|
دوشنبه 3 آبان 1389 ـ 25 اکتبر 2010 |
نفسهاي آخر اصلاحطلبي ديني- حکومتي!
وبلاگ «انديشه»
سايت «کلمه» در مطلبی مدعي شده است که دانشگاه هاي تهران به همت اعضا انجمن دانشجويي سبز شده و بستههاي آگاهي دهنده حاوي وصيت نامه آيتالله خميني و سخنان "علي شريعتي" در اختيار دانشجويان جديدالورود قرار گرفته است. در واقع منظور از سبز شدن در اينجا انتشار آثار مذکور است. اگر سبز را رنگي گسترده به گستردگي جنبش سبز و اعتراضات بعد از انتخابات بدانيم، چسباندن نام شريعتي و خميني به سبز بودن بسيار عجيب و غيرواقعي به نظر ميرسد. البته اصلاح طلبان پيشتر نيز چنين اقداماتي را انجام داده بودند. مثلا سايت کلمه در اينجا منشور جنبش سبز را منطبق بر تداوم جمهوري اسلامي و توصيههاي آيتالله خميني معرفي کرده بود. و در جاي ديگر، همين سايت، ميرحسين موسوي را دنباله رو شريعتي و فرزند راستين انقلاب 57 معرفي کرده بود که نه مي خواهد و نه ميتواند با سيستمهاي مدرن اجتماعي غربي که با جمهوري اسلامي و حکومت ديني در تضاد هستند سر ناسازگاري داشته باشد. همچنين سايت کلمه در اينجا مدعي شد که "الله اکبر" گفتن مردم نشان از هويت ديني جنبش دارد. تغيير به مطلوب شعار "نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران" از سوي آقاي کديور به شعار من در آوردي "هم غزه هم لبنان جانم فداي ايران" را هم که همه به خاطر داريم.
به نظر ميرسد تکرار چندين و چند باره ادعاهايي ساختگي براي مذهبي نشان دادن حرکت اعتراضي مردم و استخراج گونهاي انطباق با حکومت ديني به هر ترتيب ممکن، نشان از ناکارآمدي نفوذ دين در حوزه اجتماعي سياسي در نسل جديد باشد که سرمايه اصلي مبارزه با حکومت هستند. کوفتن بر اين طبل تکرار که گاه با ادعاها وخبرهاي بسيار اغراقآميز همراه بودهاست بازنمود گونهاي دستوپا زدن بيهدف و از سرناچاري است. گويي اصلاحطلبي ديني-حکومتي در حال بيرون دادن نفس هاي آخر است. البته اصلاح کردن در نفس خود عمل مطلوبي است. کسي هم که در پي اصلاح کردن باشد عمل پسنديدهاي انجام ميدهد و يا حداقل نيت خيري دارد. ولي هرکس مدعي اصلاح کردن شد، لزوما اصلاحگر نيست و ممکن است حتي برعکس و در جهت تخريب نيز عمل کند. مثلا ممکن است کسي ادعا کند موي سر آشفته شما را اصلاح ميکند و او موهاي شما را از ته بزند! شايد با در نظر گرفتن اينکه شما يک سرباز نظامي باشيد به احتمال زياد کار او اصلاح است. اما با در نظر گرفتن اينکه قرار است شما فردا داماد شويد و در مجلس عروسي حاضر شويد، ممکن است کار او فاجعه باشد.
در مقوله سياست و جامعه در ايران نيز بارها مصلحاني قيچي به دست کمر به اصلاح آشفتگي اوضاع ايران بستند. که در اين ميان برخي تا حدي موفق بودهاند از جمله رضا شاه و اکثرا هم به جاي اصلاح، تخريب کردند و حيات اجتماعي ايران را به مخاطره انداختند. از جمله اين مخربان "علي شريعتي" است. علي شريعتي که از زباني جوانپسند که بار ادبي نيز داشت، تا توانست ادعا کرد! مثلا ادعا کرد فاطمه فاطمه است! يا ادعا کرد که شيعه مسئوليت دارد تا همه علوم و سيستمهاي اجرايي را از فيلتر نظارت خود بگذراند و سپس به آنها مجوز پيادهسازي بدهد. او در کتاب مسئوليت شيعه بودن چنين ادعا کرده است. ايشان در آنجا مدعي شده اند که علوم هدفي ندارند و هدف هستي را ايدئولوژي مطلوبش يعني تشيع دريافته است که بايد جنبههاي کارکردي علوم با آن هدف منطبق باشند. اين يک ادعا است. اما ايشان هرگز نگفت که از کجا معلوم که چنين است؟ از کجا معلوم که هدف هستي را تشيع بايد تعيين کند و از کجا معلوم که اين سيستم نظارتي ايشان ميتواند انطباق را تضمين کند. همچنين ايشان معلوم نکردند که چه کسي در جامعه مسئول اجراي اين نظارت است! بنابراين او يک مدعي محض بود که سعي داشت مطلوبيت يک ايدئولوِي پوسيده را با چاشني چربزباني و استدلالهاي مبتني بر فرضهاي از پيش تعيين شده از سوي خودش، انديشمندانه جلوه دهد. در واقع اين گونهاي اصلاح بود که سر داماد را که عروس دمکراسي را در انتظار خود ميديد، تراشيد! يکي ديگر از اين مدعيان اصلاح، آيتالله خميني بود. ايشان پا را فراتر گذاشت و مسئول نظارت بر جهان را هم مشخص کرد! ولي فقيه از ديدگاه ايشان کسي بود که تضمين ميکرد تا جهان در مسير درست حرکت به سمت هدف هستي و سعادت پيش برود. البته ايشان نيز مشخص نکرد که از کجا معلوم اين هدف درست را اين ولي فقيه ميداند و از کجا معلوم آنچه شيعه ميگويد درست است و باز چه تضميني هست که اين ولي فقيه درست عمل کند. به اين ترتيب ايشان هم سر داماد را تراشيد!
اينها نمونههايي از اصلاحات ديني-حکومتي بودنت که مجريان آنها مدعي اصلاح جامعه شده بودند. به هرحال کسي که تيزي در ميآورد خطرناکتر از فردي است که دستش خالي است. براي همين طبيعي بود که در دست داشتن تيزي اسلام، ميدان را براي انديشمندان خالي کرد و در مواردي هم که شجاعدلاني چون احمد کسروي بر عقيده خود ماندند، يا به صورت فيزيکي حذف شدند و يا فراري شدند و آثار آنها از دسترس عموم خارج شد. به اين ترتيب ادعاي اصلاح همواره به اصلاحگراهاي ديني-حکومتي منتسب شده است. که در قالب يک دور مضحک، باطل و تراژديک بارها تکرار شده است و هر بار کساني با ادعاي رنگ زدن ديوارهاي پوسيده دين و حکومت ديني مدعي اصلاح جامعه شدند.
اصلاحطلبان کنوني نيز بدون ترديد دنباله همان روند به شمار ميآيند. جالب است که تلاش کمتري هم براي نوآوري ارائه ميدهند و با تعجب تئوري هاي آزمون شده "آيتالله خميني" و "علي شريعتي" را تحت عنوان اصلاح ارائه ميدهند! البته برخي از آنها سعي کردهاند که قدري گام را فراتر نهند و رنگ و لعابي نوين به آن بدهند که البته اين تلاشها هرگز مقبوليت عام و کاربردي پيدا نکردهاند که اين ممکن است حاوي اين خبر خوش باشد که بلاخره اين داماد ما سر عقل آمده است! مثلا واژههاي ترکيبي چون روشنفکر ديني و يا دمکراسي ديني هرگز مقبوليت کاربردي لازم را که بر اساس آن بتوان سيستم اجرايي طراحي کرد کسب نکردند. اين خبر خوبي است. به نظر ميرسد نسل جديد به مدد توسعه ارتباطات و اطلاع رساني، در حال پاشيدن آب بر صورت داماد خفته ما است.
در اين ميان، حرکتهاي عجولانه و انتشار اخبار حرکتهاي جناحي با اسم سبز که تلاش عامه مردم را يدک ميکشد، نشان از دستپاچگي اصلاحطلبان دارد. مثلا تصور کنيد که در سايت کلمه مطلبي منتشر ميشود که در آن پخش وصيتنامه "آيتالله خميني" و آثار "علي شريعتي" را "سبز شدن" دانشگاه جلوه ميدهد. به نظر ميرسد که اصلاحطلبان کنوني همچون گروهي رويا پرداز که از جامعه دور شده اند و در روياي خود همه را همچون قبل از دوريشان از جامعه مي دانند ميانديشند. اما به نظر من در واقع چنين نيست و آنها خود از اين عدم تطابق اتفاقات افتاده در جامعه با ادعاهايشان آگاهند اما چاره ديگري ندارند. کوبيدن بر طبل اصلاحطلبي ديني حکومتي ديگر بياثر شده است و کوبندگان چارهاي جز اغراق و دست زدن به اعمالي چون انتشار خبر مورد بحث منتشر شده در سايت کلمه ندارند.
http://anddisheh.wordpress.com/2010/10/22/eslahat/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|