|
جمعه 14 مرداد 1390 ـ 5 اگوست 2011 |
ماموت های عصر یخبندان سیاست: موانع استقرار دموکراسی
عباس خرسندی*
بیش از یکصد سال است که مبارزات سیاسی در ایران در حوزه های متفاوت سیاسی و با بضاعتی اندک و بدون نتیجه گیری در حال سپری شدن است. در هر دوره ای جرئیات سیاسی دارای خطوط قرمزی بوده که بر اساس آن، یا واکنش های حاکمیت های سیاسی و معادلات قدرت های منطقه ای و بین المللی با نگرش های محدود خود آنرا ترسیم کرده اند، بنا براین، حد توان سیاسی آنها بدلایل عدیده همان بوده است که از مرز خود فراتر نروند.
در مراحلی بسیار، محتوا و کیفیت و اعمال برخی از جریانات اپوزوسیون، خروج از دوران استبداد را با مانع اساسی تر و سخت تر از خود حکومت ایجاد کرده است. چنین موجودیت و هویتی از اپوزوسیون تا کنون نتوانسته است در چشم اندازخود به برداشتی ملموس از واقعیت ها و رویدادها دست یابد و در جهت تغییرات اساسی گام بر دارد. اگرچه این قالب، از ویژگی ها ی دوران پر تلاطم استبداد سیاسی در ایران ( در حاکمیت سیاسی و در اپوزوسیون ) است ، اما وظایف اپوزوسیون، بویژه دموکراسی خواهان سکولار و ملی تسلیم طلبی مطلق در مقابل وقایع و حوادث تاریخ کنونی در سطح ملی و بین المللی نیست.
متاسفانه گرچه مردم ایران بدلیل حضور استبداد دائمی و اعمال سیاست های جهانی نتوانسته اند خود را از ویژگی های یک جامعه توده ای چندان دور کنند، اما محصول جنبش کنونی (خرداد 88) که با مطالبات دموکراسی خواهانه و سکولار و حذف روحانیت (مرگ بر خامنه ای) به میدان آمده است احیای استبداد و یا پذیرش سهل صاحبان قدرت و تزویر و محکومیت در مقابل سیاستهای جهانی نیست. با این اوصاف تا کنون جامعه ایران بدلیل ویژگی تاریخی همواره همراهی با استبداد را تجربه کرده است.
به نوشته یکی از جامعه شناسان ایران (علیرضا قلی): جامعه ایرانی در حالت عادی، امثال سالارها، آصف الدوله ها، وثوق الدوله ها و میرزاآقاخان ها را تولید کرده است و اگر استثنائاً و اشتباهاً اشخاصی مثل قائم مقام فراهانی یا امیر کبیر پا به عرصه فعالیت می گذاشتند، این فرهنگ بسرعت رفع اشتباه میکرد و در فا صله یکی دو سال این بزرگان را میکشت...
این ویژگی های دوران استبداد، فقدان انگیزها، انفعال قوه تشخیص، بی هدفی و فقدان میدانی برای هم اندیشی درمقابله با استبداد است، پدیده ای که هیچگاه بصورتی جدی به آن نگاه نشده است. این بی حمیتی و بی اندیشگی درجامعه سیاسی ایران دارای نماد و نمود بیشتری است. کافی است کمی به عقب و به تاریخ گذشته نگاهی بیندازیم
از زمان مشروطیت به این سو، اندیشه ای که بتواند راه حلی برای خروج از بن بست استبداد سیاسی ایران معرفی نماید هیچگاه طرح نگردیده است. در طول دهه های گذشته از تمامی جمعیت ها و نیروها در حوزه سیاسی حکومت و بیرون از آن، با شعارهای ایدئولوژیک، از دینی گرفته تا شبه دینی، ضد دینی و جریانات سیاسی مستقر در حکومتهای گذشته با شعارهای مدرنیسم، هیچ کدام پاسخی به این سوال نداده اند که چرا تمام تاریخ زمامداری حکام ایران همراه با فساد و تباهی بوده است؟
پروسهء تلاش های سیاسی در ایران (حکومت و اپوزیسیون) در هر دوره ای با دریوزگی سیاسی و وامگیری اندیشه و الگو پردازی های بی قافیه بوده است بجز آنکه بخود مردم، مسائل ملی و مسائل کشوری بیندیشند. خیانت های سال های طولانی و پیشقراولی همراه با تایید سیاست های ضد ملی از سوی شرق و غرب، همسایه و نا همسایه، همگی حکایتی تلخ از ناکامی مردم ایران در پرتو مشاطه گری های سیاستمداران عصر ناکامی بوده است تا بدانجا که مردم خود به پیشباز استبداد می شتافتند. در بزنگاه هایی که گریز از آزادی هنر انقلابی محسوب می شد غالب و مغلوب حوزه سیاسی – اجتماعی با شعارهای آزادی خواهی و استقلال و پارلمانتاریسم، حاکمیت استبداد را بر کشور تحمیل می کردند.
رقابت در خیانت به کشور در حوزه سیاسی تا کنون رسم دیرین بوده است و بی تدبیری سیاسی بویژه اپوزوسیون در هر شرایط تاریخی توانسته و می تواند به این پروسه دامن بزند. منتسکیو علاوه بر دخالت عوامل دیگر در تثبیت و سلطه استبدا به نقش عمیق نیروهای سیاسی در بی تدبیری و بی عملی در تداوم استبداد تاکید بسیاری دارد.
قاجار در ازای بقای حکومت خفت بار خود، سرزمین های وسیعی از ایران را همراه با مردمانش به شوروی سابق (روسیه) بفروش رساندند، باج های کلان از ثروت بی صاحب ایران به انگلیس ها پرداختند، به غرب خراج پرداختند، و امیرکبیر را کشتند و هنگامی که در چارچوب قانون اساسی مشروطه درج گردید که مجموعهء قوانین باید با صلاحدید چند مجتهد کم دانش به اجرا در آید، معنی اش آن بود که فاتحهء مشروطه را خواندند، و روحانیت در کنار سلطنت مطلقه قاجار به بقای سیاسی خود مدد رساند. سلطنت مطلقه نیز بدون یاری صاحبان دین قادر به تمدید حیات سیاسی خود نبود. در اینجا تنها نمادی از مشارکت صوری مردم یعنی مجلس باقی ماند. نمادی که قهرمانان تاریخ مشروطه آذربایجان (ستار خان و باقر خان) در تهران را در آخرین روزهای ببار نشستن مبارزات همه مردم ایران، خانه نشین کرد و اهداف مشروطیت در میان خیانت های ساستمداران حاکم گم شد. در هنگامهء مبارزات مصدق در دفاع از ثروت ملی نفت و پس گرفتن آن از انگلستان، توده ای ها در تقسیم نفت شمال بسود بیگانگان (شوروی سابق) در مقابل مصدق خیانت کردند، بقایی، مکی از سویی وکاشانی ها و همپالگیهای روحانی خود فروخته درمقابل پس گرفتن ثروت ملی نفت در خدمت به انگلیس در مقابل مصدق یقه درانی کردند و..... همه در پی خیانت بودند تا مصدق نیز همانند فراهانی ها ، امیرکبیر و... بخاطر دفاع از منافع ملی و خدمت به کشورش در زندان ایران محبوس بماند. تاریخ کشور ما همواره تاریخ محکومیت خدمتگذاران در مقابل خیانتکاران بوده است.
با ظهور جمهوری اسلامی در عرصه سیاسی ایران مسئله ضدیت با منافع ملی صد چندان شد بر باد دادن ثروت ملی و حتی سرزمینی (دریای خزر ) توسط حکام سیاسی این نظام بعنوان رشوه به کشورهای آسیای مرکزی و روسیه از یکسوو باز گشودن درب های خروج ثروت بسوی کشورهای اروپایی و چینی، باج دهی به صغیرترین کشورهای جهان برای کسب اعتبار سیاسی، تکرار داستان خیانتهای سیاسستمداران تاریخ گذشته است.
شرایط واقعاً موجو د
عبارات زیر از جامعه شناس معترض به جامعه وتاریخ ایران علی رضا قلی است که بیانگر عیوب و فقر اخلاق سیاسی و درد فرهنگ استبداد حل ناشده ایرانیان هم در حاکمیت سیاسی و هم در نیروهای اپوزوسیون مخالف است: "ایرانیان در صحنه های بین المللی زمانی خواهند توانست با تمام جنبه های عقب ماندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مبارزه کنند که با یکی از چهره های مهم عقب ماندگی که همین نوع " مبارزه سیاسی" است مبارزه کنند".
غم انگیز است اما واقعیت دارد، فرهنگ سیاسی ایران دچار درماندگی حاصل از استبداد و فرسودگی اندیشه های سیاسی و ناتوان از یافتن راه حل های سیاسی و آویختن بر قدرت های دیگر جهت تکرار خیانت هایی است که تا کنون بصورت مکرر خسران عظیمی برای کشور و مردم ما پدید آورده است. بدیهی است قدرت های جهانی آن حاکمیتی را می پسندند که منافع آنان را بر منافع ملی کشور خودشان ترجیح دهند، این آن دلیل روشنی است که چگونه استبداد مذهبی توانسته است تا کنون در کشور ما تداوم یابد. اگر قرار بر تاراج کشور باشد دیگر چه تفاوتی می کند که جمهوری اسلامی آنرا به حراج بگذارد و یا مثلاً یک تکنوکرات مزدور و یا یک نظامی فاسد؟! تا کنون بخش هایی از اصلاح طلبان حکومتی از سویی، مخالفان و به اصطلاح اپوزیسیون شناخته شده و ناشناخته از سوی دیگر در مسیری قرار گرفته اند که در ازای تعهداتی معنی دار به کشورهای سود جو در کسب قدرت سیاسی آنها را یاری رسانند. در اینجا می توان با جرأت تایید کرد که بین حاکمان دینی سیاسی و بخش هایی از اصلاح طلبان و اپوزیسیونی که در جهت تداوم و حفظ یک نظام فاسد تلاش می کنند از نظر ماهوی تفاوتی وجود ندارد. انگار تاریخ درسی به هیچ کس نیاموخته است که این "نوع سیاست" از یکصد و هشتاد سال پیش سهل است از سیصد سال گذشته تاکنون کشور را تجزیه و به چند پارگی کشانده و مردم ایران را در سخت ترین شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار داده و در واقع جامعه ایران را فلج کرده است. فاجعه جمهوری اسلامی محصول همین نوع مبارزهء "سیاسی" (=مماشات) است. تاکنون جمهوری اسلامی علیرغم هیاهوی تبلیغاتی رسانه های غرب و شرق در قدرت مانده است و مورد تهدید جدی قرار نگرفته است، و چرا نتواند با کمی تعدیل و دست کشیدن از یاغیگری در سیاست های منطقه ای و بین المللی ادامه حیات دهد؟!
بر اين اساس پرسش های اساسی چنين اند: چگونه باید از معضل تاریخی این شکل از مبارزه سیاسی (مماشات با استیداد و بیگانگان) از دالان استبداد خارج شد اما تن به خیانت دگر باره نداد؟ اگر بین کشورهای قدرتمند و تغییر حاکمیت سیاسی رابطه ای وجود دارد، چگونه باید این رابطه را به نفع منافع ملی خود حل نمود؟ و آیا باید به نقش جامعه و جنبش مردم ایران که نسبت به سرنوشت خود به آگاهی نسبی رسیده اند اهمیت داد؟ آیا در رابطه با اهمیت نقش جامعه در سطح تعیین کنندگی نباید هم اندیشی قابل فهمی وجود داشته باشد؟!
اگر اعتقاد داشته باشیم که جنبش مردم ایران که از 18 تیر 78 با جنبش عظیم دانشجویی شروع شده و در خرداد 88 به یک پتانسیل عظیم اجتماعی تبدیل شده، منشاء تغییرات اساسی، آزادی و حاکمیت مردم و در راستای استقرار عدالت است، بنا بر این، به حهت اهمیت اعتبارسیاسی و اجتماعی و حفظ منافع ملی و حفظ کشور، ایجاد نیروی فکری و مادی ملازم با استقرار دموکراسی از ضرورت ها محسوب می شود، تنها در این فرایند است که نیروهای جنبش در آرایش منطقی، به تاثیر گذاری منطقی نیز دست میابند.
اکنون که آغاز دوران ذوب یخبندان سیاسی ایران فرا رسیده و قرار است که دموکراسی و آزادی ارمغان مبارزات سیاسی و مدنی باشد، پشتوانه فرهنگی- اجتماعی – سیاسی آن چیست؟ کدام نیروها و با چه پتانسیلی باید ترغیب شوند تا زمینه ساز پشتوانه ای گردند که باعث تکرار خیانت نگردیده و شرمساری دگر باری را برای مردم ایران در مقابل تاریخ و جهانیان پدید نیاورند.؟!
هر جنبشی اندیشه ونیروهای خاص خود را داراست و عدم تعلق هرطیف سیاسی دیگر نسبت به آن جنبش، وا کنشی معکوس و باز دارنده ایجاد میکند.
بر اساس تجربیات جهانی، پشتوانه هر جنبش دموکراتیک را آگاهی و صداقت نسبت به دموکراسی و نیروهای هدایت کننده دموکرات آن تشکیل میدهد. علت شکست تحولات مترقی گذشته، علاوه بر موانع مداخلات بیگانه و خطاهای بسیاری از سیاسیون ایرانی، عدم حضور نیروهای خاص جنبش و حضورفعال و محوری نیروهای غیر متعلق به آن جنبشها بوده است. برای مثال حضور روحانیت در جنبش مشروطیت چه نتیجه دیگری میتوانست ببار آورد؟! نه جنبش مشروطیت در پروسه استقرار، نیروهای خاص خود را تثبیت کرده بود ، نه جنبش ملی کردن نفت که تنها برای مصدق و یارانش مفهوم درست ملی داشت دارای حامیان گسترده صادقی بود، ونه انقلاب 57 که قرار بود بنای یک جمهوری را پایه ریزی نماید نیروهای اصلی و دموکرات خود را پرورش داده بود. هر اندیشه تغییر در متحول کردن جامعه، نیاز به شرایط ویژه و اپوزوسیونی با مشترکات همسو دارد که شرایط جامعه و موقعیت خود را درک نماید. بنا بر این تشخیص ماهیت اپوزیسیون در گرو ماهیت جنبشی است که ایجاب آنرا ترغیب میکند، یعنی اپوزیسیونی از جنس اصل جنبش و نه دگرسان. آنچه تا کنون از برآیند تحولات جنبش ضد استبدادی مردم ما بر آمده است این است: دموکراسی در مقابل استبداد، سکولاریسم در مقابل حکومت دینی، حقوق بشر در مقابل حقوق الهی و آسمانی. بدون درنظرداشت این مطالبات اساسی، تصور تغییرحاکمیت بشیوه ای اساسی که ساختاردموکراتیک را بدنبال داشته باشد غیر ممکن است.
اتحاد عرضی و وحدت گرایی عمودی
گسست اجتماعی با اعمال سیاستهای تفرقه افکنانه جمهوری اسلامی در جامعه ایران وسیع است، دموکراسی خواهان سکولار در پیوستگی با جنبش به تلاشهای زیادی نیاز دارند تا بتوانند بخشهای از هم گسیخته اجتماعی را بهم پیوند دهند. برای اپوزوسیون جدا از جنبش و نیرو های محرکه درونی که در خارج از کشور بدنبال پیدا نمودن راه حل برای شکستن بن بست سیاسی در داخل کشور است این امری محال است. جنبش دموکراسی خواهی در سطح محدود خارج پاسخگوی نیاز تغییرات اساسی در حوزه سیاسی درون کشور نیست و باید گستردگی فعالیتها از سطح محدود همگرایی به سطح فراگیر واگرایی تحول یابد. نیاز این حرکت ایجاد فضا برای همپوشانی لایه های اجتماعی و سیاسی و مشارکت انها در تعیین سرنوشت در سطحی ملی است. اگر اپوزوسیون دموکراسی خواه و سکولار خارج از کشور، ویژگی جامعه ایران را نادیده انگارند، خود را با اپوزوسیون مردمی داخل کشور و جنبش مردم ایران پیوند نزنند نسبت به تقاضاهای سیاسی- فرهنگی- اقتصادی جامعه ایران که تا کنون در گلو مانده است بی تفاوت بمانند، و خود را برای استقرار دموکراسی بشیوه اصولی آماده ننمایند، خود به مانعی در استقرار دموکراسی تبدیل خواهند شد.
پیوند دموکراسی خواهان سکولار جهت احیای حقوق مردمان ایران با ایجاد اتحاد عرضی و با همبستگی تمامی نمایندگان جریانات سیاسی–اجتماعی و مدنی، نمایندگان جنبشهای مختلف اجتماعی نظیر جنبش دانشجویی، زنان، معلمان، کارگران، جنبش اقوام و نهادهای مستقل از نظام حکومتی با اعتقاد به استقرار حاکمیتی دموکراتیک مبتنی بر خواست و اراده همه مردمان ایران کسب میشود. ساختار اتحاد عرضی مردم و نیروهای دموکراسی خواه سکولار در ایجاد همبستگی مانعی اساسی بر سر راه وحدت گرایی عمودی است. وحدت گرایی که براساس بینش حاکمانه، از بالا، بدون پیوند با پایگاه اجتماعی و و مشارکت مردم و نمایندگان طیفهای سیاسی و اجتماعی تنها با طرح خود آلترناتیوی! این تصور را القاء میکند که میتواند یک تغییر اساسی سیاسی را ساماندهی نماید. حتی اگرآبشخور وحدت گرایی عمودی بیگانگان و جریانات غیر مردمی نباشد قطعا تفکری غیر عامدانه در مسیر احیای استبدادی دیگراست که باید تنها در خدمت تامین منافع کشورهای قدرتمدار قرار گیرد.
فراموش نکنیم عدم اتحاد و همبستگی ملی بین نیروهای سیاسی و مردم ایران زمین تا کنون باعث از دست دادن سرزمین و ثروتهای ملی بدست حاکمیتهای مستبد و به اصطلاح مقتدر و مبتنی بر نظامیگیری و وابسته و با مداخله کشورهای بیگانه صورت پذیرفته است حکومتهایی که برای مردم هیچ نقشی قائل نبوده اند. اکنون این سرزمین باید ثبات، امنیت و نگاهبانیش را ازطریق و توسط خود مردم ایران تضمین نماید و ضمانت آن نیز با مشارکت تمام مردم ایران در دفاع، حفاظت و اداره کشور و حفظ منافع ملی کشوردر یک کنگره سراسری و ملی به سرانجام برسد. گذار از جمهوری اسلامی نه توسط حکومتهای دگر ساخته و خود کامه و فاسد به هربهانه ای و یا هر آلترناتیو غیر مردمی با هر هزینه ای، بلکه با تکیه بر قدرت مردمی وجنبش سیاسی – مدنی -اجتماعی که منشاء و منبع تحمیل اراده مردم بر هر معادله داخلی، منطقه ای و بین المللی است باید صورت پذیرد. این اراده ملی اگرهمانند کنگره های ملی برخی کشورهای پیروزمند، در کنگره ملی و سراسری ایرانیان تجلی یابد قطعا بر هر مانعی فائق خواهد آمد.
* عضو همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |