|
جمعه 23 مهر 1389 ـ 15 اکتبر 2010 |
آيا دين از سياست جدا است؟
وبلاگ مذهبی «جوان با بصيرت شيعه»
پرسش آقای ش (طلبه ای از مشهد): آغاز پیدایش اندیشهی «جدایی دین از سیاست» از چه زمانی بوده است؟ و چرا میگویند «سیاست بد است» و به ویژه به ما طلبههای جوان توصیه میکنند که وارد سیاست نشوید که آلوده میشوید؟!
پاسخ: تاریخچهی غیر مدون اندیشهی «جدایی دین از سیاست» از همان موقعی آغاز شد که جامعه و ضرورت اداره و تدبیر امور جامعه و تشکیل حکومت یا دولت (بزرگ یا کوچک) شکل گرفته است. چرا که از همان ابتدا دو گروه داعیهی هدایت، اداره و حکومت بر جامعه را داشتند.
گروه اول: انبیای الهی میباشند که فقط احکام و اوامر الهی را موجب رشد و کمال فرد و جامعه اعلام نمودند. و گروه دوم: سلاطین، حاکمان، زورمداران و گردنکشان هستند که ملت را ملزم به اطاعت از قوانین دلخواه خودشان میدانستند و میدانند. چنان چه در قرآن کریم میخوانیم، وقتی خداوند متعال به موسی و هارون (ع) مأموریت داد که به سوی فرعون بروند، در اولین دستور فرمود که به فرعون بگویید که دست از این قوم بردارند و هدایت آنها را به نبی مرسل بسپارند: «فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (طه - 47) (ترجمه: پس هر دو به سوى او برويد و بگوييد كه: بىگمان ما دو تن فرستاده پروردگارت هستيم، پس بنى اسرائيل را با ما بفرست و ايشان را عذاب مكن! به يقين تو را از پروردگارت آيتى آورديم، و درود بر آن كس كه پيروى راه راست كرد!» و آنان نیز چنین کردند. وقتی به نزد فرعون رفتند، نگفتند: آمدهایم تو را به یکتاپرستی دعوت کنیم، [اگر چه در معنای رسول و دعوت آنها همین معنا نیز جاری است]، بلکه ابتدا گفتند: آمدهایم تا فرزندان اسرائیل را با ما بفرستی: «فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنىِ إِسْرَا ئِيلَ» (الشعراء – 16، 17) (ترجمه: پس هر دو به سوى فرعون آمدند، و گفتند: بىگمان ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم * [آمدهايم] كه فرزندان اسرائيل را با ما [از فلسطين] بفرستى).
با پیروزی ادیان الهی و طرفداری گستردهی مردم از انبیاء، اوصیاء و اولیای الهی، زورمداران که نمیتوانستند دین را از مردم بگیرند، سعی کردند با ترفندهای دیگری وارد عمل شوند، لذا این ساز را نواختند که «بسیار خوب، شما میتوانید متدین باقی بمانید. اما دین یک مسئلهی شخصی است ونه اجتماعی و سیاسی، پس دین از سیاست جداست. اهل دین، امور دینی را اداره کنند و ما (قدرت طلبان)، سیاست و حکومت را اداره میکنیم.
الف – حتی در تاریخ اسلام شاهدیم که نه تنها بت پرستان حاکم بر شبه جزیرهی حجاز به پیامبر (ص) وعدهی ثروت و قدرت دادند تا از داعیهی خود دست بردارد، بلکه در ادامه نیز چنین شد. چنان چه شاهدیم در ماجرای سقیفه و پس از آن چنین شایع کردند که در دینداری، ایمان، علم، تقوا، درایت و جانشینی حضرت علی علیهالسلام بر اساس ماجرای غدیر خم و ... شکی نیست، اما دین یک مسئله است و «سیاست و حکومت» مسئلهی دیگری است و اکنون که حضرت رسول اکرم (ص) رحلت نموده است، مصلحت است که با توجه به مسائل متعددی، چند صبایی ما حکومت را اداره کنیم.
ب – پس از شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز، معاویه جدایی دین از سیاست را اعلام نمود و پس از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین علیهالسلام، یزید ملعون پایان دین را اعلام نمود.
از آن پس نیز خلفا که نه شیعه بودند و نه سنی، اما باید بر جامعهی اسلامی حکومت میکردند، از آن جهت که نمیتوانستند به دروغ ادعا کنند که ما شیعه هستیم – چرا که در آن صورت باید حکومت را به امام عصرشان تسلیم میکردند – ادعا کردند که ما سنی [پایبند به سنت شیخین] هستیم. و امامان یا علما باید به امور دینی بپردازند و ما به حکومت. لذا همهی ائمه (ع) را به خاطر نقش آنها در سیاست و ترس از سقوط حکومت به شهادت رساندند و نه به خاطر بیان احکام وضو، طهارت، غسل و ... .
ج – جدایی دین از سیاست به صورت مدون نیز پس از رنسانس و سقوط حکومت جبار و خرافاتی کلیسا بر جهان غرب شکل گرفت و رفته رفته با ارائهی نظریات متفاوت و تبلیغات گسترده تکمیل شد.
اما برای روشنتر شدن موضوع توجه به نکات ذیل ضروری است:
- «دین» به معنای «آیین و روش زندگی» و نیز «سیاست» به معنای «تدبیر امور ادارهی جامعه» اموری نیستند که به یک گروه خاص اختصاص داشته باشند و یا جدا کردن آنها از یک دیگر معنا و مفهومی داشته و یا اصلاً ممکن باشد. لذا «جدایی دین از سیاست»، دروغی بیش نیست.
- با توجه به معانی فوق معلوم میشود که همهی انسانها «دین» دارند، منتهی تفاوت یا حتی تضاد در نوع «دین» آنهاست و نه در دینداری و بیدینی. بت پرستی، و ایسمهای متفاوت امروزی چون: هگلیسم، مارکسیسم، کمونیسم، امپریالیسم، فمینیسم و ... نیز دین هستند. چرا که تعریفی از اول و آخر و مسیر جهان (جهان بینی) و باید و نبایدهای (ایدئولوژی) منطبق با آن جهانبینی ارائه میدهند و مردم را به سوی آن دعوت میکنند. لذا آنان که مخالف دین هستند، در واقع میگویند: دین تو نه! اما دین من آری!
- سیاست نیز امری نیست که کسی بخواهد مخالف آن باشد. همه چه بخواهند و چه نخواهند، با سیاست (به معنای عام یا خاص آن) زندگی میکنند. به عنوان مثال در مسئلهی سیاست به معنای خاص حکومت، دولت، قدرت حاکمه و ...، انسان هر موضعی که بگیرد، خود نوعی سیاست است. اگر کسی موافق و مدافع سیاستی باشد، خود سیاست است – اگر مخالف و معارض سیاستی باشد، خود سیاست است – اگر حرف بزند (بر له یا علیه)، نوعی سیاست است – و اگر سکوت کند و کنار بکشد نیز نوعی سیاست است. پس گریزی از سیاست نیست. لذا بیش از پیش مشهود است که شعار «جدایی دین از سیاست»، دروغی بیش برای کنار گذاشتن مردم و تک تازی در حکومت و قدرت نیست.
- با توجه به نکات فوق معلوم میشود که پس هیچ دینی (اعم از ادیان الهی و یا مکاتب بشری) وجود ندارد که در بارهی حکومت، سیاست، دولت، قدرت و ...، نظر و باید و نبایدی نداشته باشد. حتی سکولاریسم، نیز نوعی سیاست را دیکته میکند. و امر و دعوت به «جدا دانستن دین از سیاست» نیز خود دیکتهی نوعی سیاست است.
- علت تبلیغ بر علیه ورود به مسائل یا امور سیاسی نیز ناشی از حیلهی قدرت طلبان مستکبر و حماقت برخی به اصطلاح متدین است.
میگویند: وارد سیاست نشوید که کثیف و آلوده میشوید! غافل از آن که کنار کشیدن به هنگامی که انسان متدین باید در صحنه باشد، خود سیاستی بسیار کثیف و آلوده است. در واقع سیاست تسلیم، شرک، پذیرش تحقیر، استعمار، استثمار و استحمار (خر کردن) است که توسط مستکبرین شیطان پرست ترویج میگردد.
- البته باید توجه داشت که فرق است میان «سیاست» با «سیاسی کاری» به اصطلاح امروزی. سیاست یا شرکت در امور ادارهی جامعه، یا همان حکومت و دولت، امری الهی، عقلی و فطری است و چنان چه بیان شد، احدی را امکان گریز از آن نیست، اما «سیاسی کاری»، به معنا دغل بازی، زد و بند، باند بازی و ...، نتیجهی همان اندیشههای ماکیاولی است.
لذا شاهدیم که حضرت امام خمینی (ره) خطاب به حکومت ظالمانهی پهلوی که شایع مینمود سیاست کثیف است و علمای محترم و پاک و طاهر و مؤمن و ...، نباید وارد آن شوند، بدین مضمون فرمود که اگر منظورتان از سیاست، همان «پدرسوخته بازی» است، آن مال شما و ما دخالت نمیکنیم. اما سیاست به معنای ادارهی امور حکومتی مردم، چیزی نیست که دین در آنجا سکوت کرده و بگوید: بیان احکام وضو، طهارت، غسل، نماز ... و سایر عبادات شخصی با خدا، و بیان احکام و اجرای ما بقی امور اجتماعی و سیاسی مانند: حکومت، دولت، ولایت، جنگ، صلح، اقتصاد، قوانین اجتماعی و ...، با گردنکشان خودتان. نماز خواندن و تلاوت قرآن کریم (بدون عمل)، دعا و توبه و ...، با آحاد مردم، اما ادارهی استعدادهای سیاسی، حکومتی، اقتصادی، بهرهوری از منابع و انرژیها و ... با یک عدهی خاص که با قدرت و زور به حکومت رسیدهاند؟! آخر این چه جور دینی است و یا اساساً چه گونه خدایی است؟!
لذا شاهدیم تمامی کسانی که شعار «جدایی دین از سیاست» سر میدهند، اگر چه قیافهای مقدس مأب به خود بگیرند، خواسته یا ناخواسته در راستای سیاستها، اهداف و منافع آمریکا و سایر شیاطین بزرگ و کوچک حرکت میکنند.
http://fakher.blogfa.com/post-304.aspx
توضيح سکولاريسم نو: سکولاريسم به معنی جدائی «دين» از «سياست» نيست، بلکه «حکومت» را از «مذهب» جدا می کند. دين و سياست دو پديدهء ذهنی اند و به انديشه و وجدانيات افراد مربوط می شوند؛ حال آنکه مذهب و حکومت دو نهاد عينی و سازمان يافته اند و دست يافتن مقامات يک مذهب به حکومت موجب تحميل شريعت آن مذهب (که روايت آخوندها از دين است و ربطی به دين ندارد) بر گروه ها مختلف اجتماعی می شود. در نتيجه کل اين مقاله را بايد بی ربط با سکولاريسم و حاصل مغالطهء سازمان مذهبی برای توجيه حکومت سرکوبگر فعلی اسلامی در ايران است. برای اطلاع بيشتر به اينجا مراجعه کنيد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|