بازگشت به خانه

دوشنبه 6 تير 1390 ـ  27 ماه ژوئن 2011

 

مبارزه برای چه هدفی؟

بهمن زاهدی

هر از گاهی باید انگیزه مبارزه را دوباره بررسی کرد و از خود پرسید، برای رسیدن به چه هدفی مبارزه می‌کنیم؟ آیا راه‌کارهای گذشته و اکنون ما با شرایط اجتماعی مردم داخل کشور همخوانی دارند؟ نتیجه مبارزه ما تا‌کنون چه بوده است؟ و بسیاری پرسش‌های دیگر که پاسخ دادن به آنها چراغ راه آینده ما خواهند شد. انگیزه اولیه مبارزه سیاسی دگرگونی در سیستم حاکم بر جامعه برای رسیدن به رفاه اجتماعی و آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و همچنین برقراری حقوق شهروندی می‌باشند، که از منظرگاه ما سیاست حاکم بر کشور در برگیرند خواست عمومی جامعه نیست و اهداف سیستم حاکم بر جامعه به نفع مردم و منافع ملی نبوده و نمی‌باشد.

انقلاب‌اسلامی را سه گروه متفاوت ولی به هم وابسته شده همراهی می‌کردند. گروه اول مذهبیون بودند که از اوایل دهه چهل با دادن حق‌رای به زنان ایران مخالفت داشتند و با از بین رفتن زمین‌داران بزرگ (فئودال‌ها) منابع مالی خود را از دست داده بودند. گروه دوم طرفدارن دکتر محمد مصدق بودند که از شکست سیاسی وی به قهر با جامعه خود متوسل شدند و هنوز با خود و جامعه ایران مسئله دارند و نه ملی هستند و نه مذهبی. گروه سوم چپگرایان وابسته به کمونیزم سابق بودند که جنگ مسلحانه را برای انقلاب جهانی کارگران پیشه خود کرده بودند و انسان برای آنان ارزشی بغیر از ابزاری برای رسیدن به هدف نداشت.

بعد از پیروزی انقلاب‌اسلامی هر سه گروه با کشتار ایرانیان وطن‌‌دوست ( ملی‌مذهبی‌ها با اعدام‌های انقلابی مخالفتی نداشتند و چپ خواستار کشتار بیشتری بود ) و غارت ثروت‌های ملی کشور به مرحله‌ای رسیدند که همدیگر را نمی‌توانستند تحمل کنند و به حذف فیزیکی یکدیگر پرداختند. گروه مذهبیون توانست ملی‌مذهبی‌ها و چپ مسلح را از میدان قدرت با همکاری خودشان برهانند و قدرت مطلقه را به تصرف در آورد. مشکل اساسی مذهبیون از همان زمان شروع شد. کشور‌داری و رسیدن به امور مملکتی با انقلاب‌گرائی و روضه‌خوانی به نتیجه‌ای نخواهد رسید. مردم با وحشت به جنایات انقلابیون نظاره می‌کردند و در انتظار شکوفائی اجتماعی و اقتصادی چند صباحی ساکت شده بودند ولی با ناامیدی و سرشکستگی از انقلاب‌اسلامی و از دست دادن آزادی‌های اجتماعی نسبی قبل از انقلاب، رویگردان از انقلاب به دنبال چاره‌ای می‌گشتند. مذهبیون بدون توجه به خواست‌های مردم جامعه ایران را بصورت جوامع فاشیستی دو طبقه‌ای تبدیل کردند، یک طبقه حاکمان و یک طبقه حکم‌بران.

در هنگامه انتخاب بد و بدتر جناح حاکم بدو دسته اصلاح‌طلبان و اقتدارطلبان تقسیم شدند. مردم در انتخابات آن زمان جناح بد را به جناح بدتر ترجیح دادند. در دوره دولت اصلاح‌طلبان رابطه سیاسی طبقه حاکم با اروپائیان بهتر شد و روابط اقتصادی اروپا با حاکمان در ایران به شکوه خود رسید ولی در ایران مردم از این رونق اقتصادی سودی نبردند بلکه طبقه حاکم بر کشور با همان عمل‌کرد‌های گذشته خود به تقسیم ثروت ملی ما بین خوشان ادامه دادند.

تا زمان آخرین انتخابات و تقلب اقتدارطلبان، در خارج از کشور چندین دوره خود تبعیدی وجود داشت. اولین دوره دانشجویان اعزامی قبل از انقلاب بودند که در رفاه کامل در خارج از کشور ماندگار شدند. دومین دوره بعد از انقلاب‌اسلامی بوجود آمد که سیل مهاجران ایرانی به اروپا و امریکا را به همراه داشت. سومین دوره در زمان جنگ ایران و عراق بود که دوره خانه‌های پناهجویی مملو از پناهجو و مدت زمان دراز برای رسیدگی به امور پناهندگی را به همراه داشت. چهارمین دوره که در قبل از دولت اصلاح‌طلبان می‌بود، سخت‌ترین دوره پناهجویان ایرانی را در خارج از کشور به دنبال داشت که سیل چپگرایان را از بلوک شرق به اروپای غربی و امریکا را هم به همراه خود آورد. چپگرایان با کمک‌های فرهنگی و اجتماعی گسترده اروپائیان که با کمک‌های مالی همراه بوده و هست توانستند خود را زود به سر و سامانی برسانند و امروزه هم اکثر کمک‌های مالی در بخش اجتماعی و فرهنگی را چپ ایران در اروپا به مصرف می‌رساند. در دور پنچم که زمان حکومت دولت اصلاح‌طلبان در ایران بود به پناهجویان ایرانی دیگر اقامت پناهندگی نمی‌دادند و بازگشت پناهجویان قدیمی‌تر به ایران مانعی برای پناهجویان جدید به حساب می‌آمد و می‌آید. به راستی می‌توان بدترین دوره پناهجویان ایرانی را در زمان حکومت جناع اصلاح‌طلبان در ایران بشمار آورد. از آن زمان به بعد پناهجویان ایرانی شانسی برای اقامت‌گزیدن در اروپا و امریکا را نداشتند و دوران پناهجویان ایرانی به پایان خود رسید.

با شکست خوردن جناع اصلاح‌طلبان در ایران آنان هم کم‌کم به اروپا و امریکا مهاجرت خود را آغاز کردند. اصلاح‌طلبان به علت داشتن منابع مالی فراوان و ثروت‌های شخصی، نه بعنوان پناهجو بلکه بعنوان مهاجر در غرب پذیرفته شدند. اکثریت آنان در خارج از کشور به کار‌کردن احتیاجی ندارند و با صرف سرمایه‌های خود به فعالیت‌شان ادامه می‌دهند. اقلیتی از آنان را در اروپا و امریکا یا در دانشگاه‌های مختلف به امری پژوهشی مشغولشان کرده‌اند و یا با دریافت جوایز بی‌نام و نشان فراوان روزگار خود را می‌گذرانند. در اروپا و امریکا جناح اصلاح‌طلب به علت نزدیکی به جناع اقتدارطلب حاکم بر ایران از موقعیت برتر سیاسی برخودار شده‌ است و خود را تافته‌ای جدا بافته از دیگر ایرانیان بشمار می‌آورند.

اینک می‌توان دریافت که در این رنگین‌کمان ایرانیان مقیم خارج از کشور بسختی می‌توان هدف مشترکی را برای آینده کشور پیدا کرد. بحث‌های جانبی جایی برای بحث‌های سازنده نگذاشته است. شورای رهبری، دموکراسی ‌سکولار، سوسیال ‌دموکراسی، پاره ‌پاره کردن کشور به نام فدرالیسم، جمهوری ‌خواهی، سلطنت ‌طلبی، اصلاح ‌طلبی خط امامی در کنار رسانه‌های شخصی افراد و گروه‌های متفاوت فضایی برای گفتگوهای سازنده نگذاشته است.

جمهوری‌اسلامی هم با افراد نفوذی خود هر چند زمانی باعث از هم پاشیدگی اپوزیسیون خارج از کشور می‌شود. در این آشفته بازار هنوز ندا و سهرابی وجود دارند که گهگاهی خط بطلان به تمامی هوس‌های خودکامگی‌ها می‌کشند و به ما می‌گویند که انسان و احترام به موجودیت انسان از اولین و بهترین اهداف می‌باشد. پای‌بندی به اعلامیه جهانی حقوق‌بشر و میثاق‌های آن می‌تواند در بر گیرنده تمامی اپوزیسیون خارج از کشور شود. اگر تاکنون چنین نشده است زمان پاسخگوی رهبران سیاسی فرا رسیده است.

مسئولیت‌پذیری و اعتماد‌سازی را باید اپوزیسون خارج از کشور یا پذیرا شود و یا منتظر مهاجرت گروه جدیدی از ایرانیان به خارج از کشور بنشیند و زمان را بنفع جمهوری‌اسلامی بسوزاند.

به حق باید از خود پرسید برای مبارزه چه هدفی را دنبال می‌کنیم؟ پایداری بر نظریات شکست خورده و تجربهء بیش از سه دهه جمهوری‌اسلامی همچنین تجربه‌های فراوان ما را به کجا رسانده است؟ باید قبول داشت ایران به تمامی ایرانیان تعلق دارد و هر کدام از ایرانیان با نظریات مختلف سیاسی خود حق دارند در سرنوشت سیاسی کشورشان سهیم باشند. از مذهبی‌ترین فرد جامعه تا بی‌خداترین شخص، از فقیرترین تا ثروتمندترین، از فعالترین‌ها تا بی‌اعتناترین، از چپ افراط‌گرا تا سرمایه‌دار، از زن تا مرد، از جوان‌ترین تا سالخورده‌ترین افراد جامعه می‌توانند در زیر چتر ملی‌گرایی یا همان ناسیونالیسم ایرانی و منشور جهانی حقوق بشر با هم در صلح و صفا زندگی کنند. بهترین هدف برای تمامی ایرانیان همان گفته بنتام است که گفت " بیشترین خوش‌بختی برای بیشترین مردمان".

هدف مبارزه را اگر بر این پایه قرار دهیم به غیر از رسیدن به لیبرال دموکراسی چاره‌ای دیگری نخواهیم داشت.

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com