|
فقط آقایان؟ نخیر، ما هم هستیم!
به یاد ناصر حجازی
مسئولان اعلام کردند روز چهارشنبه چهارم خرداد «فقط آقایان» میتوانند برای وداع با ناصر حجازی، فوتبالیست مشهور ایران، که با سخنانش در مخالفت با هیئت حاکمه کنونی و دفاع از حقوق مردم صد چندان بر محبوبیتاش افزوده شد، در استادیوم صدهزار نفری حضور یابند. در عمل اما مجبور شدند بپذیرند که «شرکت بانوان هم مانعی ندارد» اگر چه راه ورود و محل تجمع مردان و زنان را از یکدیگر جدا کردند. بانوان نیز بدون آنکه منتظر اجازه شوند، با چادر و بی چادر و با مقنعه و با روسری که گاهی روی شانهها افتاده بود، برای ادای احترام به ورزشکار ملی خود در «آزادی» حاضر شدند.
آتیلا حجازی یکی از دو فرزند «ناصرخان» از اینکه مردم «برای تسلیت به آزادی» آمدهاند از آنها تشکر کرد و ناصر حجازی، محبوبترین دروازهبان ایران، با بدرقه دخترش، آتوسا، و همسرش، نازیلا شفیعی، در میان مردمی که به گفته خودش، همه چیزش را از آنان داشت، از میان دروازهای که بارها از آن دفاع کرده بود، به سوی آرامگاهاش برده شد.
هیچ چیز بدیهی نیست، جز...
شاید شما نیز، اگر به نسل هایی تعلق دارید که فراتر از جمهوری اسلامی را تجربه کرده است، بارها به دورانی فکر کرده باشید که هر آنچه داشتید، آنقدر طبیعی و بدیهی به نظر میآمد که کسی فکرش را نمیکرد ممکن است آن را از دست بدهد.
آزادی پوشش یکی از مهمترین آنها بود. حضور زنان با همین آزادی در عرصه ورزش چه به عنوان ورزشکار و چه به عنوان تماشاچی یکی دیگر از این بدیهیات بود. کاملا بدیهی و مسلم بود که زنان پا به پای مردان در همه عرصههای ورزشی فعالیت کنند و در هر مسابقه ورزشی که علاقه داشتند، به عنوان تماشاچی و مشوق حضور یابند. به دلیل همین قاطعیت در روشنی، هیچ کس به این فکر نمیکرد که ممکن است روزی این موضوع بدیهی به یک امر ناممکن و حتا مجرمانه تبدیل شود! اگرچه آنچه نیز جمهوری اسلامی به جای آن بدیهیات نشاند، هرگز نتوانست به عنوان یک امر بدیهی و مسلم به جامعه قبولانده شود!
به تدریج، من نیز به تجربه به این نتیجه رسیدم که هیچ چیز چه در عرصه عمومی و چه در عرصه خصوصی، بدیهی نیست جز قاطعیت مرگ! نبودن، نماندن و فنا بدیهیتر از بودن، ماندن و بقاست و با این همه در همه عرصهها از جمله سیاست، همه به گونهای رفتار میکنند که گویی جاودانه هستند! طنز قضیه نیز در این است که آنان که به هر وسیلهای به دنبال بقا و جاودانه شدن هستند، به گورهای تاریک تاریخ سپرده میشوند و آنان که در همراهی و همگامی با مردم گرفتار قاطعیت مرگ میشوند، در یاد و جان همان مردم به نیکی جاودانه میمانند. ناصر حجازی یکی از آنهاست که گویی محبوبیتاش از همان جوانی چنین سرنوشتی را برای او رقم زده بود.
ایرانیان بیقرار
فوتبال ایران در عرصه ملی، با ورزشکاران ماهر، خوشنام و خوش چهره خیلی زود در میان زنان و دختران نیز جا باز کرد. در آن سالهای دور، تب فوتبال به طور دورهای همه را فرا می گرفت و دو تیم معروف «تاج» و «پرسپولیس» با ورزشکارانی که محبوبیتشان با منش و اخلاق رایج در ورزشی گره خورده بود که مردمی بودن مهمترین ویژگی آن به شمار میرفت، بسیاری از شاگردان دبیرستانهای دخترانه را هم به دو دسته تقسیم کرده بود. ولی ارج و حرمت «تیم ملی» ورای همه این درگیریهای فوتبالی هواداران قرار میگرفت.
با این که امکانات شهرهای کوچک در زمینه ورزش اندک بود با این همه پیش میآمد که بتوان گاهی به تماشای مسابقات مختلف، از جمله مسابقات فوتبال دبیرستانهای پسرانه رفت. در حالی که در مسابقات سراسری یا جهانی، میشد گوش خود را به صدای گرم حبیب روشنزاده و عطا بهمنش سپرد تا اینکه تلویزیون هم از راه برسد و همراه با زنان و مردان تماشاچی در استادیوم، نفس بینندگان تلویزیون را نیز لحظاتی در سینه حبس کند. و این همه، آری، چنان بدیهی و مسلم بود که هیچ کس فکر نمیکرد ممکن است روزی دیگر چنین نباشد.
در این میان، ناصر حجازی با گُلهایی که نگذاشته بود به ثمر برسند، خود خیلی زود به گُل سر سبد فوتبالیستهای ایران تبدیل شد و از آنجا که «دروازهبان ایران» بود، تواناییاش در حفاظت دروازه تیم ملی ایران یک معنای استعاری نیز مییافت. فوتبال ایران نیز مانند کشورهای دیگر حامل یک مفهوم سیاسی و اجتماعی بود و بُرد و باخت آن در عرصه منطقهای و جهانی، اهمیتی فراتر از ورزش مییافت. ناصر حجازی که پس از انقلاب اسلامی و در جوانی از تیم ملی ایران کنار گذاشته شد، در آن دوران معبود و محبوب دختران دبیرستان ما نیز بود و عکسهایش دست به دست میگشت. برای ما دختران دبیرستانی آن دوران نیز بدیهی بود که فوتبال مانند بسیاری از عرصههای دیگر، جدایی جنسی نمیشناسد.
در آن تب و تاب، من نیز یکی از زیباترین عکسهای ناصر حجازی را روی جلد دفتر دیکتهام که میباید در قطع بزرگ (آچهار) میبود، چسباندم و در راه دبیرستان آن را طوری به دست میگرفتم که دیده شود. به ویژه پسرها باید میدیدند که فوتبال، تاج و پرسپولیس، و تیم ملی ایران، فقط مال آنها و برای آنها نیست. ما که وزیر و سفیر و قاضی زن و در همه عرصهها، از جمله در رشتههای ورزشی، دخترانی داشتیم که در سطح بینالمللی به رقابت میپرداختند، نمیدانستیم روزی این مضمون به یکی از مطرحترین مشکلات جامعهای تبدیل میشود که زنان در دستگاه سیاسی و حقوقی آن، در بهترین حالت، شهروند درجه دو به شمار میروند.
این بود که این روزها نیز وقتی دیدم عمدتا آقایان هستند که درباره ناصر حجازی، دروازهبان دوست داشتنی و به یادماندنی ایران، قلم میزنند، با یاد عکساش روی جلد دفتر دیکته و همکلاسیهای دبیرستانیام که پس از هر مسابقه کلی بحث و تفسیر راه میانداختند، باید می گفتم که ما هم هستیم، ما همیشه بودیم، ما همیشه خواهیم بود. باید میگفتم که آن علاقه و هواداری دوران نوجوانی، بر خلاف برخی هواداریهای دیگر، تلف نشد و به راه دوری نرفت: مشایعت کنندگان در شعارهای خود نشان دادند ناصر حجازی را با خواستهای آزادیخواهانه خود پیوند زدهاند. برایش سرود «ای ایران» سر دادند، او را «اسطوره مردمی» خواندند، حرفش را «حرف ملت» تعبیر کردند، حتا نامش را استعاره سرزمین خود ساختند و شعار دادند: نه غزه، نه لبنان، دوسِت داریم ناصرخان! و اوج درک خود را از وضعیت متلاطم و ناپایدار کنونی زمانی نشان دادند که فریاد زدند: ناصر خان بلند شو، ایرانی بیقراره!
این بیقراری که بیتردید در ماههای آینده تجسم عینی خواهد یافت، بیانگر نگرانی نسبت به وضعیتی است که ایران در منگنه آن قرار گرفته است: از یک سو جنگ قدرت درون هیئت حاکمه و به تبع آن سرکوب تشدیدشونده، و از سوی دیگر، سیاست جهانی که این روزها بر نقش جمهوری اسلامی در ترورریسم (مشارکت در فاجعه 11 سپتامبر) و گسترش سلاح اتمی (پیدا شدن مدارک جدید) به شدت تأکید میورزد. در جدیت چنین صحنهای، فوتبال شاید آخرین چیزی باشد که ذهن انسان را به خود مشغول میکند. فرصتی که اما «ایرانیان بیقرار» از اندوه درگذشت فوتبالیست محبوبشان برای نشان دادن کوتاه نیامدن خود از خواستهای برحقشان استفاده کردند، مضمونی است که گریبان جمهوری اسلامی را هرگز از آن رهایی نیست. این مضمون، زن و مرد و «فقط آقایان» نمیشناسد و آنقدر در هر فرصتی ایرانیان بیقرار را به خیابان خواهد کشاند تا سرانجام جامعه به آرامش و قرار برسد، و تا هر بار حتا در وداع با عزیزان خود، کارش به تحمیل و تعقیب و دستگیری نیانجامد.
25 مه 2011
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |