|
لشگر طوطیان شهد و شکر!
اگر چه حکومت های دیکتاتوری هنوز در گوشه و کنار اين جهان باورمند شده به سالاری حقوق بشر ما نفس می کشند و هر یک به نوعی به بیدادگری و خفه کردن مردمان تحت تسلط خود مشغولند اما، به باور من، در حال حاضر حکومتی به بدی حکومت اسلامی در میان این دیکتاتوری ها وجود ندارد زیرا علاوه بر همه ی بلاهایی که نتیجه ی حضور دیکتاتور و دیکتاتوری است ـ یعنی گسترش دروغ، پنهان کاری، فساد، فحشا، دزدی، زندان و شکنجه و کشتار و اعدام ـ و نيز علاوه بر اِعمال انواع تبعیض های جنسیتی و مذهبی و فرهنگی (که همه به خاطر ماهیت مذهبی رژيم است)، بدبختی های دیگری را نیز بر میلیون ها انسان سرزمین مان تحمیل می کند که سرچشمه ی آنها احادیث و «حل المسائل» هایی است که یا در دوران قرون تاريک تاريخ وطن مان نوشته شده اند و یا در عصر ما کسانی آنها را می نويسند که هیچ آشنایی با، و شناختی از آنچه که «علم» خوانده می شود ندارند. این «منابع»، که بیشترشان حتی از اهمیتی تاریخی ـ مذهبی نیز برخوردار نیستند، در سرزمین ما به عنوان «اوامر واجب الاجرای الهی» شناخته می شوند و حاکمان به استناد از آن ها اجازه نمی دهند که مردمان سرزمین ما از ساده ترین مواهب زنده بودن و انسانی زیستن برخوردار باشند. یکی از این مواهب شاد زیستن و شاد بودن است که بنا بر اساس گفته ی این دسته از ملاها و آیت الله ها گناه آلوده است و آن چه بايد به جایشان نشاند چيزی نيست جز رنج و تاریکی و اشک و مرگ اندیشی.
نمونه چنین تفکری را به طور روزمره در ایران شاهد هستیم که یکی از آن ها مربوط می شود به ماجرای عکس های شادی از «پانزدهمین جشن بزرگ سینمای ایران» در ماه گذشته که به قول یکی از هنرمندان، که اخیرا ایمیلی برایم فرستاده، از آن زمان تا کنون برخی از مدعوین این جشن و روزنامه نگاران به طور جدی درگیرش هستند.
ماجرا از این قرار است که ماه پیش خبری در نشریات رسمی و دولتی منتشر شد، مربوط به همین جشن. برخی از این نشریات، دانسته یا نادانسته، عکس هایی را از هنرمندان و یا افراد ديگری که در آنجا بودند منتشر کردند که از وجود مجلسی شادمانه خبر می دادند. اما ظرف چند ساعت، به دستور وزارت اطلاعات و یکی از آیت الله ها ناچار شدند آن ها را از صفحات خود حذف کنند. فکر نکنید که در این عکس ها کسی روسری سرش نبود، یا دامن تنگ و چسبان پوشیده بود، و یا ـ خدای نکرده! ـ اهانتی به مراجع عالیقدر، یا ولایت فقیه، یا آیت الله و حتی امام جمعه ای دیده می شد، نه! در این عکس ها، که چندتایی هم بیشتر نبودند، تنی چند در حال خندیدن نشان داده شده بودند. بله، همین خنده ی ساده و طبیعی که قرار است در مواقعی بر لبان انسان سالم ظاهر شود از صفحات روزنامه ها حذف شد و به جایش عکس هایی گذاشته شد که بیشتر به مجلس ترحیم شباهت داشت.
چرا ما را از خندیدن منع می کنند؟
از علامه ی مجلسی، که او را از بزرگان عالم تشیع می شناسند و از صدر تا ذیل حکومت اسلامی به گفته هایش احترام می گذارند، گرفته تا آیت الله خمینی در اهمیت اشک ریختن سخن گفته اند. و اين دومی اصلاً فتح سرزمین ما را با «گریه ثواب دارد» آغاز کرد.
البته تا دلتان بخواهد از این گونه علمای ریز و درشت وجود دارند که، به نقل از امام های مختلفی که هیچ کدام شان را نديده اند، در وصف گریستن و توی سر و سینه زدن سخن رانده و مطلب نوشته اند. در اين «منابع» پاداش گريستن و اندوه زده بودن بخشایش همه ی گناهان است و رفتن به بهشت اعلی و استفاده از «مزايا» ی آن. مثلاً، همین جناب علامه ی مجلسی از امام باقر نقل می کند که «هر آن کس که در مصائبی که بر امام حسین رفته است از چشم هایش حتی به اندازه ی پر پشه ای اشک بریزد، گناهانش حتی اگر به اندازه کف دریا باشد آمرزيده می شود.
اما کاش اين «علما» با همین اندازه گریه کردن دست از سر مردم بر می داشتند و گاهگاه اجازه ی خندیدن هم به آن ها می دادند. ولی چنین نیست. خنده از دید این علمای حدیث ِ بیهوده گوی چندان هم کار ساده ای نیست و، آن گونه که ايشان می فرمایند بر سه نوع است که تازه بهترین آن ها «مستحب» شناخته می شود.
این سه نوع خنده عبارتند از : «خنده ی ممدوح، خنده ی مباح، و خنده ی مزموم». ممدوح خنده ای است که فقط به شکل تبسم بر لب ها می نشيند بدون آن که دندان ها دیده شوند. این خنده از دید این علما «مستحب» است. محمد کلینی، در کتاب «دارالکتب الاسلامیه»، جلد دوم، ص 664، می گوید: «خنده ی مومن به صورت تبسم است». و در همین کتاب از امام جعفر صادق نقل می کند که: «در موقع خنده نبايد{حتی} دندان هاى جلوی دهان ديده شوند كه در اين صورت عمل ناپسندى انجام دادهاى و كسى كه بدى مرتكب مىشود از شبيخون در امان نمىماند». و محمد باقر مجلسى نيز، در بحار الأنوار، ج3، ص 59 می گوید: «سیره پيغمبر (ص) این بود که خنده ی ایشان از تبسم تجاوز نمیکرد».
و اما خنده ی مباح «خنده ای است که از حد تبسم تجاوز کند {ولی} به حد قهقهه نرسد. البته به شرط اینکه گناهی در این کار نباشد». که از این «گناه در خندیدن» هم هزار نوع تعبیر و تفسیر شده است.
و اما، از نظر این آقایان، خنده ای که «مذموم» بشمار می رود «قهقهه» و یا به صدای بلند خندیدن است. ملا مهدی نراقی، در کتاب «جامع السعادت»، جلد دوم، ص 300، می گوید: «قهقهه ـ یعنی با صدای بلند خندیدن به گونهای که از دور صدای خنده ی انسان شنیده شود ـ مذموم است». و حر عاملی در کتاب «وسائل الشیعه» اش می گوید که «قهقهه کار شیطان است». در روایت دیگری از همین جناب آمده است که «اگر صداى خندهات به قاهقاه بالا گرفت، بعد از آن كه از مستى خنده باز آمدى بگو: "بار خدايا از من نفرت مكن"».
اثرات بد دیگری که اين آقایان برای خنده ی بلند و زياد و قهقهه می شناسند چنين شرح داده شده: «از میان رفتن نور علم و حس تشخیص، تاریک شدن و بالاخره مردن قلب، از بین رفتن وقار انسان، سبک مغز بودن، و بی خبری از قیامت». محمدباقر کمره ای در کتاب «منهاج البراعة»، جلد 21، ص 187 می گویدکه: «چون خنده دلالت بر غفلت و فریب خوردگی انسان دارد مانع تفکر و عبرت و توجه به مبداء و معاد میشود و برای همین است که خنده در اطفال و دیوانهها بیشتر از دیگران عارض می شود».
ملا احمد نراقی در همان کتاب معراج السعادت خودش با حیرت می گوید که: «كسى كه مرحلهاى همچون مرگ در پيش رو دارد، خانهاى ابدی همچون آخرت منتظر اوست، دشمنى همچون شيطان همواره در کمین اوست، دو فرشته همواره در کنار او هستند و تمام اعمالش را می نویسند، عمرش همچون برق در حال گذر است، و منزلش یعنی دنيا محل صد هزار گونه خطر باشد، خنده و شوخى زیاد برای او معنی ندارد مگر از روی غفلت و بىخبرى». که البته اگر این «استاد» اکنون و در زمان حکومت اسلامی می زیست بر فهرست این صد هزار گونه خطر بسيار می افزود و توضیحات بهتری می داد.
و اما این جماعت در همین گونه رساله ها و کتاب ها، ضمن حیرت از این «بیماری!» یعنی خنده که گریبان مردم را می گیرد، روانکاوانه فکر مداوی آن را هم کرده اند. شیوه ی مداوای این بیماری را می توانيم در کتاب علم اخلاق اسلامی ملا احمد نراقی، پیدا کنیم: «راه درست اين است كه آدمى دل را از هر چيزى جز ياد مرگ كه در پيش روى دارد تهى كند و همچون كسى باشد كه بخواهد سفر درازى برود و در مسیر راه، بيابان هاى بىآب يا درياى خطرناك باشد... كسى كه به اين نحو به ياد مردن باشد و مكرّر ياد آن كند، در دل او اثر مىگذارد و در نتيجه سرور و نشاط او به دنيا كم مىشود و نفسش از آن باز مىايستد و از آن دل شكسته مىشود و آماده مرگ و سفر آخرت مىگردد.».( جلد چهارم، ص 55)
اهمیت خنده در دنیای امروز
در علم روانشناسی و حتی پزشکی ِ امروز خنده از مهمترین ابزار سلامت انسان محسوب می شود و هر جستجوگری می تواند صدها مقاله تحقیقی پیدا کند که در آن به اثرات معجزه آسای خنده، چه برای تعادل روانی، و چه به عنوان نوعی ورزش برای تحریک عضلات و گردش خون در بدن، و چه به عنوان ابزار ساده و زیبایی برای بالا رفتن مقاومت و رویارویی با افسردگی، انزوا، و حتی بیماری ها و دردهای فیزیکی اشاره شده است.
در عين حال، اغلب حکومت ها، حتی حکومت های دیکتاتوری سعی می کنند تا برای کاستن از فشارهای ناگزير اجتماعی، یا برای بالا رفتن انرژی کار کردن، و یا برای این که به دیگران نشان دهند مردمانی شاد و خندان دارند، به مردم شان زنگ های تفریحی و سرگرم کننده ی مختلفی داده و در اين راه انواع سرمایه گذاری ها را انجام می دهند و خود بانی اجرای جشن های ملی گرفته تا ساختن انواع برنامه های سرگرم کننده شاد می شوند.
اما در کشور ما، که اکثريت مردم در رنج ناشی از فقر و فساد و تباهی دست و پا می زنند، نه تنها هر چه جشن ملی داریم ممنوع شده و اجرایشان جریمه و زندان دارد، مردم حتی اجازه ی تماشای تصوير لحظه ی شادمانی گذرای هنرپیشه هایشان را در روزنامه ها ندارند. (البته بگذیم از اينکه تعداد کمی از این هنرمندان وقتی در کنار احمدی نژاد ها و رحیم مشایی ها و خیلی دیگر از سران حکومت قرار می گيرند برايشان ایراد شرعی و عرفی ندارد که بخندند و اظهار شادمانی کنند).
مرگ اندیشان تا چه اندازه موفق بوده اند
اما در عين حال می توان پرسيد که به راستی حکومتی که همه گونه تلاش می کند تا میلیون ها میلیون انسان را آماده مرگ و سفر آخرت کند، به همراه آن همه عالمان دينی که قرن های قرن بر امر تحمیل تفکر مرگ اندیشی و عبوس بودن بر مردم سرزمین ما تأکيد کرده اند، تا چه حد موفق بوده اند؟
با نگاهی سریع به ادبیات (حتی کلاسیک) مان می بینیم که چگونه بزرگان فرهنگی تاریخ ما برخلاف جهت این افکار کار کرده و، با مبارزه ای به راستی فرهنگی ـ مدنی، مقابل آن ها ایستاده اند: از حافظ شيرازی که خنده دلگشای معشوق را به پرده دری غنچه تشبیه می کند و یا آن را چون حدیث قند می داند و معشوق را برای یک خنده شکرین کردن به خدا سوگند می دهد(1) گرفته تا فردوسی که خنده را از آن مرد برنا می داند، و گوهر را در بندگی خنده می شناسند، و همگان را به سرکردن شب و روز با خنده و موسیقی فرا می خواند(2)، تا سعدی مسلمانی که خنده را شاه کننده ی بندگان و خنديدن را با «شکر گرفتن جهان» یکی می داند(3)، و تا مولانا که از دست همین ملا های خنده کش فریاد بر می آورد که: «طوطی شهد و شکر بودیم ما / مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما.
و همدوش اين بزرگان، و گویی در پاسخ به ندای سرور آفرين آنان، مردم ساده نیز با اجرای جشن های ملی در خانه های دربسته خویش، ساختن قصه ها، ضرب المثل ها و اصرار در خندیدن و شاد بودن، به هر قیمتی بوده اجازه نداده اند که این جماعت «مرگ پيشه» در طی قرن ها قدمی در به ثمر رسیدن خواست شان به پیش بیایند.
اکنون نيز که حکومتی بر سرزمین ما مسلط است که، هم در نظر و هم در عمل، جز مرگ و سیاهی و اشک برای ما چیزی ندارد، پیوستن به خیل خرم دینان و شادی خواهان و مبارزه با مرگ اندیشی روز به روز جان تازه ای می گیرد. در واقع، روز به روز «لشگر طوطیان شهد و شکر ِ» ما بر قشون شکست خورده مرگ اندیشان پیشی می گیرد.
شانزدهم اکتبر 2011
============
1ـ حافظ:
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده ی دلگشای تو
****
ای پسته ی تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا، یک شکر بخند
2ـ فردوسی:
لب مرد برنا پر از خنده شد
همی گوهر آن خنده را بنده شد
****
سراینده باش و فزاینده باش
شب و روز با رامش و خنده باش
3ـ سعدی:
چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی
که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد
****
بنده کند روی تو صد شاه را
شاه کند خنده ی تو بنده را
برگرفته از سايت نويسنده
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |