بازگشت به خانه

مـا را بـه دم پير نگه نتـوان داشــت

در خانه ی دلگير نگه نتـوان داشت

آن را که سـر زلـف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

مهستی گنجوی       

از نگاه يک زن

يادداشت های هفتگی شکوه ميرزادگی

shokoohmirzadegi@gmail.com

6 بهمن 1389 ـ   26 ژانويه 2010

پيوند به آرشيو

 

مردم ایران در کابوس «ماشین زمان»

دانستن زندگی گذشتگان، و سر درآوردن از شیوه ی زندگی آن ها همیشه مورد توجه آدميان بوده است. توجه به تاریخ نوشتاری و گفتاری (سینه به سینه) و حتی توجه به قصه ها و استوره ها نشان می دهد که انسان همیشه دوست داشته که با گذشته ی خویش آشنا شود؛ چه برای تجربه گرفتن از راه هایی که قبل از او پیموده شده و چه به خاطر کنجکاوی و کاوشگری که خاص انسان است. این کنجکاوی و درس گرفتن از گذشته ی انسان یا زمین، یا کل کهکشان، در نزد اهل علم به گونه ی دیگری کار و رشد کرده و به جایی رسیده است که پدیده ای به نام ماشین زمان، که در روزگاران گذشته آرزویی بيش نبود، اکنون در ذهن دانشمندان آينده سازی که از علم و تکنولوژی بالایی برخوردارند شکلی واقعی بخود گرفته و چندین سال است که دانشمندان فضایی به طور عملی به آن پرداخته اند. یکی از این دانشمندان، جیمز وب، برنده ی جایزه نوبل فیزیک است که سال هاست روی تلسکوپی فضایی کار می کند که بشر بتواند ماده ی اولیه جرم های نورانی آسمانی را که میلیون ها سال پس از انفجار بزرگ بوجود آمده اند ببیند. پس از آن نوبت به منشا کهکشان ها می رسد، و پیدایش ستارگان و چگونگی منظومه های شمسی و... و خیلی ها امید دارند که بشر بتواند به گذشته برود و زندگی نیاکان خود را از نزدیک ببیند یا حداقل بتواند همانگونه که فیلمی سینمایی را می بیند شانس دیدن زندگی واقعی گذشتگان خود را داشته باشد. که البته این ها آرزوهایی است که معلوم نیست دانشمندان کی بتوانند از برآورده شدن اش خبر دهند.

اما شکل خیالی برآورده شدن چنین آرزویی را ما سال ها است که درفیلم هایی ديده ايم که به شکل های مختلفی سفر به گذشته ی انسان را دراماتيزه می کنند. شما هم حتما حداقل یکی از این فیلم ها را دیده اید که موضوع اصلی شان همین ماشین زمان و گذر از تونل زمان است؛ ماشینی که دانشمندی آن را مخفيانه می سازد و با آن به گذشته های دور و نزدیک سفر می کند. شايد در ساليان اخير مشهورترين فيلم ها Back to the future «بازگشت به آينده» باشد که قهرمان اصلی آن نو جوان کنجکاوی است که همراه دانشمند مربوطه سوار اتومییل زمان او می شود و به جهان هایی در گذشته ی بشری می رود؛ جهان هایی که جز وحشت و ناامنی و جنگ و کشتار در آن خبری نیست. البته در این فیلم علاوه بر رفتن به دوران گذشته، می توان تغییری هم در سرنوشت انسان ها داد، یعنی در واقع بدبختی ها و مصیبت هایی را که به دست خود انسان بوجود می آید، با هوشیار کردن دست اندکاران اين مصائب پاک کرد. جوان اول این فیلم ها پس از کلی مشکلات و ترس و خطر کردن (و حتی کمک به گذشتگان برای این که مسیر زندگی خود را به گونه ای انتخاب کنند که به بدبختی نيانجامد) به شهر و خانه اش در جهان متمدن امروز و آغوش خانواده ای طبیعی و سالم باز می گردد و آرامش و آسایش او پس از آن همه توحش و ناامنی و ترس چنان است که بیننده نیز با آن سهیم می شود و قدر زندگی امروزش را می داند.

این روزها، با شنیدن خبرهای عجیب و کابوس مانندی که از سرزمین مان می رسد، مدام به این فکر می کنم که آیا ما؛ به عنوان کسانی که عاشق زادگاه و مردمان وطن مان هستيم و به دلایلی بیرون از ایران زندگی می کنيم (چه به عنوان تبعیدیان و گریختگان و چه به عنوان مهاجرین و مسافرینی موقت) به راستی متوجه آن چه در آن سرزمین و بر مردمان اش می گذرد هستیم؟ آیا می بینیم که میلیون ها میلیون انسان از خانواده ی بشری، و از خانواده ی شهروندی ما را در ماشین هراس انگیزی نشانده اند و آن ها را با زور اسلحه و زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام روز به روز از جهان پیشرونده دور کرده و به قرن هایی می برند که جز وحشت، ناامنی، جنگ، فقر، فساد و تباهی و عقب ماندگی چیزی در خود ندارد؟

من قصه نمی گویم، غلو هم نمی کنم. حتی از سی و دو سال بدبختی و عقب ماندگی نمی گویم. خواهش می کنم به چند خبر رسمی که اخیرا در رسانه های خود جمهوری اسلامی هست توجه و قضاوت کنید که آيا این تصاویر و خبرها می توانند متعلق به مردمان قرن بیست و یکم باشند؟ حتی متعلق به کشورهایی توسعه نیافته؟ یا اينکه متعلق به مردمان صد سال و دویست سال و هفتصد هشتصد سال پیش اند؟ مجسم کنید که اگر به جای اتومیبل و ترن و هواپیما وسيله ی نقليه در کشورمان اسب و الاغ و شتر بود، و چیزی به نام تکنولوژی مدرن از آن جامعه حذف می شد، ديگر چه چیز آن جامعه شباهتی با جوامع انسان امروز داشت؟ آموزش و پروش اش؟ اقتصاد اش؟ سیاست اش؟ وضعیت زنان اش؟ وضعیت کودکان اش؟ خواهش می کنم نگاه کنید! این خبرها اخیرا از خبرگزاری های رسمی نقل و  منتشر شده است:

ـ در سال جدید میلادی، تنها تا بیستم ژانویه ی، به گفته ی سازمان عفو بین الملل، ۷۱ نفر در ایران به جوخه اعدام سپرده شدند (چیزی حدود هر شش ساعت یک اعدام). و  ۱۴۳ نفر که در زمان ارتکاب جرم زیر ۱۸سال بودند، به اعدام محکوم شده اند؛

ـ رییس قوه قضایی خبر از پر شدن زندان های موجود کشور می دهد و خبر ساخت زندانی ده هزار نفری را برای تهران بزرگ می دهد و خبر تبدیل زندان های موجود به زندان هایی در مناطق بد آب و هوا و در بیابان های دور افتاده را برای مردم دارد. یعنی درست همچون قرون وسطی که زندان به معنای شکنجه گاهی در دل بیایان های بی آب و علف بود.

 ـ همین آقا، یعنی صادق لاریجانی، اعلام می کند که «دستگاه قضایی هیچ ترحمی به اشرار و قاچاقچیان نخواهد کرد» (توجه داشته باشید که از دید این حکومت هر معترض و حتی هر منتقدی جزو اشرار است) و  قوه ی قضاییه ی حکومت اسلامی به خاطر مخالفت سازمان های حقوق بشر و رسانه های غربی از  اعدام «اشرار و قاچاقچیان» آن ها را به تمسخر گرفته است.

ـ دانشگاه ها نیز در حال تفکیک جنسیتی اند، چون مدارس، دخترانه پسرانه شود. چون وزیر علوم اعلام کرده است که: «ما شاخص‌های غربی را قبول نداريم و درصدد هستيم دانشگاه‌های دختر و پسر را از هم جدا کنيم

ـ اعلام شده که با هر نوع هنر و سینما و تئاتری که اسلامی نباشد برخورد شدیدی خواهد شد. یعنی تبعیض فرهنگی در حد ابتدایی ترین نوع آن.

ـ وزیر به اصطلاح  علوم کشور اعلام کرده است که پذيرش 85 تا 90 درصد ظرفيت دانشگاه‌های کشور از اين پس بر اساس «تفکیک قومی» انجام می‌شود. یعنی به سبک قرون وسطی حق انتخاب مکان تحصيل از دانشجویان گرفته خواهد شد.

ـ ایران تنها کشور جهان است که در آن نه تنها تن فروشی کودکان آزاد است، بلکه به عنوان امری قانونی و مذهبی توصیه هم می شود. در هفته ی گذشته، بر اساس فتوای آیت الله سید محمدصادق روحانی، «صیغه برای دختران بالغ مجاز است (در قانون اسلام 9 ساله، و اگر پریود زودتر انجام شود جوان تر) و نیازی به اجازه ی والدین هم ندارد.

ـ دروس دانشگاه های ایران به مرور از درس های امروزی در جهان دور شده و اکنون نه تنها درس های دختر و پسر متفاوت است بلکه برای دختران درس های همسرداری گذاشته شده است و، به گفته ی خانم سجادی معاون آموزش و پژوهش مرکز امور خانواده ریاست جمهوری، کمترین دلیل این کار نگرانی درباره ی کاهش جمعیت، پیشگیری از بارداری، و تشویق زنان به اشتغال و فاصله ی بین مادر و فرزند دانسته شده. و اين یعنی به خانه برگرداندن زن ها و نقش ماشین بچه سازی را بازی کردن. ایشان با افتخار می فرمایند که: «یکی از کتاب هایی که در این رشته تدریس خواهد شد"روانشناسي ازدواج و شكوه همسرداري" است که بر تفاوت‌هاي ميان زن و مرد به لحاظ جسمي، روحي و عاطفي و بازخوردهاي اين تفاوت‌ها تاكيد دارد و ازدواج را به عنوان راهي براي رسيدن به كمال طرح مي‌كند».

***

و مطمئنم که در طول همین مدتی که این مطالب را می نویسم، و تا زمانی که شما آن را خواهید خواند، باز ماشین زمان، همچنان کشور ما را به عقب خواهد کشاند و رسانه های دولتی با افتخار خبر از  آن خواهند داد که بخش عظیم دیگری از زمانه ی ما جدا شده و به دوران های قرون وسطا بازگشته است.

من، همانگونه که بارها نوشته ام، به عنوان یک باورمند به نیروی شکست ناپذیر انسان در مقابل هر نوع عقب گرد و ایستایی، اگرچه می دانم که این حکومت و همه ی معتقدان اش، بخاطر نگاه عقب مانده و غير انسانی شان به جامعه، راهی جز خروج از دنیای پیشرونده ی قرن بیست و یکم ندارند و، در نتيجه، محکوم به زوال اند اما، در عین حال، از اين واقعيت نيز نمی توانم چشم بپوشم که تا وقتی که زمام کار در سرزمین مان در دست این شوریدگان گذشته های پوسیده است، میلیون ها انسان، به خصوص آن هایی که به درک و آگاهی بیشتر رسیده اند، در رنج و عذابی دایم در ماشين زمان هراس انگیزی که نزدیک به سی و دو سال از ساختن آن می گذرد به سر خواهند برد.

پرسشی اگر امروز می توان در صدر دل نگرانی هامان بنشيند چه می تواند باشد جز اينکه کی و چگونه اين ماشين لعنتی از کار خواهد افتاد و مسافران رنج دیده ی آن به آینده ی زیبا، آرام و طبیعی شان باز خواهند گشت؟

25 ژانویه 2011

برگرفته از سايت نويسنده:

http://shokoohmirzadegi.com

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630