|
چهارشنبه 30 شهريور 1390 ـ 21 سپتامبر 2011 |
نسبت دین با ایدئولوژی
دکتر عبدالله نصری
سکولاريسم نو: اين مقاله در سايت آفتاب چاپ شده و بالطبع دارای نوعی مثبت انديشی ناگزير نسبت به عقايد متفکران اسلامی است. اما، انتخاب آن برای انتشار در سکولاريسم نو بدان جهت است که نويسنده به خوبی نشان می دهد که چگونه و چرا بين عقايد متفکران غربی و متفکران اسلامی (دکتر شريعتی و مرتضی مطهری) تفاوتی عميق وجود دارد. متفکر غربی ايدئولوژی را تعريف می کند، بدان نظری تحقيری دارد و آن را مفهومی علمی نمی داند و کارکردش را در جوامع انسانی منفی ارزيابی می کند؛ حال آنکه نوشته های متفکران اسلامی پر از تحسين و تکريم ايدئولوژی است. و در ست بدين خاطر هم هست که علمای مذهبی فرقه شيعهء اثنی عشری مانعی در ايدئولوژی خواندن مذهب خود نمی بينند و برای هر کاری دست به برگاری «آزمون ايدئولوژی» می زنند.
1. تعريف غربی ايدئولوژی
واژهء ایدئولوژی را اولین بار در سال ۱۷۹۶ دوستوت دوتراسی (۶۳۸۱ ۴۵۷۱) Destute De Tracy به معنای ایده شناسی به کار برد. وی بر آن بود تا ایده ها را به عنوان موضوعاتی مستقل از مفاهیم مابعدالطبیعی مورد تجزیه و تحلیلهای علمی قراردهد و از آن یک علم تجربی بسازد و در کنار سایر علوم تجربی مانند زیست شناسی آن را مطرح سازد.
ناپلئون نیز از این واژه بسیار استفاده می کرد و روشنفکران جامعهء خود را ایدئولوگ می نامید. از نظر وی ایدئولوگ ها به واقعیات توجه ندارند و در واقع روشنفکرانی یاوه سرا هستند.
مارکس در کتاب فقر فلسفه ایدئولوژی را محصول طبقات اجتماعی می داند. از نظر وی اصول و افکار روشنفکری بر اساس قدرت تولید مادی به وجود می آید. بعدها مارکس در کتاب ایدئولوژی آلمانی، ایدئولوژی را به معنای اعم به کار برد، به گونه ای که شامل همهء امور روبنایی نظیر اخلاق و حقوق و زبان می شد.
مارکس از ایدئولوژی برداشتی تحقیرآمیز داشت. از نظر وی طبقه ای که در جامعه ابزار تولید را در اختیار دارد به خلق ایدئولوژی می پردازد. در واقع ایدئولوژی آن نوع آگاهی و برداشتی است که طبقهء حاکم از واقعیت های موجود می سازد تا به منافع خود دست یابد. پس ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و دروغین و برداشتی انحرافی از واقعیات موجود است. نمونهء آگاهی کاذب از نظر مارکس، ایده های بورژوایی دربارهء دولت است. وی دین را نیز یکی از صور آگاهی کاذب و نوعی ایدئولوژی می دانست. از نظر مارکس، دین خیالبافی انسان های از خود بیگانه ای است که می خواهند شکست خودش را در نیل به مرتبه ای که خواهان آن هستند جبران کنند. دین بازتاب وضع انسان در مرحله ای از مراحل تاریخ است که هنوز قادر به فهم وضع خویش نیست. از نظر مارکس شرایط اجتماعی، ایده ها را تعیین می کند. مارکس میان علم و ایدئولوژی تفکیک قایل شده است. «علم»، معرفت حقیقی است، اما ایدئولوژی معرفت کاذب و فریبنده است. این معرفت کاذب قدرتهای حاکم را مشروعیت می بخشد و موجبات از خودبیگانگی افراد را فراهم می آورد. در واقع ایدئولوژی از عوامل اساسی از خودبیگانگی انسان است.
تعریف ایدئولوژی
در مورد ایدئولوژی تعریف های بسیار ارائه شده است. به گفته بشلر «تمامی تعریف های ایدئولوژی الزاماً دلخواهانه است.»(1)
در اینجا به برخی از این تعریف ها می پردازیم. هنری ایکن Henry D. Aiken تعریف های زیر را ارائه می دهد:
«ایدئولوژی اندیشهء انتزاعی و تشکیل نظریات مثالی یا مجردات است.
«ایدئولوژی به منظومه ای از عقاید دربارهء پدیده ها، مخصوصاً آنهایی که مربوط به زندگی اجتماعی هستند و نیز به روش تفکر خاص یک طبقه یا یک فرد اطلاق می شود.»(2)
از نظر فرهنگ وبسترWebster ایدئولوژی عبارت است از:
«علم به عقاید، بررسی منشأ و ماهیت عقاید، مخصوصاً روشی که به موجب آن کندیاک Condillac (۱۷۸۵ ۱۷۸۰) تمام عقاید را منحصراً از احساس مشتق دانست.»
فردیناند دومون F.Dumont ایدئولوژی را چنین تعریف می کند:
«نظامی از ایده ها و قضاوت های روشن و سازمان یافته که برای توصیف، تبیین استنتاج یا توجیه موقعیت یک گروه یا جامعه به کار می رود و اساساً از ارزش ها نشأت می گیرد و رهنمود دقیقی برای عمل تاریخی این گروه یا جامعه ارائه می دهد.»(3)
هانا آرنت Hanah Arendt در تعریف ایدئولوژی می گوید:
«ایدئولوژی ها به خاطر خصلت علمی شان شناخته شده اند: آنها رهیابی علمی را با نتایج ماهیتاً فلسفی درمی آمیزند و مدعی می شوند که یک فلسفه علمی هستند. از واژهء ایدئولوژی چنین برمی آید که یک ایده می تواند موضوع یک علم گردد، درست همچنان که حیوانات موضوع جانورشناسی هستند و پسوندLogi در ایدئولوژی دال بر چیزی جز همان نیستLogi. یعنی شرح علمی ایدهء. بدین تعبیر، یک ایدئولوژی باید هم یک علم دروغین و هم یک فلسفهء دروغین باشد که باز هم از مرزهای علم پافراتر می گذارد و هم از حدود فلسفه.»(4)
ژان بشلر ایدئولوژی را حالاتی از آگاهی می داند که با عمل سیاسی پیوند دارد. به بیان دیگر هر صورتی از آگاهی که وارد عمل سیاسی شود جنبهء ایدئولوژیک به خود خواهد گرفت:
«ایدئولوژی به صورت کلماتی بیان می شود که میزان استحکام و پیچیدگی آن می تواند از حد یک شعار ساده تا یک نظام فکری پیچیده تغییر کند. صورت ظاهری ایدئولوژی هر چه باشد، دو عامل را می توان در آن تشخیص داد: هستهء پیش زبانی و گفتاری که هسته را بیان می کند. این هسته از یک سو در شهوت معینی و از سوی دیگر در ارزش خاصی متبلور می شود. به عبارت دیگر، ایدئولوژی گفتاری است جهت دار که از طریق آن شهوت خود را در ارزش تحقق می دهد. در مجموع ایدئولوژی نوعی گفتار جدالی است که شهوت به کمک آن می خواهد ارزش را با اعمال قدرت در جامعه تحقق دهد.»(5)
از نظر جان پلامناتس John Plamenatz هنگامی که از ایدئولوژی خاصی سخن می گوییم، مقصودمان مجموعه ای از ایده ها یا اعتقادها یا برخوردهای مخصوص به فلان گروه است.(6) به گمان وی اعتقاداتی ماهیت ایدئولوژیک دارند که اولاً میان گروهی از افراد مشترک باشند. ثانیاً «با امور مهم از نظر گروه مرتبط باشند. و ثالثاً برای گروه کارکرد خاصی داشته باشد. مثلاً در حفظ انسجام گروه کمک کند تا کارهای گروه را توجیه کند.»(7)
ویژگی های ایدئولوژی
پژوهشگران غربی برای ایدئولوژی کارکردها و اوصاف خاصی را ذکر کرده اند. به بیان دیگر، در پاسخ به این سؤ ال که «ایدئولوژی» چه فایده و ضرورتی دارد؟، برای آن نقش هایی را ذکرکرده اند. برای مثال موریس دو ورژه دو نقش برای ایدئولوژی قایل است:
الف) اعتراض های خصوصی را هماهنگ و آنها را به صورت اعتراض اجتماعی درمی آورد.
ب) به تعارض ها خصلت ارزشی می بخشد تا فرد معترض تعهد عمیق ایجاد کند.
هانا آرنت معتقد است که در ایدئولوژی های غربی سه ویژگی توتالیتر وجود دارد:
1. داعیهء تبیین جهان دارند و نه تنها به تبیین آنچه که در حال حاضر وجود دارد گرایش دارند، بلکه به تبیین آنچه که بر جهان گذشته و خواهد گذشت می پردازند.
2. تفکر ایدئولوژیک خود را از هرگونه تجربه ای مستقل می داند، زیرا لازم نمی بیند که از هر پدیدهء تازه ای چیزی بیاموزد: «تبلیغات جنبش توتالیتر در جهت آزادسازی اندیشه از تجربه و واقعیت کار می کند. این تبلیغات همیشه در صدد آن است که یک معنای اسرارآمیز در هر رویداد عمومی و محسوس تزریق کند و در پشت هر عمل سیاسی عمومی یک نیت سری را بیابد.»(8)
3. از آنجا که ایدئولوژی ها توانایی دگرگونی واقعیت را ندارند، می کوشند تا اندیشه را با روش های برهانی از قید تجربه آزاد سازند. تفکر ایدئولوژیک واقعیات را در یک نظام منطقی و ذهنی سامان می دهد و برای نیل به این مقصود همه چیز را از یک قضیهء اصلی بدیهی و مسلم آغاز می کند.
همچنانکه گفته شد اندیشمندان غربی برای ایدئولوژی ها مجموعه ای از صفات را در نظر می گیرند که در اینجا به جمعبندی آنها می پردازیم. البته هر یک از آنها فقط چند صفت را در نظر دارند، نه همهء آنها را.
1. ایدئولوژی واقعیات پیچیده را ساده می کند.
2. در ایدئولوژی برخی از وجوه واقعیت برجسته تر می شود و برخی دیگر مورد غفلت قرارمی گیرد. به بیان بعضی از جامعه شناسان، ایدئولوژی خصلت یکدست کردن عناصر ناهماهنگ را دارد.
3. ایدئولوژی ها به توجیه عقلی جهان بینی و ارزش های مورد قبول خود می پردازند. به بیان دیگر ایدئولوژی ها واقعیات را به صورت یک نظام منطقی درمی آورند و همهء امور را از قضایای اصلی و بدیهی خود استنتاج می کنند.
4. ایدئولوژی ها انسان را به عمل ترغیب می کنند. ایدئولوژی ها برای نیل به اهداف خود راهکار ارائه می دهند.
5. ایدئولوژی ها به تبیین همهء واقعیات گذشته و حال می پردازند و حتی آینده را نیز پیش بینی می کنند.
6. ایدئولوژی ها به اندیشه و تجربهء جدید نیاز ندارند، زیرا برای همهء امور از قبل تحلیل دارند.
7. ایدئولوژی ها جهت گیری افراد را مشخص می کنند. ایدئولوژی ها هم دوستان را به پیروان خود می شناسانند و هم دشمنان را.
8. ایدئولوژی ها موجب پرده پوشی علایق افراد می شوند. یعنی به فرد امکان می دهند تا علایق شخصی خود را از نظرها پنهان دارند و به سرکوب دیگران بپردازند. چنانکه در ایدئولوژی فاشیسم یهودیان قتل عام شدند و در مارکسیسم نیز افرادی که سد راه انقلاب بودند به جوخه های اعدام برده شدند.
9. ایدئولوژی ها بهترین وسیله برای انحراف از موازین اخلاقی هستند، یعنی در ایدئولوژی ها کارهای زشت اخلاقی توجیه می شود.
10. ایدئولوژی ها انسان را به گزینش وامی دارند. یعنی به انسان ها می گویند که چه چیزی را انتخاب کنند و از چه چیزهایی خودداری ورزند. حق انتخاب نیز برای همهء گروه های اجتماعی یکسان نیست.
11. ایدئولوژی ها همهء جنبه های زندگی اجتماعی افراد را در بر می گیرند و برای هر موضوعی راه حل مناسبی ارائه می دهند. ایدئولوژی ها همهء فعالیت های اجتماعی را، حتی در جزییات، بر مبنای نظام واحدی برنامه ریزی کرده و سامان می دهند.
12. ایدئولوژی ها شبیه مذهب هستند و موجبات آرامش روانی افراد را فراهم می آورند و تعارضات ناشی از احتیاجات عقلی را برطرف می سازند.
13. ایدئولوژی ها موجب تسلط یافتن بر احزاب یا سازمان های مختلف می شوند.
14. ایدئولوژی ها افراد را به فداکاری های بزرگ، جهت نیل به آرمان های خود، ترغیب می کنند.
15. ایدئولوژی ها موجب بسط قدرت حکومت ها یا گروه های متشکلی می شوند که قدرت را در دست دارند.
ژان بشلر در مورد ویژگی ایدئولوژیها چنین می نویسد:
«رسالت ایدئولوژی در این است که ضابطه یا معیاری به دست می دهد تا شخص دوست را از دشمن بازشناسد و گزینش ارزش ها را توجیه کند و شهوات را پرده پوشی نماید و اخلاق را به خدمت سیاست بگیرد و رذالت را به فضیلت بدل سازد و به عمل سیاسی، ساده و شفاف و به صورت تام و کامل درآورد. پس ایدئولوژی امری زاید و بی فایده نیست که آن را ناشی از شرارت و یا بلاهت بشر بدانیم. ایدئولوژی یکی از عناصر ضروری و اجتناب ناپذیر عمل سیاسی است.»(9)
2. ايدئولوژی از نظر دکتر شریعتی
دکتر شریعتی دربارهء ایدئولوژی دیدگاه خاصی دارد. وی ایدئولوژی را به معنای عقیده شناسی می گیرد و ایدئولوگ را کسی می داند که صاحب یک عقیده است. ایدئولوژی عقیدهء خاص یک گروه و طبقه و ملت خاص است. ایدئولوژی نوع برداشت انسان را نسبت به مسایلی که با آنها در ارتباط است و جامعه ای را که در آن به سر می برد مشخص می کند. وی در تعریف ایدئولوژی می گوید:
«بینش و آگاهی ویژه ای است که انسان نسبت به خود، جایگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی، وضع ملی، تقدیر جهانی و تاریخی خود و گروه اجتماعی که به آن وابسته است دارد و آن را توجیه می کند و بر اساس آن مسئولیت ها و راه حل و جهت یابی ها و موضعگیری ها و آرمان های خاص و قضاوت های خاصی پیدا می نماید و در نتیجه به اخلاق، رفتار و سیستم ارزش های ویژه ای معتقد می شود.»(10)
شریعتی گاه از ایدئولوژی تعبیر به تکنیک می کند. یعنی همان طور که انسان به کمک تکنیک خواسته های خود را به طبیعت تحمیل می کند و آن را به استخدام خود درمی آورد، با ایدئولوژی نیز می توان جامعه و تاریخ را به استخدام خود درآورد.(1)
دکتر شریعتی ایدئولوژی را ادامهء غریزه در انسان می داند.(12) زیرا انسان موجودی است که از هدایت غریزی سرباز می زند و پا را از مرز حیات طبیعی فراتر می نهد. انسان تنها موجودی است که باید بار سنگین مسؤلیت و هدایت و تکامل و پرورش خود را بر دوش بگیرد. هدایت نیز چیزی جز شناخت و پذیرش ایدئولوژی نیست. به بیان دیگر با ایدئولوژی است که انسان رشد و هدایت می یابد.
ویژگی های ایدئولوژی
از نظر شریعتی ایدئولوژی دارای آثار و مشخصه های زیر است:
ـ جهت گیری اجتماعی ملی و طبقاتی افراد را مشخص می کند.
ـ «چگونه یافتن»، «چگونه شدن»، و «چه باید کرد»های انسان را نشان می دهد؛
ـ وجود انسان و زندگی وی را در بر می گیرد و در وی «عشق، پرستش، تقدیس، تعهد، ایثار، جهاد و حتی شهادت در آستان خویش را بر می انگیزد.»(13)
ـ نظام اجتماعی و شکل زندگی افراد را مشخص می کند؛
ـ نظام ارزش ها را ارائه می دهد؛
ـ فرد و جامعهء ایده آل را معرفی می کند؛
ـ ایدئولوژی نسبت به وضع موجود انتقاد دارد. در واقع ایدئولوژی به عنوان یک عامل تغییر و تحول وضع موجود مطرح می شود.
ـ ایدئولوژی تعهدزا و مسؤلیت ساز است.
«طبیعت و اقتضای ایدئولوژی این است: ایمان، مسؤلیت، درگیری و فداکاری.»
همین ویژگی، ایدئولوژی را از علم و فلسفه جدا می کند، چرا که عالم علوم تجربی و فیلسوف به دنبال این نیستند که دیگران نظر آنها را بپذیرند یا نپذیرند. اما لازمهء مسئول بودن و آگاه بودن، انتخاب یک ایدئولوژی است. کسی که ایدئولوژی نداشته باشد آدمی است بدون فکر. فرق یک ایدئولوگ با یک عالم این است که ایدئولوگ به ارزیابی واقعیات می پردازد و به چگونگی تغییر آن می اندیشد تا آن را به شکل ایده آل مطلوب آرمانی در آورد.
کلمه ایدئولوژی با کلمه روشنفکر در ارتباط است، چرا که ایدئولوژی مشخص کنندهء تیپ روشنگر است.
در یک جا نیز شریعتی ویژگی های ایدئولوژی را در سه مرحله خلاصه می کند:
1. جهان بینی یعنی نوع تصور انسان نسبت به جهان و انسان و زندگی.
2. ارزیابی انتقادی نسبت به محیط.
3. ارائه پیشنهادها و راه حل ها به صورت ایده آل ها و هدف ها.
از نظر شریعتی، مذهب از یک نظر ایدئولوژی است و از نظر دیگر سنت اجتماعی. مذهب به عنوان سنت مجموعه ای از عقاید موروثی، احساسات و تقلیدها و شعایر مرسوم اجتماعی و احکام ناخودآگاه عمل است، اما مذهب به عنوان ایدئولوژی آن گاه تحقق پیدامی کند که افراد آن را آگاهانه انتخاب کنند. کسی که مذهب را به عنوان یک ایدئولوژی درنظرمی گیرد به نیازهای جامعهء خود توجه دارد و برای تحقق ایده آلها از آنها استفاده می کند.
طرح مکتب:
از نظر شریعتی فوری ترین کار در زمینهء اعتقادی و فکری «تدوین یک سیمای کامل از ایدئولوژی اسلامی است». این کار برای جوانان ضروری است، از این جهت که جوان «بداند که کجاست، جهتش چیست، مسؤلیتش چیست، رابطه هایش با پدیده ها و واقعیت های زمان خودش چیست». اگر به تدوین ایدئولوژی اسلامی پرداخته شود دیگر «منحط ترین و کثیف ترین اشرافیت با آنارشیست ترین حالات انقلابی» به اسم اسلام مطرح نمی شود.
شریعتی در طرح مکتب از عناصر هفتگانه زیر سخن می گوید:
1. جهان بینی: هر مکتب اعتقادی یک زیربنای اساسی دارد که همهء عقاید بر آن استوار است و آن جهان بینی است. از نظر جهان بینی مذهبی جهان دارای خداست، و عالم حساب و کتاب دارد و انسان از حیات اخروی برخوردار است. براساس همین اندیشه ها مکتب، «باید»ها را مطرح می سازد. یعنی می گوید که زندگی باید این گونه باشد و انسان باید آن گونه عمل کند و این در واقع ایدئولوژی مذهب است. در ایدئولوژی معانی حیات و جامعه و حق و باطل روشن می شود.
2. انسان شناسی: نوع تلقی مکتب از موجودی به نام انسان یعنی اینکه انسان چیست و چه باید باشد، انسان شناسی مکتب نامیده می شود. انسان شناسی مکتب براساس جهان بینی آن می باشد. در انسان شناسی به تلقی فلسفی و اعتقادی از انسان پرداخته می شود، نه واقعیتی که در علومی چون فیزیولوژی، بیولوژی، مردم شناسی و روان شناسی و جامعه شناسی به کار می رود. در اینجا مراد «حقیقت نوع انسان» است. یعنی «حقیقت» انسان و نه «واقعیت» او.
3. جامعه شناسی: مقصود نگرشی است که انسان به جامعه بشری براساس ارزش های مکتب دارد. جامعه شناسی در اینجا جامعه بینی (جامعه نگری) است. جامعه بینی در اینجا یک علم بی هدف نیست، بلکه یک علم متعهد است. شریعتی با جامعه شناسی غیرمتعهد کاری ندارد و فرق جامعه شناسی قرن نوزدهم را با جامعه شناسی قرن حاضر در این نکته می داند که جامعه شناسی قرن گذشته، جامعه شناسی اعتقادی بوده است.
4. فلسفهء تاریخ: شریعتی حرکت انسان به صورت یک جوهر سیال در بستر زمان را تاریخ می نامد. تاریخ جریان پیوستهء واحدی است که از آغاز زندگی بشر طبق قانون علیت و معلولیت ادامه داشته و با طی مراحلی چند به سرمنزلی می رسد که می توان از قبل پیش بینی نمود. اینکه تاریخ چگونه و بر اساس چه قوانینی حرکت می کند، چگونه می توان حرکت آن را پیش بینی کرد، مسیر حرکت و سرنوشت نهایی آن از کجا و به کجاست، مجموع سؤ الاتی است که فلسفه تاریخ پاسخگوی آنهاست و هر مکتبی هم به گونه ای خاص به آنها پاسخ می دهد.
5. ایدئولوژی عبارت است از آگاهی و نگرش انسان نسبت به خود، جایگاه طبقاتی و گروه اجتماعی خود. ایدئولوژی «خودآگاهی انسانی خاص است که جامعه ها را می سازد.»(14)
جهان بینی، انسان شناسی، جامعه شناسی، فلسفهء تاریخ و ایدئولوژی، در هر مکتبی وقتی معنا دارد که مکتب دو موضوع زیر را مطرح سازد:
6. جامعهء ایده آل: همان مدینه فاضله یا جامعه ای است که هر کس در ذهن خود آن را می پروراند و آرزو می کند تا جامعهء بشری روزی به آن صورت درآید. هر مکتبی، جامعه ای آرمانی را برای پیروان خود ترسیم می کند. تصویر جامعهء آرمانی نشانگر آن است که بشر می خواهد از وضع موجود به سوی وضع مطلوب حرکت کند.
در ایدئولوژی اسلامی تلاش می شود تا امتی ساخته شود که انسان ها با اشتراک در هدف واحد و اطاعت از رهبری واحد به سوی ایده آل خویش حرکت کنند.
«فرد انسانی وقتی عضو امت است که در برابر رهبری جامعه معتقد باشد و تسلیم؛ البته تسلیمی که خود آزادانه اختیار کرده است. فرد در امت دارای یک زندگی اعتقادی متعهد در برابر جامعه است و جامعه نیز متعهد به ایدئولوژی یا عقیده، و ایدئولوژی نیز به تحقق ایده آل و نیل به هدف».(15)
عبارت فوق نشان می دهد که شریعتی اطاعت از رهبر و تسلیم شدن به او را شرط لازم برای تحقق یک جامعهء ایده آل می داند، اما برای اینکه از اندیشه او کسی برداشت «ایدئولوژی تمامیت خواهانه» نکند، تسلیمی را مطرح می سازد که فرد با آزادی و خود آگاهی آن را می پذیرد. در عین حال شریعتی از ایدئولوژیی چون اسلام دفاع می کند که مبتنی بر ارزش های الهی ـ انسانی است و با ایدئولوژی های دیگر تفاوت های بنیادین دارد.
7. انسان ایده آل: مراد نه انسان موجود، بلکه انسان مطلوب است. یعنی انسان آن گونه که باید باشد، نه آن گونه که هست. اکثر مکاتب بحث از «انسان ایده آل» را مطرح کرده اند و عرفا نیز در آثار خود از «انسان کامل» سخن به میان آورده اند. اگر مکتب تصویری روشن از انسان ایده آل خود را ارائه ندهد، همه کوشش های آن بی معنا خواهد شد.
در طرح مکتب، جهان بینی زیر بنای مکتب است و انسان شناسی، فلسفه تاریخ و جامعه شناسی سه پایهء اصلی آن است.
ایدئولوژی، انسان و جامعه ایده آل را طراحی می کند. ایدئولوژی به دنبال یک مدینهء فاضلهء تخیلی نیست، بلکه جامعه ای را که قابل تحقق است ترسیم می کند.
«ایدئولوژی به درد همین می خورد که اصلاً جامعه را بسازد وگرنه اسلام بدون ایدئولوژی به درد آخرت می خورد.»(16)
هنگامی که شریعتی از «ایدئولوژی اسلامی» سخن می گوید اسلام برای او معنای خاص دارد. یعنی اسلامی که از عدالت سخن می گوید، آزادی و آگاهی و حرکت را تأیید می کند، مجاهدپرور است نه طرفدار سکون و اسارت، درس مسؤلیت و اعتراض می دهد نه بی تفاوتی و بی خیالی.از نظر وی اسلام طرفدار جهاد اعتقادی و اجتماعی و اجتهاد عقلی است، نه تقلید کور و تعصب و تسلیم بی منطق.
شریعتی معتقد است که اگر توده های ایرانی در صدر اسلام به ایدئولوژی اسلامی گرایش پیدا کردند به خاطر دو عامل بوده است:
1. ایدئولوژی اسلامی، عدالت را مطرح ساخت، و ایرانیان صدر اسلام از ظلم و نابرابری طبقاتی رنج می بردند.
2. ایدئولوژی اسلامی، امامت را مطرح ساخت و با هر گونه استبداد سیاسی مخالفت ورزید.
از نظر شریعتی حرکت انبیأ در طول تاریخ نهضت ایدئولوژی ها بود و رهبران این حرکت ها افرادی بودند که از میان توده ها برخاسته بودند. اینها «فیلسوف، هنرمند، دانشمند، عالم، فیزیکدان یا ادیب نبودند»، بلکه افرادی نجات دهنده بودند. نجات دهندهء قوم و نسل و زمان و طبقهء خودشان و پیام آور نجات بشریت بودند. شریعتی، ابوذر را یک ایدئولوگ اسلامی می داند. ایدئولوژی اسلامی مجاهدپرور است، آن هم نه در مدرسهء علما و سنت عوام که در ربزهء ابوذر.
«ایدئولوژی اسلامی مجاهد می پرورد و علوم اسلامی مجتهد به معنی امروزین اش و یا روحانی و آیهء الله و فقیه... ایدئولوژی امروزه مبارز می سازد و فرهنگ جدید فیلسوف و دانشمند و استاد دانشگاه.»(17)
شریعتی معتقد است که ایدئولوژی نباید به امور جزیی بپردازد، چون به صورت یک سلسله قوانین و مقررات قابل تغییر در خواهد آمد که به مرور محتوای خود را از دست خواهد داد. ایدئولوژی باید مانند علم بر قوانین کلی و آرمان های ثابت انسانی استوار باشد و برای انطباق آن با واقعیات موجود باید روشنفکران به اندیشه بپردازند. ایدئولوژی هیچ گاه تکالیف را از دوش انسان ساقط نمی کند. برای مثال وقتی که اسلام اصل مبارزه با استضعاف را مطرح می سازد، این اصل در همهء زمان ها جاری است. یعنی هم شامل یک جامعهء برده داری و فئودال می شود و هم یک نظام سرمایه داری صنعتی. در واقع به کمک اجتهاد می توان تکلیف امور جزیی را مشخص کرد.
3. ايدئولوژی از نظر مرتضی مطهری
در تفکر استاد مطهری ایدئولوژی همان مکتب است. گاهی هم ایشان جهان بینی را از ایدئولوژی جدا می سازد و مجموع آنها را مکتب می نامد. ایدئولوژی مجموعهء بایدها و نبایدها جهت نیل انسان به کمال است. به بیان ایشان ایدئولوژی:
«یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن، خطوط اصلی و روش ها، بایدها و نبایدها، خوبی ها و بدی ها، هدف ها و وسیله ها، نیازها و دردها و درمان ها، مسئولیت ها و تکلیف ها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیف ها و مسئولیت ها برای همهء افراد بوده باشد.»(18)
استاد مطهری ایدئولوژی را از ضروریات حیات فردی و اجتماعی انسان ها می داند و برای لزوم آن پیش فرض ها یا اصولی را در زمینه انسان شناسی مطرح می کند که عبارتند از:
1. فطرت: استاد مطهری مسئله فطرت را «ام المسایل» می داند و آن را مبنای ایدئولوژی اسلامی تلقی می کند. از نظر استاد، انسان مقدم بر همهء عوامل اجتماعی و تاریخی دارای بعد خاصی است که به او هویت ویژه ای می بخشد و او را از حیوانات جدا می سازد و این همان فطرت است. فطرت همان انسانیت انسان است. یعنی یک سلسله خواسته ها و گرایش هایی که لازمهء خلقت انسان است. فطریات اموری اکتسابی نیستند. مانند حقیقت خواهی، زیباجویی، فضیلت خواهی و ...
از نظر اسلام، انسان، هم در بعد شناخت ها و هم در بعد گرایش ها، دارای یک سلسله امور فطری است. یعنی انسان از ابتدای خلقت دارای استعدادهایی است که از یک سوی برخی حقایق را درک می کند و از سوی دیگر گرایش به ارزش ها دارد.
از نظر استاد بدون پذیرش فطرت، نه تکامل معنا پیدا می کند و نه ارزش ها به طور منطقی تفسیر منطقی می شود.
«اصالت انسان و انسانیت انسان در گرو قبول فطریات است».(19)
2. فعالیت های انسان. از نظر استاد کارهای انسان بر دو دسته است:
الف) فعالیت های التذاذی
ب) فعالیت های تدبیری
فعالیت های التذاذی مجموعه کارهایی است که انسان تحت تأثیر غریزه و یا عادت انجام می دهد و آدمی برای انجام آن، هدفی جز کسب لذت و دفع درد و رنج ندارد. برای مثال انسان تشنه می شود و به سوی آب می رود تا از رنج تشنگی خود را رها سازد. فعالیت های التذاذی کارهایی است که انسان از روی میل انجام می دهد و به طور مستقیم با لذت و رنج سر و کار دارد.
فعالیت های تدبیری مجموعه کارهایی است که انسان به حکم عقل خود و براساس اراده انجام می دهد. این گونه فعالیت ها را انسان به خاطر مصالحی که در آنها نهفته است انجام می دهد، نه صرفاً برای کسب لذت و گریز از رنج.
عقل آدمی خیر و کمالی را در نظر می گیرد و برای وصول به آن تلاش می کند. به بیان دیگر در این گونه فعالیت ها، انسان در ابتدا اهدافی را در نظرمی گیرد و سپس برای تحقق آنها به برنامه ریزی می پردازد. و هر اندازه انسان از عقل تکامل یافته تر و ارادهء قویتر برخوردار باشد فعالیتهای تدبیری وی با ارزش تر خواهد بود.
هر چند فعالیت های تدبیری مهمتر از فعالیت های التذاذی است، اما برای انسانی شدن کارهای انسان کافی نیست. این گونه فعالیت ها شرط لازم انسانیت انسان است، اما شرط کافی نیست، چرا که فعالیت های انسانی علاوه بر عقلانی و ارادی بودن باید در جهت گرایش های عالی انسانی باشد. اگر انسان از عقل خود در مسیر هوا و هوسهای نفسانی استفاده کند، نیروی تدبیری سد راه کمال وی خواهد بود.
3. عقل: عقل انسانی قادر به ارائهء طرحی کلی برای همهء مسایل مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی افراد نیست. عقل انسان فقط در مسایل جزیی و محدود زندگی می تواند برنامه ریزی کند. عقل بر همهء مصالح زندگی افراد اشراف ندارد تا تأمین کننده سعادت همه جانبهء او باشد. بشری که هنوز نتوانسته خود را بشناسد یعنی استعدادها و امکانات وجودی خود را به طور دقیق شناسایی کند چگونه می تواند برای سعادت خویش طرح و برنامه ارائه دهد؟ علاوه بر آن، انسان موجودی اجتماعی است و سعادت وی نیز در ارتباط با سعادت دیگران و عملکرد آنهاست. لذا انسان نمی تواند راهی را برای خود برگزیند که جدا از راه دیگران باشد. سعادت وی وابسته به سعادت دیگران است. و «اگر مسئله حیات ابدی و جاودانگی روح و تجربه نداشتن عقل نسبت به نشئه ما بعد نشئه دنیا را درنظر بگیریم مسئله بسی مشکلتر می شود.»(20)
استاد مطهری با توجه به مبانی معرفت شناسی و انسان شناسی فوق، ضرورت ایدئولوژی را برای انسان مطرح می سازد. از نظر ایشان ایدئولوژی به عنوان یک طرح جامع دارای ویژگی های زیر است:
ـ تأمین کنندهء سعادت همگانی است؛
ـ ارائه دهنده بایدها و نبایدهاست؛
ـ هدف ها و وسیله ها را نشان می دهد؛
ـ مسئولیت بخش و تکلیف زاست؛
ـ دردها و درمان ها را برای بشر مشخص می کند.
بشریت همواره به یک ایدئولوژی جامع و کامل نیاز دارد. و این ایدئولوژی را بشر خود نمی تواند ارائه دهد. یعنی بشر نمی تواند با استفاده از تجارب و معلومات گذشته و حال خود یک طرح جامع برای حیات خویش ارائه دهد.
تقسیم بندی ایدئولوژی ها:
استاد مطهری ایدئولوژی ها را به دو دسته تقسیم می کند:
الف) ایدئولوژی های انسانی. یعنی ایدئولوژی هایی که نوع انسان را مخاطب قرار می دهند و داعیهء نجات همهء انسان ها را دارند. این نوع ایدئولوژی ها طرحی را ارائه می دهند که همهء افراد انسانی را دربرمی گیرد.
ب) ایدئولوژی های گروهی که فقط یک گروه و طبقه و قشر خاص را مخاطب قرارمی دهند و به نجات و رستگاری همهء انسان ها نمی اندیشند. ایدئولوژی هایی مانند فاشیسم، نازیسم و مارکسیسم از این قبیل هستند.
از نظر او ایدئولوژی اسلامی از نوع اول است، چرا که بر مبنای فطرت است. ایدئولوژی اسلامی مخاطب خود را ناس که به معنای عموم مردم است قرارداده، نه یک طبقه و گروه خاص.
ایدئولوژی های طبقاتی، گروه و طبقه ای را علیه گروه و طبقه دیگر می شورانند، اما ایدئولوژی اسلامی انسان را علیه خود می شوراند. یعنی قبل از آنکه انقلابی را علیه دیگران ایجاد کند «انقلاب خود علیه خود» را که همان «توبه» باشد به وجود می آورد. ایدئولوژی اسلامی سعادت نوع انسانی را هدف قرارمی دهد.
ایدئولوژی اسلامی چون بر مبنای فطرت انسان بنا شده و هدفی جز سعادت نوع انسان را ندارد، لذا مطلق است نه نسبی. ایدئولوژی اسلامی می تواند هماهنگ با تحولات اجتماعی، جاودانه باشد، چرا که بر اثر تحولات اجتماعی همهء قوانین مورد نیاز بشر از میان نمی رود. به بیان دیگر قوانین تکاملی جامعه همواره ثابت است. این جامعه و شرایط آنهاست که تغییر می کند نه قوانین حاکم بر آن. اینکه یک ایدئولوژی چگونه می تواند در هر عصر و زمانی برنامه ریزی کند، موضوعی است که مربوط به اجتهاد می باشد. یعنی با بهره گیری از عنصر اجتهاد می توان برای هر دوره به وضع قوانین متغیر و برنامه ریزی در مسایل اجتماعی پرداخت.
«اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل، حاوی همهء طرحهای جزیی و کارآمد در همهء موارد. آنچه در گذشته انبیأ انجام می دادند که برنامه مخصوص برای یک جامعهء خاص از جانب خدا می آورند، در دورهء اسلام، علما و رهبران امت باید انجام دهند، با این تفاوت که علما و مصلحین با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی برنامه های خاصی تنظیم می کنند و آن را به مرحلهء اجرا می گذارند.»(21).
پی نوشت
ها
1.
ایدئولوژی
چیست؟، ص
15.
2.
عصر ایدئولوژی، صص7
و 8 .
3.
ایدئولوژی
چیست؟، ص7.
4.
توتالیتاریسم، ص
323.
5.
ایدئولوژی
چیست؟، صص
57 و 58
6.
ایدئولوژی، صص
2
و
23.
7.
ایدئولوژی، صص
2
و
23.
8.
توتالیتاریسم، ص327
9.
ایدئولوژی
چیست؟، ص
967.
10.
مجموعه
آثار، ج
16،
ص
28.
11.
مجموعه آثار، ج
11،
صص
142/243.
12.
مجموعه آثار، ج
23،
ص
111
13.
مجموعه
آثار، ج
23،
ص
112
14.
مجموعه
آثار،
ج
23
ص
37
15.
مجموعه
آثار،
ج
6
ص
49
16.
مجموعه
آثار، ج
23، ص
183
17.
مجموعه
آثار،
ج
23
ص
146
18.
مجموعهء
آثار، ج2،
ص 55
19.
مجموعهء
آثار، ج
3،
ص
468
20.
مجموعه
آثار، ج
2،
ص
55
21.
مجموعه
آثار، ج
3۳،
ص146
22.
فربه تر از ایدئولوژی، ص
105
23.
مدارا و مدیریت، ص
148
24.
همان، ص
168
25.
همان،
صص
179 و 180
26.
مدارا و مدیریت، ص
182
27.
همان، ص
145
28.
مدارا و مدیریت،
ص
475
29.
فربه تر از ایدئولوژی، ص
119
30.
همان، ص
121
31.
فربه تر از ایدئولوژی،
ص
141
32.
فربه تر از ایدئولوژی، ص
126
33.
فربه تر از ایدئولوژی، ص
127
34.
همان، ص
127
35.
همان،
ص
130
36.
مدارا و مدیریت، ص
203
37.
فربه تر از ایدئولوژی، صص
146
و
147
38.
فربه تر از ایدئولوژی، صص
146
و
147
39.
همان، ص
145
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |