بازگشت به خانه

دوشنبه  2 خرداد 1390 ـ  23 ماه مه 2011

 

نامه ای به آقای سيد محمد خاتمی

مهدی سحرخيز

جناب آقای خاتمی

با عرض سلام و احترام

حتما امروز خبر مرتبط با وضعیت سلامتی پدرم عیسی سحرخیز را شنیده اید. آنچه باعث شد که این سطور را برای تان به رشته نگارش درآورم، صحبت های چند روز پیش شما مبنی بر درخواست گذشت خامنه ای از ظلم ها مردم به نظام و رهبری بود و قولی  خودخواسته از  جانب مردم داده بودید که  ظلم و ستمی که بر آن ها رفته است، را خواهند بخشید.

جناب آقای خاتمی، خودتان از میزان احترام قلبی که برای تان قایل هستم، خبر دارید.  همین حس احترام بود که من و همسرم خواسته بودیم که زندگی مشترک مان را با خطبه عقدی که  شما جاری می سازید، شروع شود. امیدوارم خواندن این سطور تلخ، را حمل بر گستاخی بنده ننمایید . من فزند همان پدری هستم که آسایش خود و خانواده اش را برای گفتن کلمه حق به خطر انداخت. و من هم از عیسی یاد گرفته ام که برای گفتن کلمه حق، ملاحظه هیچ کس را نکنم.

آقای خاتمی نمی دانم  ضجه های مادر سهراب ها و نداها یادتان هست. آقای خاتمی، می دانید وقتی به کسی تجاوز شود، اثار روحی و روانیش تا اخر عمر یادگار خواهد ماند. جناب خاتمی،  نمیدانم می توانید تصور کنید وقتی بچه هفت ساله مادرش  را، عزیزترین کسش را  زیرچرخ های ماشینی  پخش شده به سنگفرش خیابان ببیند، چه حالی خواهد داشت؟ بیشتر نمی پرسم که توان تحمل فشار روحی و عصبی ناشی از یاداوری ان صحنه ها را ندارم.

با آن که خود را محق می دانم، اما از شما نمی پرسم که با دیدن این همه جنایت، لحظه به این فکر کرده اید که آن روزی که زمام برخی امور به دستان شما بود، به جای کرنش، اندکی بر کج روی ها ایستادگی کرده بودید، شاید دوره گردون، گردشی دیگر داشت و این همه درد و رنج سهم ما مردمان صلح جو نمی شد!! از شما نمی پرسم که چرا رهاورد دوران زعامت شما، نکبت و سیاهی احمدی نژاد برای ایران بود. از شما نمی پرسم که وقتی نمایندگان رشید مجلس ششم، جلوی یک صدا سازی مجلس و فرمان ملوکانه رستاخیز سازی مجلس پرداختند، شما چه کردید. حتی از شما نخواهم پرسید که ای مرد ناهوشیار، این همه تجربت، تو را بس نبود که به خود آیی؟  همه این ها را نخواهم پرسید چون که میدانم پاسخ معقولی برای آن ها ندارید!

اما از شما خواهم پرسید که به چه مجوزی از جانب خود من، از جنایاتی که بر پدرم رفته، گذشت می نمایید؟ و از شما خواهم پرسید، که مگر شما شیعه حسین نیستید؟ پس چگونه با یزید زمان، بیعت می کنید؟ چه آنکه آقای خامنه ای روی یزید را سپید کرده است. یزید به حضرت زینب و اسرا آسیبی نرساند، اما در زندان های جناب آقای خامنه ای اسرا تکه تکه شدند، به شرافت و انسانیت شان تجاوز شد. آیا خامنه ای کم از یزید دارد؟

از شما خواهم پرسید، مگر خود را پیرو علی نمی دانید. مگر علی آن نبود که از زمان شنیدن حکایت زن یهودی که خلخال از پایش ربوده بودند ، گفت که سزاوار است آرزوی مرگ کند.

شما خود حق انتخاب دارید که از جانب خودتان با شیطان بیعت کنید، اما حق ندارید بیعت تان را به نام مردم، مهر بزنید. شما حق ندارید از جانب عیسی سحرخیز، حرفی بزنید که او بارها خامنه ای را مسئول مصایب رفته بر مردم دانسته است و حال که دست اش از دنیای آزاد کوتاه است، من طنین صدایش خواهم بود، و حرف هایش را تکرار خواهم کرد. نه تنها حرف های او، بلکه حرف های ابوالفضل قدیانی را هم بلند بلند خواهم گفت. خواهم گفت که مسئول تمام این اتفاقات، شخص آقای خامنه ای است، هم او که دستور کشتار را در جلوی چشمان حیرت زده میلیون ها نفر در خطبه خون داد.

تاریخ شاهد است که ما تا گام آخر، جز مسالمت جویی، گامی برنداشتیم. اما طبق همان قرآنی که شما به تعبد آن لباس تان، باید مروجش باشید، جلوی ظلم خون ریز کوتاه نخواهیم آمد.

توصیه من هم به شما ان است که اگر توان ان را ندارید که همراه شوید، دستان خون الود خامنه ای را نشویید. ان که خود را برابر با خدا داند، فرعون است.  فرعون ها اگر گوش شنوایی داشتند، حداقل پس از گفته های شما، تغییری در رویه می دادند. حال آن که جواب تفرعنانه اش از زبان قصابش در کیهان، خاین خطاب کردن شما باشد.

 

برگرفته از وبلاگ مهدی سحرخیز

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com