلق بپوشند و یا ناخن ها و سبیلهای خود را بلند سازند و با حشیش خوردن خود را دچار خلسه سازند به خشم آمده و مردمان را به شدت از این گونه عادات منع نموده و از پیش گویان و تعبیر گران خواب بیزاری جسته و با ایشان در افتاده و مردم را از گرد این گونه افراد متفرق می ساخت.
او با فرقه صوفیان احمدیه كه بر روی آتش راه می رفته و مارهای سمی می بلعیدند و دست به كارهای خارق العاده می زدند در افتاد و كارهای ایشان را شیادی و خلاف كتاب و سنت می دانست و تا آنجا پیش رفت كه بزرگان ایشان را مجاب نمود تا از این گونه افعال و اعمال دست بردارند.
از جمله كارهایی كه ابن تیمیه انجام داد و موجبات خشم مردمان را فراهم ساخت، شكستن سنگی بود كه در خارج از مسجد دمشق به محل زیارت عوام الناس تبدیل شده بود و عوام كه نقش پایی را بر آن سنگ یافته بودند، به گمان آنكه این سنگ قدمگاه رسول خدا می باشد به تبرك و تكریم و حتی استغاثه به آن سنگ پرداخته و آنرا می بوسیده و به اصطلاح خودمان از آن حاجت می طلبیدند.
یكی دیگر از اقدامات ابن تیمیه مطالعه آثار ابن عربی و شاگردان این صوفی بزرگ جهان اسلام و نقد و بررسی آن بوده است. وی پس از مطالعه این آثار كتابی در رد ابن عربی و یارانش نگاشت و در اقوال و فصول كتاب خود، ابن عربی را مورد حملات تند و سرسختانه ی خود قرار داد و وی را كافر انگاشت. در پی این اقدام وی، پیروان ابن عربی و صوفیان از وی به دادگاه شكایت نمودند ولی این بار نیز ابن تیمیه توانست دادگاه را نسبت به اعتقادات و باور های خود مجاب نموده و از مجازات به خاطر باور هایش در امان بماند.
اما پس از این بود كه او بارها بخاطر ارائه صریح عقایدش به دادگاه تفتیش عقاید كشانده شده و به زندان افتاد و عاقبت در سال 728 هجری قمری در زندان دمشق فوت کرد.
او طلب یاری و استغاثه از خدا را جایز، ولی این امر را از رسول خدا و جانشینان او جایز نمی دانست و معتقد بود كه رسول خدا تنها می تواند در نزد خداوند شفیع ما باشد و نباید او را باب حوائج خود بدانیم و این امر شرك خواهد بود كه مسلمانان از آن منع شده اند.
او زیارت قبر رسول خدا را مجاز نمی دانست. ابن كثیر در شرح باورهای ابن تیمیه پیرامون زیارت قبر رسول خدا می گوید: این تیمیه زیارت قبر رسول خدا را منع نكرده، بلكه مجرد قصد رفتن به زیارت را منع كرده است، یعنی اگر كسی بدون قصد زیارت به قبر حضرت برود، به واسطه اینكه می رویم تا در مسجد النبی نماز بخوانیم و در آنجا قبر را زیارت كند مانعی ندارد. و هدف شیخ از ایراد این گونه نظرات، پراكندن مردم از قبور رسول خدا و ائمه هدی نبود. بلكه هدف وی آن بود كه مردم با معرفتی فراتر به زیارت بروند و پیامبران را با خدا همسان و هم شان و هم رتبه ندانند. و توسل به رسول خدا و ائمه هدی ایشان را از توجه و توسل به خدا باز ندارد و بدین گونه نشود كه مسجد النبی بیش از اینكه یك مسجد باشد یك مزار برای زیارت باشد.
از جمله كارهای نیك و خصایل بلند وی آن بود كه در زمان حكومت ملك ناصر بر مصر او بر قاضیانی كه وی را سال های سال بر بند حبس كشیده بودند دست یافت و چون متوجه دشمنی شاه با ایشان شد و میل سلطان را بر قتل ایشان دریافت، ملك را از قتل ایشان باز داشت. اما همین عده مجددا وی را به زندان دمشق در افكندند تا این كه در سال 1328 میلادی در همان زندان وفات نمود.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |