|
جمعه 17 فروردين 1390 ـ 6 آوريل 2011 |
تصويری از شرکت کنندگان همايش سکولارها در نيويورک
در رديف جلو از چپ براست: نفر دوم محمد امينی . نبر سوم کورش پارسا>>>
*********************************************************************
دولت در تبعيد، آن هم با همکاری پادشاهی خواهان؟
نقدی بر مقالهء کامبيز باسطوت
از: کورش پارسا
عضو گروه سکولار دموکرات ها
(ترجمه از انگليسی)*
کامبيز؛
چند نکته و فکر متفرق دربارهء انتقاد شما از مقالهء امينی:
1. محمد امينی يکی از اعضاء شورای عالی UASDI و يکی از بنيان گزاران اتحاد برای پيشیرد دموکراسی سکولار در ايران است. بدينسان، اعمال او نشان دهندهء پشتيبانی او از گروه های سکولار دموکراسی بوده و اساسنامهء UASDI نيز نمايانگر چهارچوبی است که او مبلغ آن است. اگرچه او سخنگوی UASDI نيست اما نقش او در شکل گيری آن غير قابل انکار است.
من فکر می کنم که شما بايد به آنچه نوری علا مطرح می کند با عنوان «شبکهء جهانی سکولارهای سبز ايران» اشاره کنيد و نه «سکولار دموکرات ها». استفاده از تعبير اخير خواننده را سر در گم می کند چرا که UASDI هم خود را با عنوان «سکولار دموکرات» می شناساند.
بعلاوه، «سکولارهای سبز» نوع حکومت پادشاهی را، بعنوان يک حکومت ديکتاتوری، طرد نکرده اند و در را بروی پادشاهی مشروطه، که آشکارا در تخالف با حقوق بشر بين المللی است(يعنی دادن حق ميراثی پادشاهی، بدون توجه به ميزان قدرتی که به او اعطا می شود)، باز گذاشته اند.
2. لذا، گروهی که پادشاهی مشروطه را بعنوان صورتی از ديکتاتوری طرد نمی کند نمی تواند مبلغ دموکراسی و حقوق بشر باشد. به اعتقاد من تبليغ «سکولاريسم» صفت کليدی سکولارهای سبز است و دقيقاً به همين دليل است که آنها مداوماً مشغول پراکندن نفرت نسبت به نيروهائی هستند که می توان آنها را «مسلمانان سکولار» و يا «مسلمانان دموکرات» دانست. يک دموکراسی سکولار که حاصل ائتلاف با پادشاهی خواهان و طرد نيروهای مسلمان باشد به احتمال زياد به ايجاد يک «ديکتاتوری سکولار» می انجامد. ما اگر حقوق مساوی و برانداختن تبعيض را هدف گرفته باشيم نمی توانيم نيروهای مذهبی در حال تحول و مبارزه با ديکتاتوری ولايت فقيه را از مبارزات خود حذف کنيم. نوع تقرب سکولارهای سبز، پشت شعار «انحلال جمهوری اسلامی»، حکايت از حذف می کند. اين شعار موجب می شود که هرگونه همکاری با و پشتيانی از جنبش سبز و رهبری آن طرد شود. حال آنکه همين شعار موجب می شود که سکولارهای سبز به راحتی پادشاهی خواهان را در خود بگيرند.
پس کدام طرف دموکرات تر است: عبدالله مؤمنی و زيدآبادی که در زندانند و يا طرفداران پادشاهی؟ مؤمنی دارد با زندگی خويش هزينه می پردازد اما ظاهراً از منظر سکولارهای سبز و از نظر سياسی «کثيف» است چرا که خواهان «انحلال جمهوری اسلامی» نيست. چه کفری.
ما بايد پشتيبانان «اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی» را مورد نقد قرار داده و در مورد تعهد آنها به اصول اعلام شدهء حقوق بشر پرسش کنيم اما اين بدان معنا نيست که بکوشيم آنها را نابود سازيم.
فکر انهدام جمهوری اسلامی بهر قيمتی که شده ما را به اقتباس روش های سازمان مجاهدين خلق می کشاند. من فکر می کنم که درس هائی که از انقلاب 57 گرفته ايم بايد موجب اين اداراک شده باشند که در آن زمان بايد می دانستيم که پس از دوران شاه چه نوع سيستمی را بايد داشته باشيم. اين نکته امروز هم صادق است. آيا ما بايد پرچم «سکولاريسم» را نقطهء وحدت خود با پادشاهی خواهان کنيم؟ يا بلکه بايد پرچم «سکولار دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر» را همراه با شراکت همهء نيروهائی که در اين چارچوب می گنجند برافرازيم؟
3. نکتهء اصلی مورد بحث در مقالهء امينی نقد نه سکولار دموکراسی که «دولت در تبعيد» بوده است.
4. يک دولت در تبعيد شکل گرفته مورد نظر نوری علا چگونه می تواند جنبش دموکراسی خواهی داخل کشور را نمايندگی کند؟ من به اينکه سکولارهای سبز بتوانند حتی بخش کوچکی از ايرانيان خارج کشور را به جنبش درآورده و نمايندگی کنند شک دارم. با اين همه ما می توانيم ادعا کنيم که بخش عمده ای از ايرانيان خارج کشور خواهان «دموکراسی سکولار» (يعنی جدائی دين از حکومت، جمهوری پارلمانی [و نه پادشاهی ارثی و آسمانی]) هستند و لذا بخت اينکه بتوان ايرانيان خارج کشور را به پشتيبانی از جنبش دموکراسی خواهانهء داخل کشور برانگيخت بسيار بيشتر است. اما اين نکته نيز بدان معنا نيست که ايرانيان خارج کشور می توانند رهبری مردم داخل کشور را به دست گيرند. من فکر می کنم که، همگام با با قدرت گرفتن هرچه بيشتر جنبش، رهبری در ايران شکل خواهد گرفت. من اعتقاد دارم که اين رهبری شامل نيروهای مذهبی و سکولاری خواهد بود که خواستار تغيير قانون اساسی می شوند. آن نيروهای مذهبی که حقوق مساوی سکولارها، زنان، گروه های قومی، بهائی ها، اقليت های مذهبی و غيره را برسميت بشناسند می توانند در داخل کشور مردم ايران را (با همهء گوناگونی هايشان) نمايندگی کنند. بدون اين ملاحظه آنها دارای حقانيت نخواهند بود. به همين دليل نيز رهبری کنونی «جنبش سبز» نمی تواند مدعی شود که همهء گرايشات جنبش دموکراسی خواهی را نمايندگی می کند مگر اينکه دو امر اتفاق افتد:
الف: تغيير قانون اساسی را بپذيرد. مهدی کروبی و موسوی، با همهء شجاعت خود در روياروئی با ولايت فقيه، نمی توانند منافع «سکولارها» را نمايندگی کنند. آنها بايد گذار از جمهوری اسلامی به آن نوع جمهوری را که پسوندی ندارد و لازمهء آن تغيير بنيادی قانون اساسی است بپذيرند.
ب: رهبری کنونی را به ائتلافی وسيع تر متحول کنند و سکولارها و هواخواهان حقوق برابر را در آن جای دهند.
5. [بر اساس طرح سکولارهای سبز]«دولت در تبعيد» نمايندهء بخش کوچکی از جمعيت خارج بوده و مدعی حق «دولت گذار بودن يک ساله» خواهد شد. و آنگاه، وقتی قدرت را به دست آورد، ممکن است برخی از ايرانيان داخل کشور را به پيوستن به اين دولت دعوت کند.
من اما فکر می کنم که دولت دوران گذار از درون جنبش دموکراسی خواهی داخل کشور خروج خواهد کرد و ما بايد به روند اين خروج، به روشی گام به گام و با پشتيبانی و تبليغ «گفتگو» دربارهء سکولار دموکراسی و نيز برانگيختن ايرانيان خارج کشور به حمايت از «جنبش واقعاً موجود داخل ايران»، ياری رسانيم.
6. يک «دولت در تبعيد» چه کاری خواهد کرد؟ آيا از جانب مردم ايران با قدرت های جهانی به مذاکره خواهد نشست؟ آيا خواستار حملهء بيگانگان به ايران خواهد شد؟ آيا با «نئوکان ها» کار خواهد کرد؟ با توجه به مورد سازمان مجاهدين خلق، احتمال اينکه همهء اين کارها را انجام دهد وجود دارد. اين کارها نه تنها به جنبش دموکراسی خواهی داخل ايران ضرر خواهد زد بلکه روند تغيير در ايران را طولانی خواهد نمود.
7. و عاقبت اينکه، تغيير واقعی به دست مردم داخل کشور صورت خواهد پذيرفت. ما ممکن است در خارج کشور انديشمندان بزرگی را داشته باشيم که به شکل گيری نظريه تغيير در ايران دهش هائی داشته باشند. همچنين در خارج کشور امکان رهبری نظری تغيير در ايران موجود است. ما همچنين می توانيم موضع سکولار دموکرات های داخل جنبش ايران را تقويت کنيم. اما بهترين کار ما آن است که در زير چتر آن گروه سکولار دموکراتی متحد شويم که می تواند ايرانيان خارج کشور را نمايندگی کند.
اين محدوديت ها ناشی از اين واقعيت است که ما که هستيم و زادگاه جنبش های سياسی ما در کجا قرار دارد. «جنبش سبز» در داخل ايران متولد شده است و دارای يک رهبری بالفعل است که در ايران و در حصر خانگی قرار دارد و، بدين دليل، می تواند رهبری را به خارج کشور منتقل سازد. جنبش سکولار دموکراسی (و سازمان های آن) اما در خارج از ايران زاده شده و متشکل گشته اند. اين واقعيت نقش آنها را در آنچه می توانند انجام دهند يا ندهند محدود ساخته است.
8. ايجاد يک صدای متحد و قوی برای سکولار دموکرات ها در خارج، و کوشش برای جلب اعتماد ايرانيان کار بزرگی است و من معتقدم که آن را بايد مجدانه ادامه داد. اما، اين کار اساساً با ايجاد يک «دولت در تبعيد» متفاوت است. اعتماد از طريق جلب حمايت، ارائهء خدمت، شراکت در جنبش، و در همان حال، تأکيد بر مشخصات مميزهء خود، به دست می آيد. ايفای يک چنين نقش کمکی، با مدعی رهبری شدن از طريق ايجاد يک «دولت در تبعيد با همراهی پادشاهی خواهان» فرق دارد.
* اين مطلب در يک گروه ای ميلی گوگل، که نام «سکولاريسم نو» نيز در فهرست دريافت کنندگان نامه هايش قرار دارد، به زبان انگليسی و در پاسخ مقالهء آقای کامبيز باسطوت منتشر شده است. به لحاظ روشنی و شفافيتی که در توضيح مواضع گروه سکولار ـ دموکرات ها در اين نامه وجود دارد، متن آن بوسيله سکولاريسم نو به فارسی برگردانده شده و در اينجا منتشر می شود. نامه عنوان خاصی ندارد و در اينجا تيتر مطلب نيز از جانب ما از متن نامه استخراج شده است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |