|
جمعه 11 شهريور 1390 ـ 2 سپتامبر 2011 |
ضعف نگاه فلسفی در تبیین مولفه های اجتماعی
نقدی بر سخنان اخیر عبدالکریم سروش در باب اخلاق دینی
مهران اميراحمدی
در روز های اخیر شاهد آن بودیم که عبدالکریم سروش در نشستی در شهر کلن برای هواداران نهضت آزادی، سخنانی در باب روشنفکری دینی مطرح نموده است و به صراحت عنوان کرده که: «حقیقت و هویت دینی منبع انگیزهء بیشتر و الگویی مناسب برای زندگی اخلاقی است».
لازم به یاد آوری است که چنین گفتمانی در چند دههء اخیر بیش از پیش از سوی اصلاح طلبان دینی مطرح و منتشر گشته است. به نظر می رسد نگاه صرف «فلسفی» موجب شده تا برخی کسان در نگرش و ارزیابی مولفه های «اجتماعی» دچار خطا گردند. بهتر بگویم، در زمانه ای زندگی می کنیم که در شناخت دنیای پیرامون خود کمتر به نگاه های فلسفی اعتنا می گردد. یکی از ضعف های نگاه فلسفی کلی گرایی خارج از شاخص های جامعه شناختی است.در واقع یکی از تفاوت های فلسفه و جامعه شناسی در این است که جامعه شناسی نوین بر داده های کمی و کیفی استوار است در حالی که نگاه فلسفی بیشتر بر مفروضات عقلی تکیه می کند. اينکه فلسفه هیچگاه نمی تواند درک مستند و تجربی از حقایق و واقعیت ها ارایه نماید از همین روست؛ چندان که نتوانسته داده های کاربردی و قابل اعتنائی به بشر عرضه کند. البته به این معنا نیست که باید نگاه فلسفی را کنار گذاشت چرا که فلسفه وظیفه ای ندارد جز مطرح کردن سوالات، مفروضات و ابهامات جدید برای سایر علوم تجربی. در واقع فلسفه از بضاعت کافی برای شناخت تجربی و مستند در باب مسایل اجتماعی برخوردار نيست. امروز حتی علم روانشناسی نیز بدون منطق ریاضی نمی تواند به نتایج قابل توجهی در شناخت روحیات انسان دست یابد چه رسد به فلسفه که بر تعقل محض استوار است.
و اما با نگاه به تاریخ کشورهای دین مدار از یک سو و ممالکی که مولفه های دینی چندان در روابط اجتماعی و سیاسی آن ها نقشی نداشته اند، از سوی ديگر، به وضوح در می یابیم که ارزش های اخلاقی در جوامع دیندار به مراتب بیشتر مورد تهدید قرار می گیرند تا جوامع بی دین. چرا که اخلاق و ارزش های اجتماعی دارای بار نسبی اند و قطعاً تعاریف عرفی متفاوتی با هم دارند؛ به طوری که، طبق دیدگاه های جامعه شناختی، «ارزش» چیزی است که اکثریت افراد یک اجتماع آن را مطلوب تلقی کنند. به دیگر سخن، اخلاق و ارزش های انسانی تعریف استانداردی ندارند. ناگفته نماند که اگرچه اخلاق و ارزش تعاریف متفاوتی دارند اما آنچه مسلم است اينکه، چه در غرب و چه در شرق، استنباط آدمی از اخلاق بدون بار ارزشی غیر قابل تصور است و هرگاه که کلمهء اخلاق در ذهن آدمی کلید می خورد بلافاصله ارزش نيز در ذهن انسان تداعی می گردد. از این روست که اخلاق، ارزش و حتی هنجار ها بدون در نظر گرفتن يکجاشان، قابل بررسی نیستند. چه بسا می توان ادعا کرد تفکیک این مفاهیم به لحاظ موضوعی بسیار سخت است، اگرچه در تعریف نظری و لغوی از هم فاصله دارند.
با این وجود دگردیسی های فرهنگی و ارتباطات مضاعف بشر به واسطهء توسعه ابزار های ارتباطی موجب آن شده است که به تدریج انسان امروزی به نقطهء مشترکی در باب اخلاق و ارزش های انسانی دست یابد. این دگردیسی و تعامل مثبت بیش از پیش مدیون نگاه های سکولاریستی و غیر دیندارانه است. غمگینانه هرچه جوامع «انسان محور» تلاش می کنند تا ارزش های اخلاقی را به یک نقطهء مشترک برسانند به همان اندازه «دین مداران» در تلاشند که نتایج حصول به این استاندارد سازی را مخدوش نمایند. آنها، در اين راستا، و با استناد به آموزه های دینی مورد نظر خویش، نگاهی جانبدارانه به مصادیق اخلاقی می افکنند .
اما اصرار بر استخراج اخلاق از آموزه های دینی، آن هم در عصر عقلانیت فزاینده و انبوه متدهای پوزوتیویستی، بسیار غیر منطقی است. به علاوه که ما اکنون در هزاره ای زندگی می کنیم که، به واسطه تکثر علم و دانش، هزاران پیامبر زمینی از دل تعاملات اجتماعی ظهور کرده اند که قطعاً بهتر می توانند بشر را به دایرهء اخلاقیات اچتماعی سوق دهند.
نگارنده بر این باور است که در دنیای معاصر آموزه های دینی نه تنها نمی توانند منشا اخلاق گرایی گردند بلکه منشا بی اخلاقی تام در فضای کنونی گشته اند. براستی آیا جوامع اروپایی فاقد ارزش های اخلاقی اند یا جوامع دینداری چون ایران، افغانستان و پاکستان؟ آیا بشر در قرون قبل زندگی اخلاقی بهتری از انسان امروزی داشته است؟ تاریخ بهترین گواه بر این ادعا است که اخلاق در دوران معاصر به مراتب بیشتر قابل درک است. افزون بر اين، آیا مصداق های اخلاقی را فقط باید در چگونگی روابط جنسی جست یا اخلاق ابعاد وسیع تری را در بر می گیرد؟ متأسفانه بسیاری از دوستان همواره از دریچهء ارزش های سنتی و کهنی که امروزه به عنوان «ضد ارزش» تلقی می شوند به پدیده های اجتماعی می نگرند؛ و این در حالی است که اول شرط هر پژوهشی دل کندن از قضاوت های شخصی مبتنی بر ارزش مداری های عرفی جامعهء خویش است.
و اما حرف آخر:
قطعاً احترام به حقوق شهروندی، تساوی بین زن و مرد، احترام به قواعد حقوقی، حس نوع دوستی و وظیفه شناسی ... و ده ها مقولهء اخلاقی دیگر ـ که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته به طور نسبی رعایت می گردند ـ ناشی از نگرش دینی به اخلاق نیست بلکه برداشت های انسان مدارانه ای که فارغ از بار مذهبی است موجبات این رویکرد را فراهم آورده اند. براستی کدام جامعهء دین مداری می تواند ادعا کند که اخلاقیات انسانی بهتر در آن رعایت می شود؟ آیا چند همسری و انسجام روابط خانودگی که بر اساس نیازهای مالی – جنسی، و بر اساس ضرورت های غیر احساسی و غیرعاطفی، شکل گرفته و از آن به عنوان «خانوادهء سنتی» نام برده می شود، نماد اخلاق گرایی است؟
آيا بهتر نیست که جامعهء در حال دگرگونی ایران را، که مشغول عبور از مرز های متافیزیکی است، به سوی اخلاقيات انسان مدارانه سوق دهیم و نه در جهت رجعت به سنت هایی که جز واپس گرایی چیزی برایمان به ارمغان نیاورده اند؟
http://ghalamerooz.blogspot.com/2011/09/blog-post_1619.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |