بازگشت به خانه

دوشنبه 13 تير 1390 ـ  4 جولای 2011

 

نظری از اشکان رضوی        نامه ای از جمال درودی

نامه ای به دکتر محمد علی مهر آسا

اديب برومند

 

جناب آقای دکتر محمد علی مهر آسا

نخست باید از حسن نیت و وجدان بیدار و آگاهی های درستی که از پیشینه ی جبهه ملی و سامان دهندگان آن دارید سپاسگزاری کنم و بگویم نمایندگان واقعی جبهه ملی در خارج از کشور امثال شما هستید که زیر تاثیر هوچی گری های افراد بی ارزش و مامور تخریب قرار نمی گیرید و به حقایق، بادیده دقت می نگرید. البته از این موضوع هم آگاهید که برهمزنان یک جمع متشکل و سابقه دار،  از در دلسوزی وارد می شوند و به عنوان علاقه مندی تیغ به روی خدمتگزاران اصیل می کشند. تاریخ در حال تکرار است. جناب عالی زمان زنده یاد دکتر مصدق را فراموش نکرده اید که افرادی به روی مصدق ایستادند که در سایه او بالیده و به نام و نشانی والا ولی کاذب رسیده بودند وبا اظهار علاقه به نهضت ملی، مخالفت خودرا با وی آغاز کرده، چه به روز آن بزرگ مرد تاریخ آوردند؟

فرموده اید چرا مخلص به این مطالب دروغ و مغرضانه که از طرف بی شرمان و دروغزن ها منتشر می شود پاسخ نمی دهم. لازم است خاطر سرکار را متذکر شوم که یک نوبت به مصاحبه آقای دکتر مهمنش مستدلاً پاسخ داده ام و آقای دکتر موسویان، رئیس هیئت اجرائیه، مفصل تر با ذکر شواهد و دلایل پاسخ یاوه سرایان را نوشته و علت تخاصم آنها را با جبهه ملی بیان کرده و منتشر ساخته اند.

افزون بر این مخلص مدت 68 سال است که قلماً وقدماً در راه مبارزه با فساد و استبداد و استعمار و دفاع از تمامیت و هویت ایرانی کوشیده ام و در داخل و خارج کشور به عنوان یک چهره ی پیشینه دار ادبی و سیاسی شناخته شده ام چنانکه کتاب «سرود رهایی» ام در 600 صفحه نشر یافته و آن تاریخ منظوم و منثور نهضت ملی ایران و پیشگامی های من در این راه مقدس است و کتاب «پیام آزادی» ام که سراسر در حمایت از آزادی و قیام های استقلال طلبانه کشورهای آفریقا و خاورمیانه و آمریکای لاتین سروده شد، به 28 زبان زنده دنیا ترجمه گردیده و دو سال پیش به وسیله خبرگزاری ها، از جمله ایلنا و ایسنا، به همه جا در صدر اخبار روز مخابره شده است. بنا بر این نیازی به پاسخگویی کسانی که مامور ویرانگری و فحاشی و تهمت زنی هستند ندارم. آن هم کسانی که رذالت را بجایی رسانده اند که کلمه مذاکره با مقامات امنیتی را، که به ناچار در جبهه و دیگر تشکیلات سیاسی الزامی و تحمیلی است، سازش وانمود می کنند. در حالی که برای ممانعت از تشکیلات مجدد جبهه ملی اینجانب چند بار از طرف دادستانی انقلاب وعوامل آن احضاروتهدیدشده ولی با محاجه واستدلال وبحث و یادآوری ملی کردن صنعت نفت به عنوان کار مهم جبهه ملی و اظهار این که تاپای جان در این راه ایستاده ام وبا سماجت و شجاعت و قبول خطر به تدریج موفق شده ام این سازمان را سامان داده وارد عرصه سیاسی نمایم. اینک مدت 18 سال است با فرسایش اعصاب، جبهه را از فراز ونشیب ها گذرانده و نگهداری کرده ام حال میفرمایید در پاسخ این گونه افراد بی مقدار جز سکوت چه باید بکنم ؟ همه ی این مخالفت ها برای آن است که با پلنوم کاغذ وپاکتی می خواستند افرادی ناشناس ونا مناسب را وارد جبهه کنند واکثریت را دردست گرفته با یکه تازیهای خود آبروی یک سازمان تاریخی آبرومند را برباد دهند وموفق نشدند پلنومی که بدون کارشناسی وبه نحو سرسری وعدم توافق کامل 7 نفر دست اندر کار، میخواستند انجام گیردعملی نمایند. این کار برای تقلب هم زمینه ی فراوان داشت و به هیچ وجه بر وفق مصلحت جبهه ملی نبود وبارای اکثریت شورا از گردونه خارج شد.

با احترام ـ ادیب برومند

تهران –  4 /4 /1390

*******

واکنشی از اشکان رضوی

در رابطه به اشاراتی که در نامه اديب برومند به او شده است

به نام ايران

شاید به گفته آقای عبدلعلی برومند تاریخ در حال تکرار باشد اما راستی چه چیزی باعث می شود که انسان چنان دچار توهم و خو د شیفتگی شود که خودش برای تعریف از خودش قلم به دست بگیرد و به دیگرا ن نیز فحاشی کند ؟ به کار بردن واژگانی این گونه از سوی کسی خود را را در مقام ادبی کشور می بیند و سخن از ترجمه کتاب هایش به چند زبان دنیا!(اگر چه این کتابها را جناب آقای برومند با هزینه شخصی خودشان به ترجمه رسانده اند نه اینکه کسی از روی علاقه بخواهد چنین زحمتی را متحمل شود به رسم ترجمه تالیفات بزرگان و نویسندگان دنیا)ایشان کدام یک از ویژگیهای بزرگمردی مانند مصدق را در خود می بیند که تلاش می کند تا به دیگران اینطور القا کند که وی بر جایگاه او نشسته است؟ به فرض محال همه ان مسائلی را که شما مطرح نمودید بد خواهان شما با دشمنی عنوان می کنند!؟ شمایی که خود را با مصدق برابر می دانید حتمن باید دانسته باشه که مصدق بزرگ هیچگاه در برابر دشمنان خود چنین واکنش توامان با عصبانیت و فحاشی نشان نداد. مصدق حتا در برابر کشیدن کاریکاتورهای روزانه و تهمت های بسیار هیچگاه عکس العمل نشان نداد و در دوره او حتا یک نشریه مخالف نیز به محاق توقیف نرفت.

اما شما چه؟ در طی دو ماه اخیر از هر امکان و ابزاری برای به سکوت وادار نمودن منتقدان خود بهره جستید و از هیچ کوششی دریغ نکردی تا صدای منتقد خود را خفه کنی؟ از مبارزه با کدام فساد سخن می گویی جناب برومند؟از مذاکره با مقامات امنیتی می گویی آقای برومند یک بار گفتم اب رفته به جوی را نمی شود باز گرداند. این سخنان نیز ره به جایی نمی برد و در ثانی شما از چه قدرتی بر خوردار بودی که بتوانی مقامات امنیتی را مجاب کنی که با جبهه ملی تامل کنند؟ می گوی تاریخ نهضت ملی را برایشان شرح داده ای تو گویی که مقامات امنیتی و عمال رژیم تاریخ نخوانده اند و آگاهی نسبت به نهضت ملی ندارند! آقا سیاست که داستان سرایی نیست !و خاله بازی. مگر فعالان دیگر از شما ناتوان تر بودند که نتوانستند رژیم را مجاب به تامل کنند؟کاش شما این راهاکارهای خردامندانه !خود را حداقل برای برون رفت دیگر فعالان سیاسی از چنبره فشارهای روزمره و جانکاه ارائه می کردید و لطف بزرگی می شد برای ادامه فعالیت این عزیزان. نه زندان رفتن و خانه نشینی و مصادره اموال. شاید بده بستان های اشیاه تاریخی این مرز و بوم با نهاد حکئمتی هم ناشی از همین گفتمان تاثیر گذار شما در طی این سالها بوده است که بی هراسی توانسته اید به این مهم نیز در کنار هدایت و سکان داری جبهه ملی ایران بپردازید؟!آیا جبهه ملی را به گفته خودتان یک تنه تا به اینجا رسانده اید؟ آیا این نادیده انگاشتن جانفشانی های بسیاری از عزیزان دیگر در این سامان نیست؟ شما در طی این سالها کدام هزینه را متحمل شده اید؟ کاش توضیح دهید برای ملت تا سیه روی شود هر که دراو غش بود. معنای هزینه سیاسی را همه فعالین و مبارزین می دانند جناب برومند ادرس اشتباه ندهید. اساسا چه اصراری است که شما بر خلاف خواست اکثریت با تمام توان خود به این صندلی چسبیده ای؟ چه رمز و رازی در این اصرار و پا فشاری شما و یاران سه نفره شما برای ماندن و نشستن در این جایگاه هست؟ چهد قدرت ماورایی در پس پرده این توان و امکان را به شما می دهد که چنین عرض اندام کنید؟ آیا فرزند شما نیز که به صراحت در جلسات متعدد و حتا در حضور خود شما از بی ابرو شدن جبهه ملی توسط شما سخن گفته به بیراه رفته است؟

چرا همچنان تلاش دارید تا با طناب پوسیده دیگران به چاه رفته ودر این وانفسای حیات تیشه به ریشه خویش بزنید؟

پاسخ این معما را من و بسیاری می دانیم اما کاش شرایط به سمتی پیش نرود که ما بخواهیم این معما را برای بسیاران دیگر حل کنیم

کمی به خود بیایید . شما از سویی پیام می دهید برای مذاکره و گفتگو و از سوی دیگر چنین افاضات می کنید.

آقای دکتر فرشاد را از طرف خودتان مامور مذاکره با من نمودی جهت پا در میانی و گفتگو و بی گمان پاسخ من به ایشان را هم میدانید اما یک بار دیگر برای یاران و هم اندیشان دیگر که در جریان نیستم می گویم که پاسخ صریح من این بود که نخست آقای برومند و موسویان و موید زاده از سمت هایی که دارند استعفا داده و کناره گیری کنند سپس من حاضر به گفتگو و مذاکره با آنان خواهم شد و آن هم البته نه در منزل شما بلکه در مکانی که من تعیین می کنم.

این پاسخ چند خطی من به شما بود و دیگر عزیزانی هم که شما با انان تماس گرفتید مخالف گفتگو با شما بودند به جز تنی چند و البته از موضع قدرت نیز با شما گفتگو انجام خواهد. حتمن فراموش کرده بودید که در نخستین نوشتارم خطاب به شما عنوان نموده بودم که من خریدنی نیستم.

حال این چه شوی جدیدی است به راه انداخته ای؟ در پیرانه سری می گویند انسانها سعه صدرشان بالا تر می رود و بخشنده تر و متین تر می شوند اما شما آقای برومند به کدام سمت و سوی می روید؟

هنوز شوک آن پیام دشنام گونه شما به آن کنگره به اصطلاح سازمان های جبهه ملی را ملت فراموش نکرده اند باز درس عبرت نگرفته و به همان مدار ادامه طریق می کنید!؟راستی خودتان فرصت انچه را به عنوان پیام در جایگاه مسئول یک سازمان سیاسی برای یک کنگره سیاسی ارسال داشته اید خوانده اید؟

می دانم عصابی هستید و این عصبانیت شما موجب خارج شدن از اعتدال و اندیشمندی شده است اما کاش مشاوران شما این اگاهی را به شما می دادند که پدر جان  کشتی را کشتی بان دگر لازم است و سکان از دست نا خدا رها شده و باید این کشتی گرفتار در توفان را به سر منزل مقصود رساند و این از عهده شما و یارانتان خارج است پس برای کار را به کاردان واگذارید.

دیروز خبری در رابطه با معمر قذافی می خواندم که برایش حکم بازداشت صادر شده است و مخالفانش تا پشت دروازه های طرابلس آمده اند اما او همچنان بر ماندگاری خویش پا فشاری می کند

این روزها و در طی این ماهها خاورمیانه هر روزش ابستن رویدادی تاریخی بود . سقوط و هزیمت دیکتاتورهای چندین دهه ای ان هم به صورت پی در پی.

دوستی می گفت گاهی در برابر عده ای باید سکوت کرد و گاهی در برابر عده ای ترحم نشان داد و گاهی هم ........

اشکان رضوی

*****

نقدی بر نوشتارآقای دکتر حسین موسویان

جمال درودی، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران

روزها و ساعت ها با خود جدال داشتم. که چه باید کرد!؟ آیا وظیفه دارم که به نوشتار آقای دکتر موسویان پاسخی دهم..؟ یا نه..؟ مسلما اگر پاسخی بدهم ایشان را عصبانی کرده و رنجشی ایجاد خواهد شد، هم برای دکتر عزیز هم برای استاد گرانمایه جناب آقای عبدلعلی برومند. چون شنیدن حقایق بسیار تلخ است. ولی اگر سکوت اختیار کنم یعنی تایید گفتارایشان و، لذا، به آرمان های جبههء ملی ایران و هم اندیشانم، مخصوصاً نسل جوان، خیانت کرده ام و با سکوت خود آنان را به کژ راهه هدایت کرده ام. چون در این شرایط لب فرو بستن خطا است، لذا به حکم وظیفهء وجدانی، سیاسی، ملی تصمیم گرفته ام خیلی مؤدبانه وکوتاه پاسخی مستدل به آن نامه داشته باشم. البته نه با ادبیات جناب دکتر موسویان که من بکلی با آن ادبیات نا آشنا و بیگانه هستم. (روان پریشان- آلت فعل - دروغ پرداز - هوچیگر- نابخرد - تا حد جنون - خود محور - خود خواه و....) اصولاً تربیت خانوادگی و قلمم در طول زندگانی به من این اجازه را نداده که چنین الفاظی را به کار برم، و لذا تصمیم گرفتم با ادبیاتی که خودآموخته ام نامهء ایشان را پاسخ دهم.

قبل از آغاز سخن باید به ایشان یادآور شوم که به عناوینی که به دنبال نام خود آورده اند (رئیس هیت اجرایی و مسئول تشکیلات جبهه ملی) این دو عنوان را اضافه می کردند: سخنگوی انتصابی جبههء ملی و وکیل مدافع تام الاختیار ریاست محترم شورا!

البته مخاطب من ایشان نیستند، چون من را با ایشان حرفی نیست. اگر امروز از سر درد و تعصب سخن می گویم، تنها و تنها به خاطر حفظ و استحکام آرمان های مقدس جبهه ملی ایران است. و سوگند یاد می کنم تا زنده ام با تمام وجودم در مقابل کژروی ها و انحرافات ایستادگی و افشا گری خواهم کرد.

 

جوانان عزیز و هم اندیشان و رهروان راستین راه مصدق بزرگ!

 روی سخن من با شما ست. بخوانید و داوری کنید. (تمام گفتارهای آقای دکتر موسویان را به 15 بخش تقسیم کرده که به هر یک جداگانه پاسخ خواهم داد)

1- در ابتدای نوشتار آمده (...من بر این باورم...) که طی یک سلسله مطالب خواسته اند با بیان تاریخچهء جبهه ملی" درست و نادرست" نظریات و خواسته های خود را به خواننده القا کنند. من فعلن وارد این بحث نمی شوم چون از مسیر اصلی خارج شده و نقد به درازا خواهد کشید؛ باشد تا زمانی دیگر.

2- در نامه به این موضوع اشاره کرده اند (... در روز پنجم پیروزی انقلاب طرح انتقال قدرت به ملت را طی بیانیه ای پیشنهاد کردیم...) و در ادامه آمده (...ما در سه سال اول پس از انقلاب در تهران و برخی شهرستان های دیگر مرکز تشکیلات داشتیم...) و باز یادآور شده اند (پس از چندی روزنامه رسمی پیام جبهه ملی را منتشر کردیم...) آقای دکتر این کلمات "..ما، داشتیم، کردیم.." به چه معنایی به کار برده شده ؟ آیا جنابعالی به تنهایی و با مسئولیت شخصی این کارها را انجام دادید؟ پس در آن زمان شورای مرکزی جبهه ملی، هیئت رهبری، و هیئت اجرایی چه می کردند؟ آیا خود بزرگ بینی تا این حد در شما رسوخ پیدا کرده که تمام مبارزات و فعالیت های بزرگان و پیش کسوتان جبهه ملی را تنها در خود می بینید؟ آقایان اعضای "باند" به این نکته توجه کنید مردم خرد دارند به اعمال و گفتار شما نظاره می کنند و درباره آن قضاوت خواهند کرد. و از خود خواهند پرسید چگونه است درآن برهه از زمان که شمشیر ارتداد بالای سر جبهه ملی قرار داشت و هیئت حاکمه به صغیر و کبیر جبهه ملی رحم  نمی کرد و همهء افراد به زیر ضرب قرار گرفته بودند و فعالین جبهه ملی در تمام رده ها یا مخفی و یا فراری و یا در زندان به سر می برند چطور شما افراد باند خالی از هر گزندی آزادنه به قول خود تمام ارگان های جبهه ملی را زیر نظر داشتید و آن را اداره می کردید. و حتا یک بار هم مورد بازخواست مقامات قرار نگرفتید؟ واقعن عجیب نیست؟

3- در سال 1378 به کوشش زنده یاد دکتر حجازی و یادبود جبهه ملی کتابی انتشار یافت از مجموعه بیانیه ها و نشریات جبهه ملی ایران در دوران پس از انقلاب (از 22 بهمن 1357 تا 22 بهمن 1378). در این مجموعه از سال 1360 تا 1374 به مدت 14 سال سکوت مطلق از طرف جبهه ملی اعلام شده (در این مدت فعالین و اعضای حسن نیست در راستای اهداف جبهه ملی به فعالیت خود ادامه می دادند.) جنابان موید زاده و موسویان که ادعا دارید مسئول تمام تشکیلات جبهه ملی بوده اید بفرمایید در این سال های جنگ و حفقان چه می کردید؟ کجا بودید؟ حال برای سر پوش گذاشتن به اعمال خود به جعل مطلب پرداخته اید و می گویید (...در سال 1364 و در بحبوحه جنگ یکبار جلسه شورای مرکزی تشکیل شد و در جمع بندی مذاکرات این جلسه قرار شد که فعالیت سیاسی علنی جبهه ملی تا پایان جنگ عراق با ایران متوقف بماند...). اولا به گفته موید زاده در دهه شصت تمام کارهای جبهه ملی و شورا به ایشان واگذار شده بود! و اکثر افراد شورا یا مخفی و یا خارج از ایران و یا در زندان بودند پس چگونه و با چه افرادی شورا تشکیل شد؟ دوما:  شما اعضای باند که هیچ کدام عضو شورا نبودید پس چگونه از مذاکرات این جلسه و نشست آن آگاه شدید؟ !سوما: آیا امکان دارد شورای مرکزی جبهه ملی در آن شرایط تصمیمی به این اهمیتی بگیرد و در رابطه با آن بیانیه ای صادر نکند؟ چهارم: برای یک سازمان سیاسی ننگی از این بزرگتر نیست که در سخت ترین شرایط مردم را رها کرده و اعلان کند تا پایان جنگ من سکوت اختیار می کنم! آقایان شرم کنید، به خاطر اهداف خود جبههء ملی را آلوده نسازید و آن را بازیچهء امیال خود قرار ندهید. جبههء ملی ایران از نخستین روز تاسیس تا امروز همیشه در کنار ملت بوده چون خود را از آن ملت می داند.

4- در قسمتی از نوشتار خود خیلی مختصر و تحقیرآمیز به گروه حسن نیت اشاره ای کرده اند: (تعدادی از اعضای جبهه ملی هم از سال 65 دور هم جمع شده و تحت عنوان گروه حسن نیت بیانیه هایی در مورد روزهای تاریخی با امضای شخصی منتشر می کردند). در این جمع تحقیر شده توسط باند تمام اعضای منتخب کنگره 1341 جبهه ملی که حیات داشتند و در ایران بودند حضور داشتند (حسن میر محمد صادقی - حسین شاه حسینی- حاج محمود مانیان- علی اردلان- مهندس علی اکبر نوشین- عبدلعلی برومند- جلال غنی زاده..) و بیش از پنجاه نفر از فعالین و شخصیت های ملی در آن شرکت داشتند از جمله (دکترپرویز ورجاوند- مهندس نظام الدین موحد- میر شمس شهشهانی- دکتر رضایی- توکل امیر ابراهیمی- محمد علی بهنیا- حسن شهیدی- هرمزان فرهنگ- حسن لباس چی- ابراهیم عینکچی- علی شجاع – دکتر اسدالله مبشری- تیمسار ناصر مجللی- حسن طالبی- مهندس کورش زعیم- ...و جمال درودی) که اکثر این افراد هزینه های سنگینی در این راستا متحمل شده اند. اعضای محترم باند بفرمایید درآن برهه از زمان شما چه می کردید؟جز اینکه در خانه های امن تنها نظاره گر بودید و سیاست صبر و انتظار پیشه کرده بودید؟ اگر در این باره سخنی ندارید لااقل سکوت اختیار کنید. و از خود گذشتگی بزرگمردانی که امروز در بین ما نیستند را بی ارزش قلمداد نکنید. مرحوم علی اردلان آن آزاد مرد شجاع در دیباچه دفتر حسن نیت از آن روزها چنین یاد می کند.

«دراواسط سال 1365 بعضی از هم فکران که از گذشته در جبهه ملی ایران فعالیت داشتند با شوق به خدمت و علاقه به سر نوشت مملکت بر آن شدند دور هم بنشینند درباره گرفتاری های عمومی و آشفتگی اجتماعی و تنگناهایی که کشور را فرا گرفته است با توجه به آینده تاریکی که پیش بینی می شد به گفتگو بپردازند... در جلسات متعدد مباحث گوناگون و مطالبی پیرامون رنج ها و مصائب روز مطرح می شد.. اعتراض به نادرستی ها و عدم کارائی عمال حکومت و کارگزارن جاهل و ناتوان هم عقیده و یک دل بودند.. همه حاضران که از نهان کاری ابا داشتند آنها را امضا و پخش می کردند.... در روز سه شنبه 10 خرداد 1367 چندین نفر از امضا کنندگان این بیانیه ها نیز به محاق توقیف افتادندو به زندان گسیل شدند و در آنجا ضمن باز جویی ها علت بر پایی این جلسات را که به عنوان "هیت حسن نیت" خوانده شده بود جستجو می کردند و به دنبال انگیزه خاص تشکیل آن بودند و سعی داشتند که علت خارجی برای آن بیابند یا خیلی کم بر چسب های بر انداز و ضد انقلاب مخالف قانون اساسی منافق و امثال آن که متدوال و محول است بر این عده الصاق کنند... آه از این جور و تطاول که در این دامگه است / و آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود. باری آن روزگار سپری شد کاروان رفت، و از آتش ها خاکستری به جای ماند، کدامیک در این دفتر گرد آمده است و به نشانه یاد بود عرضه و به یاران مقاوم ملیون و وطن دوستان با وفا ودردآگاه تقدیم می گردد. علی اردلان خرداد 1373)

5- در نوشتار آقای موسویان آمده: (...از سال 1372 به دعوت ادیب برومند باقیماندهء اعضای شورای مرکزی که در ایران بودند گرد هم آمده و فعالیت علنی شورا راآغاز کردند...) شما آقای دکتر غیر مستقیم می خواهید به خواننده این را القا کنید که از سال 1360 تا 1372 جبهه ملی و افراد آن کاری انجام نداده اند و از آن سال به همت جناب آقای برومند(!) و با اجازهء مقامات امنیتی فعالیت علنی و مجدد جبهه ملی آغاز شده است. ایشان از یاد برده اند دلیل و چرایی زندانی شدن فعالین جبهه ملی را در دهه شصت و هفتاد. این زندان ها برای چه بود؟ جز اینکه در راستای اهداف جبهه ملی و بدون اجازه مقامات فعالیت می کردند؟ و پرچم جبهه ملی را همچنان بر افراشته نگه داشتند. البته آقای دکتر حق دارند این چنین بگویند چون شما در کنار دوستان "باند" در خانه های امن به زندگی عادی و روزمره خود ادامه می دادید. آن شورای دعوتی هیچ کارایی نداشت و در نتیجه فعالین جبهه ملی طی نامه ها و اعتراضیه ها خواستار برگزاری پلنوم شدند. این جانب در یک نامه سر گشاده به شورای مرکزی جبهه ملی ایران به تاریخ 18 خرداد 1380 شدیداً به عملکرد شورا اعتراض کرده و خواستار برگزاری کنگره شدم و در خاتمه نامه اعتراضیه آوردم آنانکه از دریا و طوفان هراس دارند و قدرت تحمل امواج خروشان را ندارند بهتر آن است که در ساحل امن بمانند و اجازه دهند دیگران به دریا بزنند.. در نتیجهء این اعتراضات پس از ده سال در آبان 1382 زیر نظر مستقیم و از قبل تدوین شدهء افراد باند این پلنوم دستوری تشکیل شد که مورد اعتراص شدید اکثر فعالین جبهه ملی قرار گرفت ولی متاسفانه به اعتراضات بحق افراد توجهی نشد.

6- در نامه خیلی کوتاه اشاره ای شد به انتشار نشریه " پیام جبهه ملی" و آن را از افتخارات خود می دانند در حالیکه این نشریه ارگان رسمی جبهه ملی ایران به مدت ده سال با انتشار 150 شماره زیر نظر مستقیم من تکثیر و در سراسر کشور توزیع می شد با تیراژ بالا. مرحوم زنده یاد دکتر ورجاوند، سخنگوی جبهه ملی و عضو هیئت رهبری، مسئولیت آن را بر عهده داشت و کلیه مطالب تحت نظر ایشان تدوین و اجازه چاپ داده می شد. دست اندرکاران این نشریه همیشه تحت فشار شدید دو گروه از داخل و خارج جبهه قرار داشتند . یکی از گروه باند مخصوصا آقایان موید زاده و دکتر موسویان که همیشه بر این تلاش داشتند تا بطرق مختلف انتشار این نشریه را زیر حزب خود قرار دهند و آن را با تمسخر "وراجی نامه" می نامیدند و کوششی بسیاری از سوی آنان بود که این نشریه را زیر نفوذ خود قرار دهند که ورجاوند اجازه نمی داد. از طرف دیگر دستگاه های امنیتی سخت ورجاوند و زعیم و من را تحت فشار قرار داده بودند و رسماً می خواستند که از انتشارآن خود داری کنیم و در این رابطه سه بار من را دستگیر و زندانی کردند و حتا مورد سوء قصد قرار گرفتم و مدت شش ماه روی صندلی چرخدار روزنامه را همچنان انتشار دادم. در شماره 100 پیام جبهه به تاریخ 14 اسفند 1380 این سوء قصد در آن روزنامه منعکس شده: (تصادف درودی: بامداد روز سه شنبه 22 بهمن آقای جمال درودی مسئول نشریه پیام جبهه ملی ایران در حالیکه کنار خیابان ایستاده بود با یک خودرو پیکان که ناگهان با سرعت زیاد با دندهء عقب بسوی او در حرکت بود بر خورد کرده و به میان خیابان پرت شد. درودی از ناحیه لگن دچار شکستگی شده و در بیمارستان فیاض بخش بستری است و توان حرکت از او سلب شده. اعضای جبهه ملی ایران باید بیشتر مراقب پیرامون خود باشند.) پس از درگذشت دکتر ورجاوند این نشریه در اختیار هیئت اجرایی قرار گرفت و از آن تاریخ دیگر نه از درون و نه از طرف مقامات امنیتی ممانعت و اعتراضی به چاپ و انتشارآن نشد.

7- در باره نامه های سر گشاده با ادبیاتی در خور شخصیت خود گفته اند: (..درباره نامه آن فرد بهتر است حرفی نزنم چون مطلبی که یک فرد روان پریشان و آلت فعل دیگران نوشته و جز دروغ و فحاشی نکته ای درآن وجود ندارد ارزشی برای طرح شدن ندارد..). آقای دکتر، به شما نصیحت می کنم جواب حرف حساب و مستند فحاشی نیست. زیرا همهء عزیزان آن نامه را خوانده اند و این پاسخ را هم از شما شنیدند. قضاوت از آنان است. ای کاش آن جرات و شهامت را داشتید و نام آن فرد را می نوشتید.

8- در رابطه با نامه سر گشاده (2) اظهار داشته اند که: (...این نامه فاقد هر گونه ارزش تشکیلاتی و سیاسی و حقوقی است... بنده بعید می دانم 12 نفر از اعضای شورای مرکزی حاضر باشند زیر آن نامه امضا بگذارند...). آقای دکتر خیلی عجله کردید. معلوم می شود که این نامه های سر گشاده شما را عصبانی کرده. بهتر بود به جای فحاشی به تخلفات و اعتراضات پاسخ می دادید. ضمنا برای آشنایی شما با صاحبان امضا ها نگاهی کنید به نامه 13 امضایی خطاب به جناب آقای برومند به تاریخ 22 خرداد 1390 شاید با دیدن آن از گفته خود پشیمان شوید.

9- در نامه سر گشاده (2 ) با عنوان "ملت بزرگ ایران" 13 مورد از تخلفات یاد آوری شده . جنابعالی که در حال حاضر به عنوان وکیل مدافع ریاست محترم شورا مطالبی بیان می کنید حق بر این بود که به یک یک آن اعترضات پاسخ قانع کننده ارائه می دادید و نتیجه گیری را به قضاوت عامه می گذاشتید. نه اینکه با سفسطه و مغلطه تنها به چند مورد اشاره ای کنید. در قسمتی از نامه آورده اید: (یک فرد دیگر هم گفته است که چون مدت شورا منقضی شده پس هیئت ریسه شورا و هیئت رهبری و هیئت اجرایی نیز حق ادامه فعالیت ندارند و نشریاتی که منتشر می شود غیر قانونی است....) بله، آن فرد صحیح گفته، شما اگر به بندهای 6،9،10 نامه سر گشاده توجه و دلایل آن را پی گیری می کردید و اساسنامهء جبهه ملی را یک بار با دقت رویت می کردید هرگز چنین برداشتی نداشتید. آقای ریس تشکیلات هیئت ها طبق نص صریح اساسنامه جبهه ملی هر یک برای مدت دو سال از طرف شورا انتخاب می شوند. تنها به یک ماده از اساسنامه توجه کنید ماده 26 (هیئت اجرایی که عده آن هفت تن خواهد بود برای مدت 2 سال از طرف شورای مرکزی با رای مخفی انتخاب می شوند...) همینطور  ماده 23 در رابطه با هیئت رهبری مدت را دو سال تعیین کرده اند نه مادام العمر. اگر ریگی به کفش خود ندارید چرا اجازه نمی دهید که انتخابات داخلی جبهه ملی بر گزار شود. بیش از سه سال است که این هیئت ها غیر قانونی هستند. آیا انتخابات درونی جبهه ملی هم باید با اجازه مقامات امنیتی انجام شود؟ یا فکر می کنید ممکن است این صندلی ها از زیر پای شما کشیده شود؟

10- من بر این باورم که در هر کجا توان استدلال نیست فحاشی آغاز می شود: (...به گمان من تنها یک فرد خود محور و خود شیفته و مبتلا به خود بزرگ بینی تا حد جنون در شورا حضور دارد...). آری این است استدلال آقای دکتر!.. بگذریم.. در نوشتارخود در رابطه با اضافه کردن افراد به شورا گفته اند: (..افزودن چهار نفر به اعضای شورا ...آن را خلاف اساسنامه قلمداد کرده اند... چهار نفر شامل دو نفر از نمایندگان حزب مردم ایران و دو نفر نمایندگان حزب ایران هستند..). بهتر بودقبل از افاضات با دقت بیشتری به بند 7 نامه سر گشاده و تبصره 4 ماده 16 اساسنامه نظری می انداختید و می دیدید که آیا تمام مواد اساسنامه درباره انتخاب این افراد اجرا شده است؟ از خوانندگان عزیز بار دیگر می خواهم به نامه سر گشاده (2 ) توجه بیشتری مبذول دارند. آقای رئيس هیئت اجرایی ... بر چه اساسی می گویید: (..طبق اساسنامه توسط رئیس شورا دعوت شده اند). کدام یک از مواد اساسنامه چنین حقی را برای ریاست شورا تعیین کرده؟... آقای محترم، اگر وظایف و مسئولیت های ریاست شورا را نمی دانید رجوع کنید به اساسنانه ماده 22 (رئیس شورای مرکزی حفظ انتظامات و تشکیل جلسه و اتخاذ نتیجه از مذاکرات و مراقبت در تنظیم و تصویب صورت جلسه و اجرای تصمیمات شورا و در مواقع لزوم ماموریت امضا از طرف شورا را بر عهده دارد.) انتصاب افراد از وظایف ایشان نیست.

 

11- در رابطه با مسئله پلنوم در بند 10 نامه سر گشاده کاملا به این موضوع پرداخته ولی آقای موسویان به جای پاسخ به آن اعتراض گفته اند: (...دستگاه حاکمه رسما اعلام می کند که با تشکیل کنگره یا پلنوم بر خورد خواهد کرد...). جناب آقای برومند در این رابطه فرموده اند «در یک تماس تلفنی (!) به من گفته شد که فعلن از برگزاری پلنوم خود داری کنید!» آقای رئیس هیئت اجرائیه..! آیا یک تماس تلفنی به معنای یک حکم رسمی از مقامات است؟ آیا به نظر شما جبهه ملی باید هر تصمیم و حرکتی را با اجازه مقامات امنیتی انجام دهد؟ آیا بهتر نبود که عليرغم خواسته هیئت حاکمه پلنوم را بر گزار می کردیم؟ زیرا در هر صورت برگزاری پلنوم به نفع جبهه ملی تمام می شد. اگر جلوگیری نمی کردند ما بخواسته خود رسیده بودیم و برایمان پیروزی بود. ولی اگر جلوگیری می کردند یک مسئله تبلیغاتی و رسانه ای جهانی به نفع جبهه ملی انجام می شد.

12- در باره گروه "باند" و تاریخچه و اهداف آن به صورت جامع در نقد جزوه ((جبهه ملی ایران در دهه شصت)) مطالبی گفته و در چندین مورد دیگر به این جریان انحرافی در جبهه ملی ایران اشاراتی داشته ام و آخرین بار در پاسخ پرسشی که عزیزان در خارج از کشور خواسته بودند در تاریخ هفتم خرداد پاسخ داده ام . خوانندگان محترم می توانند به آن نوشتار ها مراجعه فرمایند. ولی در این نوشتار آقای موسویان به مسئله ای اشاره کرده اند: (درآغاز فعالیت جبهه ملی دوم دکتر خنجی و دکتر حجازی و سایر کادرهای حزب سوسیالیست، حزب خود را به نفع تشکیلات جبهه ملی منحل نمودند.... این امر خوشایند برخی احزاب دیگر جبهه ملی که خواهان حفظ تشکیلات حزبی خود بودند نبود و تا حدودی ناخرسندی و مخالفت آنها را در پی داشت...). همین مسئله انحلال احزاب باعث بزرگترین اختلافات در درون جبهه ملی دوم شد تا جائیکه شادروان دکتر مصدق را در برابر جبهه ملی دوم قرار داد. چون آن زنده یاد بر این اعتقاد بود که باید احزاب پایه و اساس جبهه ملی را تشکیل دهند، نه افراد. و در نامه خود به هیئت اجرائی سازمان های اروپایی جبهه ملی ایران به تاریخ 3 فروردین 1343 یاد آور شده اند: (..درصدد انحلال احزاب برآمده ... من تصور می کنم کار خوبی نشده مگر اینکه از مخالفین باشند و غیر این جبهه ملی حزب نیست.. جبهه ملی را باید مرکز احزاب کشور دانست که همه به یک اصل معتقد باشند و آن آزادی و استقلال مملکت است...) و در نامه دیگر دکتر مصدق به هیئت ریس شورای مرکزی جبهه ملی بتاریخ 10 اردیبهشت 1343 یک یک احزاب را در این نامه نام برده اند و از" ما بهتران" را چنین یاد می کنند: (...جمعی عضو احزاب و جمعیت های ملی حزب ایران- حزب مردم ایران- حزب ملت ایران- و جمعیت آزادی و.. ولی از یک حزب دیگر به نام حزب سوسیالیست اسم نبرده اید. حزب خلیل ملکی و علت عدم شرکت این حزب را در جبهه ملی معلوم نفرموده اید... با بودن چند نفر از ما بهتران که عضو شورا هستند....) این اشاره ای کوتاه بود به جبهه ملی دوم و نظر شخص دکتر مصدق به احزاب و از ما بهتران.

13- در ادامه نوشته ی آقای موسویان آمده: (...بنده شخصا.. افتخار عضویت در حزب سوسیالیست دکتر خنجی نصیبم نگردید و گمان نمی کنم هیچ یک از همراهان حزبی او هم در شورای مرکزی فعلی جبهه باقی مانده باشد...). آقای محترم عدم اطلاع شما دلیل بر صحت گفتار شما نیست. زیرا بر عکس شما این افتخار نصیبم شد که در تاسیس و انحلال حزب سوسیالیست حضور داشته و از فعالین آن بودم. آن روز که شما در مکتب خانه سیاست الف - بای آن را می خواندید من پایان نامه ام را نوشته بودم. آن هم زیر نظر استادانی چون (دکتر کشاورز- خلیل ملکی- دکتر خنجی) و متاسفانه امروز در شورای مرکزی جبهه ملی در کنار شما نشسته ام. من در اینجا وظیفه خود میدانم چون شاگردی نام استاد خود دکتر محمد علی خنجی را با احترام یاد کنم و به روان پاکش درود می فرستم.

در نامه آقای موسویان اشاره ای شد به عروسی شادروان دکتر حجازی و می گویند: (...به عنوان یک دانشجوی فعال جبهه ملی در جشن عروسی دکتر خجازی دعوت شده بودم...)! درآن عروسی که به صورت کاملا خصوصی در منزل ایشان بر گزار شد من و خانم حضور داشتیم. درآن مراسم غیر از خانواده عروس و داماد و چند نفر از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی و عده کمی از دوستان مسعود حضور داشتند و از فعالین و سازمان های جبهه ملی کسی دعوت نشده بود. و متاسفانه من نه در آن عروسی و نه در سازمان های جبهه ملی پس از انقلاب سعادت زیارت آقای دکتر موسویان را نداشتم. ولی راجع به چک اهدایی دکتر مصدق درآن مراسم یک پاکت سر بسته ای را آقای سرهنگ بزرگمهر نشان داد و گفت این را جناب آقای دکتر مصدق برای من ارسال داشته اند. سپس پاکت را باز کرد. در آن یک یادداشت کوتاه از طرف دکتر مصدق به سرهنگ بزرگمهر بود که درآن به عروسی دخترشان تبریک گفته بودند و نیز چکی به مبلغ هزار تومان با امضا دکتر مصدق بود و در چک نوشته بود تقدیم به دختر عزیزم سیمین بزرگمهر و به هیچ وجه در نامه و چک نامی از دکتر حجازی نیامده بود.

14- در نامه سر گشاده(2) در رابطه با انتصابات 15 نفر به شورا به صورت گسترده توضیح داده شده و خوانندگان عزیز را به آن نامه راهنمایی می کنم. ولی در نوشتار رئیس هیئت اجرائیه... مسائلی را مطرح کرده اند و گفته اند: (...بر طبق اساسنامه هیئت رهبری و هئیت اجرایی موظف شده اند که در جلسه مشترک خود لیستی از واجدین شرایط را فراهم و برای بررسی و تصویب به شورای مرکزی ارائه نمایند. که به همین گونه اقدام گردید. و دو نفر از چهار نفر عضو هیئت رهبری همراه کلیه اعضای هیئت اجرایی در یک جلسه متشرک یک لیست 15 نفری را مورد تایید و تصویب قرار داده و به شورا معرفی می کنند..) آقای رئیس هیئت اجرائیه ...آیا خود هیچ فکر کرده اید که چه می گویید؟ این صغرا کبرا ها چیست که سر هم می کنید؟ از کی تا حالا هیئت رهبری به چهار نفر تنزل پیدا کرده؟ مگر این آقایان عضو رسمی و منتخب هیئت رهبری نیستند: (مهندس عباس امیر انتظام- دکتر هرمیداس باوند- دکتر علی رشیدی- عبدلعلی برومند- تیمسار ناصر فربد)؟ شما به چه حقی جرات و این اجازه را بخود داده اید که یک نفر از هیئت رهبری حذف کنید؟ آیا این هم یکی ار اختیارات غیر قانونی هیئت اجرایی است؟ از کی رسم بر این شده که در یک کمیسیون پنج نفری دو نفر به تنهایی حق تصمیم و اجرای آن را داشته باشند؟ در ادامه آورده اید (کلیه اعضای هیئت اجرائیه...) آقای موسویان بخود آیید مردم عقل دارند و اینهمه سفسطه و مغلطه نکنید. در حال حاضر از هیئت هفت نفری اجرائیه یک نفر فوت کرده و دو نفر دیگر هم استعفا داده اند و یک نفر هم مریض و در حالتی است که نمی تواند تصمیم گیری کند و شما از یک هئیت هفت نفره تنها با سه نفر (موید زاده/ فتی پور/ موسویان) این تصمیمات را گرفته اید. آقای دکتر به خاطر منافع باند آبروی جبهه ملی را به مخاطره نیاندازید.

15- جناب آقای عبدالعلی برومند ریاست محترم شورای جبهه ملی ایران در یک مصاحبه با یکی از سایت ها می فرمایند: (...پس از مدتی بحث و گفتگو با مقامات امنیتی کشور که به انعقاد منظم جلسات و انتشار روزنامه داخلی پیام جبهه ملی انجامید....) آقای موسویان به عنوان وکیل مدافع جناب آقای برومند طبق معمول ایشان با توهین چنین اظهار نظر می کنند: (..جملات نا جوانمرانه ای از طرف همان نویسنده نامه سر گشاده و پس از آن هم نامه ای با امضای شورای عالی جبهه ملی اروپا منتشر گردید که نسبت به گفته های ادیب برومند دایر بر گفتگوی ایشان با عوامل حکومت جمهوری اسلامی به شدت برآشفته بودند..) و در ادامه بیانات خود می گویند: (اینکه دستگاه های نظامی و امنیتی رژیم شخصیتی مانند اقای ادیب برومند را احضار و با ایشان گفتگو کنند و پاسخ ایشان را بشنوند امری نیست که شخصی آن را مستمسک اهانت به آقای ادیب برومند و اتهام زدن به ایشان....). آقای دکتر، جنابعالی ممکن است پزشک خوبی باشید و یا در مسائل اقتصادی و ساختمانی متبحر باشید که بوده اید. ولی متاسفانه در مسائل سیاسی خیلی ناوارد هستید. آقای عزیز بدانید در سر یک میز مذاکره خواسته های دو طرف مطرح می شود و اگر مذاکرات به نتیجه قطعی و مطلوب برسد این بدان معناست که هر یک از دو طرف مذاکره کنند توانسته اند همه یا قسمتی از نظریات و خواسته های خود را به طرف مقابل بقبولانند. مخصوصا که یک طرف میز مذاکره از موضع قدرت صحبت کند و اطمینان داریم مقامات امنیتی از موضع قدرت خواسته ها و نظریات خود را بیان داشته اند. حال چگونه است که جناب آقای برومند در این نشست موفق شده اند اجازه بگیرند شورای مرکزی جبهه ملی را در منزل خود برگزار کنند و روزنامه انتشار دهند؟ شما به عنوان وکیل جناب برومند بفرمایید در مقابل، چه امتیازی به دستگاه هیئت حاکمه داده اند؟ جنابعالی مذاکرات مرحوم الهیار صالح و دکتر آذر را با مقامات  شاه با مذاکره آقای برومند یکی می دانید؟ آنان با کسب اجازه از شورا مذاکره کردند و بلافاصله نتیجه مذاکرات خود را به شورا گزارش دادند و به علت عدم توافق طرفین مذاکرات بی نتیجه متوقف ماند. ولی جناب عبدالعلی برومند به تنهایی وارد این مذاکرات شدند و پس از 17 سال این موضوع را بیان داشتند و حال هم بفرمایید در این داد و ستد چه گرفتند و چه دادند.....

آری عزیزانم، این حکایت هم چون حکایت های دیگر با سوز درون به پایان آمد ولی حکایت همچنان باقی است.

به امید روزی که جبهه ملی ایران خالی از هر گونه دسیسه و نیرنگ و انحراف بتواند چون گذشته به راه شکوهمند خود در راه آزادی و استقلال ایران گام بردار.

پاینده ایران

جمال درودی

عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران

تهران 7 تیر ماه 1390 خورشیدی

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com