بازگشت به خانه

دوشنبه 9 اسفند 1389 ـ  28 فوريه 2011

 

فرض محالی که محال نيست!

پرتو نوری علا

در یکی دو هفتهء اخیر، چه از طریق مقالات، ایمیل ها یا در گفتگوهای کسانی که اغلب بخشی از چپ هستند و طرفدار اصلاحات، با این سئوال برخوردم که چرا آنطور که باید از اصلاح طلبان، بویژه خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی حمایت نمی شود.

دو روز پیش نیز مطلب کوتاهی با تیتر "اپوزیسیون خواب است؟" در سایت اخبار روز منتشر شد که صراحتن به ناکافی بودن اعتراض ها علیه بازداشت خانگی آقایان کروبی و موسوی، و واکنش بسیار ضعیف اپوزیسیون، حتی یاران آن دو، پرداخته بود. 

به عنوان نویسنده، شاعر، مدرس نیمه وقت فلسفه در دانشگاه تهران، و یک زن ایرانی، که جز عدالت، برابری و آزادی برای مردم چیز دیگری نمی خواست و نمی خواهد، در انقلاب 1357 کم و بیش فعال بودم، و بعد از انقلاب، با اولین حمله های رژیم اسلامی، به زور بر سرم حجاب گذاشته شد، تمام حقوقم به عنوان مادر- همسر، لغو شد، چاپ کتاب شعرم ممنوع شد، و با انقلاب فرهنگی به تدریس ام در دانشگاه نیز خاتمه داده شد. یعنی به ناگهان بنایی که با هزاران تلاش و امید ساخته بودم فرو ریخت.

اینک می کوشم تا از منظر تجربیات خود، پاسخ کوتاهی به سئوال فوق بدهم. بویژه آن که در ماه های قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388، که زنان فعال، با استفاده از فضای باز داخل ایران، مطالبات و خواست هایشان طرح می کردند، کوشیدم تا در خارج از ایران، از طریق نوشتار و گفتار از مطالبات زنان حمایت نمایم. 

وقتی به سال های 56 و 57 ایران می اندیشم و سیل حرکت مردم را در اعلام نخواستن رژیم پهلوی به یاد می آورم و انکار حضور مردی بزرگ چون شاپور بختیار را مرور می کنم، می بینم که اکثریت مردم، با انگیزه های مختلف و بی آن که دقیقن به چگونگی حکومت آتی و جانشین لایقی بیندیشند، در پی سرنگون کردن حکومت سلطنتی و به دست آوردن آزادی بودند.

در چنین شرایطی، آقای خمینی گرچه از اسلام سیاسی سخن می گفت، اما همراهش آن چه گوش نواز و مذاق شیرین کن بود و مردم ایران برای دهه های متمادی آن ها را نشنیده و نچشیده بودند، وعده می داد؛ آزادی اندیشه و قلم و بیان، آزادی احزاب سیاسی حتی کمونیستی، رعایت مساوات میان زن و مرد، رعایت حقوق اقوام ایرانی و پیروان مذاهب و ادیان مختلف، جدائی روحانیت از سیاست و رفتن روح الله خمینی به قم و واگذار کردن سیاست به سیاست مداران.

نگاهی سریع و البته غیرآماری به نشریات دوران قبل از انقلاب، در خلال انقلاب و بعد از انقلاب، نشان می دهد که میلیون ها ایرانی، زن و مرد، از هر طبقه و شغلی، با هر دین و مذهبی، با هر باور و ایدئولوژی به خیابانها آمدند تا آرزوهای پنهان شده، و خواست ها و گرایشات انکار شده خود را با رفتن رژیم پهلوی و آمدن خمینی به ایران به دست آورند.

آن چه در همان ماه های اول انقلاب رخ داد، خلف وعده های آقای خمینی بود. وعده هائی که بعدها به صراحت از آنان به عنوان "خدعه" یاد کرد که در اسلام نیز به وقت ضرورت لازم است. در واقع چهره کریه اسلام طالبانی، (یعنی جهل، یکسونگری، عقب ماندگی از زمان، تبعیض بین مرد و زن، شیعی و سنی، مسلمان و غیرمسلمان)، از دل اسلام سیاسی آقای خمینی بیرون آمد و بر تمام کسانی که نه تنها منفعتی از این انقلاب نبردند که جان و مال و هستی شان نیز برباد رفت، ثابت شد که دیگر دوران دخالت مذهب در حکومت، گذشته و تکرار آن اشتباه بزرگی است. البته در این میان افراد و احزابی بودند که به عنوان تاکتیک با خمینی و اسلامش همراهی و شراکت می کردند که سر آنها نیز پس از قدرت گرفتن کامل روحانیون، به زیر آب رفت.

حال برگردیم به سئوال فوق، و مواضع آقای موسوی و کروبی. من، بی آن که از کیسه خلیفه ببخشم، کاری به این امر ندارم که این آقایان و یارانشان، سی سال، بخشی از رژیم اسلامی بودند و آنقدر محبوب نظام، که به مقام نامزدی ریاست جمهوری نیز رسیدند. با مقایسه آنان با شخصیت های مؤثری مثلن آکینو در فلیپین، که با رژیم دیکتاتوری مارکوس همکاری می کرد، و سرانجام عامل اصلی براندازی و فروپاشی رژیم او شد، خودم را در پذیرفتنشان به عنوان کسانی که پس از انحلال رژیم اسلامی، می توانند خود را کاندیدای ریاست جمهوری کنند، قانع می کنم. اما مشکل من ( و فکر می کنم مشکل کسانی که نمی توانند از آنان حمایت کنند) با مواضع سیاسی این آقایان است.

از خرداد 88 و اعلام نتیجه انتخابات، آقایان کروبی و موسوی با شهامت در کنار مردم عاصی شده و به خیابان آمده ایستادند و ایرانیان جان به لب شده هم در کمال صمیمت رهبری آنان را پذیرفتند. نیتجه چه شد؟ آقایان در روزهای آغازین جنبش مردم، چون هنوز ایده آل سیاسی جز همان چه که 30 سال کرده بودند نداشتند، مردم را به خانه هاشان فرستادند و از دادن شعارهای ساختار شکن ممنوعشان کردند. و به خلاف امامشان، خمینی، بی آن که خدعه کنند، در کمال صداقت گفتند که خواهان بازگشت به دوره آقای خمینی (یعنی دوره بگیر و ببندها و کشتارهای گروهی جوانان، حجاب اجباری برای زنان، محروم کردن زنان از مشاغل اداری و وزارت و ریاست جمهوری، و.....) حفظ نظام جمهوری اسلامی (یعنی برتر دانستن مذهبی بر مذاهب دیگر، دخالت مستقیم ولی فقیه، شورای نگهبان و....) و اصلاح همان قانون اساسی نظام اند. (همان قانون اساسی که سن ازدواج دختران را به نه سال رساند، مطعه و چند همسری را برای مردان آزاد کرد، سنگسار و اعدام و قطع عضو را مشروع اعلام کرد).

حالا از شما می پرسم کدام انسان عاقلی، و با کدام انگیزه مایل است که از آقایان حمایت کند و خواستار رهبری آنان باشد؟

شک ندارم اگر آقای خمینی به قول خودش "خدعه" نکرده و مثل آنان در کمال صداقت گفته بود که در پی ادغام مذهب در حکومت است، اگر اعلام می کرد قصد بر هم زدن قوانین خانواده، اجباری بودن حجاب، تعدد زوجات برای مردان، پائین آوردن سن ازدواج برای دختران، اعدام جوانان به حیله و نیرنگ، بدون وکیل با اجرای احکام چند دقیقه ای، تهدید و تعقیب مردم که به آوارگی میلیون ها نفر ایرانی رسید را اعلام می کرد، همان روز که مثلن کاسه صبر مردم و احزاب سیاسی، از دست رژیم پهلوی به لب رسیده بود، یک دهم مردمی که به خیابان ها رفتند و آقا را با سلام و صلوات از فرودگاه به مدرسه علوی بردند، در انقلاب شرکت نمی کردند. بویژه زنان.

در حال حاضر که آقایان و خانمهایشان در زندان خانگی هستند، و هیچ ارتباطی با هیچکس ندارند، و شرایط شان را عده ای سخت و خطرناک خوانده و برخی دیگر معتقدند که حصر خانگی آنان به نوعی محافظت از آنهاست، گروه هائی در ایران خواستار 3 سه شنبه تظاهرات گسترده به نفع آقای کروبی، موسوی و خانم رهنورد و آزادی آنان هستند. (مطلقن معلوم نیست چرا کسی آزادی خانم کروبی، که هم پسرش و هم شوهرش بشدت مضروب شده و خود، شدیدالحن ترین نامه ها را به خامنه ای نوشته است، نمی خواهد؟ مگر آن که فرض کنیم که نویسندگان فعالیت های سیاسی ایران، نمی خواهند در کنار نام زهرا رهنورد، نام زن دیگری عمده شود).

گفته ام را با یک فرض، که فرض محال، محال نیست به پایان می برم. فرض کنید هم اکنون، اصلاح طلبان، سخنگویان آنان، وب سایت هایشان و هواداران اصلاحات، بویژه در خارج از ایران که دستشان باز تر است با حفظ تمام احترامات فائقه برای اسلام و مسلمانان:

ندای جدائی مذهب از حکومت را هرچه رساتر به گوش ایرانیان برسانند

درِ زندان ها را باز و زندانیان سیاسی را با حرمت تمام آزاد نمایند

ضمن اعلام همدردی با پدران و مادران داغدار و فرزند از دست داده یا زندانی شده، با اجازه آنان، از ملت ایران برای تمام کسانی که به نحوی با رژیم اسلامی همکاری کرده است طلب عفو و بخشودگی نمایند

حجاب اجباری را لغو و آزادی پوشش را اعلام نمایند

اجازه دهند که مردم با هر رنگ و هر لباسی که می خواهند در تظاهرات شرکت کنند

آزادی تمام احزاب و گروه های سیاسی را اعلام نمایند

قانون اساسی جدیدی برخاسته از نیاز مردم و با تصویب نمایندگان مردم بوجود آورند

در روابط بین المللی بی طرفی خود را اعلام نمایند و دست دوستی و آشتی با تمام کشورها و دولت ها بدهند

از مهاجرین سیاسی که مجبور به ترک کشور خود شدند، و تمام اقلیت های مذهبی، ناباوران به مذهب، اقلیت های قومی، و دگرباشان عذرخواهی کنند

خود را مکلف و متعهد به رعایت تمام موازین حقوق بشر و قوانین بین الملل از جمله رفع هرگونه تبعیض نمایند

در کنار آموزش زبان فارسی، آموزش زبان مادری را میان اقوام مختلف ایران آزاد گردانند

تمام جشن ها و آئین های ایران باستان را که همگی جنبه ای از خشونت پرهیزی، مهربانی، زایش و روئیدن و بالندگی را زنده و ترویج کنند.

به بهبود محیط زیست ایران توجه کنند

ترمیم اماکن باستانی را متقبل شوند

موسیقی و نوای زن و مرد و پایکوبی را آزاد اعلام کنند

در آنصورت خواهیم دید که چگونه میلیون ها مردم به خیابانها آمده، به هم پیوند خواهند خورد و جان کروبی و موسوی و رهنورد و البته خانم کروبی را نیز همچون سایر زندانیان سیاسی و شرافتمند از مهلکه به در خواهند برد.

با یقین به امکان عملی شدن این فرض

بیست و هفت فوریه 2011

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com