|
دوشنبه 3 مرداد 1390 ـ 25 ماه جولای 2011 |
انتخابات؛ روشنفکری یا اصلاحطلبی؟
اکبر گنجی
گفت و گوهای اخير پيرامون شرکت يا عدم شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی تا حدودی به تندی گراييده و احساسات تند جايگزين بحث استدلالی شده است.
اين امر دلايل متعددی دارد که بايد به تک تک آنها به طور مستقل پرداخته شود. مقاله حاضر ناظر به يکی از آن علل است. به نظر می رسد، اين نزاع تا حدود زيادی معلول ناديده گرفتن يک تمايز و تفکيک مهم است: تفاوت "روشنفکر قلمرو عمومی" از "فعال سياسی حزبی و سازمانی".
در طلب قدرت سياسی
برای در دست گرفتن قدرت سياسی- دولت/حکومت /زمامداری سياسی- بايد حزب و سازمان سياسی تأسيس کرد. احزاب و سازمان های سياسی رقيب يکديگر، برنامه های متفاوت خود را به مردم عرضه کرده و از راه "تبليغات" می کوشند تا نظر مردم را به خود جلب و از رقيب منحرف سازند. هدف پيروزی در انتخابات و ورود به ساختار دولت/ حکومت است. همه چيز تحت الشعاع اين هدف قرار دارد. به گمان اينان، دولت/ حکومت موتور تغيير است و بدون در اختيار داشتن دولت،برنامه ای را نمی توان پيش برد.
روشنفکر قلمرو عمومی به طور کلی بيرون از اين فرايند قرار دارد. او به مسائل و مشکلات عمومی پرداخته و به دنبال حل مسائل و رفع مشکلات است. اما نه از جايگاه دولت/ حکومت، و نه از منظر فعال حزبی/ سازمانی.
فعال سياسی وابسته به حزب و سازمان خود است و در هر شرايطی مواضع گروه خود را توجيه کرده و آن را درست قلمداد می کند. اما روشنفکر قلمرو عمومی رها از چنين وابستگی/ دلبستگی است.
به عنوان مثال، حزب جمهوری خواه و دموکرات آمريکا را در نظر بگيريد. اعضا و طرفداران احزاب ياد شده در هر شرايطی از حزب خود و نامزدهايش دفاع می کنند، اما روشنفکر قلمرو عمومی- مثلاً چامسکی - ممکن است در انتخابات به کانديدای يکی از دو حزب (مثلاً اوباما) رأی دهد، اما از روز بعد انتقاد از سياست ها و عملکرد اوباما را آغاز خواهد کرد. چون او، پادوی سياسی احزاب نيست.
روشنفکر قلمرو عمومی از اوباما انتقاد می کند که در دورهء جورج بوش قاطعانه می گفت حمله نظامی به يک کشور خارجی بدون مجوز کنگره غير قانونی است، اما خود بدون مجوز کنگره در حملهء نظامی به ليبی شرکت کرد و پس از گذشت سه ماه نيز اقدام به کسب مجوز از کنگره نکرد. تهاجم نظامی به ليبی نه تنها بشر دوستانه نبود، که موجب افزايش قتل عام غير نظاميان شد. روشنفکر قلمرو عمومی سياست حمايت يکجانبه دولت آمريکا از دولت اسرائيل را به نقد می کشد.
در ايران، تفاوت برخورد آيت الله منتظری و چپ ها (اصلاح طلبان بعدی) با دولت/ حکومت در سه دهه اول جمهوری اسلامی اين تمايز را به خوبی نمايان می سازد. مسأله آيت الله منتظری ماندن در قدرت و رهبر شدن تحت هر شرايطی نبود. به همين دليل در برابر قتل عام زندانيان و شکنجه آنان ايستاد. به همين دليل در برابر آيت الله خمينی و آيت الله خامنه ای ايستاد.
صدق معرفت شناختی
روشنفکر قلمرو عمومی به دنبال تقرب به حقيقت (صدق معرفت شناختی) است، اما حقيقت برای فعال سياسی حزبی/ سازمانی دارای چندان اهميتی نيست. روشنفکر حقايق مکشوفه را به زبان ساده در اختيار مردم می نهد، اما سياستمداران لزوماً چنين وظيفه ای بر دوش ندارند و بعضاً حقايق را مخفی می سازند. به چند مثال زير توجه کنيد:
نمونه الف- قتل عام زندانيان سياسی در تابستان شصت و هفت به حکم آيت الله خمينی صورت گرفت. روشنفکر قلمرو عمومی اين حقيقت را بر ملا می سازد، اما فعال سياسی حزبی/ سازمانی به دو روش ضد حقيقت عمل می کند. يا منکر نقش آيت الله خمينی در آن جنايت شده، و يا با طرح اين مدعا که روشنگری در اين زمينه به مصلحت نيست، زيان آور است، حقيقت را قلب می کند. چرا؟ می گويند بيت امام با ماست، اگر بگوييم آيت الله خمينی و احمد خمينی جنايتکار بوده اند، آنها ما را رها ساخته و از رقيب ما حمايت به عمل خواهند آورد. برای ورود به نظام سياسی و تسخير قوهء مجريه و مقننه بايد "امام" در جبههء ما باشد، نه جبههء رقيب. با "امام راحل" و طلايی قلمداد کردن دوران او می توان دوران پس از او را دوران آغاز بدی ها وانمود کرد.
نمونهء ب- اکبر هاشمی رفسنجانی نظريه پرداز سرکوب های دههء اول انقلاب بود. بسياری از مخالفان در خارج از کشور و گروهی از آنان در داخل کشور در دوران هشت سالهء رياست جمهوری او به وسيلهء وزارت اطلاعات به قتل رسيدند. آقای رفسنجانی گفته است که علی فلاحيان را هيچ کس به من تحميل نکرد و او کارهايش را با من هماهنگ می کرد. روشنفکر قلمرو عمومی اين حقايق و حقيقت های ديگر پيرامون آقای رفسنجانی را به اطلاع مردم می رساند. اما فعال حزبی/ سازمانی از دو طريق ضد حقيقت عمل می کند. يا سابقهء آقای رفسنجانی را دگرگون کرده و تمام اين واقعيات را از زندگی او حذف می کند، و يا مدعی می شود که سخن گفتن پيرامون اين حقايق به مصلحت نيست. چرا؟ چون ما به حمايت او احتياج داريم. چرا؟ چون ما می خواهيم با حزب او (کارگزاران سازندگی) ائتلاف کنيم و نمی توان همزمان حقيقت آقای رفسنجانی را برملا کرد. گروهی طی دو سال گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی را به عنوان شخصيتی دموکرات و حلال مسائل گذار به دموکراسی قلمداد و تبلغ کرده/ می کنند. آيا اين حقيقت است يا آگهی تبليغاتی؟
نمونهء ج- رژيم جمهوری اسلامی، چه نوع رژيمی (استبدادی يا دموکراتيک) است؟ آيا ولايت مطلقه فقيه- مهم ترين ميراث سياسی آيت الله خمينی و اصل 57 قانون اساسی جمهوری اسلامی- با دموکراسی سازگار است يا ضد دموکراتيک و ناقض حقوق بشر است؟ روشنفکر قلمرو عمومی به صراحت اين حقيقت که "جمهوری اسلامی استبداد دينی است" و "ولايت مطلقه ی فقيه مادام العمر برساخته ای ضد دموکراتيک است که راه به دموکراسی و حقوق بشر و آزادی نمی دهد" را اعلام می کند. اما فعال سياسی حزبی/ سازمانی در اينجا نيز حقيقت را وارونه جلوه می دهد. محمد خاتمی بارها گفته است که جمهوری اسلامی هيچ بديل دموکراتی ندارد، بزرگ ترين دستاورد مردم ايران در طول تاريخ است، امام خمينی رهبر اصلاح طلبی و مردم سالاری دينی بود و اگر به نظرات امام عمل شود، مسائل رفع و مشکلات حل خواهند شد.
صدق اخلاقی
آقای خاتمی حکومت جمهوری اسلامی را بزرگترين دستاورد مردم ايران در طول تاريخ میداند و معتقد است که اين حکومت هيچ بديل دموکراتی ندارد
روشنفکر قلمرو عمومی بايد راستگو (صدق اخلاقی) باشد. اما دروغ گويی، بعضاً، به ضرورتی سياسی تبديل می شود. به عنوان نمونه به نامزدی انتخابات در جمهوری اسلامی بنگريد. اصلاح طلبان در انتخابات کانديدا شده و خواهند شد. مطابق ماده 28 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی نامزدها بايد دارای شرايط زير باشند: "اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی ايران" و "ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولايت مطلقه فقيه".
در زمان ثبت نام در وزارت کشور برگه ای به آنها می دهند تا پر کنند. اعتقاد (التزام نظری) و التزام عملی به قانون اساسی و اصل مترقی ولايت مطلقه فقيه دو پرسش مهم آن پرسش نامه است. اگر بنويسند قبول نداريم، به طور طبيعی در همان گام اول به وسيلهء وزارت کشور رد صلاحيت می شوند. تمامی اصلاح طلبان نامزد شده به اين دو پرسش پاسخ مثبت می دهند. آنان که اين دو اصل را قبول نداشته اند، طبعاً دروغ گفته اند.
از سوی ديگر،اگر به قانون اساسی و اصل مترقی ولايت مطلقه فقيه التزام نظری (اعتقاد) و عملی داشته باشند، سخن گفتن از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر دروغ خواهد بود. فعالين سياسی ای که صادقانه بگويند به ولايت فقيه اعتقاد ندارند، تا ابد از نامزدی در هرگونه انتخاباتی در جمهوری اسلامی محروم خواهند شد. دروغ گويی شرط لازم ورود به قلمرو دولت/ حکومت در ايران است.
به شعار "انتخابات آزاد" به عنوان نمونه ای ديگر توجه کنيد. انتخابات آزاد و قابل قبول يکی از شروط سه گانهء محمد خاتمی است. انتخابات آزاد و قابل قبول چگونه انتخاباتی است؟ آيا کليهء مخالفان حق دارند در چنان انتخاباتی نامزد شوند؟ قانون انتخابات جمهوری اسلامی کليهء مخالفان را از داوطلب شدن محروم کرده است. پس انتخابات محدود به خودی های معتقد به اسلام، امام خمينی، جمهوری اسلامی، قانون اساسی و ولايت مطلقهء فقيه و مصداقش است.
داوطلبان باور و التزام خود را به اين موضوعات اعلام می دارند. اما شورای نگهبان بايد از طريق "نظارت استصوابی" صلاحيت نامزدها را "احراز" کند. تعداد زيادی در اين مرحله رد صلاحيت می شوند. پرسش: آيا انتخابات با نظارت استصوابی، انتخابات آزاد و قابل قبول است؟ از سوی ديگر، مطابق ماده 30 قانون انتخابات افراد زير از داوطلب شدن محرومند: "وابستگان تشکيلاتی و هواداران احزاب، سازمان ها و گروه هايی که غيرقانونی بودن آنها از طرف مقامات صالحه اعلام شده است" و "کسانی که به جرم اقدام عليه جمهوری اسلامی ايران محکوم شدهاند".
می دانيم که تعداد زيادی از فعالين سياسی بی گناه پس از انتخابات رياست جمهوری 88 بازداشت و به حبس های طولانی به اتهام های واهی محکوم گرديدند. بسياری از آنها را به جرايم امنيتی محکوم کردند. به همين دليل آنها نمی توانند در انتخابات نامزد شوند. آيا انتخاباتی که اين آزادمردان را از داوطلب شدن محروم می کند، انتخابات آزاد و قابل قبول است؟ اما نکتهء ديگری هم وجود دارد. نهضت آزادی، ملی- مذهبی ها، جبههء مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی را هم به وسيله دادگاه های نظام غير قانونی اعلام کرده اند. آيا انتخابات بدون نامزدی اعضای اين احزاب، انتخابات آزاد و قابل قبول است؟
روشنفکر قلمرو عمومی به راحتی به اين پرسش ها پاسخ می گويد. آنان انتخابات های جمهوری اسلامی را به دلايل عديده ناآزاد، غير رقابتی، ناعادلانه، متقلبانه، ناموثر و غير قابل قبول به شمار می آورند، اما فعال سياسی حزبی/ سازمانی نمی تواند چنين موضعی اتخاذ کند.
سياستمدار، اگر نخواهد اخلاق را به هيچ بگيرد، می کوشد تا دروغ گويی را بر مبنای پيامد های خوب آن اخلاقاً موجه کند. حتی اگر فرض کنيم که ممکن است تحت شرايطی دروغ را بر مبنای مصلحت مهم تر اخلاقاً توجيه کرد، روشنفکر هرگز نبايد حاضر باشد به دنبال مصلحتی برود که مستلزم سخنان کاذب باشد. برای روشنفکر حقيقت و گسترش حقيقت از ارزشهايی است که نبايد فدای هيچ مصلحتی شود.
اصل تنظيم کننده و اصول موجه ساز
ورود به دولت/ حکومت/ زمامداری سياسی اصل تنظيم کنندهء احزاب و سازمان های سياسی است. اما راه های ورود کاملاً بسته اند. حال چه بايد کرد؟ به گفتهء اصلاح طلبان همفکر محمد خاتمی:
اولاً: هيچ طرح بديلی جز طرح آقای خاتمی برای باز کردن فضای سياسی وجود ندارد.
ثانياً: شرکت در انتخابات تنها راه سياست ورزی در ايران است.
ثالثاً: اگر همچون جبهه ملی در زمان شاه عمل کنيم- يعنی سياست صبر و انتطار در پيش گرفته و در انتخابات شرکت نکنيم- همچون جبهه ملی برای هميشه از قلمرو دولت/ حکومت حذف خواهيم شد. چون در ايران رژيم برای نامزد شدن نه تنها ناز شما را نمی کشد، بلکه از عدم نامزد شدن شما بسيار هم خشنود خواهد شد. سرنوشت جبهه ملی و نهضت آزادی بهترين مثبت مدعای ماست.
رابعاًً: روشنفکران قلمرو عمومی هيچ راه حلی برای اين مسأله ندارند.
نتيجه
افرادی که به سياست های اصلاح طلبی مد نظر آقای خاتمی می تازند، ابتدا بايد روشن سازند که از کدام مقام با او و سياست هايش مخالفت می ورزند؟ از موضع روشنفکر قلمرو عمومی يا از موضع فعال سياسی؟ برای اينکه احکام اين دو متفاوتند.
از سوی ديگر، بهتر است فعالين سياسی حزبی/ سازمانی خود را روشنفکر ننامند تا ديگران از آنها توقع روشنفکرانه عمل کردن نداشته باشند. تمايز اين دو و تفکيک نقش های اين دو واجد اهميت است. زمامداری سياسی هم مهم و خوب است.
در عين حال، می توان از موضع سياسی هم با اصلاح طلبی مد نظر آقای خاتمی مخالفت کرد. در اين صورت بايد ناکارآمدی/ نتيجه بخش نبودن و زيان های آن گونه اصلاح طلبی را نشان داد و طرح های بديل پيشنهاد کرد.
منبع: سایت بی بی سی
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |