بازگشت به خانه

چهارشنبه 11 اسفند 1389 ـ  2 مارچ 2011

 

شکل گیری شبکه های آلترناتیو، مهمترین نیاز کنونی جنبش

تقی روزبه

 

یکی از بزرگ ترین درس های انقلاب بهمن افسون ِ «همه با هم» بود. البته محتوای آن گردآوری توده وار مردم و ادغام و منفعل ساختن همهء دگراندیشان و دگرباشان زیر چتر و حول هژمونی ِ یک گفتمان بود؛ گفتمانی که حاکمیت مذهب و روحانیت و و روایت آنها از مبارزهء ضد استبدادی –سلطنتی، حرف اول را می زد. در واقع هیچ خوره ای هم چون خورهء «همه باهم بودن» (يا «همه در زیر چتر من») ذات دموکراتیک و بالندهء یک جنبش واقعاً توده ای را تهدید نمی کند. گفتمانی که با ایجاد کمترین تکان در جامعهء فلاکت زده و استبدادی در صدد حفظ بنیادهای فاسد و تبعیض آمیز آن است.

بخاطر آوردن این آموزه، بویژه در شرایطی که جنبش در فرایند رادیکالیزه  شدن قرار گرفته است، اهمیت زیادی برای اجتناب از تکرار فاجعهء شکست انقلاب بهمن دارد،پ؛ تجربه ای که دیگر کشورهای همسایه فاقد آنند. «همه با هم»، حتی اگر بتواند در شرایطی به سرنگونی استبداد حاکم منجر شود، که حتی  این هم  در صورت فرادستی اصلاح طلبان بدست آمدنی نیست، از همان فردای پیروزی پایهء استبداد جدیدی را بنا می می نهد.

 

فرایند رادیکالیزه  شدن جنبش:

رویکرد مثبت به ضرورت انقلاب برای درهم شکستن کلیت نظام حاکم، مطرح شدن شعارهای ساختارشکن و علیه اصل ولایت فقیه، تقویت پیوند آزادی و نان، و بالاخره گسترش اشکال رادیکال تر مبارزه و حرکات اعتراضی نشانه های محسوسی از چنین روندی هستند که تحت تأثیر تحولات منطقه و سرنگونی دبکتاتورها شتاب بیشتری گرفته است.

در پی برآمد انقلابی ِ مردم در روز عاشورا، بخش اصلاح طلبان مذهبی جنبش سبز، که با رهبری موسوی و کروبی شناخته می شود، و از جانب حاکمیت که حاضر به مذاکره و برسمیت شناختن آن نبود، و بویژه بعلت فشار از پائین که عملاً از مرزهای مجاز مبارزه در چهارچوب نظام فراتر رفته و شعارهای ساختار شکن معطوف به سرنگونی و نفی کلیت نظام را می دادند، دچارانفعال شدیدی شد. ازاین رو، برای تقویت موقعیت چانه زنی خود، و مهمتر از آن برای کنترل جنبش در حال رادیکالیزه شدن، تجدید سازماندهی خود را، که زیر ضرب هم قرار گرفته بود، در دستور کارخود قرار داد. ایجاد یک شورای مرکزی هدایت کننده  که مدتها بر سر عنوان حزب  و جبهه یا جنبش و نظایران آن در میان شان بگو - مگو هم وجود داشت، تهیه یک منشور در برگیرندهء مطالبات اصلی آنها، ایجاد یک رسانه و ایجاد تشکل ها و شبکه های توده ای  و انتقال بخشی از رهبری و کادرهای خود به خارج کشور از عناصر اصلی تجدید سازماندهی نوین بود.

انتشار منشور اول، که توسط موسوی و دستیاران اش- بدون مشارکت عمومی - تهیه شد، گام اول بود؛ که پس از حک و اصلاحات جزئی و با حفظ همان محتوا با امضای موسوی وکروبی اکنون انتشار مجدد پیدا کرده است. هدف عمدهء «برگزاری انتخابات آزاد در درون نظام» و «اجرای بی تنازل قانون اساسی» و باصطلاح گوهر همهء مواد اين منشور است. بنابراین، کلیت نظام ولایت فقیه و تداوم حکومت مذهبی و سرکوب آزادی ها هم چنان برقرار است و دعوا صرفاً بر سر قرائتی از قانون اساسی و چرخش قدرت در میان حامیان آن است (همان دعویا بر سر لحاف ملا!).

باین ترتیب، اصل سرنگونی استبداد مذهبی و همچنین مطالباتی همچون درهم شکستن سیاست لغو یارانه ها  و سایر وجوه سیاست های نئولیبرالیستی و لغو اعدام و جدائی دین از دولت و آزادی های بی قید و شرط سیاسی، و برابری جنسیتی و ملی... و، بطور کلی، برقراری برابری اجتماعی- اقتصادی، به عنوان مطالبات عمدهء جنبش، هم چنان، در بیرون از این منشور و در متن جامعه، بی پاسخ می ماند. و بدیهی است که وظیفهء پیش برد آنها بر دوش نیروهای اجتماعی دیگری قرار دارد.

 

فراافکنی!

 با این همه، منشور سبز که در عین حال بیانگر گفتمان یک رویکرد (يعنی «مبارزهء اصلاحی درون سیستمی») است، تلاش دارد که، با فراافکنی، خود را بیانگر مطالبات عمومی معرفی کند و در عمل نیز با سوار شدن بر موج جنبش سرنگون طلبانه و با ماهیت فرارونده، آن را تحت کنترل خود گرفته و به سوی همان جادهء  خاکی مورد نظر، و در خدمت چانه زنی های خود  برای تقسیم قدرت، براند.

در این رابطه قرار دادن منشور در جایگاه  واقعی خود، يعنی نگريستن به آن به منزله گفتمان یک جریان اصلاح طلبانه و معترض به این یا آن سیاست حاکمیت، از طریق نقد وسیع آن  و ایجاد صف مستقل گفتمان رادیکال (یعنی از طریق یک  اقدام مثبت – دیالوگ  با توده ها و سازمان یابی- و نه پرخاشجوئی های بی حاصل) برای کانونی کردن مبارزهء ضد استبدادی – مطالباتی ِ فرارونده مهمترین وظیفهء لحظه کنونی را تشکیل می دهد.

 

موج سواری!

 موج سواری بر روی جنبشی با محتوا و جهت گیری رادیکال،  اکنون مهمترین تلاش اصلاح طلبان را تشکیل می دهد. البته هستند نیروها و رویکردهای دیگری در صفوف بورژوازی و یا حتی در صفوف اپوزیسیون خارج ازکشور که برخاً با یدک کشیدن عنوان چپ (رفرمیستی)، که  آنها نیز با توسل به تاکتیک موج سواری وا براز همسوئی و همبستگی با اصلاح طلبان و گذاشتن نیرو و توان خود در خدمت تبلیغ مشی  آنها و فراخوان های آنها و دادن اطلاعیه های حمایتی از آنها، به نوبهء خود مشغول موج سواری در این آشفته بازار سیاست هستند. نمونهء «سازگارا» ها و شماری دیگر از این جماعت تجسم بارز این نوع از موج سواران است با این سودا که روزی نوبت خودشان و گفتمان شان فرا برسد؛ هم چنان که رفرمیست  های مدعی چپ و موارد مشابه آن نیز مشغول موج سواری بر همین بستر و با همین سوداها هستند.

اما نیروهای واقعاً معطوف به ریشه ها و مدافعان آزادی و برابری  اجتماعی، که  مطالبات واقعی و پرنسیب های خویش را فدای موج سواری و سودای دست یابی به قدرت نمی کنند، بجای موج سواری باید تمامی نیرو و تلاش خود را برای شکل گیری این صف مستقل که در شرايط کنونی دارای زمنیه های مناسب اجتماعی برای گسترش هستند، متمرکز کنند. آن پایگاه اجتماعی که بجای سواری دادن به دیگران در یک جامعه استبداد خیز و صغیرپرور، آنقدرخویشتن را بالغ و صاحب صلاحیت و توانانی می دانند که زمام کنترل و ادارهء جامعه  و هرآنچه را  که خود خالق ومولد آنهاهستند، بدست گیرند

 

ضرورت شکل گیری شبکه های آلترناتیو

اگر این واقعیت دارد که ضربان قلب جنبش، در تفاوت با اصلاح طلبان، به نوع دیگری می زند و کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان  و مزد و حقوق بگیران در صحنهء خیابان ها، کارخانه ها و ادارات  و دانشگاه ها و مدارس و خانه ها و... عمدتاً درگیر یک مبارزهء ضداستبدادی از نوع دیگر و با مطالبات دیگری هستند، و اگر معترضان عموماً بر خلاف شعارها و تلاش های اصلاح طلبان  شعارهای ساختار شکنانه می دهند، پس چرا  نباید سریعاً ساز و کارهای مناسب خود را به وجود بیاورند؟ اگر مثلاً جوانان مصر جنبش 6  آپریل را به وجود آوردند و قادر به دادن فراخوان های اعتراضات و تجمعات ضد استبدادی با استفاده از شبکه های مجازی و شبکه های واقعی شدند و سرانجام هم مبارک را سرنگون کردند، چرا جوانان و جنبش ما با وجود سابقه و تجربه بیشتر نتواند فراخوان دهندگان و شبکه های مستقل خود را  برای پیشبرد مبارزه هم اکنون جاری خود بوجود آورند؟ بی شک بلوغ جنبش در گرو عبور به این مرحله است. بنابراین، اکنون ایجاد شبکه ها و حلقات مستقل برای جمع بندی پیشنهادات و تنظیم فراخوان های جوشیده از متن خود جنبش توسط جوانان و فعالین حاضر و آگاه در جنبش، توسط نیروهائی که نبض واقعی انقلاب در آنها می تپد، اهمیت مبرم دارد و گامی است تعیین کننده برای حضور مستقل و بر طرف کردن شکاف عمده  موجود در جنبش (بین ماهیت جنبش و مدعیان رهبری آن)، برای ایجاد یگانگی و هم آهنگی بین رهبری وخود جنبش است: خود رهبری. اکنون هم شکاف فوق به عنوان مهمترین معضل جنبش، و هم شکل دادن به شبکه های آلترناتیو به عنوان ضرورتی حیاتی پاسخ به این معضل، نیاز لحظه حاضر برای تداوم  و گسترش دامنه کمی و کیفی جنبش و روند انقلابی است. بدیهی است که در همین رابطه تلاش برای دسته بندی و لیست کردن مطالبات اصلی (منشور مطالبات پایه ای هم اکنون موجود جنبش)، ایجاد کانون های هم آهنگ کننده و فراخوان دهنده  در پیوند با شبکه های واقعی و مجازی، و تقویت رسانه های مستقل این گفتمان و بهره گیری حداکثر از امکانات داخل و خارج برای پیشبرداین هدف، ضرورتی درنگ ناپذیر است. وگرنه حتم بداریم که خطر به باد رفتن  پتانسیل آزاد شده و یا در شرف آزاد شدن جنبش توسط رویکردهائی با افق های محدود و تنگ که بدنبال اهداف دیگری هستند، جدی است. چنانکه از هم اکنون شاهد نمونه هائی از آن نظیر صرف این  شور و شوق به وجود آمده  پیرامون بزرگداشت برگزاری روز تولد و یا شعار زنده باد این یا آن رهبر و ساختن اگر نه خمینی ها که باصطلاح "ماندلاهای جدید" (در واقع در جهت رهبر سازی) و دادن شعار معطوف به چهارچوب  نظام و مرمت آن بجای شعارهای ساختار شکن و فرارونده و بطور کلی تقلیل دادن و تجزیه کردن مطالبات انقلابی و اساسی و راهبردی انقلاب مردم به مطالبات خرد هستیم. در هر حال ایجاد شبکه های آلترناتیو مبرم ترین مساله کنونی است، شبکه هائی که بستر و عناصر مهم و اصلی آن فراهم شده است و تأخیر در شکل یابی و بلور بندی آنها موجب خلائی می شود که توسط جریانات اصلاح طلب و سایر موج سواران پر می می گردد. مردم باید خلأی را که توسط مبارزات خود آنان بوجود می آید بلافاصله از طریق اقدام های مستقل و ارگان ها و سازمانی جوشیده از متن خود پر کنند.

بهر حال فعال شدن رویکرد اصلاح طلبانه و درون سیستمی و یا حتی برون سیستمی صرفاً معطوف به تغییر چهره ها و نه ریشه های نظام، در شرایطی که جنبش مردم به دیواره های نظام و مرزهای خروج از آن رسیده است و تحولات شگرف و انقلابی منطقه هم براین رویکرد تأثیر مثبت و شتابنده می گذارد، معنائی جز عروج گفتمان نابهنگامی که زمانش سپری شده، از طریق موج سواری بر روی یک جنبش عمیقاً ساختار شکن، جهت کسب هژمونی و هدایت آن به سوی باتلاق نیست. مقابله با آن نیز جز از طریق سازمان یابی مستقلانه پایگاه اجتماعی اکثریت بزرگ به گرد مطالبات پایه ای خویش و بکارگیری اشکال متنوع و مکمل مبارزاتی نیست. نقد و آگاهی بخشی نسبت به آکسیونیسم آنها پیرامون مطالبات خرد برای تسخیر و انحراف اذهان توده ها و جوانان از مطالبات کلان و نبردهای اساسی علیه نظام حاکم، از دیگر شروط لازم برای پرکردن شکاف موجود بین پایگاه اجتماعی این اکثریت عظیم و گفتمان و سازمان یابی و حضور با سیمای مستقل و متعلق به خود است.

2011-02-27           08-12-89

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com