|
جمعه 23 ارديبهشت 1390 ـ 13 ماه مه 2011 |
سکولاريزاسيون: رفع تبعيض و انتگراسيون
محمدرضا نيکفر
بحث سکولاريسم در ميان ما چگونه آغاز شد؟ اکنون به کجا رسيده است و چه دستآوردی دارد؟ من در اين نوشته ابتدا به اين پرسشها میپردازم و، پس از معرفی رژيم دينی به عنوان نوعی رژيم آپارتايد، اين موضوع را طرح میکنم که چرا نفی واقعی اين نظام در برپايی يک نظام سکولار انتگراتيو است. تأکيد بر وجه انتگراتيو، تأکيد بر ضرورت جذب کردن و مجتمع کردن و مشارکت دادن برای رفع تبعيضهای موجود و جلوگيری از امکان برقراری تبعيضهای ديگری است.ه
اين يادداشت فشرده برای سخنرانیای در بروکسل، در کنفرانسی درمورد سکولاريسم به کوشش "سازمان لائيسيته بلژيک" و "فدراسيون اروپرس" به تاريخ 29 آوريل 2011 آماده شده است. نکاتی از آن در آن جلسه عرضه شد.ه
گذار طولانی به بحث سکولاريسم در ايران
مدت ها طول کشيد تا بخش عمدهی اپوزيسيون در ايران، رژيم پس از انقلاب ۱۳۵۷ را به عنوان يک رژيم دينی کشف کرد. با اين که کسانی بودند که بر اين حقيقت آشکار تأکيد کرده و در مورد پيامدهای آن هشدار داده بودند، اما کم بودند گوشهايی که هشدارها را میشنيدند. بدترين نوع ناشنوايی، ناشنوايی کسی است که نمیخواهد بشنود.ه
در ميان مردم عادی نيز بسيار کسان بودند که اين رژيم را از ابتدا به عنوان "حکومت آخوندی" توصيف میکردند، اما چنين برداشتی معمولاً از طرف اپوزيسيون "ژرفانديش" سطحی تلقی میشد.ه
چپ، که ظاهراً میبايست بيشترين حساسيت را به کيفيت دينی حکومت نشان دهد، از اين نظر از اپوزيسيون ليبرال و سلطنت طلب عقب ماندهتر بود. در طيف چپ اين گرايش غلبه داشت که ماهيت رژيم را میتوان با تحليل طبقاتی توضيح داد. راز رژيم در خرده بورژوازی سنتی جست و جو میشد. در ميان چپها عدهای فکر میکردند که خرده بورژوازی سنتی سرپل بورژوازی بزرگ است و سرانجام قدرت را به اين طبقه واگذار خواهد کرد و پيش از اين واگذاری و يا در جريان آن، به امپرياليسم تمکين خواهد کرد. جناح راست در طيف چپ، در مقابل، فکر میکرد که جزميات ايدئولوژيک نمايندگان خرده بورژوازی سنتی به تدريج شکسته خواهد شد و سرانجام جبههی خلق، يعنی طيف نيروهای مردمی ضدامپرياليست، سکانِ حاکميت انقلابی را به دست خواهد گرفت. در بحثهای چپ در دههی ۱۳۶۰ اصطلاحی که به ندرت شنيده میشد، "ولايت فقيه" بود. اصطلاح محبوب امروزه، يعنی "سکولاريسم" کاملاً غايب بود. ديگران هم آن را به کار نمیبردند.ه
از زمان مشروعه طلبی و پايان يافتن غوغای آن با اعدام شيخ فضلالله نوری، بحث حاکميت دينی در فضای سياسی ايران تا زمان انقلاب اسلامی مطرح نبود. جريانهای مذهبی وجود داشتند، اما آنها به لحاظ برنامهای و فرهنگ سياسیشان، جدی گرفته نمیشدند. به اين جهت بحث حکومت دينی و به تبع آن سکولاريزاسيون مطرح نبود. در برابر مدرن شدنِ جامعه هم مانعی ديده نمیشد و به اين خاطر سکولاريزاسيون از زاويهی مدرنيزاسيون هم موضوع بحث قرار نمیگرفت.ه
طيف نيروهايی که با صفت "ملی" متمايز میشدند، چه ملی- مذهبیها و چه مليون مصدقی، بهتر متوجه خصلت دينی حکومت شدند.آنان از زاويهی نقش فقيهان در حکومتگری و نقش فقه در قانونگذاری شروع به بررسی و نقد حکومت جديد کردند.ه
در بسياری از پژوهشهای دانشگاهی در غرب دربارهی انقلاب ايران هم، اين زاويهی ديد گشوده شد. در برخی از آنها از اصطلاح "انقلاب اسلامی" استفاده میشد، چيزی که در ميان نيروهای غير مذهبی ايرانی رواج نداشت، آن هم لابد به اين خاطر که فکر میکردند اگر انقلاب را "اسلامی" بخوانند، رهبری دينی آن را موجه دانستهاند. در پژوهشهای دانشگاهی، راز انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از آن را در ستيز سنت و مدرنيته میديدند. تئوریهای مدرنيزاسيون حکم تئوریهای راهنما را در مبحث انقلاب ايران داشتند.ه
بحث سنت و مدرنيته به تدريج در نوشتههای فارسی زبان نيز داغ شد. اين بحث به روشنفکران ايرانی کمک کرد که به خصلت دينی حکومت بهتر پی ببرند. بخشی از آنان دريافتند که تحليل اقتصادی - اجتماعی، بدانسان که چپ ايرانی آن را رواج داده بود، ابزار مفهومی کافیای برای شناخت انقلاب عرضه نمیکند و بايستی به نقد فرهنگ هم روی آورند. اِشکالی که اين رويکرد تازه داشت و عوارض آن هنوز پابرجا مانده است، تداوم منش سياه- و- سفيد ديدن است. مدرنيته يکسر مثبت فرض شد و از اين موضوع غفلت شد که آن چه را که تا ديروز از آن زير عنوان سرمايهداری انتقاد میکردند، نمیتوان از مدرنيته جدا فرض کرد. مشکل بزرگ ديگر، که در بارهی آن به اندازه کافی بحث نشده، اين است که حکومت اسلامی تنها با سنت گرايیاش توضيح پذير نيست. اين حکومت از نظرهايی بسيار "مدرن" است. در آن ايمان با تکنيک درآميخته و از نيروگاه اتمی امامزاده ساخته شده است. هيچ گوشهای در جامعهی ايران نمانده است که زير سايهی حکومت اسلامی با خيش سرمايه داری شخم نخورده باشد. از بسياری از چيزهايی که تا ديروز میشد در معنايی دقيق آنها را جلوههای سنت خواند، اينجا و آنجا فقط لاشهای و کليشهای به جا مانده است.ه
شروع مشخص بحث سکولاريسم
بحث سنت و مدرنيته زمينهساز بحث سکولاريسم شد. اين بحث به طور جدی حدود ده سال پيش يعنی پس از گذشت دو دهه سلطهی حکومت دينی در ايران در گرفت.ه
بحث که آغاز شد، اپوزيسيون غيرمذهبی خود را به عنوان "سکولار" کشف کرد. ولی اگر "سکولار"، صفت کسی باشد که به صورتی صريح و نمايان از جدايی دين و دولت پشتيبانی میکند، در اين باره که همهی روشنفکران و مجموعهی فعالان سياسی ايرانی سکولار بودهاند، بايد شک کرد. بخش خط امامی چپِ ايران، به شهادت برنامه و سياست عملیشان، سکولار نبودند و نيز آن بخشی از روشنفکران و فعالان سياسی غيرمذهبی که پشتيبان مجاهدين خلق شدند؛ نيرويی که میخواست نوع ديگری از حکومت اسلامی را بر سر کار آورد. افزون بر اينها نيروهايی وجود داشتند که مخالف تند و تيز رژيم خمينی بودند. بنياد انتقاد آنها اين نبود که اين رژيم، ايدئولوژيک است. گروههای شاخص در ميان آنها خود میخواستند که رژيمی ايدئولوژيک برپا کنند و در نتيجه طبيعی است که انتقاد سکولاريستی به رژيم اسلامی جايی در منش اپوزيسيونی آنها نداشته باشد.ه
در دورهی اخير برانگيزانندهی بحث سکولاريسم، نيروهای غيرمذهبی نبودند. بحث را روشنفکران دينی آغاز کردند، آن هنگام که برايشان اين مسئله مطرح شد که حکومت دينی چيست. آنان داشتند از رژيم میبريدند، همزمان میخواستند سکولار نباشند. همگام با نقد رژيم دينی عملاً موجود، شروع به نقد سکولاريسم کردند؛ شروع به نقد چيزی کردند که تازه از پی معنای آن میپرسيدند. دستگاه ايدئولوژيک ولايت فقيه ابتدا آنان را منحرف میخواند، و از مقطعی شروع کرد به اين که نوع اين انحراف را "سکولاريستی" بخواند، صفتی که آن را در مورد کسی چون علی شريعتی، که به اسلام بدون روحانيت گرايشی نشان داده بود، به کار نبرده بودند.ه
سرانجام جايی رسيد که عنوان "سکولار" در رسانهها رايج شد. آن را به دو شکل قطبی به کار میبردند: منفی و مثبت؛ بار اين صفت در رسانههای حوزوی، پشتيبان ولايت فقيه و اصلاح طلبان دلبسته به نظام، منفی بود و در ميان روشنفکران غيرمذهبی مثبت. روشنفکران دينی، اين پا و آن پا میکردند و تا پيش از "جنبش سبز" و قطعی شدن اصلاح ناپذيری حکومت دينی موجود از نظر آنان، بدان باری میدادند که عمدتاً منفی بود. آنان سرانجام سکولاريسم را تا حد جدايی دين و دولت پذيرفتند، چيزی که هنوز نمیدانيم از آن دقيقاً چه برداشتی دارند.ه
به روشنفکران و نيروهايی هم که اينک آنان را سکولار میخوانيم، بنگريم، چنين نبود که در ميان آنها از ابتدای بحث سکولاريسم، معنای صفت "سکولار" و کلمات همخانوادهی آن روشن باشد. اتفاقی نيست که مضمون بخش بزرگی از متنهايی که آنها در اين باب انتشار دادهاند، عمدتاً توضيح لغوی خانوادهی کلمات "سکولار" و "لائيک" است. در ميان آنها کم نيستند متنهايی که در نشريات روشنفکران دينی و اصلاحطلبان منتشر شدهاند.ه
ضعفهای بحث، دستاورد بحث
دورهی توضيح واژگانی که به سر رسيد، بحث تا حدی فروکش کرد. آيا ابهامها برطرف شدهاند؟ آيا ديگر پرسشی وجود ندارد؟
بحث سکولاريسم در ايران بحثی درونزاست، يعنی دارای انگيزهای درونی و برخاسته از مسئلهای درونی است، مسئلهی درآميختگی دين و دولت در کشور در قالب رژيمی به نام جمهوری اسلامی. با وجود درونزا بودن، بحث هنوز مبتنی بر نقدی مرتبط با موضوع از سياست و فرهنگ و جامعهی ايرانی پيش برده نمیشود. در برخی متنها اشارهها به تاريخ کشورهای اروپايی بيشتر از اشاره به ايران است. گهگاهی به تجربهی ترکيه اشاره میشود، اما نديدهايم که اندکی هم که شده به موضوع سکولاريزاسيون در هند يا اندونزی هم بپردازند، يعنی به کشورهايی که ما به تجربهی آنها نياز مبرم داريم.ه
جمهوری اسلامی مبتنی بر مجموعهای از تبعيضهاست: تبعيض ميان خودی و غيرخودی حکومتی، ميان مسلمان و غيرمسلمان، ميان معمم و مکلا، ميان شيعه و سنی، ميان زن و مرد. برای رفع اين تبعيضها، بايستی دين و دولت از هم جدا شوند. به نظر من تأکيد بر اين نکته دستاورد تثبيتشدهی مهم بحث سکولاريسم در ايران است.ه
آيتالله خمينی در آغاز درسنامهی "ولايت فقيه" (حکومت اسلامی) گفته بود که ولايت فقيه چنان عقلانی است که تصور آن موجب تصديق آن میشود. اکنون ديگر بسيارند مؤمنانی که دريافتهاند نظام ولايت فقيه چنان تبعيضآميز است که تصور نفی تبعيض و ستم، موجب تصديق ضرورت نفی آن نظام توسط نظامی سکولار میشود. بروز اين ضرورت عقلانی و عينی، نبايد ما را وادارد که عقبماندگی ذهن از عين را در معادلات فرهنگی و سياسی ايران ناديده گيريم. من در ابتدای اين سخن، شمهای از تاريخچهی بحث سکولاريسم در ايران را بهر آن آوردم که نشان دهم ذهن سکولار در اين بحث پيشتاز نبوده است. ما از سطح کنونی بحث − با وجود اصالت و مبرميت بینظير و تدام بیوقفهی آن − نبايد راضی باشيم.ه
ديگر تصور میکنم کسانی که خواهان برقراری دموکراسی در ايران هستند، تا اين حد سکولاريزاسيون را پذيرفته باشند که اذعان کنند ولايت فقيه با آزادی منافات دارد. رسيدن به حد نقد ولايت فقيه، آن درجهای از سکولاريزاسيون سياسی نيست که تضمينکنندهی دموکراسی باشد، زيرا مخالفت با ولايت فقيه هنوز به معنای آن نيست که به فقه و فقيهان امتياز ويژهای در قانونگذاری و هدايت جامعه داده نمیشود.ه
ما تجربهی مشخصی را پيش رو داشتهايم، اما تببينمان از جدايی دين و دولت انتزاعی بوده است. وقت آن رسيده است که بحث کلی را مشخص کنيم، مشخص تا حد تقرير مواد مربوط به موضوع در طرح يا طرحهايی برای قانون اساسی آيندهی کشور.ه
بحث از اين زاويه محورهای مختلفی دارند که از آن جملهاند محور کلی قانون گذاری، محورهای مشخص آموزش و پرورش، رسانهها، ماليات، قانونهای مربوط به خانواده. من در اينجا، با وجود توصيهای که کردم، به اين موضوعهای مشخص نمیپردازم و مايلم در رابطه با مسئلهای که بنيادیاش میدانم، طرح بحث کنم.ه
انتگراسيون
حکومت اسلامی را با تبعيض مشخص کرديم؛ اما از طرف ديگر نبايد فراموش کنيم که اين حکومت بيش از سه دهه است که برقرار مانده است، زيرا انتگراتيو بوده، يعنی گروههای بزرگ اجتماعی را مجتمع ساخته و قدرت خود را بر اين اجتماع مبتنی کرده است. اين حکومت هم باعث واگرايی شده، يعنی تبعيض برقرار کرده، و هم همگرايی، يعنی با برنامهای برای تشکيل امت واحده پيش رفته و در اين رابطه برنامهی خود را برای "عدالت" داشته است.ه
قشرهايی در جامعهی ما وجود داشتهاند که تنها دو نيرو قادر بودند آنها را در اعماق جامعه ببينند و از فراموشی تاريخی به درآورند: اسلاميستها و کمونيستها. جمهوری اسلامی قشرهای فراموش شدهای را وارد بازی اجتماعی کرده است و اين قشرها هنوز خود را مديون رژيم احساس میکنند. رابطهی رژيم با اين قشرها محور انتگراسيونی است که لازم است آن را اساس بقای رژيم بدانيم، آنگاه که بخواهيم به پايهی اجتماعی بقای رژيم هم توجه کنيم و ضامن اين بقا را تنها سرکوب در نظر نگيريم. به اين محور، نيروهای مختلفی از همهی طبقات اجتماعی چسبيدهاند. چسبناکی رژيم و سياستی که داشته، سياستی که در عين تبعيض آميز بودن جذبکننده هم بوده است، آن چيزی است که در اينجا مايلم بدان «برنامهی دينی انتگراسيون» نام نهم.ه
ما کافی نيست که بگوييم مخالف تبعيض هستيم و به اين خاطر میخواهيم دين و دولت را از هم جدا کنيم، بلکه بايد در برابر برنامهی دينی انتگراسيون، برنامهی سکولار انتگراسيون را بگذاريم. يک معنای اصلی سکولاريزاسيون، جدايی دين و دولت است. لفظ جدايی اما نبايد معرف اصلی سکولاريزاسيون باشد، معرف آن بايد مخالف با تبعيض باشد، همگرايی و انتگراسيون باشد.ه
چرا تأکيد بر انتگراسيون مهم است؟
سکولاريزاسيون در بسياری از کشورها سويهای از روند ساختن دولت- ملت است و به اين اعتبار میتوان گفت که نقشی انتگراتيو داشته است. در مقطع سکولاريزاسيون، دين نقش انتگراتيو خود را از دست داده، در روند ساختن ملت- دولت اخلال میکرده و از اين رو لازم بوده است ميان آن و دولت جدايی ايجاد شود. حد اين جدايی و چگونگی آن در کشورهای مختلف متفاوت است و اين درست به نقشی برمیگردد که دين برای انتگراسيون ايفا میکرده است.ه
در کشورهايی نيرويی وجود داشته که گرد آن انتگراسيون صورت گيرد، نيروئی به صورت حزب رهبری کننده يا ارتش. اين نيرو نقش اصلی را در تاراندان دين از پهنهی دولت ايفا کرده است.ه
ما در ايران خوشبختانه نه حزب واحد رهبری کننده داريم و خواهيم داشت و نه نيروی مسلحی که محور وحدت ما باشد. دورهی ملت- دولتسازی سپری شده، اما اين به اين معنا نيست که مسئلهی انتگراسيون حل شده است. با فروپاشی رژيم جمهوری اسلامی ما با تبيين تازهای از اين مسئله مواجه خواهيم شد، تبيينی که به احتمال بسيار حادترين شکلی است که مسئلهی وجود کشوری به نام ايران به خود ديده است.ه
سکولاريزاسيون شرط مقدم برقراری دموکراسی است. اما نبايد فراموش کنيم اگر خود انتگراتيو نباشد، ممکن است در حالتی بسيار بد با اِعمال تبعيض در مورد مؤمنان همراه باشد. بدترين حالت طبعاً سرکوبگری است که نمونههای تاريخی آن وجود دارد؛ ممکن است سرکوبگری آشکار و گسترده رخ ندهد، اما نظام سياسی نتواند بخشهايی از مردم را که با ديانت شان شناخته میشوند، به مشارکت ترغيب کند. آنان ممکن است با سيستم قهر کنند و در وضعيتی اين قهر ممکن است با توجه به سرمشقهای موجود شکل قهر مسلحانه به خود گيرد.ه
بر اين قرار مسئلهی ويژهای که در برابر پروژهی دموکراتيزاسيون ايرانی قرار دارد تنها اين نيست که چگونه به طور روشن و قطعی دين و دولت را از هم جدا کنيم، بلکه اين نيز هست که چه کنيم تا دينداران با دولت سکولار آينده احساس بيگانگی نکنند.ه
سکولاريزاسيون اقدام منفردی نيست که همانند مودولی آماده بتوان آن را با مودولهای ديگر ترکيب کرد و آپاراتی را تشکيل داد که يکی از شاخصهای آن به خاطر آن مودول سکولار، سکولار بودن میشود. ه
کل پروژهای که برای تشکيل نظام جديد وجود دارد، کيفيت سويهی سکولار آن را تعيين میکند. بنابر اين موفقيت سکولاريزاسيون، که موضوع مسئلهای است که در بالا آن را با صفت ويژه مشخص کرديم، بستگی به حد انتگراتيو بودن پروژهای دارد که آلترناتيو پروژهی ولايت فقيه قرار میگيرد.ه
انتگراسيون را يک ايدئولوژی، يک حزب يا ارتش تأمين نمیکند. شرط تحقق آن برنامهای برای عدالت است؛ برنامهای است برای رفع تبعيض که سويهای از آن رفع تبعيضی است که از دينی بودن دولت حاصل شده است. ه
پرسش در مورد اين برنامه پرسشی عامتر و کلانتر از پرسش ويژهی سکولاريزاسيون است.ه
فشرده سخن
خلاصه کنم:ه
نظام دينی با محموعهای از تبعيضها مشخص میشود. برای دموکراتيک کردن نظام سياسی کشور بايد در درجهی نخست اين تبعيضها لغو شوند وبه اين منظور بايد نهاد دين و نهاد دولت از هم جدا شوند. اين نظر، فشردهی بحثهای تا کنونی ما دربارهی سکولاريسم است. تأکيد بر رفع تبعيض به عنوان نکتهی محوری در سکولاريزاسيون ايرانی جهت درستی به ادامهی بحثهای ما میدهد.ه
لازم است بحث سکولاريزاسيون را فراتر بريم و تنها به محتوای منفی آن يعنی لغو نظم موجود نپردازيم، بلکه درنگريم چه محتوای مثبتی خواهد داشت، يعنی چه نظمی را میخواهد برقرار کند.ه
سؤال ويژه در مورد محتوای مثبت آن اين است که نظام سکولار ايرانی چگونه میتواند تأمينکنندهی انتگره بودن مؤمنان در خود باشد. اين محتوا، به هر حال بخشی از يک پروژهی جامع سياسی است. سؤال عمومیتر اين است که اين پروژهی جامع بايستی چه مختصاتی داشته باشد تا سکولاريزاسيون بتواند انتگراتيو عمل کند.ه
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/05/121313.php
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |