جمعه گردی ها يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا
7 آبان 1389 ـ 27 اکتبر 2010
|
تفاوت بين مبارزهء رايج سياسی و روند آلترناتيو سازی
نخست اجازه دهيد بگويم که سخت خوشحالم از اينکه می بينم بحث در مورد ضرورت برپا داشتن بديلی سکولار در برابر حکومت اسلامی، از يکسو، و لزوم شکل گرفتن اين بديل (آلترناتيو) در خارج کشور، از سوی ديگر، رفته رفته تبديل به گفتمان غالب سياسی ما می شود و در اکثر رسانه های کاغذی و اينترنتی و راديو ـ تلويزيونی می توان مطالب مختلف و عقايد رنگارنگی را که در اين موارد مطرح می شوند مشاهده و تعقيب کرد.
اما در جريان همين جا افتادن «گفتمان» است که می توان به نقاطی تاريک، مبهم و مغشوش نيز برخورد که نشان از آن دارند که مفهوم «بديل» و روند «بديل سازی» (جدا از اينکه اين بديل بايد در ايران بوجود آيد يا در خارج از ايران) هنوز کاملاً روشن نيست و اغلب با مطالب ديگری در صحنهء مبارزات سياسی ما يکی انگاشته می شود؛ حال آنکه بديل سازی ـ تا زمانی که چنين بديلی ساخته نشده ـ هيچ ربطی به مبارزات جاری سياسی عليه حکومت اسلامی ندارد و ای بسا که، در مواردی، با آن در تضاد قرار می گيرد. پس، جمعه گردی اين هفته را به ذکر برخی از تفاوت ها و تضادهای مابين اين دو نوع کوشش سياسی اختصاص می دهم و مشتاقانه به انتظار آن می نشينم که نظرات دوستان انديشمندم را در اين مورد دريافت کنم.
شايد بهتر باشد که ببينيم چرا و چگونه روند بديل سازی شامل برخی از فعاليت های رايج سياسی نمی شود. از نظر من، اين «عدم شمول» کلاً به تعريف علمی ـ سياسی خود «بديل» (يا آلترناتيو) مربوط شده و از دل آن بر می خيزد. اما از آنجا که در مورد آلترناتيو پيش از اين به تفصيل نوشته ام(1)، مطلب را در اينجا کوتاه می کنم:.
آلترناتيو، يا بديل هر چيز، واجد «معکوس» ويژگی های پديدهء مورد نظر است. «شب» بديل «روز» است چرا که از لحاظ روشنائی معکوس روز بشمار می رود. مرگ بديل زندگی است، و گرما بديل سرما. در واقع، هر دو پديدهء معکوس يکديگر جفتی متضاد را بوجود می آورند که با يکديگر مانعة الجمع اند و با ظهور يکی در جايگاهی که برايشان در نظر گرفته شده، ديگری نا ـ بود می شود.
آلترناتيو «حکومت» اسلامی هم، در همهء ويژگی هايش، متضاد اين حکومت است و چون در جايگاه خاص خود ـ يعنی مسند قدرت سياسی ـ بنشيند ديگر از حکومت اسلامی نشان و اثری بجای نخواهد بود.
(توجه کنيم که البته اين قاعده در مورد «دولت» ها نيز صادق است. يعنی، در داخل «حکومت» اسلامی هم می توان به دو نوع دولت متضاد با هم برخورد که هر يک آلترناتيو ديگری است. اما در حوزه ای که مورد بحث ما است نمی توان وقت خود را صرف «آلترناتيوسازی در درون حکومت اسلامی» کرد؛ چرا که در اينجا «آلترناتيو سکولار» مورد نظر ما «خود حکومت» را نشانه گرفته و می خواهد جانشين آن شود و، در نتيجه، ما سکولارهای انحلال طلب به دو نوع دولت متضاد در درون حکومت اسلامی به يک چشم می نگريم و هر دو را اجزاء لاينفک همان پديده ای می دانيم که آلترناتيو سکولار مورد نظر ما قصد منتفی کردن اش را دارد).
حال اگر اين تعريف را همچون سنجه ای برای شناخت آن دسته از فعاليت های سياسی که نه تنها به روند آلترناتيوسازی مربوط نمی شوند بلکه در برابر آن قرار می گيرند، بکار بريم خواهيم توانست فهرستی فراهم آوريم که در آن تک تک فعاليت های سياسی نامربوط به روند آلترناتيو سازی، و گاه متضاد با آن، مورد بحث تفصيلی قرار می گيرند.
در اينجا من به برخی از اينگونه فعاليت ها، که جزئی از روند مبارزهء جاری سياسی محسوب شده، اما در داخل روند آلترناتيوسازی جا نمی گيرند، اشاره می کنم.
بطور بديهی، و در همين مرحلهء آغازين بحث، می توان هر گونه فعاليت «اصلاح طلبی» را از شمول «روند آلترناتيوسازی» خارج کرد و حتی آن را جزء پديده های متضاد آن قلمداد نمود. چرا که معنای روشن «اصلاح طلبی» آن است که پديدهء مورد نظر ما بايد پا بر جا بماند تا اصلاح شود. نمی توان هم پديده ای را کنار گذاشت و هم آن اصلاح نمود. معماران در مورد خانه های قديمی اصطلاحاتی دارند. از جمله می گويند که فلان ساختمان «کلنگی» شده است. معنای اين سخن آن است که ساختمان مورد نظر از مرحلهء اصلاح پذيری گذشته و صاحب آن، بجای دست زدن به خرج بيشتر برای تعمير آن، و بمنظور استفادهء بهينه از زمين و مصالح، چاره ای ندارد جز اينکه ساختمان را بکوبد و بر فراز زمين اش عمارتی نو برپا کند. سعدی هم در رد همينگونه نظرات اصلاح طلبی سروده است که: «خانه از پای بست ويران است / خواجه در بند نقش ايوان است». پس، به ضرس قاطع می توان گفت که اصلاح طلبان را در مجلس آلترناتيوسازان جائی نيست. آنها در واقع، اگر بتوانند، می کوشند تا جلوی فکر کوبيدن ساختمان و برپا داشتن عمارتی نو (بعنوان بديل آن) را بگيرند و چنان به تزئين «نقش ايوان» بپردازند که کسی متوجه ويرانی پای بست های ساختمان نشود.
بنظر من، در اين مورد، همهء مبارزان راه آزادی ايران بايد اين سخنان چند بار تکرار شدهء آقای خاتمی را سرمشق خود قرار داده و روزی صدبار از روی آن بنويسند تا گوهر اصلاح طلبی و تنافر آن با آلترناتيو آفرينی را دريابند: «اصلاحات میخواهد شرايطی که باعث استقرار سکولاريسم میشود- با توجه به زيانهای آن- بوجود نيايد، و بنده میگويم، بزرگترين عامل پيدايش سکولاريسم در يک جامعه، حاکميت تحجر بر آن است و به همين دليل ما با تحجر و قشری گرايی مخالف هستيم و به همين دليل می گويم اصلاحات بايد در عرصهء دين هم حضور داشته باشد، البته با معيارها و موازينی که وجود دارد؛ و جنبهء علمی و روش مندی حرکت فکری اصلاح بايد حفظ شود!»(2)
از سوی ديگر، برخی نظريه پردازان می کوشند، با سخنانی سراپا مغلطه و سفسطه، توضيح دهند که اصلاح طلبی نيز حرکت بسوی جايگزين کردن يک آلترناتيو است و، پس، اصلاح طلبی خود روندی از آلترناتيو سازی، اما به گونه و رنگی ديگر است. اما هنگامی که از آنان تفاوت های اصلاح طلبی آنان و آلترناتيو سازی ِ انحلال طلبان را می پرسی می بينی که آنها همهء فشار را بر روی الويت دادن به حرکت تدريجی و کار پله به پله می گذارند و آن را در مقابل آلترناتيو سازی (که گاه با انقلاب همسان انگاشته می شود) علم می کنند، حال آنکه آلترناتيوسازی ربطی به سرعت تحولات جامعهء مورد نظر ندارد و هنگامی که بر سر ضرورت وجود يک آلترناتيو سکولار در برابر حکومت اسلامی اتفاق نظر حاصل شد آنگاه می توان به مسائل تاکتيکی و اجرائی پرداخت و کندی و تندی حرکت های تعبيه شده را مورد بررسی قرار داد. بدينسان، اصلاح طلبان می کوشند تفاوت خود را با انحلال طلبانی که در پی آفرينش آلترناتيو اند به «سرعت تحولات» تقليل دهند، حال آنکه تصميم در مورد آلترناتيو سازی در سطح استراتژی و تعيين هدف های بلند مدت مطرح می شود و ربطی به سرعت تحولات و عمليات مبارزاتی سياسی ندارد.
ترفند ديگر اصلاح طلبان نسبت دادن روش های خشونت آميز به انحلال طلبی آلترناتيو ساز است، حال آنکه نوع و نحوهء مبارزات سياسی، و اينکه بدون خشونت باشد يا نه، و انقلابی عمل کند يا نکند، نيز ربطی به کوشش برای ايجاد آلترناتيو ندارد و تنها هنگامی که آلترناتيو ساخته شد و روياروی حکومت اسلامی قرار گرفت آنگاه اين آلترناتيو است که با ملاحظهء رفتار های کنشی و واکنشی حکومت رأی به آرامش، يا شورش، اعتصاب يا نافرمانی مدنی، و عاقبت پاسخ خشونت با خشونت، می دهد و تا اين آلترناتيو وجود نداشته باشد رهبری و تصميم در مورد نوع مبارزهء سياسی هم امری دلبخواهی و روزمره و بی قانون و هدف می شود.
بدينسان، برای درک تفاوت اصلاح طلبی با آلترناتيو خواهی بايد به تضادهای هدف های استراتژيک اين دو شيوه از عمل سياسی نگريست و ديد که يکی می خواهد حکومت اسلامی را «منحل» کند و ديگری قصد دارد آن را رنگ و روغن زده و «حفظ کند».
يعنی، مناقشهء بين اصلاح طلبی و آلترناتيو خواهی نه در مورد نوع تاکتيک های مبارزاتی است و نه در زمينهء سرعت مطلوب مبارزه، چرا که هر دوی اين جنبه های مبارزاتی، تحت دو هدف مختلف، دو صورت مختلف پيدا کرده و به دو نتيجهء مختلف هم می انجامند. مثل اينکه عده ای برای برنامه ريزی در مورد سفرشان شبی را در رستورانی جمع شوند. جمع شدن در رستوران يکی است اما برنامه ريزی برای انتخاب راه رسيدن به مقصد، بر اساس آنکه مقصد چه باشد، فرق می کند. مثلاً، با اتوبوس می شود به شهر و شهرستانی رفت، اما برای رفتن به قاره ای ديگر نمی توان از اتوبوس سود جست.
البته نوع ديگری از اصلاح طلبی هم وجود دارد که زيرکانه نقاب سکولاريسم را بر چهره می زند اما در روند آلترناتيو سازی شرکت نمی کند. نمونه ای از اين روش را می توان در نزد خواستاران «انتخابات آزاد» و «رفراندوم» يافت. نکتهء ظريف آن است که آنان مطلقاً از ضرورت انجام «انتخابات آزاد» و «رفراندوم» در فردای انحلال حکومت اسلامی سخن نمی گويند، يعنی امری که در پی انحلال هر حکومتی جزو بديهيات اجرائی محسوب می شود، بلکه ادعای اينگونه از مبارزان آن است که، برای کاستن از هزينه های جانی و مالی مبارزه عليه حکومت اسلامی، بايد در پی تدوين يک سلسله عمليات مبارزاتی بود تا، در نتيجهء انجام آنها، «خود حکومت فعلی» تسليم فشارها شده و به انجام رفراندوم يا انتخاباتی آزاد برای تعيين رژيم تن دهد. در اين نظريه، نتيجهء غائی کار «حفظ رژيم فعلی» و وادار کردن آن به انجام همه پرسی عليه خويش است (به شوخی وارگی و ناممکن بودن اين وضعيت کاری نداشته باشيم). و همين نتيجهء خلاصه شده در «حفظ رژيم» است که اينگونه نظريه پردازان را هم ـ در عمل ـ در اردوگاه اصلاح طلبان قرار می دهد و نمی توان برای آنها در کوشش های مربوط به آلترناتيو سازی جايگاهی سازنده را پيش بينی کرد.
در جريان انتخابات سال پيش، گروه های جديدی نير در صحنهء سياسی کشورمان ظاهر شدند که مبارزات خود را با صفت «مطالبه محور» مشخص می کردند. اين گروه ها، بنا به وضعيت خاص اجتماعی ـ سياسی خود، فهرستی از مطالبات خويش را تهيه کرده و در پی تحقق آنها، و قلمداد کردن اين مطالبات بعنوان پيش شرط رأی دادن به نامزدهای انتخاباتی، در جريان مبارزات شرکت می کردند. اما، بايد توجه داشت که در اينجا «مطالبه» واجد دو پيش فرض است: نخست اينکه چون طرف های ديگر مطالبه عبارتند از نامزد های انتخاباتی، و يا حتی دولت و قوای سه گانه، و يا خود ولی فقيه، پس لازمهء برآوردن مطالبات نيز ابقای وجود رژيم است. در واقع، چه کسی از صاحب يک خانهء در حال ويرانی مطالبهء انجام عروسی در حياط آن خانه را می کند؟ صاحبان مجلس عروسی نخست بايد از استحکام پای بست های خانه مطمئن باشند، و حتی در تقويت آنها بکوشند، و سپس قصد خود برای برگزاری مراسم عروسی در اين ساختمان را مطرح سازند.
دو ديگر اينکه مطالباتی اين چنين طبعاً به ظرفيت های قانونی رژيم ملتزم اند. يعنی مطالبه محوران نمی توانند از رژيم بخواهند که خود را منحل کند، بلکه در داخل قوانين بنيادين آن به جستجوی «مواد مغفوله (غفلت شده)» ای بر می آيند که رژيم بايد بماند تا بتوان آنها را فعال و متحقق کرد.
از سوی ديگر، اينکه عده ای هوادار حقوق بشر و معترض به تقض آن در ايران، به دبيرکل سازمان ملل نامه بنويسند و خواستار آن شوند که او نماينده ای را برای بررسی وضع زندان های سياسی به ايران گسيل دارد نيز بخودی خود ربطی به روند آلترناتيوسازی (يعنی خواستاری منتفی ساختن رژيم و جايگزين کردن آن با يک بديل سکولار) ندارد و کوششی محسوب می شود که فرض را بر «پا بر جائی ِ» رژيم فعلی گذاشته است.
کوشش های «افشاگرانه» نيز در محدودهء خود ربطی به آلترناتيوسازی ندارند. بخصوص هنگامی که افشاگری بصورت نفس مبارزه عليه رژيم در می آيد و افشا کننده به آن معتاد می شود، آنگاه فعاليت او تا آنجائی واجد معنا است که رژيم خطا کار پا بر جا بماند تا افشا کننده نيز خطاهای آن را افشا کند. اغلب برنامه سازان راديو ـ تلويزيونی و گردانندگان سايت های اينترنتی دقيقاً دچار اين اعتياد اند و بقای کارشان رفته رفته به بقای رژيم وابسته می شود.
بدينگونه است که آلترناتيو سازان، بی آنکه ارزش انواع گوناگون و رايج فعاليت های سياسی را انکار کنند، به اين نتيجه می رسند که، بر کنار از اينگونه مبارزان و فعالان، بايد وقت و انرژی خود را بر روند آلترناتيو سازی متمرکز سازند. ولی بايد توجه داشت که اين «قطع» نه هميشگی است و نه پايان ماجرا. چرا که «آلترناتيو ساخته شده»، از هيچ کدام اين فعاليت ها و مبارزات بی نياز نيست اما با آنها بصورت ديگری مواجه می شود.
و اين «صورت ديگر» چيست؟ پاسخ اين پرسش به خاصيت فراگيری «آلترناتيو» در مرکز اپوزيسيون انحلال طلب مربوط می شود. يک چنين آلترناتيوی، چون بوجود آيد، می تواند تمام اين فعاليت های پراکنده را در درون يک طرح فراگير و هدفمند، و يک رهبری متمرکز، جمع کند و به آنها راستا و هدفی بخشد که همگی آنها، در فقدان چنين آلترناتيوی از آن محروم بودند و حتی، همانطور که گفتم، درست به همين علت، اغلب مانعی بر سر راه آلترناتيو سازی محسوب شده و به نفع حکومت اسلامی تمام می شدند.
اگر توجه کنيم، حکومت اسلامی نيز تمام کوشش خود را، بجای ممانعت، در ترويج فعاليت های پراکنده و بی رهبری بکار می برد و از اينگونه مبارزات بی هدف استقبال می کند. اما آنجا که سخن از گردآوری پراکندگی بر حول محور يک آلترناتيو سکولار و هدفمند باشد بی اختيار به هراس می افتد.
من قصد ندارم در اين مقاله به اينکه وجود يک آلترناتيو سکولار در برابر حکومت اسلامی چه نتايج و فوايدی دارد بپردازم. اين خود مقولهء ديگری است که اگر عمری بود به آن نيز به تفصيل خواهم پرداخت. اما تصور می کنم که آنچه در اين مقاله نوشتم خود باز گويندهء نتيجه و فايدهء مهمی است که پيدايش آلترناتيو می تواند بهمراه آورد: کنار گذاشتن مزاحمت اصلاح طلبان و مطالبه محوران، ارائهء هدفی راهبردی که می تواند به انواع فعاليت های پراکندهء مبارزان سياسی معتقد به بديل سکولار معنا و مقصود ببخشد، و زمينه ای را فراهم آورد که مبارزهء بی سرانجام سياسی و خرده کاری های سرگرمی آفرين و بی نتيجه را به پيکان های سهمگين يک مبارزهء معنادار مبدل می سازد.
1. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/082710-PU-EN-Notes-on-the-concept-of-alternative.htm
2. http://www.newsecularism.com/2009/01/04-Sunday/010409-Mohammad-khatami-Secularism.htm
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |